شناسهٔ خبر: 71997 - سرویس فرهنگ

بخش دوم/

کمی تأمل/ مسيحا در تلمود

مسیح/1 مسيحا در تلمود : انديشه ي مسيحا در كتاب تلمود (1) داراي پيچيدگي است؛ زيرا اختلاف نظر ربانيّون درباره ي مفهوم مسيحايي و عقايد پيرامون آن، به گونه اي است كه شكل آن را سست و نامتعين مي سازد. آرمان مسيحايي پس از ويراني دوم اورشليم به دست تيتوس در سال 70 م قوت گرفت و اين اميد و آرمان ...

به گزارش نماینده به نقل از سایت محاکمه:

بخش دوم:

مسيحا در تلمود
 انديشه ي مسيحا در كتاب تلمود (1) داراي پيچيدگي است؛ زيرا اختلاف نظر ربانيّون درباره ي مفهوم مسيحايي و عقايد پيرامون آن، به گونه اي است كه شكل آن را سست و نامتعين مي سازد. آرمان مسيحايي پس از ويراني دوم اورشليم به دست تيتوس در سال 70 م قوت گرفت و اين اميد و آرمان در برخي از نوشته هاي مكاشفه اي كه پس از اين ويراني پديد آمد، منعكس گرديده است.(2) در بيشتر اين پيشگويي ها، به دوراني از رنج ها و سختي ها اشاره مي كنند و آنها را «محنت هاي مسيحايي» مي نامند كه به شكل هاي گوناگون اجتماعي و سياسي روي خواهد داد و احكام ديني و اخلاقي سست، و مورد بي توجهي قرار خواهد گرفت و در جنگي كه رخ خواهد داد، مسيحا بن يوسف كه چهره ي مبهم آگاداي تلمود است، كشته خواهد شد؛ اما الياس كه پيشاهنگ مسيحاست، او را دوباره زنده خواهد كرد و ديگري نيز انجام خواهد داد؛ مانند: تفسير كتاب مقدس، تصحيح نسب نامه هاي بني اسرائيل، انجام معجزات و واداشتن بني اسرائيل به توبه ي حقيقي و... .
تصور تلمود از شخص مسيحا بدين قرار است: يک انسان (نه خدا و اله ) (3) كه نهالي از خاندان سلطنتي حضرت داود عليه السلام است و قداست او تنها به سبب موهبت هاي طبيعي او خواهد بود؛ امت هاي مشرک به دست او نابود خواهند شد و بني اسرائيل قدرت جهاني خواهد يافت.(4)
دو نكته درباره ي مسيحا در تاريخ آيين يهوديت به صورت مكرر ديده مي شود؛ يكي محاسبه ي تاريخ آمدن مسيحا كه توسط برخي از عالمان يهودي انجام مي شد و در نتيجه، شور و هيجان انتظار ظهور مسيحا را در تعداد زيادي از يهوديان بر مي انگيخت و فرا رسيدن زمان تعيين شده و عدم ظهور مسيحا، يأس و نااميدي و سرخوردگي و يا خودكشي عده اي را در پي داشت. نكته ي ديگر به ادعاهاي دروغين عده اي شيّاد مربوط مي شود كه در مقاطع مختلف، خود را مسيحاي موعود معرفي مي كردند و زمينه ي گمراهي و سرشكستگي و در نهايت پشيماني و نااميدي جمع زيادي را فراهم مي ساختند. بديهي است در برابر كساني كه به محاسبه ي تاريخ آمدن مسيحا مي پرداختند و يا خود را به دروغ مسيحاي موعود معرفي مي كردند، برخي از ربانيان مخالفت مي كردند و اين خود موجب درگيري و خصومت در ميان عالمان يهودي و نيز پيروان آنان مي گرديد و اين مسئله بر مشكلات آنها از جمله تفرق و جدايي افزوده و سبب پديد آمدن برخي فرقه هاي جديد مي شد. براي مثال، سال 4200 تا 4250 يهودي برابر با 440 تا 490 ميلادي يكي از تاريخ هايي است كه براي ظهور مسيحا پيش بيني شده بود. هنگامي كه اين تاريخ نزديک مي شد، شخصي به نام موسي در جزيره ي «كرت» خود را مسيحا دانست و اهالي يهودي جزيره را مجذوب خود ساخت. وي بشارت داد كه دريا را خشک خواهد كرد و در وقت موعود، آنها را از درياي خشک شده به فلسطين رهنمون خواهد كرد. در نتيجه ي، هنگامي كه موعد ياد شده فرا رسيد، به مريدان خود فرمان داد كه از بالاي صخره خود را به دريا بيندازند و مطمئن باشند كه دريا براي آنان خشک خواهد شد. در نتيجه افراد زيادي در آب غرق شدند (5) و به دنبال اين امر، بسياري از يهوديان بازمانده در اين جزيره به آيين مسيحيت گرويدند.(6) از ديگر مدعيان دروغين مسيحايي مي توان از «سيرين سوري» در حدود سال 720 م و «ابوعيساي اصفهاني» در حدود سال 750 م نام برد.(7) سيرين سوري افزون بر ادعاي مسيح بودن خود، در ابتدا احكام تلمود را ناديده گرفت، عبادت ها را تغيير داد و بسياري از محرمات را مجاز شمرد؛ اما سرانجام توسط خليفه ي وقت يزيد بن عبدالملک دستگير و براي مجازات تحويل مقامات يهودي شد؛ اما ابوعيساي اصفهاني بر خلاف سيرين، بر احكام تلمود افزود و گوشت و شراب را تحريم و طلاق را نيز به هر صورت و به هر دليلي ممنوع كرد. وي با هزاران تن از پيروان خود به ابوسنباد رقيب عباسيان پيوست؛ با شكست ابوسنباد، كار ابوعيساي اصفهاني نيز يكسره شد (8)؛ اما پس از كشته شدن او، پيروان او تا سه قرن دوام يافتند و اين فرقه كه «عيساويه» يا «اصفهانيه» ناميده مي شدند، بر اساس اميد مسيحايي در ميان يهوديان پديد آمد.(9)
با گذشت زمان، گرايش هاي عقلي درباره ي مطالعه ي كتاب مقدس و سنت يهودي، در ميان عالمان يهودي رايج گشت؛ اين گرايش متأثر از معتزله در جهان اسلام بود كه رويكردي عقلي به دين و متون ديني داشتند وتفسيري عقلي از دين و آموزه هاي آن ارايه مي كردند. در اين گرايش عقلي نيز بحث از مسيحا و انتظار او جايگاه خود را پيدا كرد و بدان توجه شد. از پيشگامان اين حركت، شخصي به نام «سعديا گائون» (892-942م) بود كه فلسفه اي ديني بر اساس كتاب مقدس و سنت يهود هماهنگ با مفاهيم فلسفي عصر خود فراهم آورد و دو فصل از كتاب خود با عنوان «عقايد و باورها » را به بررسي مسيحا اختصاص داد. در فصل هفتم درباره ي رستاخيز مردگان و در فصل هشتم درباره رهايي نهايي سخن گفته است. او وعده هاي انبيا در زمينه تجديد حيات بني اسرائيل و ظهور مسيحا را مربوط به آينده ي دوري مي داند. از اين روي، با مسيحيان نيز كه معتقد به ظهور مسيحا هستند، به مخالفت مي پردازد. وي علت آزمون سخت بني اسرائيل را يا گناهان قوم و يا آزمايش استحكام ايمان ايشان مي داند؛ اما سختي آزمون ها نشانه ي نزديک شدن پادشاهي مسيحاست. بحث هاي او پيرامون مسائل مربوط به دوران مسيحايي، مطالب چندان تازه اي ندارد، ولي او كوشيد برخي از عقايد و تعاليم مربوط به اين موضوع از جمله معاد و رستاخيز مردگان بني اسرائيل در عصر مسيحا را عقلاني توجيه كند.(10)
شايد بتوان گفت اين گرايش عقلاني در ميان يهوديان در زمان موسي بن ميمون (1204-1135) به اوج خود مي رسد و ابن ميمون در مقام يک حكيم، فقيه و مرجع معتبر فقه يهود، اعتقاد به مسيحا را از اصول دين مي شمارد. آرمان مسيحايي در دو اصل پاياني اعتقاد نامه ي او آمده است. او گفتارهاي انبيا درباره ي توصيف سعادت مادي در آينده را متناسب با درک متوسط مردم مي داند؛ زيرا عموم مردم از درک حقايق عالي معنوي ناتوانند. خود ابن ميمون تصويري عقلاني از عصر مسيحايي ترسيم مي كند و آنرا دوره اي مي داند كه بني اسرائيل دوباره حاكم خواهند شد و با رهبري مسيحا به فلسطين باز خواهند گشت و شهرت مسيحا بر شهرت سليمان پيشي خواهد گرفت؛ اما در روند طبيعت تغييري رخ نخواهد داد؛ هر چند تحصيل معاش آسان تر خواهد شد. از نظر ابن ميمون، بزرگترين نعمت آن روزگار عبارت است از اينكه انسان فارغ از موانع جنگ و ستيز، تمام وقت خود را صرف مطالعه ي حكمت وعمل به شريعت مي كند. مسيحا خواهد مُرد و پسرش به جاي او خواهد نشست. جاودانگي وجود ندارد، ولي عمر مردم طولاني تر خواهد بود. اما تأكيد مي كند كه لازم نيست درباره ي جزئيات غير اساسي آن دوره، در انديشه هاي بيهوده غرق شويم.
انديشه هاي مسيحايي در نوشته هاي فيلسوفان يهودي قرون وسطا شكل تازه اي به خود گرفت؛ ايشان با حفظ خطوط كلي چهره ي مسيحا و زمان او به گونه اي كه در تلمود ترسيم شده بود، تلاش كردند مفاهيم خيالي و مادي آنرا حذف كنند و حوادث فوقِ طبيعي آن را عقلاني كنند؛ هر چند اين فيلسوفان نمي پنداشتند با اين كار از تلمود فاصله مي گيرند. آنان بر اين نظر بودند كه تلاش آنها ارائه ي تفسيري عقلاني از سنت است؛ اما اين نظريه هاي در ميان توده ي مردم تأثير زيادي نداشت و حتي دانشمندان آن زمان حاضر نبودند جزئيات مفهوم تلمودي مسيحا را ناديده بگيرند؛ همان جزئياتي كه تا زمان حاضر نيز باقي مانده است.(11)

پي نوشت ها :
 

1.تلمود كه امروزه به شكل يک دايرة المعارف در دسترسي است، كتابي است كه در بردارنده ي مجموعه احكام و روايات و سنت يهودي است و پيشينه ي شكل گيري و تأليف آن به پيش از ميلاد مسيح مي رسد گر چه تأليف آن به شكل يک مجموعه حدود دو قرن پس از ميلاد توسط يهودا هناسي صورت گرفته و در طول زمان كامل تر شده است.
2.مانند دو كتاب مكاشفه اي باروک و عزرا كه توسط نويسندگاني يهودي بلافاصله پس از سقوط دوم اورشليم نوشته شده و با بياناتي گيرا و به توصيف زمان قبل از آمدن مسيحا مي پردازند و بر عناصر فوق طبيعي تأكيد مي كنند. ر.ک : همان، ص 55-57.
3.الحسيني الحسيني المعدي، اسرار التلمود، ص 160.
4.كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 65.
5.رهبر پرويز، تاريخ يهود، ص 174.
6.ر.ک: كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود ، ص 70-75.
7.المسيري عبدالوهاب، دايرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمه ي مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي خاورميانه، ج5 ، ص323.
8.رهبر، پرويز، تاريخ يهود، ص 194-195.
9.المسيري عبدالوهاب ،دايرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، پيشين ،ج5 ، ص 323.
10.كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 86-418.
11.ر.ک: همان، ص 94-100.