شناسهٔ خبر: 72771 - سرویس فرهنگ

بازیگری که بیکار شد و خانه‌اش را فروخت

آزیتا لاچینی گذشت زمان هر چند که مسیر زندگی آزیتا لاچینی را بارها و بارها تغییر داده و روزهای تلخ و شیرین بسیاری را برای او رقم زده است، اما در صدایش هنوز همان انرژی و گرمای مادرانه وجود دارد.

به گزارش نماینده به نقل از روزنامه صبا، وقتی به او می‌گویم خبرنگارم و آمده‌ام تا گپی با هم بزنیم حسابی تعجب می‌کند، می‌گوید سال‌هاست که کسی خبری از او نگرفته است، اما با این حال از این‌که جویای حالش شدیم خوشحال می‌شود. لاچینی بانویی که این روزها کمتر خبری از او می‌شنویم، با وجود این‌که در حال اثاث‌کشی بود لبخند از لبانش دور نمی‌شد و با حوصله به تک تک سؤالاتمان پاسخ گفت که بخش‌هایی از مصاحبه با او را می‌خوانید.

خانم لاچینی در طول این سال‌ها کم کار شدید، این موضوع خود خواسته بوده یا پیشنهادی برای کار ندارید؟

باز جای شکرش باقی است که در این اوضاع کم کاری و بی‌خبری شما حالی از من پرسیدید. راستش را بخواهید پیشنهاد چندانی برای کار ندارم، اندک پیشنهادهایی هم که هست به قدری سطحشان پایین است که علاقه‌ای به حضور در آن‌ها، آن هم در این شرایط سنی و بیماری ندارم. مدتی قبل وقتی نادر مقدس به من زنگ زد و برای حضور در فیلمی از من دعوت کرد حسابی تعجب کردم.

چرا تعجب؟

فکر کردم اشتباه گرفته است؛ مدت‌هاست کارگردان‌هایی که اسم و رسم دارند به من زنگ نمی‌زنند، انگار که فراموش شده‌ام.

بازی در آن اثر را پذیرفتید؟

بله، بعد از مدت‌ها جلوی دوربین قرار گرفتم و حس خوشایندی به من منتقل شد. احساس کردم روحیه‌ام تغییر کرده و انگیزه بیشتری پیدا کردم، اما خب متأسفانه وقتی پیشنهاد مناسبی به شما داده نمی‌شود مجبورید در خانه بمانید و سرتان را با مسائل دیگر گرم کنید.

به نظرتان چه اتفاقی می‌افتد بازیگرانی نظیر شما که عمری را در عرصه هنر گذراندند وقتی پا به سن می‌گذارند کم کار می‌شوند؟

دلم نمی‌خواهد مدام غر بزنم و از زمین و زمان شکایت کنم، چون بعد از مدت‌ها مردم مصاحبه‌ای از من می‌خوانند و احتمالاً دوست دارند حرف‌های مثبت‌تری را از من بشوند، اما خب در جواب سؤالتان باید بگویم که متأسفانه هنرمندان تا زمانی که جلوی چشم هستند و مدام بازی می‌کنند، دیده می‌شوند، اما همین که پا به سن گذاشتند عده‌ای جای آن‌ها را می‌گیرند و در ذهن افراد فراموش می‌شوند. در طی سال‌های اخیر هم که موجی به راه افتاده و در آن از افراد مسنی دعوت به کار می‌شود که هیچ دانش و تجربه‌ای در حوزه بازیگری ندارند و گاه حتی به دلیل ‌سواد ناکافی نمی‌توانند یک دیالوگ را حفظ کنند؛ حضور این افراد باعث شده بسیاری از بازیگران مسن خانه‌نشین شوند.

شما به موازات کار بازیگری در عرصه دوبله هم فعال بودید، اما این روزها در این وادی هم کار نمی‌کنید؟

تعجب خود من هم از این موضوع است. با خودم می‌گویم بازیگری احتیاج به توان بالا و ظاهر جوان دارد، اما در دوبله که ما با چنین مواردی روبه‌رو نیستیم پس چرا در این وادی هم پیشنهادی به من نمی‌شود، اما مدتی قبل پسرم چیز عجیبی را در مورد شرایط کاریم به من گفت که نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورم.

چه چیزی؟

ظاهراً در روزنامه‌ای نوشته بودند، آزیتا لاچینی در آستانه هفتاد و چهار سالگی همچنان پر کار است. این در حالی است که طی سال‌های اخیر من یکی از کم کارترین‌ها بودم و همین بیکاری باعث شد به لحاظ مالی مشکلات زیادی را متحمل شوم و حتی مجبور شدم خانه‌ای را که در تهران داشتم، بفروشم و برای زندگی به کرج بیایم. چرا که از پس هزینه اجاره بهای مسکن شهر تهران بر نمی‌آمدم.

طی سال‌های اخیر من یکی از کم کارترین‌ها بودم و همین بیکاری باعث شد به لحاظ مالی مشکلات زیادی را متحمل شوم و حتی مجبور شدم خانه‌ای را که در تهران داشتم، بفروشم و برای زندگی به کرج بیایم. چرا که از پس هزینه اجاره بهای مسکن شهر تهران بر نمی‌آمدم.

اگر من پرکار بودم، مجبور نمی‌شدم در پیری از شهری که سال‌ها در آن زندگی می‌کردم، دور شوم و در کرج خانه‌ای را اجاره کنم و یا برای هزینه درمانم دچار مشکل شوم. دوست دارم این مسئله را انعکاس دهید تا افرادی که این مصاحبه را می‌خوانند بدانند که آن موضوع کذب بوده است.

برای من تأسف‌انگیز است که بازیگری در سن و سال شما هنوز باید نگران اجاره‌بها و هزینه درمانش باشد. در دوران شما دستمزد بازیگران و گوینده‌ها کم بود که نتوانستید پس‌انداز خوبی داشته باشید یا نتوانستید درست درآمدتان را مدیریت کنید؟

در دوران جوانی و اوج پرکاری نسل من، درآمد بازیگران مثل امروز بالا نبود که بخواهند برای آتیه‌شان پس‌انداز کنند، از سوی دیگر بازیگر وقتی پا به سن می‌گذارد ناخودآگاه در شیب کم‌ کاری قرار می‌گیرد و درآمد چندانی ندارد و مجبور می‌شود از جیب هزینه کند، در چنین شرایطی پر واضح است که اندوخته‌های فرد صرف زندگی روزمره و گرفتاری‌ شخصی می‌شود، از سوی دیگر بازیگری نظیر من که هیچگاه مسائل مالی برایش مهم نبوده و برای ایفای نقش با تهیه‌کننده چانه‌زنی نمی‌کرد، طبیعی است که اندوخته چندانی ندارد.

در کرج تنها زندگی می‌کنید؟

نه، یکی از پسرانم که مجرد است با من زندگی می‌کند. حضور او در کنارم به من دلگرمی ‌می‌دهد.

با همکارانتان در ارتباط هستید؟

نه. متأسفانه با کسی در ارتباط نیستم و کسی جویای حال من نمی‌شود، تنها در عید غدیر دو پیامک تبریک به مناسبت سادات بودنم از همکارانم داشتم.

زمانی که سرکار می‌رفتید هم با همکارانتان معاشرت نداشتید؟

نه، برخوردهای من با همکارانم در حوزه کار بود و روابط خانوادگی با این افراد نداشتم. ترجیح می‌دادم اتفاقات کاری در همان حوزه کاری رخ دهد.

این روزها وقتتان را چطور می‌گذرانید؟

سرم را با خواندن نمازهای قضا، قرآن و مفاتیح‌الجنان گرم می‌کنم.پررنگ شدن معنویات در زندگی‌ام واقعاً به من آرامش می‌دهد.

برنامه‌های تلویزیونی را هم دنبال می‌کنید؟

راستش را بخواهید نه، چون این آثار میل و رغبت چندانی را در من ایجاد نمی‌کند. متأسفانه سطح کیفی کارها به شدت پایین آمده است و از این بین کم پیش می‌آید که سریالی توجه من را به خود جلب کند. به دلیل شرایط جسمانی‌ام شرایط رفتن به سینما را هم ندارم.
برخورد مردم با شما چطور است؟

خوشبختانه خوب است و حافظه آن‌ها برخلاف تصور من ضعیف نشده است. هر جا که من را می‌بینند نسبت به من لطف دارند. هم‌صحبتی با آن‌ها برایم واقعاً آرامش‌بخش است.

متأسفانه با کسی در ارتباط نیستم و کسی جویای حال من نمی‌شود، تنها در عید غدیر دو پیامک تبریک به مناسبت سادات بودنم از همکارانم داشتم.


شما در زندگی شخصی‌تان به نوعی اسطوره مقاومت هستید؛ داغ سه فرزند و همسرانتان را تحمل کردید. چطور توانستید از پس آن مشکلات برآیید؟

سعی کردم همه چیز را به خدا بسپارم و از خدا بخواهم که به من آرامش و صبر دهد. من پسر دوساله و دو جوان رعنایم را از دست دادم. داغ فرزند چیزی نیست که از قلب یک مادر به راحتی پاک شود، اما با خودم گفتم حتماً مشیعتی بوده و خدا خواسته تا با داغ عزیزانم من را آزمایش کند. البته داغ همسرم هم من را بسیار ناراحت و غمزده کرد، اما وقتی شما توکلتان به خدا باشد و با خودتان بگویید او هدیه‌ای به شما داده و روزی آن‌ها را ستانده است راحت‌تر می‌توانید با این موضوع کنار بیاید. با وجود این‌که هر بار استخوان‌هایم زیر بار این غم و داغ‌ها خرد شد اما بازهم به خدا توکل کردم و به خودم گفتم «آزیتا تو زن قوی هستی و می‌توانی از پس مشکلات و سختی‌هایش برآیی.» خدا رو شکر که خداوند من را رها نکرد و تنهایم نگذاشت.