به گزارش نماینده به نقل از تسنیم، آیتالله روحالله قرهی، رئیس حوزه علمیه امام مهدی (عج) است. ایشان تحصیلات حوزوی و دانشگاهی را به موازات هم پیش برده و دکترای فلسفه غرب از دانشگاه هامبورگ دارد. وی هم اکنون مدرس دروس اخلاق، تفسیر قرآن، منطق و کلام به طلاب و دانشجویان است. آیتالله قرهی جانباز 70درصد جنگ تحمیلی نیز هست که از ناحیه یک چشم و کمر دچار مجروحیت شده است. مرد سیاست و اقتصاد هم هست و سواد تحلیلی و تخصصی قابل توجهی در این عرصهها دارد. بسیاری از بزرگان عالم سیاست از منبر و دروس او در این زمینهها بهرهمند میشوند.
اما آن چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری درباره ایشان برای مخاطب عام نمود داشته است، حالات روحیشان در هنگام مجالس روضه است که برای افرادی که علمایی همچون او را این روزها دیگر کمتر میبینند، بسیار قابل توجه است. هر چند که مانند بسیاری از علمایی که در عوالم عرفانی خود اهل سیر و سلوک هستند، به شدت درباره خود کتوم است و سخن از خود نمیگوید اما بکاء شدید او هر زمانی که نام مقدس اهلبیت(ع) را بر زبان میآورد مخاطب را به گونه دیگری منقلب میکند. علما و معلمان بزرگی همچون آیات عظام خوشوقت، حقشناس، مجتبی تهرانی، مهدویکنی که همگی از بزرگان و برکات تهران برشمرده میشدند در چند سال گذشته دار فانی را وداع و دعوت حق را لبیک گفتند. تهرانِ این روزها هر چند خسارت معنوی سالهای گذشته برایش همچنان سنگین است اما به برکت حضور رهبر معظم انقلاب و علمایی همچون آیتالله قرهی همچنان استوار است.
از دوران نوجوانی و جوانی با علمای بسیار بزرگی همچون آیتالله مولوی قندهاری اساتید بزرگ عرفان و مکاشفه، آیت الله بهجت، آیتالله مروارید، امام راحل و ... همکلام و هم نشین بوده است. همین همنشینی برای مردی که تشنگیاش برای دربرگیری و بهرهمندی از معارف الهی بر کسی پوشیده نیست، باعث شده که این مسیر را نسبت به دیگران با سرعت بیشتری طی کند. عشق و علاقه عجیب ایشان به شهدا هم وجه دیگری از زندگی پر برکتشان است. اما آن چیزی که بیشتر از همه درباره این مرد شریف زبانزد شده است توجه ایشان در قول و عمل به حضور مقدس حضرت صاحبالزمان(عج) است. آیتالله قرهی به جوانان توصیه میکند که هر وقت گرفتاری برای شما پیش آمد فاتحهای به روح بلند حضرت نرجس خاتون مادر مکرمه حضرت ولیعصر(عج) هدیه کنید، انشاءالله آن گرفتاری مرتفع میشود. جوانانی که همیشه علاقمند به معنویات یا قرار گرفتن در مسیر الهی هستند عاشق این هستند که ولو برای لحظهای، گپی خصوصی با آیتالله قرهی بزنند و توصیه یا نصیحتی منحصر به شخص از ایشان درباره خود بپرسند. همین باعث شده که منبر او بیشتر از سایر سنین مورد توجه جوانان باشد.
در آستانه ماه محرم با این استاد علوم دینی و مرد اخلاق درباره وجوهی از شخصیت و قیام امام حسین (ع) و ایام عزاداری در ماه محرم به گفتوگو پرداختیم که مشروح آن در دو بخش مجزا در تسنیم منتشر میشود. بخش دوم مصاحبه با آیتالله قرهی را در ادامه میخوانید:
* اگر ما عاشورا و در یک معنای وسیعتر، فضای اندیشه حسینی (ع) را یک گنج و کنز گران سنگ بدانیم که اینک این گنج را در بطن اندیشه و تفکر بومی خودمان داریم رفتار ما با این گنج و سرمایه معنوی و معرفتی و حماسی بسیار سرنوشت ساز خواهد بود. ممکن است ما این گنج را داشته باشیم اما همچنان دربسته بگذاریم و این گنج را در لایههای عمیقتر فرهنگی مان به جریان نیندازیم و از آن در جهت ثروت افزایی فرهنگی و معرفتی و الهی سود نبریم. دیدگاهتان در این باره چیست؟ چقدر ما توانستهایم این ثروت و میراث فرهنگی را به عنوان یک بینش ساری در بطن و اندرون جامعهمان به کار بگیریم؟
پرسش به جا و زیبایی است. وقتی ما بحث «کل ارض کربلا کل یوم عاشورا» را پیش میکشیم این بحث در حقیقت نشانگر این است که مطلوبیت جهان ما آن جاست که همه مظاهر و ارزشهایی که در فرهنگ حسینی (ع) گرد آمده در جهان و فضای زیستن ما هم جمع شود. انگار که همه مکانها و همه زمانها آرزو دارند به عاشورا و کربلا برسند. این نکته بسیار مهم است. به ویژه در بلاد مسلمین حرکت باید به سمت فرهنگ حسینی (ع)باشد. حالا این فرهنگ حسینی چیست؟ اگر فرهنگ حسینی را همان صورت باطنی «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا» بدانیم برای فهم این فرهنگ باید از صورت ظاهری این رخداد به سمت سیرت و باطن درون اش حرکت کنیم.
نصرت حقیقی پروردگار در روز عاشورا متجلی شد
اما صورت ظاهر روز عاشورا چیست؟ صورت ظاهر این است که وجود مقدس ابی عبدالله (ع) و صحابه جلیل القدرشان از بین رفتند و خاندانشان به اسارت گرفته شد، اما حقیقت در ورای این صورت ظاهر است. همان طور که زینب کبری (س) در جواب شماتت آن ملعون گفتند: «و ما رأیت الا جمیلا»، ممکن است کسی بپرسد آیا خون و خونریزی دیدن وجهی از زیبایی در خود دارد؟ آیا کشته شدن و قتل عام عزیزترین انسانها و عزیزان آدمی زیبایی دارد؟ میبینید که وقتی در صورت ظاهر حادثه متوقف شویم از درک عمق این فرمایش حضرت زینب (س) عاجز خواهیم بود. پس ملاک و عیار این «و ما رایت الا جمیلا» چیست؟ جامعه ما اگر میخواهد با این فرهنگ پیش برود باید در این عبارتها درنگ کند. ببیند چطور میشود در پس صورتهای ظاهر زندگی آن لایههای درونیتر و دست پروردگار را دید، آن نصرت حقیقی را دید. نصرت حقیقی پروردگار در روز عاشورا متجلی شد. عظیمترین جانفشانی برای آرمانهای الهی محقق شد و یک انسان توانست به مقامی برسد که ظرفیت این امتحان الهی را در وجود خود، صحابه و خاندانش متجلی کند. شما امروز می بینید وقتی عاشورا و تاسوعا میشود نه تنها مناطق تشیع یا تسنن نشین دنیا، حتی در غرب چه حرکتها و خیزشهایی صورت میگیرد. همه این ها از وجود مقدس ابا عبدالله (ع) به عنوان الگوی حقیقی انسانیت نشأت میگیرد.
تعارف نیست گاندی میگوید من آنچه در قیام خود علیه استعمار یاد گرفتم از حسین ابن علی (ع) و عاشورا بود، پس گاندی هم فهمیده است نصرت حقیقی پروردگار زمانی است که برای آرمانهای حقیقی جانفشانی کنی، آن وقت است که زمینه رهایی چه در بیرون و چه در درون محقق میشود. مفهوم بطنیتر «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا » این است که هر روز بخواهی تو هم در همان مسیر فضایلی گام برداری که ابی عبدالله (ع) و یارانشان برداشتند که اگر این گونه باشی درون و بیرون تو هم کربلا میشود. تو آن روز به عاشورا که روز پیروزی تو است میرسی.
«ما رأیت الا جمیلا» یعنی عزت ظاهری که بر سر یزیدیان است دیر یا زود میپوسد
همچنان که حوادث تاریخی این موضوع را برای ما گوشزد میکند. در ایران قبل از انقلاب وقتی محرم و صفر پیش آمد و حوادث مربوط به 17 شهریور و به خاک و خون کشیدن بانوان در میدان ژاله - میدان شهدای امروز – رخ داد، اهل عرفان و معنا، کسانی که عمیقتر رخدادهای کشور را دنبال میکردند گفتند این خونریزیها و جنایتها دمار حکومت شاه را درخواهد آورد و دودمان او برچیده خواهد شد که همین هم شد. امروز شما میبینید یزیدیان زمان در لبنان و عراق و سوریه و باریکه غزه چه جنایتها که نمیآفرینند اما همین آرمانخواهی روز عاشورا، نصرت را برای تابعان فرهنگ حسینی (ع) رقم میزند.
زینب کبری گفتند «و ما رأیت الا جمیلا» این یعنی آن پوست ظاهری عزت که بر سر یزیدیان است دیر یا زود خواهد پوسید و ورق خواهد خورد. آیا امروز آثاری از آن شکوه و جلال ظاهری امویان و یزیدیان مانده است؟ اما بارگاه حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) را در شام ببینید که با عزتخواهیشان، خرابههای شام را به زیارتگاه عاشقان تبدیل کرده اند.
* یکی از وجوه مهم که در اهداف قیام حضرت سیدالشهدا (ع) به روشنی بیان شده موضوع امر به معروف و نهی از منکر است. درباره چرایی و ماهیت حقیقی و بنمایههای معرفتی امر به معروف و نهی از منکر توضیح میفرمایید؟
معنای مصطلح و رایج امر به معروف و نهی از منکر که از فرط تکرار همه ما میدانیم همان دعوت به خوبیها و نیکیها و پرهیز دادن از بدیها و پلشتیها است. به این معنا که امر به معروف آدمیان را به دایره خیر و صلاح دعوت میکند. البته ما بر این امر باورمندیم که «فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله» توجه کنید که خداوند نفرمود «فطر المومن» یا «فطر المسلم»، فرمود فطرت همه مردم الهی است.
خوبیها و بدیها به صورت فطری به همه مردم القا شده است، به خاطر همین است که وقتی کسی اختلاس و دزدی میکند و او را دستگیر میکنند به گردن نمیگیرد و مثلا قبول نمیکند که دزدی کرده است. دست و پا میزند تا کارش را توجیه کند. به خاطر همین است که بزرگترین جنایتکاران سعی میکنند اعمال خود را در لفافهای از خیر بپوشانند. بیعدالتی را با شعار عدالت پیش ببرند. کشتار انسانهای بیگناه را با هدف بسط عدالت توجیه کنند. این به خاطر آن است که همه انسانها به صورت فطری میدانند که عدالت خوب است، بی عدالتی بد است. انصاف و مروت خوب است، بیانصافی و نامروتی بد است بنابراین بیانصافها هم صورتکی از انصاف به چهره میزنند و ادعا میکنند این بیانصافیشان عین مروت و انصاف است.
بپذیریم که سیمای حقیقی امر به معروف را در فرهنگ عمومیمان به مردم نشناساندهایم
*حالا جایگاه امر به معروف این جا چه میشود؟ میپذیریم که آدمیان بر اساس قطبنما و جهتیاب فطرت الهی، خیر و شر به آنها القا شده است اما تحریفها و پوستین وارونه پوشاندن بر حقایق را هم نمیتوان دست کم گرفت. گاهی آدم احساس میکند خود «امر به معروف» مظلوم و قربانی واقع شده است و تصویر درستی از آن در جامعه ما وجود ندارد.
بله این موضوع مهم است. ما باید این ضعف را بپذیریم که سیمای حقیقی امر به معروف را در فرهنگ عمومیمان به مردم نشناساندهایم. اصلا وقتی اسم امر به معروف میآید بعضیها چهره در هم میکشند، انگار که بدترین فضیحت دنیا را شنیده اند. آنها چهرههایی غیر حقیقی از آمرین به معروف و ناهیان از منکر در ذهنشان ساختهاند، در واقع در ذهن خود به یک چهره مغشوش از یک حقیقت رسیدهاند و آن سیمای مغشوش را با سیرت و صورت راستین آن حقیقت خلط میکنند.
در صورتی که آمر به معروف به خوبیها و بنمایههای فطرت بشری دعوت میکند، کجای این دعوت میتواند تشنج آفرین و نگرانکننده باشد؟ نهی از منکر انسان را از ارتکاب به اعمالی که او را از مقام حقیقیاش دور میکند نهی میکند. کجای این نهی از منکر میتوان سیمای مخدوشی داشته باشد؟ آمر به معروف در واقع میخواهد آن جایگاه حقیقی را به آدمیان گوشزد کند. میگوید تو کم کسی نیستی، تو گوهر ارزانی نیستی، تو خلیفه اللهی، تو همانی که در حق تو خدای متعال فرموده «اِنّی جاعل فی الارض خلیفه» تو کسی که هستی که پرودگار تو را خلق کرد و پس ار آفرینش تو گفت «فتبارک الله احسن الخالقین». تو که نباید خودت را ارزان بفروشی، حالا ما می خواهیم از تو که از آن گوهر تابنده درونت دور نشوی، در همان دایره خوبیها و زیباییها و فضیلتهای اخلاقی بمانی. کجای این دعوت میتواند زشت و کریه المنظر باشد؟
سکوت بزرگان در برابر زشتیها، سهمی از آن کار زشت را به آنان میرساند
* به نظر میرسد که حقیقت امر به معروف مثل کپسولی که در ارگانیسم و هاضمه یک موجود زنده ممکن است باز نشود و فهم و جذب رگ و ریشهها و سلولها نشود در هاضمه فرهنگ عمومی ما هنوز باز نشده است. از طرف دیگر روزهایی که در آن قرار داریم، متعلق به حضرت سیدالشهدا (ع) است. فکر میکنم مناسب بحث باشد که واکاوی این موضوع را از زبان آن حضرت بشنویم.
در تحف العقول از وجود مقدس ابی عبدالله (ع) عبارت بسیار زیبا و شنیدنی روایت شده است. حضرت میفرماید: «اعتبروا أیها الناس بما وعظ الله به أولیاء من سوء ثنائه على الأحبار / ای مردم از پندی که خداوند متعال به دوستان خود درباره عالمان یهود میفرماید عبرت بگیرید.» اشاره حضرت سیدالشهدا به آیه 63 سوره مائده است که میفرماید: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ / از چه رو دانشمندان و خداپرستان، آنها را از بدیها و حرام خوارگیها باز نمیدارند. چه بد میداند پروردگار، عالم دانشمندی را که آگاهی داشته باشد اما نهی از منکر نکند و انسانها را از بدیها و پلشتیها لقمههای حرام دور نگه ندارد. حضرت در ادامه به آیه 78 همین سوره استناد میکنند: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ / کسانی از بنی اسرائیل کافر شدند و به زبان داوود و عیسی لعنت شدند این به خاطر آن بود که نافرمانی کردند و از حدود الهی تجاوز نمودند. بعد حضرت در ادامه میفرماید: لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ / این سزای چه کسانی بود؟ سزای کسانی بود که آن گونه عمل میکردند و آن عصیانها و تجاوزها را مرتکب میشدند.
آیا این عبارات حضرت سیدالشهدا (ع) فقط برای زمانه خودشان بود؟ اگر این گونه است چرا ما میگوییم کل یوم عاشورا کل ارض کربلا؟ روی سخن حضرت به همه اعصار از جمله زمانه ماست، چون اینها سنتهای الهی است و سنت الهی با گذشت زمان تبدیل پیدا نمیکند. حضرت فرمود از این پیشآمد تاریخی عبرت بگیرید، چون هر کار زشتی که در جامعه انجام میشود و با سکوت بزرگان همراه است سهمی از آن کار زشت به آنها هم میرسد. حضرت در ادامه میفرماید: و إنما عاب الله ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون و الله یقول فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ / خداوند علمای یهود را مذمت و نکوهش میکند چون آنها زشتکاری ستمکاران جامعه را میدیدند اما به طمع دنیا سکوت میکردند و همین ترسها و طمعها آنها را از هشدار درباره ستمکاریها منع میکرد در حالی که خداوند میفرماید شما نباید از مردم بترسید شما باید از من بترسید.
ایمان حقیقی بدون عمل هیچ مفهومی ندارد
*آنچه منطقی و عقلایی به نظر میرسد این است که آمر به معروف به آن نیکیهایی دعوت کند که در درون خود صورت عینی و عملی به آن بخشیده است. فکر میکنم آیه دوم سوره صف به روشنی این حقیقت را بیان میکند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ / ای کسانی که ایمان آوردهاید چرا چیزی میگویید که به آن عمل نمیکنید. این دوگانگی طبیعی است خسارت بار هم باشد. اگر من دیگران را به امانت داری دعوت میکنم خیلی خوب است به شرط آنکه در ذهن و رفتارم به آن امانتداری رسیده باشم، وگرنه به قول حافظ «که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن». دیدگاهتان در این باره چیست؟
مسلما همین طور است. ما در قرآن مدام به این موضوع سفارش میشویم که حرکت در لایههای ایمان و به سمت خداوند خیز برداشتن تمام ناشدنی است. خدواند در آیه 136 سوره نساء میفرماید: یا ایها الذین آمنوا آمنوا / ای کسانی که ایمان آوردهاید ایمان بیاورید، یعنی این دعوت چه برای روح و قلب خودمان باشد چه برای دیگران تمام ناشدنی و مستمر است.
نکته بعدی اینکه ایمان حقیقی بدون عمل هیچ مفهومی ندارد، همچنان که در قرآن این دو یعنی ایمان و عمل صالح کنار هم میآیند. از سوی دیگر اگر کسی به آن لطایف روحی و باطنی دست یابد و به ایمانش اخلاص بیشتری ببخشد ثمرهاش را در چشم و دست و زبان و عمل و رفتار او خواهیم دید، بنابراین این امر به معروف اول از همه از خود آمر آغاز میشود. او اول از همه خود را به راه فلاح و صلاح دعوت میکند و بعد نوبت دیگران هم میشود.
ما البته به این موضوع هم باید بپردازیم که امر به معروف، سطوح و لایههای مختلفی دارد. شما وقتی سیره و سلوک پیامبران(ره) را نگاه میکنید میبینید رسولان خدا که بزرگترین آمران به معروف و ناهیان منکر بودند با لسان لیّن شروع میکردند و با مدارا و حسن خلق امور را پیش میبردند اما کار گاهی به لعن و مقابله هم میکشید. پیامبر (ص) ما که رحمه للعالمین است کسی است که خداوند در حق او میفرماید «اِنّک لعلی خُلُق عظیم» همین پیامبر (ص) «اشداء علی الکفار» هم معرفی میشود. «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»، یعنی شدیدترین برخورد را با کافران دارد، بنابراین ما اولا باید خود عامل به آنچه میگوییم باشیم و در گام بعدی با اشراف و آگاهی نسبت به احکام فقهی امر به معروف، شرایط و فضای جامعه در راستای عینیت بخشیدن به این اصل بزرگ دینی و الهی حرکت کنیم.