نماینده/ «چارخونه» نام سریالی است که بیش از صد شب، مردم را به پای تلویزیون کشانده است، با طنزی مورد علاقه مردم که حضور بازیگرانی مثل سیدجواد رضویان و حمید لولایی هم به محبوبیت آن افزوده است. اما علاوه بر اینها نقش چند مهاجر افغان هم چاشنی سریال شده است که تا پایان، تقریباً محور اصلی داستان سریال میشوند.
ایفا کنندگان نقش مهاجران افغان نامهایی عجیب و غریب دارند: اسامی روزهای هفته (از شنبه تا چهارشنبه). علاوه بر آن لهجه ناشناخته و اکثراً مضحکی دارند که در هیچ جای افغانستان با آن صحبت نمیشود و گویا به عمد مضحک و آزاردهنده انتخاب شده است. شخصیت مهاجرین هم در این سریال مانند اسم و لهجهاش به طور آشکاری تحریف میشود؛ اول سربهراه و آرام و در پی جلب اعتماد و حس ترحم صاحبخانه هستند و در ادامه شخصیت و نیات واقعی خود را بروز میدهند: پررویی و آزار اهالی ساختمان، دخالت در امور شخصی اعضای خانواده همسایهها، دروغگویی و خود را ایرانی معرفی کردن برای ازدواج با دختر صاحبخانه با استفاده از اعتماد و محبت او؛ توهین، زورگویی و باجگیری ازهمسایه های ایرانی و از جمله شوهر صاحبخانه (منصور). کار به جایی میرسد که اینها حاضر به خروج از مکان مرحمتی ایرانیها نیستند و به مرور علناً خود را صاحبخانه قلمداد کرده و حالا در پی بیرونراندن صاحبخانة اصلی از منزلش هستند.
در ادامه و خصوصاً در قسمت های پایانی سریال، سحر ولدبیگی بازیگر نقش «هنگامه» (مهاجر افغان) با هنرمندی هرچه تمام و با کمک گریمی خاص، سعی میکند چهرهای نفرتانگیز و چندشآور از یک زن افغان ارایه کند.
واکنشها اما به سریال متفاوت است. گروهی از مردم و از جمله بخشی از مهاجران از دیدن سریالی که آنها را به خنده میاندازد و ساعتی از دنیای واقعی غافلشان میکند. اما گروهی از مردم ایران که با مهاجران سر و کار دارند یا از آن ها شناخت دارند، متعجب و متاسف، از دیدن ادامة سریال منصرف می شوند. اکثریت مهاجر هم که نه دستش به جایی میرسد و نه صدایش، این مورد را هم میگذارد به کنار تحریفهای دیگری که نسبت به شخصیت خود دیده و شنیده است. سفارت افغانستان اعتراض آرامی میکند و پاسخ تندی از تهیهکننده میگیرد: «ما در حین ساخت فیلم، مشاور افغان داشتیم»
اما گذشته از توده مردم، در این میان، طبقه متوسط، نخبه، روشنفکر، هنرمند و تحصیلکردهای که نه شناختی از مهاجر دارند و نه سر و کاری با بیش از دو میلیون انسانی که سه دهه در میان آنها زندگی کرده اند، آسیب بیشتری از این سریال و امثال این میبینند. آن ها به رسانه ملی اعتماد دارند و امثال این سریال، میشود منبع و مرجع آنان برای شناخت مهاجران افغان.
در اینجا خوب است که خاطرهای را نقل کنم. در سال 1386 و در بحبوحه پخش این سریال در نوبت اول آن، اتفاقاً من در تهران، در جشنوارة مطبوعات، مسئول غرفة افغانستان بودم. این غرفة افغانستان با استقبال خوبی مواجه شد. از هر طیف و گروهی برای بازدید میآمدند، دانشجویان، نویسندگان، ناشران، مقامات دولتی و نهادهای انقلابی واستادان دانشگاه. ولی متأسفانه بیشتر آنان با شگفتی صحبتهای مرا گوش میکردند و آنگاه سؤال همراه با تحسین آنان این بود: « شما زبان فارسی را در کجا به این خوبی یاد گرفتید؟» یا این که «قیافة شما اصلاً به افغان ها نمیخورد.»
گویا آنها انتظار داشتند که من مانند «شنبه» سریال چارخونه با زیرشلواری راه راه به نمایشگاه آمده باشم و با لهجهای که کارگردان سریال اختراع کرده بود صحبت کنم. روزی هم گزارشگر و فیلمبردار یکی از شبکههای تلویزیونی برای مصاحبه به غرفة ما آمدند. فیلمبردار که سعی میکرد کادر مناسبی برای فیلمبرداری پیدا کند، به یکی از همکاران من گفت: «ببخشید آقای پنجشنبه! ایسته نکو، ایسته نکو، شیشته کو» (نایست و بنشین) او در حالی با اعتراض توأم با خشم من مواجه شد که اصلاً نمیدانست که این الفاظ که به تقلید از آن سریال ادا کرده، چقدر مسخرهآمیز است.
در واقع این سریال شده بود مرجع افغانشناسی فیلمبرداری که آمده بود تا دربارة افغانستان و مسائل فرهنگی آن گزارش بگیرد. حال این سئوال پیش میآید که اگر امور مربوط به مهاجرین در ایران به چنین کسانی سپرده شود چه فاجعهای رخ میدهد.
وچقدر خوب بود در زمانی که ملل مسلمان هر روز از گوشه و کنار جهان تهدید می شوند، (ازداعش گرفته تا جنجال نشریه فکاهی فرانسوی) ، مسئولین سیما از تکرارپخش چنین مجموعه هایی که قطعا به بهبود روابط دو ملت مسلمان لطمه میزند خودداری می کردند.
منبع: تسنیم