به گزارش نماینده به نقل از فارس، اصغر طاهر زاده استاد عرفان اسلامی درباره فلسفه قیام عاشورا یادداشتی نوشته که به تازگی در شماره جدید پرونده سلوک با محرم سوره اندیشه منتشر شده است:
نگرش به کربلا نیاز به چشمِ «عقل» و «عاطفه» دارد. افرادی که صرفاً با چشم عاطفه، حادثه کربلا را مدّنظر قرار دادهاند، از ابعاد مهمی از کربلا محروم ماندهاند، و کسانی هم که فقط با عقل صرف و خشک ریاضیگونه خواستند واقعه کربلا را تحلیل کنند و از آن شراب طهور عاطفه مافوق عقل در تحلیل خود بهرهای نداشتند، کربلا را نیافتند.
انسان دارای سه مقام ادراک و شناخت است: «احساسات» که عالم خیالات جزیی است، «عقل» و تواناییهای استدلالی که مفاهیم کلی را درک میکند و «عشق» و عاطفه که مقامی است فوق عقل و در دسترس همگان نیست و ابعادی از حقایق را مییابد که در دسترس عقل نیست. به گفته مولوی:
عقل گوید شش جهت حدّ است و دیگر راه نیست / عشق گوید راه هست و رفتهایم ما بارها
مثال مقام احساسات و خیالاتِ جزیی این است که ما به جای حضرت زینب(س) خواهر خودمان را در نظر بگیریم و تصوّر کنیم مصیبتهایی را که بر سر حضرت زینب(س)آمده، همه بر سر خواهر خودمان آمده و شروع کنیم به گریهکردن؛ و اگر دقت کرده باشید از این طریق خیلی راحت میشود مردم را گریه انداخت. با این روش، انسان را بالا نیاوردهایم که بر کربلا بگرید، بلکه کربلا را پایین آوردهایم تا فرد برای خودش بگرید. این کار تحریک احساسات خیالی است و بعضی مرثیهخوانهای ما از این سنخ هستند. مسلّم ما با این راه و روش نهتنها به کربلا نزدیک نمیشویم، بلکه از حقیقت کربلا محروم میشویم. این مرحله، مرحله کسانی است که هنوز به بلوغ عقلی نرسیدهاند.
مرحلهی بعدی، مرحله عقل و فهم است که مسئله را فقط از نظر عقلی بررسی میکنیم و متوجه حقانیت جبهه اباعبدالله(ع) میشویم که کار ارزشمندی است و مسلماً حرکت حضرت اباعبدالله(ع) حرکتی است عقلایی. ولی امام همه ابعاد انسانی خود را در کربلا به نمایش گذاردند و از ما هم انتظار دارند با همه ابعادمان حرکت ایشان را بنگریم.
مرحله بالاتر از عقل در فهم حقایق، مرحله عشق و عرفان است. عرفان فوق برهان است؛ یعنی عرفان ادراک مقدّس فوق عقل است و عشق از اینجا شروع میشود. عقل، انسان را بیقرار و شیدا نمیکند؛ ولی نردبان خوبی است که اگر درست از آن عبور کنیم به عشق و بیخودی از خود میرسیم. فوق عرفان هم البته قرآن و وحی است که باید و شاید در دسترس ما نیست. دین از ما میخواهد که با حفظ همین احساسات از بقیه ابعاد وجودی خود در رابطه با فهم دین و ارتباط با آن استفاده کنیم.
معصوم(ع) میفرمایند: هر حادثهای که برای شما پیش میآید، برای کربلا گریه کنید. یعنی در هر حادثه و مصیبتی کربلا را بنگرید؛ نه اینکه در حادثه کربلا خود و تعلقات خود را مدنظر داشته باشید، بلکه از خود بگذرید تا آنطور که باید و شاید کربلا را بفهمید و ببینید. کسانی کربلا را بهوجود آوردند که پرده خودی و خودخواهی را یکسره پاره کرده بودند. اگر محور فکر ما خودیتمان باشد، در کربلا هم خودیتمان را میبینیم نه جمال زیبا و ایثار جان برای حق. اگر کربلا را با چشم عقل و عرفان نگاه کنیم، آنوقت از دو چشمه سیراب میشویم؛ هم عقلی بودن و منطقیبودن حوادث برایمان روشن میشود، هم حقایق روحانی و قدسی آن حادثه برایمان جلوه میکند و اینجاست که قرار را از کفمان میرباید و ما را در مقابل شکوه و جلال کربلاسازان ویران و خاشع میسازد. آنوقت است که زبانحالمان این شعر عُمّان سامانی(رحمه) خواهد شد که میگوید:
هست از هر مذهبی آگاهیم / الله، الله، مـن حسیــنالّلهیـــم
بندهی کـس نیستم تا زندهام / او خدای من، من او را بندهام
نیشناسای نبیام، نی ولی /من حسین میشناسم، بنعلی
یا خواهیم گفت:
سرخوش از صهبای آگاهی شدم، دیگر اینجا زینبالّلهـی شـدم
و دیگر همه را چه حسین را و چه زینب، آینه جمال حق خواهیم دید و هر حادثهای را به کربلا متصل میکنیم و جز شعله کربلا هیچ شعلهای در قلبمان جانسوز نیست و خواهیم گفت:
من آنچه خواندهام، همه از یاد بردهام / حدیث دوست که تکرار میکنم
همه تلاش دین این است که کربلا را طوری بنگرید که از آن جان بگیرید و نه این که جان بدهید. ارثی که ابا عبدالله(ع)و زینب کبری(س) و امام سجّاد(ع) و سایر اصحاب کربلا برای ما گذاشتند، غیر آن چیزی است که امروز در اختیار ماست. این حرفهایی که کربلا را صرفاً احساسی مطرح میکنند ـ احساساتی که نه تعقّل در آن قانع میشود و نه عاطفه و عرفان در آن معنی مییابد ـ از یکی دو قرن اخیر شروع شدهاست.
فکر نکنید حضرتزینب(س) که مسئول رساندن پیام کربلا به ملتها بود، اینطور کربلا را بهدست ما داد و اینطور برای ما تحلیل کرد. اگر در فرمایشات خود آنها دقیق شویم و در متون اولیهای که حادثه کربلا را ترسیم کردهاند، درست بنگریم، میبینیم قضیه خیلی عجیب و عمیق است.
ممکن است پرسیده شود خدا قبل از وقوع حادثه کربلا جواب صحیح عاطفهها را چگونه داده است؟ میگوییم: با «کربلا» جواب داده است. میگویید: قبل از اسلام چی؟ باز میگوییم: «کربلا». در روایت داریم: پیامبران هم برای حضرت اباعبدالله(ع) گریه میکردند و اولین کسی که برای حسین(ع) گریه کرد، حضرت آدم بود.
بعضیها چون نمیتوانند چنین روایاتی را تحلیل کنند، آنها را حذف میکنند. نباید حذف کنیم؛ بلکه باید کشف کنیم که منظورشان چیست. مگر روایت نداریم که پیامبر(ص) هر وقت امام حسین(ع)را میدیدند، گریه میکردند و حتّی گلوی او را میبوسیدند! سؤال من این است که آیا پیامبر(ع) با این کار فقط خبر از سرنوشت امام حسین(ع) میدهند، یا قلب مبارک پیامبر(ص) هم با محبت به حسین اشباع میشود! آیا ایشان مصداق کامل عاطفه ورزیدن را ـ که همان عشق به حسین(ع) است ـ نیافته بودند! در خبر داریم: حضرت فاطمه زهرا(س) در دوران وضع حمل امام حسین(ع)، برای آن حضرت گریه میکردند. فاطمه زهرا(س) تمام حرکات و سکناتشان جزء دین است؛ این گریهشان هم جزء دین است و نه مغلوب عواطف مادری.
مسئله کربلا و شهادت اباعبدالله(ع)مصداق کامل جوابگویی به عاطفه و عشقِ عاطفی است و خداوند آن را در متن هستی قرار داده است.
حضرت امام سجاد(ع) وقتی قافله مصیبتدیدگان کربلا به نزدیکیهای مدینه میرسد، به نعمانبنبشیر میفرمایند: آیا تو میتوانی مرثیه بخوانی؟ عرض کرد: بلی، فرمودند: برو در مدینه و قبل از اینکه ما برسیم، مردم را جمع کن و برای شهدای کربلا نوحهسرایی کن. اصلاً چرا ائمه به شعرای اهلالبیت دستور میدادند که برای شهدای کربلا مصیبت بخوانند؟ برای آنکه اشک و عاطفه باید جزء لاینفک کربلا باشد. حال اگر با این دید به کربلا نگریسته شود، لحظه لحظه کربلا طوری است که دل سالم را پریشان میکند. در روایات داریم: «اِنَّ لِلْحُسَینِ مُحِبَّةً مَکْنُونَةً فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنین»؛ یعنی در قلب هر مؤمنی محبّت به امام حسین(ع)کاشته شده است. اصلاً دلی که عشق به حسین(ع)ندارد، دل نیست و صاحب آن نتوانسته دل خود را درست تربیت کند.
گریه برای حسین(ع) و اصحاب بزرگوارشان یک گریه سامانیافته است که خود مکتب برای آن برنامهریزی کرده است. گریهای که انسان میکند، همهجا در اثر اندوه نیست؛ همانطور که گریه شوق به جهت غم و اندوه واقع نمیشود. گریه عارفان به جهت توجه و طلب وصال است و امید وصال در عین توجه قلب به مقام بلند محبوب و چنین حالتی عارف را به اشک و شیدایی میکشاند. گریه برای حسین(ع)، توجّه به مقام بلندی است که حسین در جلوی انسانها به نمایش آورده و قلب او را متوجه چنین مقصد بزرگی نموده است که هرکس به کمک حسین(ع)وارد چنین منظری شود، با تمام بیتابی اشک میریزد و اوج میگیرد تا به یک معیت با اباعبدالله(ع)نائل گردد و ناله سر دهد که: «اَلّلهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهالْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُود وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَینِ وَ اَصْحابِ الْحُسَینِ».
صحنهها و میدانهای غیرکربلایی یا آنچنان سیاسی است که دیگر الهی نیست و یا آنچنان احساساتی است که حریت و آزادگی در آن به حقارت و ضعف تبدیل شده است و متأسفانه گاهی دیده شده مرثیهها با ضعف و نعوذبالله با حقارت برای خانوادهی اباعبدالله(ع)همراه است؛ در حالیکه این سخن خداست که: «وَ لِلّهِالْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنین»؛ یعنی عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنین است و لذا محال است پیامبر و مؤمنین ذلیل شوند و خدا که صاحب کلّ این نظام است، هرگز چنین تقدیر نکرد.
بلی مؤمن شهید و اسیر میشود، ولی ذلیل نمیشود و وای اگر در کربلا عزّت اهلالبیت و خانواده آنها در کنار آن مرثیهها و نوحهها ظاهر نباشد که در اینصورت کربلا ظاهر نشده است. چرا که کربلا یک صحنه جامعی است که در عین سیاسی بودن، جنبهی الهی و معنوی آن کاملاً حفظ شده است و اگر هر طرف آنرا بدون توجه به طرف دیگرش در نظر بگیریم به اشتباه میافتیم.