به گزارش نماینده به نقل از سایت ولیعصر؛ آنچه كه لازم به بحث و گفتگو و تحقيق است، موضوع جواز لعن و سبّ يزيد است، يعنى كسى كه مرتكب اعمالى از قبيل به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام و قتل و كشتار مردم مدينه و ويرانى كعبه شده است، آيا اجازه داريم او را نفرين و لعن كنيم؟
آيا كسى كه در برابر سر بريده امام حسين عليه السلام، سخنان كفر آميزى بر زبان جارى مىكند، مستحقّ لعن و سبّ است يا نه؟
أحمد بن حنبل امام و پيشواى حنبليها و يكى از چهار استوانه فقه اهل سنّت، در پاسخ سؤالى پيرامون همين موضوع به اين آيه قرآن استدلال مىكند:
ابن جوزى در كتابش «الردّ على المتعصّب العنيد» به نقل از قاضى أبو يعلى محمّد بن حسين بن فراء، از كتابش «المعتمد في الأصول» به اسنادش از صالح بن أحمد، نقل مىكند كه گفت: به پدرم گفتم:
إنّ قوماً ينسبوننا إلى توالي يزيد، فقال: يا بنيّ! وهل يتوالى يزيد أحد يؤمن باللّه؟! فقلت: لم لا تلعنه؟ فقال: ومتى رأيتني ألعن شيئاً؟ لم لا يلعن من لعنه اللّه في كتابه؟ فقلت: وأين لعن اللّه يزيد في كتابه؟
فقرأ: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى الاَْرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ أُوْلَئـِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمهمْ وَ أَعْمَى أَبْصَـرَهُمْ» محمّد (۴۷)، آيه ۲۲ و ۲۳ فهل يكون فساد أعظم من القتل؟
به پدرم گفتم: گروهى نسبت پيروى از يزيد را به ما مىدهند، در پاسخ گفت: پسرم آيا كسي كه ايمان به خدا دارد از يزيد پيروى مىكند؟
گفتم: پس چرا لعنش نمىكنى؟ گفت: هيچ ديدهاي چيزي (كسي) را لعن كنم؟ چرا كسى كه خدا او را در كتابش لعن كرده است لعن نشود؟
گفتم: در كدام آيه خداوند او را لعن كرده است؟ اين آيه را خواند:
«پس [اى منافقان] آيا اميد بستيد كه چون [از خدا] برگشتيد [يا سرپرست مردم شديد] در [روى] زمين فساد كنيد و خويشاونديهاى خود را از هم بگسليد؟». «اينان همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است».
سپس پدرم گفت: آيا فسادى بزرگتر از قتل و كشتار وجود دارد؟
الردّ على المتعصب العنيد، ص ۱۶ و ۱۷.
وفي رواية: يا بنيّ! ما أقول في رجل لعنه اللّه في كتابه؟
و در روايتى ديگر آمده است كه گفت: چه بگويم در باره كسى كه خدا او را در قرآن لعن كرده است؟
و نيز به اين آيه: «وَ الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَـاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ أُوْلَـئـِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» رعد (۱۳)، آيه ۲۵. «و كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مىشكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند و در زمين فساد مىكنند، بر ايشان لعنت است و بد فرجامى آن سرا براي ايشان است». استناد مىكند و مىگويد: «وأيّ قطيعة أفظع من قطيعته صلى الله عليه و آله في ابن بنته الزهراء» كدام پيمان شكنى شنيع تر است از شكستن پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله در باره فرزند دخترش زهرا.
الاتحاف بحبّ الأشراف، شبراوي، ص ۶۴.
اين فقيه مشهور و صاحب نام با استدلال به آيات قرآن، سبّ و لعن يزيد را موضوعى قرآنى تلقى كرده و به جواز آن فتوى مىدهد.
يكى ديگر از آيات قرآن كه از آن استفاده مذمّت و جواز لعن شده است آيه ذيل است:
وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَـكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَـنًا كَبِيرًا. الإسراء (۱۷)، آيه ۶۰.
و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم، و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم; و ما آنان را بيم مىدهيم، ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمىافزايد.
مفسّران از شيعه و اهل سنّت با استفاده از روايت، شجره ملعونه را بنو اميّه دانستهاند.
أخرج ابن أبي حاتم، وابن مردويه، والبيهقي في (الدلائل) وابن عساكر عن سعيد بن المسيّب، قال: رأى رسول اللّه صلى الله عليه و آله بني أميّة على المنابر، فساءه ذلك.
رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم (در خواب) ديدند كه بني اميه بر منبر نشستهاند و اين موضوع حضرت را ناراحت ساخت.
الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۹۱.
فخر رازي ميگويد:
وهذا قول ابن عبّاس في رواية عطاء.
اين سخن ابن عباس در روايت عطاء است.
تفسير فخر رازى، ج ۱۰، ص ۲۳۸.
سيوطي در جاي ديگر ميگويد:
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «أريت بني أميّة على منابر الأرض، وسيتملّكونكم، فتجدونهم أرباب سوء»، واهتمّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله لذلك، (وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَـكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ)
تكيه زدن بني اميّه بر منابر به من نشان داده شد، به زودى بر شما مسلّط خواهند شد و آنان را اربابان بدى خواهيد ديد.
الدرّ المنثور، ج ۴، ص۱۹۱.
مانند اين حديث را ابن مردويه از حسين بن على عليهما السلام، نيز نقل كرده است.
ابن حجر هيثمى مكّى اين احاديث و اصل داستان را صحيح دانسته و مىگويد:
صحّ أنّه صلى الله عليه و آله رأى ثلاثة منهم - يعني بني الحكم بن أبي العاص - ينزون على منبره نزو القردة، فغاظه ذلك وما ضحك بعده إلى أن توفّاه اللّه سبحانه وتعالى.
درست است كه رسول خدا سه نفر از فرزندان حكم بن أبى العاص را ديد كه همچون ميمون بر منبرش بالا مىروند و سخت ناراحت شد، از آن پس او را خندان نديدند تا از دنيا رفت.
تطهير الجنان واللسان، ص ۵۳.
سوّمين آيه حامل لعن و نفرين خداوند بر كسانى است كه خدا و رسولش را اذيّت كنند:
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مهينًا. الأحزاب (۳۳)، آيه ۵۷.
بى گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مىرسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفتبار آماده ساخته است.
از اين آيه آزار و اذيّت و يا دشمنى با پيامبر با صراحت استفاده مىشود، ولى خاندان و ذرّيّه آن حضرت را بايد به كمك سنّت كه همان روايات تفسيرى است استفاده نمود، كه خوشبختانه علاوه بر آيات «مودّت ذوى القربى» صدها روايت در باره سفارش رسول اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به اهل بيت عليهم السلام داريم كه اين مختصر جاى پرداختن به آن نيست.
ولى به عنوان نمونه به يك روايت اكتفا مى كنيم:
أخرج الامام أحمد في مسنده عن أبي هريرة، قوله صلى الله عليه و آله لعليّ وفاطمة والحسنين عليهم السلام: «أنا حرب لمن حاربكم، وسلم لمن سالمكم».
مسند أحمد، ج ۲، ص ۴۴۲.
همچنين ترمذى از زيد بن أرقم نقل ميكند:
أنا حرب لمن حاربتم، وسلم لمن سالمتم.
سنن ترمذي، ج ۵، ص ۶۵۶، ح ۳۸۷۰.
اين حديث ثابت مىكند كه جنگ و محاربه با هر يك از اهل بيت عليهم السلام جنگ و محاربه با رسول خداست.
بنا بر اين جنگ با حسين عليه السلام جنگ با جدّش پيامبر است، كه نتيجه آن اثبات كفر چنين شخصى و استحقاق لعن و عذاب دردناك الهى است.
اين مطلب را مىتوان به آسانى از قرآن استفاده كرد، به اين آيه توجّه كنيد:
وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَـالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا. النساء (۴)، آيه ۹۳.
و هر كس عمداً مؤمنى را بكشد، كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود; و خدا بر او خشم مىگيرد و لعنتش مىكند و عذابى بزرگ برايش آماده ساخته است.
آيا شكّى در كفر يزيد و هم پيمانانش آنان كه گروهى از آل رسول را كشتند و زنان و كودكان را به اسارت بردند باقى مىماند؟
به اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله توجّه كنيد كه فرمود:
إنّ أهل بيتي سيلقون من بعدي من أمّتي قتلاً وتشريداً، وإنّ أشدّ قومنا لنا بغضاً بنو أميّة، وبنو المغيرة، وبنو مخزوم.
امّتم پس از من گرفتار كشتار و آوارگى خواهند شد، دشمن ترين افراد امّتم نسبت به خاندانم فرزندان اميّه و فرزندان مغيره و مخزوم هستند.
المستدرك، حاكم نيشابوري، ج ۴، ص ۵۳۴، ح ۸۵۰۰.
اين پيشگويى را تاريخ به اثبات رساند و كينه و دشمنى و قساوت آنان را در حقّ يكايك فرزندان و ذرّيّه على و فاطمه مشاهده نمود.
در روايتي ديگر از حاكم با سند صحيح اينگونه آوردهاند:
وروى الحاكم بسند جيد عن فاطمة بنت ( . . . ) امرأة بني المغيرة أنها سألت عبد الله بن عمرو رضي الله عنهما: هل تجد يزيد بن معاوية في الكتاب؟ قال: لا أجده باسمه، ولكن أجد رجلا من شجرة معاوية، يسفك الدماء ويستحل الاموال، وينقض هذا البيت حجرا حجرا.
حاكم با سند خوب از فاطمه دختر ( . . . ) همسر بني مغيره روايت كرده است كه او از عبد الله بن عمرو سؤال كرد: آيا از يزيد بن معاويه در قرآن نامي آمده است؟ او گفت: من با اسم نامي از او در قرآن نديدم ولي مردي از شجره معاويه را در قرآن يافتم، كه خونها ميريزد و اموال فراواني را حلال مينمايد، و سنگ سنگ اين خانه (كعبه) را ويران ميسازد.
سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي الوفاة: ۹۴۲هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - ۱۴۱۴هـ ، الطبعة: الأولي، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوضج ۱۰ ، ص ۸۹
ابن عساكر در تاريخ خود از عبد الله بن عمرو روايت ميكند:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: يزيد، لا بارك الله في يزيد الطعان اللعان، أما انه نعي الي حبيبي حسين، أتيت بتربته، ورأيت قاتله، أما انه لا يقتل بين ظهراني قوم، فلا ينصرونه الا عمهم الله بعقاب.
رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: يزيد، كه خداوند او را مبارك نگرداند كه مورد طعن و لعن است. اوست كه حبيب من حسين را به شهادت ميرساند، و براي من خاك و تربت او را آورده، و قاتلش را به من نشان دادهاند، بدانيد كه او را گروهي به شهادت ميرسانند و هيچ كس به ياري او نميشتابد مگر گروهي كه خداوند عذاب و عقاب خود را از آنها برداشته است.
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: ۹۷۵هـ ، ج ۱۲ ص ۵۹ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - ۱۴۱۹هـ-۱۹۹۸م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي ـ سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي الوفاة: ۹۴۲هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - ۱۴۱۴هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوضج ۱۰، ص ۸۹.
ممنوعيت از لعن يزيد و معاويه چرا؟!!
ابن عساكر در اين باره (اينكه چرا بعضي لعن يزيد و معاويه را جايز نميدانند؟) اينگونه ميگويد:
قال وَكيع: معاوية بمنزلة حلقة الباب، من حرمه اتهمناه على من فوقه.
وَكيع ميگويد: معاويه به منزله حلقة دري است، كه اگر آن را به حركت درآوري بالاتر از او نيز در معرض اتهام قرار ميگيرد.
مختصر تاريخ دمشق، ج ۲۵، ص ۷۵.
تفتازاني در همين باره اينگونه ميگويد:
فإن قيل: فمن علماء المذهب من لم يجوز اللعن على يزيد مع علمهم بأنه يستحق على ما يربو على ذلك ويزيد!! قلنا: تحاميا أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى.
اگر گفته شود: بعضي از علماي مذهب لعن يزيد را جايز نميدانند، در حالي كه خود به خوبي آگاهند كه يزيد و پيروانش مستحق لعن هستند!! در پاسخ ميگوييم: اين به خاطر فرار و اجتناب از اين است كه مبادا لعن يزيد سرايت به ديگران كه بالاتر از او هستند نمايد.
شرح المقاصد، ج ۵، ص ۳۱۱، (تحقيق الدكتور عبد الرحمن عميرة).
آلوسي در تفسير خود در باره لعن يزيد مينويسد:
«أعوذ بالله سبحانه من رأس الستين وإمارة الصبيان»، يشير إلى خلافة يزيد الطريد لعنه الله تعالى على رغم أنف أوليائه لأنها كانت سنة ستين من الهجرة،
اين جمله رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم: «پناه ميبرم به خداي سبحان از ابتداي سال شصت و حكومت بچهها» اين جمله اشاره دارد به خلافت يزيد رانده شده كه علي رغم محبت دوست دارانش خداوند او را لعنت كند. چرا كه او در ابتداي سال شصت هجري حكومت مينمود.
تفسير آلوسي، ج ۶، ص ۱۹۲.
و در جاي ديگر آلوسي مفسر بزرگ اهل سنت در باره لعن يزيد ميگويد:
وعلى هذا القول لا توقف في لعن يزيد لكثرة أوصافه الخبيثة وارتكابه الكبائر في جميع أيام تكليفه ويكفي ما فعله أيام استيلائه بأهل المدينة ومكة فقد روى الطبراني بسند حسن « اللهم من ظلم أهل المدينة وأخافهم فأخفه وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل منه صرف ولا عدل»... وقد جزم بكفره وصرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزي وسبقه القاضي أبو يعلى، وقال العلامة التفتازاني: لا نتوقف في شأنه بل في إيمانه لعنة الله تعالى عليه وعلى أنصاره وأعوانه، وممن صرح بلعنه الجلال السيوطي عليه الرحمة وفي تاريخ ابن الوردي.... وهذا كفر صريح فإذا صح عنه فقد كفر به ومثله تمثله بقول عبد الله بن الزبعرى قبل إسلامه: ليت أشياخي الأبيات، وأنا أقول: الذي يغلب على ظني أن الخبيث لم يكن مصدقا برسالة النبي صلى الله عليه وسلم وأن مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالى وأهل حرم نبيه عليه الصلاة والسلام وعترته الطيبين الطاهرين في الحياة وبعد الممات وما صدر منه من المخازي ليس بأضعف دلالة على عدم تصديقه من إلقاء ورقة من المصحف الشريف في قذر؛ ولا أظن أن أمره كان خافيا على أجلة المسلمين،... ولو سلم أن الخبيث كان مسلما فهو مسلم جمع من الكبائر ما لا يحيط به نطاق البيان، وأنا أذهب إلى جواز لعن مثله على التعيين ولو لم يتصور أن يكون له مثل من الفاسقين، والظاهر أنه لم يتب، واحتمال توبته أضعف من إيمانه، ويلحق به ابن زياد. وابن سعد. وجماعة فلعنة الله عز وجل عليهم أجمعين، وعلى أنصارهم وأعوانهم وشيعتهم ومن مال إليهم إلى يوم الدين ما دمعت عين على أبي عبد الله الحسين،... ولا يخالف أحد في جواز اللعن بهذه الألفاظ ونحوها سوى ابن العربي المار ذكره وموافقيه فإنهم على ظاهر ما نقل عنهم لا يجوزون لعن من رضي بقتل الحسين رضي الله تعالى عنه، وذلك لعمري هو الضلال البعيد الذي يكاد يزيد على ضلال يزيد.
بنا بر اين قول به خاطر كثرت أوصاف خبيثه يزيد و ارتكاب گناهان كبيرهاي كه در طول أيام تكليفش از او سر زد بالخصوص آنچه در أيام استيلاء و تسلطش بر أهل مدينه و مكه مرتكب گرديد جاي شك و ترديدي در لعن يزيد باقي نميماند. طبراني با سند حسن روايت ميكند: «خدايا كسي را كه به أهل مدينه ظلم كرد و آنها را ترساند تو نيز او را بترسان و بر او لعنت خود و تمام ملائكه و مردمانت را بر او فرو فرست لعنتي كه هيچ دافع و مانعي از آن وجود نداشته باشد.» و گروهي از علماء از جمله حافظ ناصر السنه ابن جوزي و قبل از او قاضي أبو يعلى به كفر او و تصرح به لعن او جزم پيدا نموده بودند، و علامه تفتازاني در اين باره ميگويد: تكليف يزيد و ايمان او براي ما روشن است و هيچ شك و ترديدي در اين باره نداريم لعنت خداوند متعال بر او و بر أنصار و أعوان يزيد باد، و از كساني كه تصريح به لعن يزيد نموده است جلال الدين سيوطي است و در تاريخ ابن وردي آمده است:... و اين كفر صريحي براي يزيد به حساب ميآيد و اگر اين صحيح باشد در حقيقت او كافر است و مثل همين است تمثل يزيد به قول عبد الله بن زبعرى كه قبل از اسلام سروده است و يزيد آن را تكرار كرد: ليت أشياخي ببدر شهدوا تا آخر ابيات.
به اعتقاد و نظر من و آنچه بيشتر به ذهنم ميرسد اين است كه يزيد شخص خبيثي بوده كه هرگز به رسالت نبي اكرم صلى الله عليه و آله ايمان نداشته و آنچه كه او بر أهل حرم خداوند تعالى و أهل حرم نبي اكرم عليه الصلاه و السلام و عترت طيبين و طاهرين او در زمان حيات و بعد از ممات و آنچه كه از سيئات و معاصي از او سر زد كمتر از اين نيست كه كسي ورقي از مصحف و قرآن كريم را در نجاست بياندازد؛ و گمان نميبرم كارهايي كه از يزيد سرزده است بر هيچ يك از مسلمانان مخفي باشد...، و بر فرض هم كه بپذيريم يزيد خبيث، شخص مسلماني بوده است، او مسلماني بوده كه آنقدر گناه كبيره مرتكب شده كه در بيان نميگنجد، و در نتيجه اعتقاد من متعيناً جواز لعن اوست و تصور نميكنم مثل او شخص با اين همه فسق يافت شود، و ظاهر اين است كه او تا آخر عمر خود توبه نكرده، و احتمال توبه او ضعيفتر از احتمال إيمان اوست، و در اين احكام، ابن زياد و ابن سعد و جمعي ديگر ملحق به يزيد هستند. پس لعنت خداوند عز وجل بر همه آنها و أنصار و أعوان و پيروان و هر كس كه به آنها ميل نموده و اين لعنت تا روز قيامت و تا هر زمان كه چشمي تا روز قيامت براي أبي عبد الله الحسين گريه مينمايد بر او،... و در جواز لعن با اين ألفاظ و مانند اينها هيچ كس مخالفت ننموده مگر ابن عربي كه قبلاً از آن سخن گفته شد... كه او و بعضي از موافقين او لعن كسي را كه راضي به قتل حسين باشد را جايز ندانستهاند، و به جانم سوگند اين اعتقاد همان ضلالت و گمراهي دور از مسير حقي است كه بيش از ضلالت و گمراهي يزيد است.
تفسير آلوسي، ج ۲۶، ص ۷۴.
آيات وارده در موضوع لعن:
در پايان اين قسمت، آيات وارده در قرآن كريم كه به موضوع لعن اشاره دارد را ذكر ميكنيم:
در قرآن کريم در بيش از ۲۵ آيه از سوي خداوند يا فرشتگان يا مؤمنين دشمنان ايشان مورد لعن و نفرين قرار گرفتهاند:
۱ ـ إنّ الله لعن الكافرين وأعدّ لهم سعيرا. الاحزاب (۳۳)، آيه ۶۴.
۲ ـ فنردها علي أدبارها أو نلعنهم كما لعنّا أصحاب السبت. النساء (۴)، آيه ۳۸.
۳ ـ فبما نقضهم ميثاقهم لعنّاهم. المائدة (۵)، آيه ۱۳.
۴ ـ وغضب الله عليه ولعنه وأعدّ له عذابا عظيما. النساء (۴)، آيه ۹۳.
۵ ـ لعنه الله وقال لأتخذن من عبادك نصيبا مفروضا. النساء (۴)، آيه ۱۱۸.
۶ ـ من لعنه الله وغضب عليه وجعل منهم القردة والخنازير و عبد الطاغوت. المائدة (۵)، آيه ۶۰.
۷ ـ بل لعنهم الله بكفرهم. البقرة (۲)، آيه ۸۸.
۸ ـ اولئك الذين لعنهم الله ومن يلعن الله فلن تجد له نصيرا. النساء (۴)، آيه ۵۲.
۹ ـ ولكن لعنهم الله بكفرهم. النساء(۴)، آيه ۴۶.
۱۰ ـ وعد الله المنافقين والمنافقات... نار جهنم هي حسبهم ولعنهم الله. التوبة(۹)، آيه ۶۸.
۱۱ ـ إنّ الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة. الاحزاب(۳۳)، آيه ۵۷.
۱۲ ـ فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمي أبصارهم. محمد (۴۷)، آيه ۲۲و۲۳.
۱۳ ـ و يعذب الله المنافقين والمنافقات... وغضب الله عليهم و لعنهم جهنم وسائت مصيرا. الفتح (۴۸)، آيه ۶.
۱۴ ـ ملعونين اينما ثقفوا أخذوا وقتّلوا تقتيلا. الاحزاب (۳۳)، آيه ۶۱.
۱۵ ـ إنّ الذين يكتمون ما أنزلنا من البينات والهدي من بعد ما بيّنّاه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون. البقرة (۲)، آيه ۱۵۹.
۱۶ ـ لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود وعيسي بن مريم. المائدة (۵)، آيه ۷۸.
۱۷ ـ وقالت اليهود يد الله مغلولة علت أيديهم ولعنوا بما قالوا. المائدة (۵)، آيه ۶۴.
۱۸ ـ إنّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا في الدنيا والآخرة. النور (۲۴)، آيه ۲۳.
۱۹ ـ فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله علي الكافرين. البقرة (۲)، آيه ۸۹.
۲۰ ـ إنّ الذين كفروا وماتوا وهم كفار اولئك عليهم لعنة الله والملائكة والناس اجمعين. البقرة (۲)، آيه ۱۶۱.
۲۱ ـ فأذّن مؤذّن بينهم أن لعنة الله علي الظالمين. الاعراف (۷)، آيه ۴۴.
۲۲ ـ ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين. آل عمران (۳)، آيه ۶۱.
۲۳ ـ اولئك جزائهم أنّ عليهم لعنة الله والملائكة والناس اجمعين. آل عمران (۳)، آيه ۸۷.
۲۴ ـ ألا لعنة الله علي الظالمين. هود (۱۱)، آيه ۱۸.
۲۵ ـ ويفسدون في الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار. الرعد (۱۳)، آيه ۲۵.
همچنين در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام ميفرمايد:
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمهمْ إِنَّا بُرَآَءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» الممتحنة (۶۰)، آيه ۴.
قطعا براي شما ابراهيم و کساني که با اويند سرمشقي نيکوست: آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جاي خدا ميپرستيد بيزاريم. به شما کفر ميورزيم و ميان ما و شما دشمني و کينه هميشگي پديدار شده تا وقتي که به خدا ايمان آوريد.
خداوند از ابراهيم و قوم وي به خاطر اينکه از دشمنان خدا ابراز بيزاري کردند ستايش ميکند و ايشان را اسوه مومنين قرار ميدهد.
چرا سبّ و لعن يزيد ممنوع باشد؟
بزرگترين توجيهى كه بر منع سبّ و لعن يزيد ديده مىشود، اين سخن ابن كثير است كه مىگويد:
از رواياتى كه در باره ترساندن و آزار و اذيّت مردم مدينه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است، بعضى از علما جواز لعن يزيد را استفاده كردهاند، مانند: خلال وأبو بكر عبد العزيز و قاضى أبو يعلى و پسرش قاضى أبو الحسين، و أبو الفرج ابن جوزى كه كتابى مستقل نيز نوشته و لعن يزيد را جايز دانسته است. اما گروهى ديگر آن را جايز ندانسته و به دفاع از يزيد كتاب نوشته اند، چرا؟ «لئلاّ يجعل لعنه وسيلة إلى أبيه، أو أحد من الصحابة، وحملوا ما صدر عنه من سوء التصرّفات على أنّه تأوّل وأخطأ» از سبّ و لعن يزيد بايد جلوگيرى شود، تا به پدرش معاويه و ديگر أصحاب سرايت نكند و اعمال و كارهاى او را بر كج فهمى و اشتباه در برداشت حمل كردهاند.
البداية والنهاية، ج ۸، ص ۲۴۵.
از اين سخن فلسفه حمايت از همه اصحاب و هر كسى كه به اسم صحابى شناخته شده باشد روشن مىشود، زيرا در اين چتر حمايت، دشمنان سر سخت و منافق صفتى هستند كه وجودشان را كينه و دشمنى اهل بيت پُر كرده است.
بنا بر اين، آنان بايد حفظ شوند تا آتشدان تنور اختلاف هميشه روشن باشد و مردم از دستيابى به حق محروم باشند.
و جالبتر آن كه براى جلوگيرى از آشوب و فتنه و به بهانه حفظ خون و اموال و دارائيها و حفظ جان زنان و كودكان و غير آن، هر حركت انقلابى را حرام و ممنوع مىكنند تا خليفه فاسد و ستمگر به هر آنچه مىخواهد بتازد و هر جنايتى كه خواست انجام دهد، ولى هيچ كس مجاز به انتقاد و تعرّض به حكومتش نباشد.
وقالوا: إنّه(يزيد) كان مع ذلك اماماً فاسقاً، والامام إذا فسق لا يعزل بمجرّد فسقه على أصحّ قولي العلماء، بل، ولا يجوز الخروج عليه لما في ذلك من إثارة الفتنة، ووقع الهرج وسفك الدماء الحرام، ونهب الأموال، وفعل الفواحش مع النساء وغيرهن، وغير ذلك ممّا كان واحدة فيها من الفساد أضعاف فسقه كما جرى ممّا تقدّم إلى يومنا هذا.
يزيد با ارتكاب اعمالى از قبيل حادثه خونين كربلا و مدينه (حرّه) و...فسقش ثابت مىشود نه كفر و ارتدادش، و امام فاسق، معزول و از خلافت بر كنار نمىشود؛ چرا كه موجب هرج و مرج و شيوع فتنه و... مىشود.
البداية والنهاية، ج ۸، ص ۲۴۵.
با اين بينش و تفكّر هر حكومتى كه با نام اسلام تشكيل شود بايد از تعرّض و مخالفت مصون باشد و مردم حقّ هيچگونه اعتراض و انتقادى نداشته باشند، اگر چه اساس آن بر ظلم و جنايت و آدم كشى شكل گرفته باشد، البتّه اين سخنان در محدوده خلافت و حكومتى است كه مدافع حريم اسلام و فقه سقيفهاى باشد و لذا به قول ذهبي:
كان (يزيد) ناصبيّاً فظّاً غليظاً جلفاً، يتناول المسكر ويفعل المنكر، افتتح دولته بقتل الحسين، وختمها بوقعة الحرّة.
يزيد، ناصبى (دشمن على عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام) و خشن و تند خو و سبكسر بود، شرب خمر مىكرد و اعمال زشت انجام مىداد، حكومتش را با كشتن و به شهادت رساندن حسين آغاز كرد و با حادثه خونين حرّه (قتل عام مردم مدينه) پايان بخشيد.
سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج ۴، ص ۳۷.
حال براي روشن شدن صحت اين كلام ابن كثير پرونده درخشان يزيد را باز خواني ميكنيم:
شراب خواري يزيد از طفوليت:
ابن كثير و ديگران اين روايت را ذكر كردهاند:
كان يزيد بن معاوية في حداثته صاحب شرب.
يزيد بن معاويعه از كودكي اهل شرب خمر بود.
البداية والنهاية، ج ۸، ص۲۲۸ ـ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج ۶۵، ص ۴۰۳
شراب خواري يزيد در شهر مدينه و در ملاء عام:
در دوران خلافت پدرش و در سفر حجّ و پس از مراجعه به شهر مقدّس مدينه و در كنار حرم و خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله دست از دهن كجى به شريعت اسلام بر نداشت و در حضور مردم بر سفرهاش شراب گذاشت و فقط زماني كه خبر دار مىشود كه ابن عباس و حسين بن على قصد ورود به خانه او را دارند دستور مىدهد تا شراب را بردارند.
عمر بن شيبة قال: لمّا حجّ الناس في خلافة معاوية جلس يزيد بالمدينة على شراب، فاستأذن عليه ابن عبّاس والحسين بن عليّ، فأمر بشرابه فرفع.
(ترجمه قبل از متن آمده است)
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج ۶۵، ص ۴۰۶.
سند ذيل گواهى است گويا كه دقّت در آن هر مسلمانى را به تعجّب وا مىدارد.
بعث (عثمان بن محمّد بن أبي سفيان، والي مدينة) إلى يزيد منها وفداً فيهم عبد اللّه بن حنظلة الغسيل الأنصاري، وعبد اللّه بن أبي عمرو بن حفص بن المغيرة الحضرمي، والمنذر بن الزبير، ورجال كثير من أشراف أهل المدينة، فقدموا على يزيد، فأكرمهم وأحسن إليهم، وعظّم جوائزهم، ثمّ انصرفوا راجعين إلى المدينة، إلاّ المنذر بن الزبير، فإنّه سار إلى صاحبه عبيد اللّه بن زياد بالبصرة، وكان يزيد قد أجازه بمائة ألف نظير أصحابه من أولئك الوفد، ولمّا رجع وفد المدينة إليها، أظهروا شتم يزيد، وعيبه، وقالوا: قدمنا من عند رجل ليس له دين، يشرب الخمر، وتعزف عنده القينات بالمعازف.
وإنّا نشهدكم أنّا قد خلعناه، فتابعهم الناس على خلعه، وبايعوا عبد اللّه بن حنظلة الغسيل على الموت.
گروهى به نمايندگى مردم مدينه كه از اشراف و بزرگان بودند از جمله فرزند شهيد جنگ أُحُد عبد اللّه بن حنظله غسيل الملائكه وارد شهر شام شدند و به ديدار يزيد رفتند، يزيد به آنان احترام فراوانى گذاشت و هداياى بزرگى به آنان داد، ولى آنان پس از بازگشت به مدينه از يزيد به بدى ياد كردند و عيبهايش را براى مردم بازگو مىكردند، از جمله مىگفتند: از نزد كسى آمدهايم كه دين ندارد، شراب مىنوشد، ونوازندهها در حضورش به نواختن و رقص مىپردازند، شاهد باشيد كه ما او را از خلافت عزل كرديم.
مردم مدينه عزل يزيد از حكومت را تأييد و با عبد اللّه بن حنظله تا پاى مرگ بيعت كردند.
البداية والنهاية، ج ۸، ص ۲۳۵ و ۲۳۶ ـ الكامل، ابن الأثير، ج ۴، ص۱۰۳ ـ تاريخ طبرى، ج ۷، ص۴.
علاقه يزيد به شراب به قدري بود كه دستور ميداد تا بهترينها را برايش آماده كنند ذهبى از زياد حارثى نقل مىكند:
سقانى يزيد شراباً ما ذقت مثله، فقلت: يا أمير المؤمنين لم أُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسكّر الأهواز، بزبيب الطائف، بماء بَرَدى.
شرابى را يزيد به من نوشانيد كه هيچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنين شرابى تا كنون نخوردهام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شكر اهواز و كشمش طائف و آب بردي تهيّه شده است.
سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص۳۷.
يزيد تارك نماز، شارب خمر، متجاوز به مادر، دختر و خواهر:
عبدالله فرزند حنظله غسيل الملائكه برداشت خود را بعد از ديدار با يزيد اينگونه بيان ميدارد:
ياقوم! فواللّه ما خرجنا على يزيد حتّى خفنا أن نرمي بالحجارة من السماء، أنّه رجل ينكح أمهات الأولاد، والبنات، والأخوات، ويشرب الخمر، ويدع الصلاة.
به خدا قسم از نزد يزيد بيرون نيامديم مگر اين كه ترسيديم سنگ از آسمان بر سر ما بريزد، زيرا او كسى است كه در امر زناشويى حريم شرع را رعايت نمىكند، شراب مىنوشد و نماز نمىخواند.
الطبقات الكبري، ابن سعد، ج ۵، ص ۶۶ ـ تاريخ مدينه دمشق، ج ۲۷، ص ۴۲۹ ـ الكامل، ج ۳، ص۳۱۰ ـ تاريخ الخلفاء، ص ۱۶۵.
يزيد شرابخوار، بوزينه باز، فاسق و ابنهاي:
جاحظ از علماي بزرگ اهل سنت با عبارتي شبيه به متن فوق ميگويد:
ثم ولى يزيد بن معاوية يزيد الخمور ويزيد القرود ويزيد الفهود الفاسق في بطنه المأبون في فرجه... واما بنو أمية ففرقه ضلالة وبطشهم بطش جبرية يأخذون بالظنة ويقضون بالهوى ويقتلون على الغضب.
آنگاه يزيد بن معاويه به خلافت رسيد؛ همان يزيد شراب خوار و بوزينه باز و پلنگ باز و فاسقي كه به بيماري ابنه مبتلا بود... و بني أميه فرقهاي گمراه بودند كه سيره و روشي جبرگرايانه داشتند كه به مجرد ظن و گمان، ديگران را دستگير ميكردند و از روي هوي و هوس حكم ميكردند و از روي غضب ميكشتند.
البيان والتبيين، جاحظ(۲۵۵)، ج ۱، ص ۲۷۶.
يزيد شرابخوار و فاجر و زنباز و بوزينه باز و سگباز و ولگرد:
همچنين بلاذري در كتاب خود اينگونه نقل ميكند:
قال الواقدي وغيره في روايتهم: لما قتل عبد الله بن الزبير أخاه عمرو بن الزبير خطب الناس فذكر يزيد بن معاوية فقال: يزيد الخمور، ويزيد الفجور، ويزيد الفهور ويزيد القرود، ويزيد الكلاب، ويزيد النشوات، ويزيد الفلوات، ثم دعا الناس إلى اظهار خلعه وجهاده، وكتب على أهل المدينة بذلك.
واقدي و غير او روايت كردهاند: هنگامي كه عبد الله بن زبير به قتل رسيد، برادرش عمرو بن زبير براي مردم خطبه خواند و از يزيد بن معاويه اينگونه ياد كرد: يزيد شراب خوار و فاجر و زن باز و بوزينه باز و سگ باز و اهل ولگردي در دشت و بيابانهاست. سپس از مردم خواست كه او را از خلافت كنار كنند و براي مردم مدينه حكم جهاد فرستاد.
انساب الاشراف، بلاذري، (۲۷۹)، ج ۲، ص ۱۹۱.
حاضرين به غايبين خبر دهند، خليفه مأبون يعني يزيد:
ذهبي و برخي ديگر از بزرگان اهل سنت در باره يزيد اينگونه آوردهاند:
خطبهم عبد الملك بمكة لما حج، فحدث أبو عاصم، عن ابن جريج، عن أبيه قال: خطبنا عبد الملك بن مروان بمكة، ثم قال: اما بعد، فإنه كان من قبلي من الخلفاء يأكلون من هذا المال ويؤكلون، وإني والله لا أداوي أدواء هذه الأمة إلا بالسيف، ولست بالخليفة المستضعف يعني عثمان ولا الخليفة المداهن يعني معاوية ولا الخليفة المأبون يعني يزيد وإنما نحتمل لكم ما لم يكن عقد راية. أو وثوب على منبر، هذا عمرو بن سعيد حقه حقه وقرابته قرابته، قال برأسه هكذا، فقلنا بسيفنا هكذا، ألا فليبلغ الشاهد الغائب.
عبد الملك در مكه به هنگام حج براي مردم خطبهاي خواند و در آن براي مردم اينگونه سخن گفت: اما بعد، اي مردم! كساني كه قبل از من به خلافت رسيدند هم خود مال مردم را خوردند و هم به ديگران دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشكلات اين امت را مداوا نخواهم كرد مگر با شمشير؛ چرا كه من مانند: عثمان خليفهاي مستضعف و مفلوك نيستم. و نيز خليفهاي سهلگير و مسامحهگر همچون معاويه نيستم. و خليفهاي أبنهاي همچون يزيد نيستم. شما را تا زماني تحمل ميكنم كه رايت و حكومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعيد با تمام قرابت و حقي كه داشت اينگونه كرديم و او با سرش اينچنين كرد و ما نيز با شمشيرمان اينچنين ميكنيم. اين خبرها را حاضرين به غائبين برسانند.
تاريخ الاسلام، ذهبي، ج ۵، ص ۳۲۵ ـ تاريخ مدينه دمشق، ج ۳۷، ص ۱۳۵ـ البيان والتبيين، جاحظ(۲۵۵)، ج ۱، ص ۳۳۴.
ناصبي بودن يزيد:
ذهبي، يزيد را ناصبى يعني دشمن اهل بيت عليهم السلام شمرده و در باره او گفته است:
وكان ناصبيا فظا غليظا جلفا يتناول المسكر ويفعل المنكر
يزيد شخصي ناصبي و تندخو و سبك (جلف) بود و شراب مينوشيد و اعمال منكر انجام ميداد.
سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص۳۷.
يزيد بيتوجّه و تارك نماز:
شخصيّت مورد بحث ما نه تنها نسبت به شراب، بلكه نسبت به مهمترين واجب دينى يعنى نماز نيز بى اعتنا بوده و گاهى مىخوانده و گاهى نميخوانده است. و به تعبيري كاهل الصلاه بوده است.
وقد كان يزيد... فيه أيضاً إقبال على الشهوات، وترك بعض الصلاة في بعض الأوقات.
ترجمه قبل از متن آمده است.
البداية والنهايه، ابن كثير، ج ۸، ص ۲۵۲
او از بزرگترين واجب خدا يعنى نماز طفره مىرفت و از تاركان آن بود، همانها كه رسول گرامى در باره آنان فرموده است:
سلّموا على اليهود والنصارى ولاتسلّموا على يهود أمّتي، قيل: ومن يهود أمّتك قال: تارك الصلاة.
بر يهوديان و مسيحيان سلام كنيد اما بر يهوديان أمّت من سلام نكنيد، سؤال شد: يهوديان أمّت شما كيانند؟ فرمود: آنان كه نماز را ترك كنند.
كشف الخفاء، ج ۱، ص ۴۵۵، رقم ۱۴۸۴.
لاأُباليگرى محض با عنوان خليفه پيامبر:
منذر بن زبير كه از يزيد صد هزار درهم پاداش گرفته بود به مردم مدينه گفت:
إنّ يزيد واللّه لقد أجازني بمائة ألف درهم وإنّه لايمنعني ما صنع إليّ أن أخبركم خبره وأصدّقكم عنه، واللّه إنّه ليشرب الخمر، وأنّه ليسكر حتّى يدع الصلاة. وعابه بمثل ما عابه به أصحابه الذين كانوا معه وأشدّ.
يزيد اگر چه صد هزار درهم به من هديه داده است ولى اين هديه نمىتواند از بازگويى حقايق مانع شود، به خدا سوگند يزيد شراب مىنوشد و آنقدر در حال مستى به سر مىبرد كه نماز را ترك مىكند. سپس ديگران هم همانند او، بلكه شديدتر از بديهاى يزيد گفتند و او را سرزنش كردند.
تاريخ طبري، ج ۴، ص ۳۶۹ ـ تاريخ ابن اثير، ج ۴، ص۴۰ و ۴۱ ـ تاريخ ابن كثير، ج ۸، ص۲۱۶ ـ العقد الفريد، ج ۴، ص ۳۸۸.
يكى ديگر از همين افراد مىگويد:
قال عبد الله بن أبي عمرو بن حفص بن المغيرة المخزومي... إنّي لأقول هذا وقد وصلني وأحسن جائزتي، ولكنّ عدوّ اللّه سِكّير خِمّير.
جوايز ارزنده يزيد مانع از گفتن حقايق نمىشود، من او را دشمن خدا كه هميشه در حال مستى و شرب خمر است ديدم.
الأغاني، ج ۱، ص۳۴.
آيا باز هم ميتوان از يزيد و حكومت كذايي او دفاع نمود و بر جنايتهايش آفرين گفت؟