به گزارش نماینده، سرانجام نتایج انتخابات میاندورهای در ایالات متحده روشن شد و حزب حاکم بازی را به رقیب همیشگیش باخت. این اتفاقی است که بارها در تاریخ آمریکا تکرار شده و خواهد شد. حزب جمهوریخواه میرود و دموکراتها جای آن را میگیرند و چندی بعد دقیقا عکس این ماجرا رخ میدهد. این روندی است که مکررا در آمریکا رخ میدهد و تکرار میشود و ادامه مییابد؛ نه ظاهرا نشانهای از تغییر در آینده نزدیک در این واقعیت بهچشم میخورد و نه آلترناتیوی برای این روند «فعلا» وجود دارد.
مساله انتخابات اخیر ایالات متحده از بعد سیاسی و نتایج برآمده از آن در رسانهها بارها بررسی شده است. این که از این پس اوباما با یک سیستم قانونگذاری یکپارچه جمهوریخواه روبروست نه عجیب است و نه غریب. عجیب نیست چون پیش از انتخابات نیز سیستمهای دقیق نظرسنجی در ایالات متحده، نتایج این انتخابات را پیشبینی میکردند و غریب نیست چون در تاریخ آمریکا سابقه داشته است که سیستم قانونگذاری با سیستم اجرایی در تعارض باشند.
آسیبشناسی رفتارهای اوباما و دولتش نیز که از علل این شکست حزب دموکرات دانسته میشود انجام شده است. همه میدانند که اوباما به وعده تغییر پایبند نبود و آنچه رخ داد نتایج ناتوانیش در تحقق شعار تغییر است. گفته شده که او نتوانست در سیاست خارجی موفقیتی بزرگ بهدست آورد و از این رو توان رقابت را از حزبش گرفت. گفته شده که کاندیداهای دموکرات برای جذاب بودن سعی میکردند خود را سوا از اوباما نشان دهند.
با این حال باید گفت دستکم در یک بعد تحلیل جامعی هنوز ارائه نشده و این گزارش تحلیلی نیز ادعای جامع بودن را در این خصوص ندارد و تنها بهدنبال طرح بحث است. طرح این بحث که چرا سیستم پرهزینه و پرطمطرق دموکراسی در آمریکا برای مردم این کشور دیگر جذابیت ندارد؟
در بهترین حالت، مشارکت در انتخابات نوامبر تنها ۴۰ درصد عنوان شده است و برخی منابع دگراندیش آمریکایی نیز میگویند که در انتخابات اخیر تنها ۱۹ درصد واجدین شرایط مشارکت داشتهاند. منابعی هم هستند که بر این باورند که انتخابات اخیر در حدود ۳۰ درصد مشارکت را شامل شده است. این در حالی است که در کشوری چون ایران مشارکت ۶۰ درصدی به عددی عادی تبدیل شده است.
* میزان مشارکت شاخص چیست؟
در مجموع میتوان میزان مشارکت را شاخصی در تبیین عناصر ذیل دانست:
الف – میزان جذابیت سیستم دموکراتیک؛
ب – میزان تفاوت سیاستهای داخلی و خارجی کاندیداهای انتخاباتی؛
ج – سطح امید جامعه به ایجاد تغییر از طریق حضور در فرآیند دموکراتیک؛
ه – فرهنگ سیاسی جامعه، احساس بیاعتنایی یا اعتنا نسبت به سرنوشت سیاسی؛
و – مشروعیت نهادهای دموکراتیک؛
ز – اثربخشی تبلیغات انتخاباتی و ...
اینها تنها برخی شاخصهاست که میزان مشارکت در انتخابات میتواند به ارزیابی آنها منجر شود. البته به این نکته نیز باید اشاره کرد که میزان شرکت در انتخابات تنها شاخص میزان مشارکت در فرآیندهای دموکراتیک نیست بلکه یکی از مهمترین آنهاست. بهعبارت دیگر، اگرچه میزان مشارکت در انتخابات تنها شاخص ارزیابی یک سیستم دموکراتیک نیست اما قطعا یکی از مهمترین آنهاست.
در مورد نشانگذاریهای فوق، مشارکت کم مردمی در فرآیند انتخاباتی ایالات متحده میتواند پیامهای ذیل را داشته باشد که البته اینها نه تمام پیامها که بخشی از آنهاست. قطعا بررسی دقیقتر پیامهای این قلت مشارکت را باید در مقالات علمی و پژوهشی جست:
* جذابیت سیستم انتخاباتی برای مردم آمریکا
گفته میشود که مردم آمریکا دموکرات یا جمهوریخواه بهدنیا میآیند. دموکرات بودن یا جمهوریخواه بودن برای آمریکاییها بیش از آنکه یک مساله سیاسی باشد، همچون اعتقاد به یک آیین یا مکتب است. مسیحیان معتقد آمریکایی بیشتر به جمهوریخواهان علاقه دارند و لیبرالها و یهودیها بیشتر به دموکراتها. اما بههرحال، هر چه هست، این دو حزب که منبع وفاداری سیاسی در آمریکا خوانده میشوند، اکنون بهزحمت میتوانند ۵۰ درصد مردم را پای صندوق رای بیاورند.
با هر مبنایی که به تحلیل میزان مشارکت در انتخابات آمریکا پرداخته شود، بدیهی است که این دو منبع مشروعیت دستکم دیگر برای نیمی از مردم آمریکا آیینهای الزامآور و حمایتخیز محسوب نمیشوند. سیر و روند نتایج انتخاباتی در آمریکا بیانگر آن است که دستکم نیمی از مردم آمریکا هیچ الزامی برای رای دادن به یکی از این دو حزب نمیبینند.
بنابراین، برای دستکم نیمی از مردم آمریکا و شاید بیشتر، دیگر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، منبع مشروعیت محسوب نمیشوند. برنامههای از پیش معلوم، اشباعی را پدید آورده که دیگر دو حزب برای مردم عادی آمریکا منبع وفاداری نباشند.
* معنادار نبودن تفاوتها
بهنظر میرسد اگر سیاستهای دو رقیب انتخاباتی دارای تفاوتهای چشمگیر و معنادار باشد، حامیان هر یک با تمام توان به میدان میآیند تا از سیاست مورد نظر خود دفاع و حمایت کنند اما در انتخابات اخیر آمریکا چنین چیزی رخ ندارد. حتی در انتخابات ریاست جمهوری نیز حدود نیمی از مردم آمریکا لازم ندیدند بین رامنی و اوباما یکی را ترجیح دهند.
بر این اساس، روند سیاسی در آمریکا آنقدر قابل پیشبینی شده است که هیچ یک از دو حزب فعلی قادر به تغییر آن نیستند. بهعبارت دیگر، سیاست در آمریکا به یک نرم ثابت تبدیل شده و منافع گروههای خاص چنان آن را شکل داده که دیگر امید نمیرود هیچ یک از دو حزب اصلی تغییر شگرفی در آن ایجاد کند و از دیگر سو، هنوز آلترناتیو سومی هم پیدا نشده است که تفاوت معناداری را نشان دهد.
به این ترتیب، چون «امید چندانی به تغییر در نتیجه مشارکت در انتخابات» وجود ندارد، جذابیت زیادی هم برای مشارکت متصور نیست.
* فرهنگ سیاسی جامعه، بیاعتنایی همراه با لذتجویی
جامعه آمریکا در ورطه لذتجویی است نه در کشاکش حقیقتجویی. نظام سرمایهداری حاکم بر آمریکا برای رشد و توسعه خود نیازمند جامعهای مصرفگراست که فرهنگ آن، چون «دیگ مذاب»، هر چیزی را در راستای منافع اقتصادی جذب کند و در خود ذوب کند.
فرهنگ سیاسی چنین جامعهای که تحت سایه اندیشههای ترویج شده توسط رسانههای جریان غالب است، مشارکت سیاسی را زمانی الزامی مینگرد که در مسیر رفاه و مصرف تغییری ایجاد کند. اگر چنین تغییری با مشارکت سیاسی حاصل نشود، طبیعی است که انگیزه مشارکت نیز پایین است.
این بدان معنا نیست که در جامعه آمریکا حقیقتجویی مرده است. بسیارند کسانی که در فرهنگ خود ارزشهایی را دارند و بهدنبال آنها میروند و رسانههای دگراندیش بنیان مینهند اما واقعیت آن است که اینها در فرهنگ غالب آمریکایی جای چندانی برای خود باز نکردهاند. هستند اما انگار نیستند. حضور دارند اما مورد توجه جدی قرار نمیگیرند.
لذتجویی عنصر اصلی در فرهنگ آمریکایی است و اساس رویای آمریکایی را شکل میدهد. این فرهنگ چنان پس از جنگ دوم جهانی در آمریکا سایه افکنده که به این راحتیها از آن جدا نمیشود. چنین فرهنگی، مشارکت سیاسی از پی ندارد و اتفاقا همان فرهنگی است که برای ادامه یک سیستم فاسد دو حزبی و عدم ظهور حزب قدرتمند سوم لازم است.
اگر قرار است دو حزب یک روند سیاسی تقریبا ثابت را برای پیگیری اهداف طبقاتی خاص پی بگیرند، نباید حزب سوم قدرتمند ظهور کند. چنین سیستمی به مشارکتی کنترل شده نیاز دارد که در آن عدهای قلیل با وفاداری به همان روند کهنه حضور مییابند و عدهای کثیر، سرگرم ماریجوآنا و قانونی شدن همجنسگرایی در ایالات مختلف هستند.
دیگ مذاب فرهنگ سیاسی آمریکا، پیش از هرچیز راههای ظهور حزب سوم را ذوب میکند. نه اینکه حزب سومی وجود ندارد که حزب بسیار است اما حزب قدرتمندی جز همان دو حزب سنتی بهچشم نمیخورد.
* برآمد
سیستم دموکراسی آمریکایی، اکنون به یک سیستم غیرجذاب دو حزبی بدل شده است که بهطور ثابت تقریبا برای نیمی از مردم آمریکا و بعضا تا ۷۰ درصد این مردم انگیزهای برای حضور در انتخابات فراهم نمیآورد. تبلیغات گسترده انتخاباتی با هزینههای سرسامآور تنها بخشی از جامعه را هدف قرار میدهد که دارای وفاداریهای سنتی به یکی از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات هستند.
در این میان، نه فرهنگ غالب سیاسی در آمریکا کمکی به رشد یک حزب سوم قدرتمند میکند و نه احزاب قدرتمند موجود، اجازه ظهور به چنین حزبی را میدهند. بر این اساس، یک دموکراسی کمجذابیت، برای آنها سودآورتر است تا دموکراسی پرمشارکت چندحزبی.
* سوالاتی برای بررسیهای بیشتر
- چشمانداز سیستم دو حزبی فعلی در آمریکا چیست و تا چه زمانی میتواند بدون رقیب به حیات خود ادامه دهد؟
- چه تغییراتی در سیستم فرهنگی آمریکا میتواند به تغییر در سیستم دو حزبی فعلی بینجامد و چنین تغییراتی در چه برههای از زمان قابل شکلگیری است؟
- ادامه روند مشارکت پایین، چه هزینههایی میتواند برای احزاب اصلی آمریکا در بر داشته باشد؟
- تفکرات آلترناتیو مناسب جامعه آمریکا از چه مشخصات و رویکردهایی میتوانند برخوردار باشند؟
- نقش ابزارهای جهانی شدن نظیر شبکههای اجتماعی در تغییر هویت سیاسی و فرهنگ سیاسی جامعه آمریکا چه میتواند باشد؟
- نقش بنیانگذاران آمریکا و نویسندگان قانون اساسی این کشور در دموکراسی غیرجذاب امروز چیست؟ اصولا دموکراسی امروزین آمریکا با افکار «پدران بنیانگذار» چه نسبتی دارد؟
و سوالاتی بسیار بیش از اینها که باید طرح و بررسی شوند.
منبع: فارس