شناسهٔ خبر: 80142 - سرویس فرهنگ
منبع: فارس

شورای عالی انقلاب فرهنگی مرزبندی‌های فرهنگی را رعایت کند/ چرا کتاب یک سکولار در دانشگاه تدریس می‌شود

زرشناس عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: رهبر انقلاب تعبیر «معارضان عنود با انگیزه» را به کار بردند، یعنی ما در یک مواجهه فرهنگی سنگین و بسیار سرنوشت‌ساز قرار داریم. این مواجهه مثل هر مواجهه دیگری یک ستاد فرماندهی نیاز دارد که علی‌القاعده باید شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد.

نماینده: یک تصور غلطی وجود دارد که گمان می‌کند معارضه و جنگ تنها با اسلحه و ترور، خشونت و تفنگ صورت می‌گیرد باید این را بفهمیم که در جهان امروز که حداقل صد سال از معارضه سازمان یافته فرهنگی می‌گذرد و این معارضه بیش از سه دهه است که متمرکز بر ماست، ‌ صرف تولید کتاب ارزش نیست بلکه باید آرایش نبرد را با محتوای مناسب تصحیح کرد، برای پیشرفت فرهنگی باید تولید علم را مدنظر قرار دهیم و زمانی ما می‌توانیم از پیشرفت صحبت کنیم که به تقویت نیروهای خودی بپردازیم.

بنابراین صرف بالا بردن آمار کتابخانه‌ها یا تعداد صندلی سینماها یا افزایش تیراژ نشریات و کتب پیشرفت نیست حتی ممکن است پس رفت هم باشد! نخست باید مسئله را درک کنیم و مهمترین غفلت را شورای عالی انقلاب فرهنگی از این وضعیت کرده است.

باید بتوانیم مدل خود را منطبق با دوران گذار تطبیق دهیم بدین صورت که ما با مظاهر مدرنیته از منظر استقلال اندیشه و تکیه گاه عظیم معرفت خودمان روبه رو می‌شویم، میراث عظیم معرفتی هم داریم که می‌توانیم آنها را به روز کنیم و از منظر استقلال اندیشه که ما را به عالم ولایت الهی می‌رساند در غرب مدرن تصرف کنیم این روند را اگر بتوانیم جلو ببریم عالمی که در حال ضعیف شدن است را به نفع خودمان حرکت می‌دهیم و هر چه عالم مدرن ضعیف‌تر شود قدرت تصرف‌گری و اعمال ولایتمان بیشتر می‌شود.

 نیازمند نشریاتی هستیم که ذیل سخن انقلاب، مسئله‌شناسی کند تا بتوانیم به راحتی این دوران گذار را سپری کنیم اما این نکته را هم باید بدانیم که نشریه تئوریکی که معطوف به تهاجم فرهنگی باشد و نقاد روشنفکری و علوم انسانی مدرن نباشد و به نفع جریان انقلاب در حوزه‌ نیازهای ادبیاتی، سیاست، سینما و ... تئوری‌سازی نکند، به درد ما نمی‌خورد.

اینها بخشی از صحبت‌های شهریار زرشناس،  نویسنده، پژوهشگر و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. وی چندین دوره عضو هیات علمی جایزه جلال آل‌احمد بوده است. مشروح گفت‌وگوی فارس با زرشناس درباره آسیب‌های جامعه مدرن و مواجهه ما با آن همینطور وضعیت جریان روشنفکری و انقلابی در جامعه را با هم می‌خوانیم:

 

*جناب زرشناس به عنوان سؤال نخست درباره رابطه فرهنگ با تولید و بازتولید علوم انسانی صحبت بفرمایید و اینکه آیا با تولید علم ما به فرهنگ می‌رسیم یا برعکس این امر حاکم است؟

-ابتدا تشکر می‌کنم از مسئولین خبرگزارش فارس که این فرصت را در اختیار بنده برای صحبت قرار دادند، اگر اجازه بدهید ابتدا به فرمایشات رهبری در حکم شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان یکی از محورهای پیشرفت فرهنگی بپردازم بعد درباره این موضوع صحبت کنم. بحثی که باید بر آن تأکید کنیم وجهی از حکم رهبری است که تعبیر «معارضان عنود با انگیزه» را به کار بردند، این تعبیر بسیار قابل تأمل است، ما در متن یک رویارویی و مواجهه فرهنگی سنگین و بسیار سرنوشت‌ساز و مهم در تاریخ قرار داریم، بهرحال این مواجهه مثل هر مواجهه دیگری یک ستاد فرماندهی و مغز متفکر و عنصر مدیریت‌گر هوشمند می‌خواهد.

به نظر می‌رسد علی القاعده باید شورای عالی انقلاب فرهنگی این نقش را در ساختار فرهنگی ایران برعهده بگیرد، به همین جهت است که تصور می‌کنم این بار پیام حضرت آقا به شورای عالی انقلاب فرهنگی یک صراحت خاصی دارد و مدت‌هاست ایشان از تعابیر شبیخون فرهنگی و جنگ نرم استفاده می‌کنند اما این بار «معارضان عنود با انگیزه» را بکار بردند، بنابراین ایشان تأکید مکرر می‌کنند تا متوجه شویم اولاً یک تقابلی وجود دارد و ثانیاً در این تقابل باید ما مرز‌بندی بین نیروهای خودی و غیرخودی را مشخص کنیم و در این مرزبندی نیروهای خودی را تربیت کرده و مانع رشد نیروهای غیرخودی شویم.

این مباحث در حکم حضرت آقا صریح بیان شده تا ما گروه‌های مؤمن انقلابی را تربیت کرده و موجب دلسردی معارضین شویم، این آرایش از یک جنگ جبهه فرهنگی است و اگر ما به این فرمایشات حضرت آقا در صحبت‌های فروردین امسال توجه کنیم و اینکه نیروهای خود جوش فرهنگی انگیزه مقابله دارند تربیت کنیم بعد متوجه می‌شویم که شورا این کارها را نمی‌کند و استراتژی برای پیشبرد جنگ نرم و معارضین فرهنگی ندارد!

*صرف آمار کتابخانه‌ها و صندلی سینماها و تیراژ آثار، پیشرفت نیست!

در این باره یک تصور غلطی وجود دارد که گمان می‌کند معارضه و جنگ تنها با اسلحه و ترور، خشونت و تفنگ صورت می‌گیرد باید این را بفهمیم که در جهان امروز که حداقل صدسال از معارضه سازمان یافته فرهنگی می‌گذرد و این معارضه بیش از سه دهه است که متمرکز بر ماست، ‌ باید درک کنیم که صرف تولید کتاب ارزش نیست بلکه باید آرایش نبرد را با محتوای مناسب تصحیح کرد، برای پیشرفت فرهنگی باید تولید علم را مدنظر قرار دهیم و زمانی ما می‌توانیم از پیشرفت صحبت کنیم که به تقویت نیروهای خودی بپردازیم بنابراین صرف بالا بردن آمار کتابخانه‌ها یا تعداد صندلی سینماها یا افزایش تیراژ نشریات و کتب پیشرفت نیست حتی ممکن است پس رفت هم باشد! نخست باید مسئله را درک کنیم و مهمترین غفلت را شورای عالی انقلاب فرهنگی از این وضعیت کرده است.

بنده معتقدم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و تا حد زیادی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سایر مجموعه‌های فرهنگی ضریب حساسیتشان نسبت به این مسئله پایین است.

*یعنی الان مرزبندی فعالیت‌ها و دستگاه‌ها در این حوزه‌ها مشخص نشده است؟

-مرزبندی‌ها روشن است منتها در مرزها باید تئوری‌پردازی شود الان در خود آمریکا هم اندیشکده‌هایی هستند که هر کدام به یک جناح سیاسی وصل‌اند تغذیه مالی می‌شوند و کارشان تنها تئوری‌پردازی استراتژیک و ایدئولوژیک یعنی یک نوع آینده‌پژوهی است در این حوزه‌ها ده‌ها دفتر مطالعاتی وجود دارد اقلا از این تعداد بیست مرکز به حوزه ادبیات مربوط است که کارهایی را تولید می‌کند که همین‌ها تئوری‌هایشان می‌شود بنابراین ما در ایران ضعف تئوریک داریم که بخشی از آن ناشی از هجمه دشمن است و لطماتش جدی است به طور مثال در زیربناهایی چون تاریخ و تاریخ نگاری از منظر آرمان‌های انقلاب اسلامی مباحثی را تولید کنیم یا در حوزه اقتصاد، مدیریت و ... همه اینها در حقیقت همان بازنگری علوم انسانی برای ما می‌شود.

مشکل ما نشناختن عناصر انقلابی و استفاده از آنهاست/ تئوری‌پردازی صحیح نداریم

*پس با توجه به اینکه خط کش ما اینجا مشخص است، چه کنیم در دامی نیفتیم که تئوری‌پردازی غلط داشته باشیم؟

-خب اینجا باید توجه کنیم که مثلاً در حوزه سینما ما چند کارگردان متعهد داریم که می‌توانیم سراغ آنها برویم؟ چرا باید سراغ کسانی برویم که دارای اعوجاج یا زاویه هستند، اینها از مشکلات خود ماست که نمی‌توانیم نیروهایمان را مشخص کنیم ما نیروی خالص و خودی کم داریم، درست است اما می‌توانیم از امکانات همین‌ها هم استفاده کنیم و نیروهای دیگری نیز پرورش دهیم تا ظرف ۱۰ سال آینده خود را بازتولید کنیم، بنابراین فیلم می‌سازیم کتاب می‌نویسیم و کارهای جدید ارائه می‌دهیم و در نهایت همین تئوریسین‌ها را به رسانه‌ها و صدا و سیما می‌بریم اما متأسفانه ما اینکارها را نمی‌کنیم و مشکلمان این است که وقتی می‌خواهیم افراد را انتخاب کنیم در اصلی‌ترین جاها مرزبندی‌مان درست نیست و سراغ کسانی می‌رویم که برای منافع دیگران کار می‌کنند و چون خودمان تئوری درست نداریم از نظریات اینها استفاده می‌کنیم، همه این اشتباهات را در حوزه‌های مختلف مدیریت، روانشناسی، جامعه‌شناسی، ادبیات، سینما، ‌ تئاتر، رسانه، صدا و سیما و ژورنالیسم مرتکب می‌شویم چرا که تئوری پردازی صحیح نداریم.

* چرا کتاب اندیشه سیاسی دانشگاه را یک فرد سکولار باید بنویسید!؟

تمدن اسلامی -که در تلاش برای ساخت آن هستیم- با تئوری‌های رایج اومانیستی ساخته نمی‌شود، در این راستا شورای عالی انقلاب فرهنگی باید مرزبندی‌های فرهنگی را رعایت کند، بسیاری از ناشران ما در حیطه‌های مختلف به ترویج روشنفکری سکولار و ضد امام -خواسته یا ناخواسته- مشغول هستند، بنده به قطعیت می‌گویم که حداقل چند کتاب انتشارات «سمت» در ادبیات معاصر و روانشناسی این ایراد به آنها وارد است! بنابراین شورای عالی انقلاب فرهنگی باید مسئولیت این مسائل را برعهده بگیرد، منتها متأسفانه این اتفاق نمی‌افتد، بنده با آقای «حاتم قادری» مناظره تلویزیونی هم داشتم، خود او رسماً عنوان می‌کند که سکولار است اما ما کتاب «اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم» او را در دانشگاه تدریس می‌کنیم. ما خیلی راحت می‌توانستیم این اندیشه سیاسی را به جای حاتم قادری یا صادق زیباکلام در تاریخ سیاسی معاصر با داریوش رحمانیان، موسی نجفی، مظفر نامدار، حسین کچویان یا هادی دوست‌محمدی بنویسیم، بنابراین اینجا ما کمبود تئوریسین نداریم منتها اینها را کنار می‌گذاریم حتی خیلی از اینها را به زحمت هیئت علمی می‌کنیم، در حوزه ادبیات هم همینطور است افراد زیادی با تفکر انقلابی داریم ولی جایزه را به سایرین می‌دهیم، کسانی که اعتقادی به نظام ندارند!

فقدان تفکر، عامل مرعوبیت روشنفکری ماست

*چرا مرعوب روشنفکری می‌شویم؟

-این مرعوبیت به خاطر فقدان تفکر است چرا که ما همیشه تصور می‌کنیم از روشنفکری کم داریم و نظیر آنها سواد نداریم درصورتی که این تفکر کاملاً غلط است افراد عمیق هرگز مرعوب نمی‌شوند، خیلی افرادی از گذشتگان تا امروزی‌ها داریم که هیچ گاه مرعوب نبودند، افرادی چون آیت‌الله مصباح یزدی، شهید مطهری، محمد مددپور، سید احمد فردید، رضا داوری اردکانی، رحیم پور ازغدی، حسین کچویان، موسی حقانی، موسی نجفی! اینها مرعوب نیستند ما خودمان اینها را انتخاب نمی‌کنیم و کسانی را در رأس امور می‌گذاریم که مرعوب‌اند، برای بنده درد آور است که بخواهم بگویم از دولت اول محمود احمدی نژاد که صفار هرندی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد، نزد ایشان رفتم و ایده تأسیس پژوهشگاه‌ها را به او دادم و مطرح کردم که ما توان داریم حداقل دو روزنامه تئوریک با نیروهای انقلابی داشته باشیم، چندین پژوهشکده و انتشاراتی داشته باشیم و شما هم اینها را حمایت و تغذیه مالی کنید، دقیقاً همان کاری که سایرین در مورد ما انجام می‌دهند، همین جناح اپوزیسیون‌ها به چنین کاری مشغول‌اند.

بنابراین بنده نمی‌دانم که ایشان صحبت‌های مرا شنید یا خیر، ولی به روی خود نیاورد متأسفانه ما ضعف برنامه‌ریزی و رویارویی فرهنگی با عالم مدرن داریم پس مرعوب می‌شویم که البته این مرعوبیت برای آدم‌های سطحی است، بنده با بسیاری چهره‌های روشنفکر مناظره کردم اینها اصلاً افراد عمیق، جدی و باسواد و برجسته‌ای نیستند ترجمه‌هایشان وحشتناک است و خیلی هایشان سال‌هاست که در حال تکرار سخنانشان هستند اما مسئله این است که این سمت، مدیریت ما مشکل دارد، به همین دلیل است که رهبری بر شورای عالی انقلاب فرهنگی دست می‌گذارد که مشکل مدیریتی و بی‌برنامگی دارد!

تجدد محصول تطور تاریخی غرب است

*خود شورای عالی انقلاب فرهنگی چه دیدگاهی درباره توسعه دارد؟ تجدد را آیا می‌توان نادیده گرفت یا خیر، همین شبکه‌های اجتماعی و توسعه عام فرهنگی را باید چه کار کرد؟ آیا باید با اینها مقابله کنیم یا اینکه از توسعه گریز‌ناپذیریم؟

-مقدمتاً این را عرض کنم که مدرنیته یک امر غریب در تاریخ غرب نیست بلکه نتیجه سیر و استمرار قرن هفدهم در هیبت غرب مدرن ظهور کرد، تجدد هم محصول تطور تاریخی غرب است چرا که غرب مدرن و تاریخ آن از نقطه آغاز یونان باستان یک سیر تطوری را در چند مرحله طی کرد و در مرحله‌ای ذیل مدرنیته قرار گرفت، بنابراین غرب مدرن نتیجه مستقیم استمرار حرکت تاریخی غرب بود، اینها اوایل تا اواسط قرن بیستم به نقطه‌ای رسیده بودند که مرزهای تولیدشان یعنی غرب مدرن از مرزهای ملی فراتر رفتند چرا که می‌خواستند ایده جهانی بودن را محقق کنند، همه کشورها را در مرزهای اقماری خود قرار دهند و برای تداوم حیات خود تمام دنیا را مدرن کنند بنابراین تلاش کردند سرمایه جهانی را به سمت کشورهای بلوک اصلی سرمایه‌داری یعنی آمریکا، فرانسه، ‌آلمان و ... ببرند.

اینجا بود که تئوری‌های توسعه مطرح شد البته اگر به اواخر قرن هجدهم نگاه کنیم چیزی به نام تئوری توسعه  نداریم، نیمه اول قرن بیستم این تئوری‌ها ظهور کرد، جوهر توسعه این است که ما بیاییم سرزمین‌هایی که به هر دلیلی مدرن نیستند، مدرن کنیم نه تنها این کار در مناسبات خاص قدرت رخ داد بلکه عالم غرب مدرن به نهایت مدرنیته رسیدند و قطب مرکزی دنیا شدند و تلاش کردند نظامی بسازند که بقیه کشورها را به نحوی مدرن کند، این همان چرخش جهانی سرمایه است.

جهان امروز تحت سیطره مدرنیته و غرب مدرن است

مدل‌های توسعه کشورهای مختلف آمریکای لاتین، آفریقا و ... همین پله پله مدرن شدن منطبق با منابع متروپل است هرجا که ببینیم فرودگاه، اتومبیل، تعلیم و تربیت مدرن و خیابان‌ها و... را می‌بینیم اینها همان کشورهای اقماری و حاشیه‌اند که برایشان جایگاهی طراحی شده است بنابراین با یک روند مدرنیزاسیون روبه رو هستیم که با سیر طبیعی مدرنیته متفاوت است و نتیجه سیر تاریخ طبیعی ما نیست بلکه تحمیلی است و ما را در آن قرار داده‌اند و طوری طراحی کرده‌اند که حرکتش به نفع خودشان باشد در نهایت ما در جهانی به سر می‌بریم که تحت سیطره مدرنیته و به نوعی صورت اصلی غرب مدرن است.

نکته اینجاست که ما نمی‌توانیم از مدرنیته و مظاهرش بگذریم چرا که تاروپود زندگی ما را شکل داده است از فنجانی که در دست داریم تا ماشینی که استفاده می‌کنیم صورتی از مدرنیته است اما کاری که می‌توانیم بکنیم این است که نسبت خود را با مدرنیته تعریف کنیم به تعبیر دیگر در این نسبت ما تابع مطلق بلوک کشورهای سرمایه‌داری نباشیم بلکه در یک تعامل با آن قرار بگیریم که این تعامل می‌تواند انتقادی تصرف گرایانه و توأم با استخدام هم باشد.

مجبوریم به اقتضائات مدرنیته گردن نهیم اما نه اینکه مجذوب و مرعوب آن شویم!

*پس در نهایت ما نمی‌توانیم مدرن نشویم، درست است؟

-بله ما نمی‌توانیم مدرن نشویم اما می‌توانیم در نسبت با مدرنیته به گونه‌ای وارد شویم که در این نسبت سعی کنیم ضریب ولایت و تصرف‌گری را نسبت به آن بالاتر ببریم، بنابراین ما مجبوریم به اقتضائات مدرنیته گردن نهیم نظیر صنایع و کارخانه‌ها و راه‌ها و ... اما این بدین معنا نیست که ما مجذوب و مرعوب و اسیر دست آنها باشیم بلکه می‌توانیم کاملاً مستقل با تکیه بر میراث خودمان حرکت کنیم، به ویژه اینکه ما میراثی داریم که خیلی از کشورها آن را ندارند این میراث تشیع و حکمی ماست که کشورهای آمریکای جنوبی ندارند. این حکمت از سهروردی تا عرفان و حکمت ملاصدرا به خصوص اگر این میراث حکمی و عرفانی را در ذیل مجموعه تشیع و حقیقت نورانی آن قرار دهیم می‌تواند تکیه گاه قوی برای ما باشد که اولاً استقلال نظری خود را پیدا کنیم و با تکیه بر آن تعامل نقادانه با غرب داشته باشیم و تأکید می‌کنم که این تعامل نقادانه یک تعامل جدید است که در چارچوب تئوری‌های توسعه نمی‌گنجد یک حرف تازه است همان چیزی که حضرت آقا تحت عنوان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مطرح کردند.

بنابراین سلسله اقتضائات مدرنیته ناگزیر است و چاره‌ای از جهانی نیست که در آن مطبوعات و پیشرفت علمی و تکنولوژیک وجود دارد، ولی مجبور نیستیم از الگوهای غربیان تبعیت کنیم با وجود اینکه هر تصرفی در آن نمی‌توانیم بکنیم به طور مثال در عرصه ژورنالیسم و سینما به اقتضائات خود اینها باید گردن نهیم مثلاً سینما به عنوان یک ذات تصویری و تکنیکی اقتضائاتی دارد اما اینطور هم نیست که اسیر منطق آن باشیم.

عالم مدرن با سرطان ذاتی خود دچار انحطاط و بحران است

*پس با این حساب شرایط آینده عالم مدرن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

-اگر این را در نظر داشته باشیم که ما در گذاری تاریخی هستیم و عالم مدرن هنوز از بین نرفته اما ماندگار نیست و دچار انحطاط و بحران ذاتی است، اما هنوز این عالم نمرده نظیر یک بیمار سرطانی است که هنوز قدرت دارد و می‌تواند بجنگد اما دچار چالش است. ما در این شرایط باید بتوانیم مدل خود را منطبق با دوران گذار تطبیق دهیم بدین صورت که ما با مظاهر مدرنیته از منظر استقلال اندیشه و تکیه گاه عظیم معرفت خودمان روبه رو می‌شویم میراث عظیم معرفتی هم داریم که می‌توانیم آنها را به روز کنیم و از منظر استقلال اندیشه که ما را به عالم ولایت الهی می‌رساند در غرب مدرن تصرف می‌کنیم این روند را اگر بتوانیم جلو ببریم این عالمی که در حال ضعیف شدن است را به نفع خودمان حرکت می‌دهیم و هر چه عالم مدرن ضعیف‌تر شود قدرت تصرف‌گری و اعمال ولایتمان بیشتر می‌شود.

اینجا مشکل ما این است که تئوری خاص دوران گذار و چالش را نداریم، باید بدانیم که کجای دنیا هستیم و نسبتمان با مدرنیته چیست، البته بیشتر باید نسبتمان را با شبه مدرنیته مشخص کنیم چرا که شبه مدرنیته وارد ایران شده است، بنابراین تکیه‌گاه‌های معرفتی و عظیم خود را بشناسیم و بعد از اینها استفاده کنیم تا بتوانیم از دوران گذار رد شویم، این را هم مدنظر داشته باشیم که دوران گذار یکی ـ دو روز نیست شاید چند سده طول بکشد چرا که دوران‌های گذار در طول تاریخ همیشه اینطور است اما هرچه جلوتر می‌رویم اینها ضعیف‌تر می‌شوند و ظرفیت تصورگری ما بیشتر می‌شود مشروط بر اینکه ما خودآگاهی تاریخی انتقادی و تکیه گاه معرفتی داشته باشم، با این حال به نظر می‌رسد ما این خودآگاهی را نداریم و نمی‌دانیم که می‌خواهیم چه کار بکنیم، ‌ مثل یک فرد گیجی که موجودی ضعیف و با بیماری پیشرفته روبه رویش است اما چون در درونش تزلزل دارد مقهور او می‌شود.

 

*فکر می‌کنید الان باید جلوی نشریات روشنفکری نشریاتی در این خط داشته باشیم یا خیر؟

-بله به نظر من باید چند کار محوری انجام دهیم نخست در بحث تولید علم ما نیازمند نشریات تئوریک هستیم که هویت اسلامی ـ انقلابی داشته باشند اینها باید ذیل سخن انقلاب اسلامی و روشنفکری باشند بنابراین به هر مرتبه روشنفکری پست مدرن یا مدرن نشریه دارد ما هم نیازمندیم اینها باید ذیل سخن انقلاب مسئله‌شناسی شود تا بتوانیم به راحتی این دوران گذار را سپری کنیم اما این نکته را هم باید بدانیم که نشریه تئوریکی که معطوف به تهاجم فرهنگی باشد و نقاد روشنفکری و علوم انسانی مدرن نباشد و به نفع جریان انقلاب در حوزه‌ نیازهای ادبیاتی، سیاست، سینما و ... تئوری‌سازی نکند به درد ما نمی‌خورد.

پاشنه آشیل نئولیبرالیسم در ایران «اقتصاد» است

البته این را هم بگویم که نیروهای این دسته‌ای کم است اما همان‌ها هم باید کار کنند و فراتر از نشریه حتی روزنامه تئوریک اثرگذار که تجسم بارز عدالت طلبی باشند، نیازمندیم. دشمنان با واژگان عدالت طلبی، اعتدال و جامعه مدنی جلو می‌آیند ما هم باید به شعائر انقلابی و دینی ذیل اراده الهی و جاذبه برای مردم تکیه کنیم. امروزه سرمایه داری نئولیبرال در حال پوست کندن با شعار عدالت است ما نیازمند روزنامه‌ای هستیم که در آن صداقت و شجاعت مبارزه با مفاسد اقتصادی و عدالت‌طلبی، بلند مطرح شود، مردم دراین صورت بدان اعتماد می‌کنند و بدین صورت پیروزی انتخابات‌های بعدی هم برای ما خواهد بود چرا که پاشنه آشیل نئولیبرالیسم در ایران اقتصادی است چرا که گروه رقیب مدل اقتصادیشان نئولیبرالی است و این اقتصاد به هیچ عنوان بحران‌های موجود را سامان نمی‌دهد و دچار رکود و بحران است.

راه‌حل‌های نئولیبرالی فایده‌ای برای اقتصاد ما ندارد

آمارهای موجود مشخص نیست چه اندازه صحیح است خود آقای روحانی رئیس جمهور یک بار گفت که آمار واقعی جیب مردم است و خیلی روشن درباره مردم صحبت کرد اما با این حال سیستم‌های کنونی نمی‌تواند سرمایه داری بحران زده را در ایران تصحیح کند چرا که ساختارش نامتوازن است و در این ساختار نمی‌توان سلامت و توازن را ایجاد کرد، حتی اگر تمام درها را به روی غرب باز کنیم و همه سرمایه‌های عظیم جهانی به ایران بیاید موقتاً تأثیرگذار است و رونقی در این مدار ناسالم اقتصادی ایجاد نمی‌کند چرا که این مدار ناسالم امتداد نظام سرمایه‌داری شبه مدرن پیش از انقلاب اسلامی است و همان انقلاب گذشته در سال ۶۸ با مدل نئولیبرالی دولت سازندگی بازسازی شد و این اقتصاد بیمار هرچه جلوتر می‌رود بیماری عدم توازنش بیشتر می‌شود، بنابراین همه مشکل ما تنها سرمایه نیست و با توزیع ناعادلانه، یک عده سرمایه‌دارتر و یک عده فقیرتر می‌شوند چرا که چرخ اقتصاد نامتعادل است بنابراین راه حل‌های نئولیبرالی فایده‌ای در اقتصاد ندارد جز اینکه راه حل فعلی برای توافق و سرمایه بدهد که این هم مشکل اقتصاد ما را رفع نمی‌کند حتی اگر تمام امتیازات دنیا به ما داده شود دو ـ سه سال بیشتر تأثیرگذار نیست دوباره رکود را خواهیم داشت.

علاوه بر نشریات و روزنامه‌ها نیازمند شبکه گسترده کتاب هم هستیم تا جریان تولیدات داستانی، تئوری پردازی ادبی و نظریات سیاسی، ادبی و فرهنگی را در کنار کارهای پژوهشی در دست بگیرند جریان توزیع نیز کنار تولید کتاب باید مدنظر قرار بگیرد درحال حاضر جریان توزیع هم به نفع جریان معارض است بسیاری از کتب بچه‌های انقلابی الان در کشور به خوبی توزیع نمی‌شود چرا که مافیای توزیع داریم بنابراین باید سیطره این ناشران سکولار و مافیای توزیع را در هم بشکنیم. باید هر چه می‌توانیم انتشاراتی راه بیاندازیم و اندیشکده و پژوهشکده و دفتر مطالعاتی باز کنیم ...

در کنار این حوزه‌ها شبیه این حرکت را در سینما هم برای فیلمسازی لازم داریم اگر پنج سال مداوم این صحنه‌ها را هدایت کنیم و جهت‌دار پیش برویم تأثیرگذاریمان بیشتر می‌شود، تمام این روندها زمانی مؤثر خواهد بود که ما اصلاحات اقتصادی را به نفع عدالت اجتماعی پیش ببریم بنابراین گلوگاه‌های استراتژیک اقتصادی و فرهنگی با یک تفکر هوشیارانه باید در دست بگیریم.

 

نباید فراموش کنیم گام اول خودمان می‌دانیم که نشریاتی چون سوره اندیشه به راحتی بر روی دکه قرار نمی‌گیرد بنابراین زمانی که نشریه‌ای روی دکه نرود چگونه می‌تواند تأثیر گذار باشد؟ بنابراین ما هم می‌خواهیم نشریه‌مان در جامعه تأثیرگذار باشد زمانی که جریان‌ساز نشود دیگر فایده‌ای نمی‌تواند داشته باشیم بنابراین ما در این برهه گرفتار شدیم که می‌خواهیم ژست روشنفکری بگیریم روشنفکران هم از ما خوششان بیاید اما نباید هم از صحبت‌های صادق زیباکلام و بیژن عبدالکریمی ناراحت شویم که به ما فحش می‌دهند، بنابراین درست است که مشکل جمع کردن این صحبت‌ها با هم است اما باید بتوانیم با گفت‌وگو مسائل را حل کنیم مشکل ما تعلق به دو عالم و جبهه است نباید اینگونه باشیم باید تکلیف خود را مشخص کنیم که به کدام میدان تعلق داریم، این یک دعوای تاریخی است، قابل حل هم نیست و قرار نیست حل شود، در روند زندگی یکی بالا می‌آید و دیگری پایین می‌ماند اگر تمام عمر هم با اینها گفت‌وگو کنیم -چون گفت‌وگو تاکتیک موقت است- به نتیجه‌ای نمی‌رسیم چرا که منظرها متفاوت است بنابراین اگر بخواهیم انتشاراتی داشته باشیم باید سمت و سوی خودی داشته باشد، این بازی‌ها بی‌حاصل و بی‌نتیجه است.