شناسهٔ خبر: 70761 - سرویس سایر حوزه‌ها
منبع: روزنامه کیهان

یادداشت روز کیهان:

خط مقدم از کجا شروع می‌شود؟

نماینده، محمد ایمانی : جهان به پیچ تاریخ رسیده است. چند ماه پس از آن که رهبر معظم انقلاب از پیچ تاریخ سخن گفت سیاستمدارانی در آمریکا و اروپا گفتند جهان به «نقطه عطف تاریخ» رسیده است. مدتی بعد از استراتژیست‌های آمریکایی، نتانیاهو در کنگره آمریکا اعلام کرد از گذرگاه خیبر تا تنگه جبل‌الطارق زلزله‌ای در حال وقوع است که نه تنها هیچ شباهتی به اتفاقات بهار پراگ ندارد بلکه رنگ و بوی اسلامی به خود گرفته و نیروهایی با محوریت ایران در حال قدرت گرفتن و روی کار آمدن هستند. اکنون در بزنگاه مهم تاریخ با فرصت‌هایی کم‌نظیر و البته تهدیدهای جدی از سوی دشمنان مستکبری که سلطه خود را رو به زوال می‌بینند روبرو هستیم و سؤال اصلی این است که برای مواجهه هوشمندانه با این موقعیت دوگانه از کجا باید شروع کرد؟
۱- کمیل بن زیاد نخعی یکی از یاران خاص امیر مؤمنان علیه‌السلام و یکی از ۸ زاهد و عابد معروف کوفه است که عمر شریف خود را با شهادت به سر برد و در سال ۸۳ هجری به دست حجاج بن یوسف که حاکم کوفه شده بود، به شهادت رسید. او با حکم امام حاکم ایالت مرزی هیت بود اما با غفلت از مسئولیت مستوجب توبیخ امیر مؤمنان شد کوتاهی کمیل در صیانت از مرز شام و خالی گذاشتن هیت از مدافع کافی موجب شد سفیان بن عوف غامدی شبیخون بزند و پس از عبور بی‌زحمت از هیت، شهر انبار را غارت کند و عده‌ای را به خاک و خون بکشد و بدون هزینه و تلفات بازگردد. در پی این ماجرای تلخ که ریشه در غفلت از مسئولیت داشت، امام نامه‌ای توبیخ‌آمیز- نامه ۶۱ نهج‌البلاغه - به کمیل نوشت. «اما بعد، تباه و ضایع کردن انسان کاری را که مسئول آن است و به عهده گرفتن امری که انجام آن بر عهده دیگران است، نشانه عجز و نقصان تدبیر است. تاخت و تاز تو به قرقیسیا و رها کردن مرزهایی که تو را بر آن گماشته‌ایم و نگاهبانی ندارد که مانع لشکر دشمن شود، نشانه نارسایی تدبیر است. فقد صرت جسراً لمن اراد الغارهًْ من اعدائک... تو پلی شده‌ای برای هر کس از دشمنانت که بخواهد به دوستانت حمله کند؛ بی آن که تو را توان کار و مقاومتی باشد یا هیبتی داشته باشی و مرزی را بتوانی سد کنی و یا شکننده شوکت و قدرت دشمن باشی؛ نه نیاز مردم خود را برآورده کنی و نه فرمانده خود را کفایت نمایی».
رحمت خدا بر جناب کمیل که از این نامه مختصر اما تکان دهنده به خود آمد و برای جبران ناراحتی امیرمؤمنان(ع) به جنگ عبدالرحمان بن قباث در مسیر رقه به رأس‌العین و کفر ثوثا رفت. او در این حمله دشمن را غافلگیر کرد و تلفات سنگینی از سپاه ۲۴۰۰ نفری آنان گرفت در حالی که تنها ۲ تن از یاران وی به شهادت رسیدند. سپس گزارش این پیروزی را به محضر امام نوشت. حضرت در پاسخ این نامه مرقوم فرمود «... تو برای مسلمانان نیکو عمل کردی و خیرخواه امام خویش در گذشته بودی. من نسبت به تو حسن ظن دارم. تو و همراهانت که به جنگ دشمن رفتید بهترین پاداش صبرکنندگان مجاهد را دارید. بعد از این دقت کن و به جنگ نرو و گامی به سوی جنگ با دشمن برندار تا از من اذن بخواهی. خدا ما و تو را از غلبه ستمگران کفایت کند».
۲- شاید یک معنای حکمت صادره از امیر مؤمنان که «العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً الّا یعرف قدره» و شناخت یا عدم شناخت «جایگاه» را مرز دانایی و نادانی انسان معرفی کردن، همین شناخت مسئولیت و التزام به لوازم آن است. رهبر معظم انقلاب فروردین سال ۱۳۸۹ در دیدار نوروزی شماری از مسئولان تذکر دادند «از لحظه لحظه روزهای مسئولیت من و شما سؤال خواهد شد... از ما سؤال می‌کنند در فلان قضیه مسئولیت‌تان چه بود؟ جزئیات مسئولیت را باید بدانید. اگر ندانیم، سؤال می‌کنند که چرا نمی‌دانستی مسئولیت این است؟ چه طور غفلت کردی؟ وقتی که بدانیم، حالا این مسئولیت را چطور ادا کردید؟ طول می‌کشد تا شرح بدهیم، تا بیان کنیم، تا عذر بیاوریم و همه بدهکاریم...». مقتدای امت ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ نیز پس از اقامه نماز در جمع برخی شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی فرمودند: «... البته بخشی از این] برکت و مبارکی ایام [به عهده خود ماست. ما هستیم که با رفتار و جهت‌گیری‌های خودمان زندگی را مبارک می‌کنیم یا نامبارک می‌کنیم... اینکه در سوره مبارکه حمد، هر روز بارها تکرار می‌کنیم اهدنا الصراط المستقیم نشان دهنده این است که صراط مستقیمی که در پیش گرفته‌ایم- فرض این است که مثلاً شناختیم و در پیش گرفتیم- هر لحظه به دو راهی می‌رسد. یعنی این جور نیست که یک تونلی باشد که وقتی انسان داخل آن رفت، دیگر همین طور تا آخر تضمین شده باشد (مثل خط آهن) نه، دو راهی‌های متعددی، سه راهی‌های متعدد سر راه ما وجود دارد که باید دید، شناخت، فهمید و قدم در راه درست گذاشت. این اهدنا که هر روز تکرار می‌کنیم، یعنی امروز هم اهدنا، فردا هم اهدنا، پس فردا هم اهدنا؛ در این قضیه هم اهدنا، در آن قضیه هم اهدنا...».
۳- البته که مسئولیت اصلی متوجه مسئولان و صاحب منصبان است و باید هم آنان از خود بپرسند و هم از آنان مطالبه کرد که آیا متوجه مسئولیت خویش هستند و روی ریل درست پیش می‌روند یا کوتاهی می‌ورزند و به غیر مسئولیت مشغولند؟ این دغدغه همواره باید غالب باشد که آیا دولتمردان و نمایندگان مجلس و ارکان قضاوت و صاحبان منبر و تریبون و علمای دین و روشنفکران دانشگاهی در تراز مسئولیت خود قرار دارند یا خیر؟ آیا از وزارت ارشاد و علوم و آموزش و پرورش تا حوزه علمیه و سازمان تبلیغات و صدا و سیما و مطبوعات و سرآمد- قرارگاه هماهنگ کننده- همه آنها یعنی شورای انقلاب فرهنگی، مرزبان تیزبین و شجاعی در جبهه بزرگ فرهنگی بوده‌اند یا به خاطر برخی کوتاهی‌ها شاهد غارت و دستبرد آنان به نوامیس ملی و اسلامی خود نیز بوده‌ایم!؟
تعمق در برخی عبارات حکم اخیر رهبر انقلاب خطاب به رئیس و اعضای شورای انقلاب فرهنگی، تداعی بر زمین ماندن برخی مسئولیت‌ها را می‌کند. «فلسفه وجودی شورا، فهم و تبیین و تثبیت و انفاذ ماهیت فرهنگی انقلاب اسلامی و بازآرایی مداوم جبهه فرهنگی و پایش پیشرفت‌های فرهنگی کشور متناسب با ظرفیت‌ها و شایستگی‌های عظیم ایران اسلامی و انقلابی است... التزام شورا به نام و عنوان خود، شرط موفقیتش در مأموریت‌های خطیر است...  شورا باید با برخورد فعال و مبتکرانه با جبهه‌بندی آشکار فرهنگی، دلبستگان فرهنگ دینی و انقلابی را در داخل و خارج کشور دلگرم و امیدوار و مطمئن و معارضان را نگران و ناامید کند... مهندسی فرهنگی و موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور و نیز تحول در علوم انسانی که در دوره‌های گذشته نیز مورد تأکید بوده هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است. به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد... تشکیل منظم و به موقع جلسات و حضور فعال و با مطالعه و سازنده اعضا به ویژه رؤسای محترم قوا در جلسات شورا و صرف وقت و همت کافی توسط همه اعضا به ویژه اعضای حقیقی مورد تأکید می‌باشد».
۴- اما آیا مسئولیت فقط متوجه صاحبان مسئولیت رسمی است و آیا اگر جایی دیدیم بدخواهان و دشمنان خبیث در حوزه‌ای مشغول شبیخون فرهنگی یا سیاسی و اقتصادی هستند و احیاناً مسئولان آن حوزه نمی‌بینند یا عمق خطر را درک نمی‌کنند، باید دست روی دست گذاشت و رهنمود شریف کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته را مسکوت گذاشت؟ بله، خون خون غیرتمندان را می‌خورد وقتی می‌دیدند که ارتش صدام لوله توپ و تانک خود را به سمت مرز ما گرفته‌اند اما گزارش‌ها به بنی‌صدر او را سر غیرت نمی‌آورد. وقتی هم که ارتش بعث از مرز گذشت و به برخی شهرها پنجه انداخت، باز هم بنی‌صدر همان آقای دلارامی بود که بود. تمام اخم و تخم و یقه‌گیری او متوجه جبهه خودی شده و ظرفیتی برای مقابله با دشمن باقی نگذاشته بود. خیلی آسان می‌گفت زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم. ظرف چند هفته هزاران کیلومتر مربع به اشغال رفت و بازپس‌گیری مجدد همان زمین‌های مقدس با ۸ سال خون دل و تقدیم ۳۰۰ هزار نفر از بهترین فرزندان این مملکت قرین شد تا تداعی کنیم عتاب شهید نواب صفوی به دکتر مصدق را که «شما پای آمریکایی‌ها را به این کشور باز می‌کنید و ملت باید سالها خون بدهد و خون دل بخورد تا دوباره مملکت را آزاد کند» و مگر جز این شد؟ از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا بهمن ۵۷، بیست و پنج سال پر رنج و غم فاصله بود.
آیا آن روز که جهان‌آرای جوان و هم‌خون‌های او دیدند دشمن بی سر و پا به خاک و ناموس ملت دست دراز کرده و بنی‌صدر هیچ کاری نمی‌کند، کناری ایستادند تا مهاجم کار را یکسره کند یا اینکه بسیج شدند -بی‌آن که یک روز جنگیده باشند- و در برابر چند لشکر مکانیزه و گستاخ بعث، ۳۴ روز مقاومت جانانه کردند؟ حتماً امروز وضعیت قدرت و سازمان و انسجام ما و وضعیت دولت و حاکمیت قابل مقایسه با اول انقلاب نیست. قطعاً امروز هیچ دشمن خبیثی جرأت ندارد به خاک ما نگاه چپ بیاندازد اما مرزهای فرهنگی و اعتقادی و سیاسی و جنگ نیابتی چطور؟ آیا می‌توان دراز شدن دست دشمنان و بدخواهان زخم خورده به سوی حیثیت فرهنگی و نوامیس مردم و عفت و اخلاق عمومی را انکار کرد؟ آیا در بحبوحه هجوم افسار گسیخته و مغول‌وار دشمن می‌توان پذیرفت رئیس و اعضای شورای انقلاب فرهنگی یا مسئولان وزارت ارشاد و علوم و آموزش و پرورش با خونسردی- گویا که زمان صلح و امنیت کامل و برطرف شدن تمام دشمنی‌هاست- رفتار کنند؟ و آیا به موازات این حوزه نباید قرارگاه‌های فرهنگی و سیاسی را در حوزه مدنی و مردمی تدارک کرد؟ هیچ کس نباید در دفاع معطل و منتظر دیگران باشد هر چند که این موضوع تناقضی با کار جمعی و مسئولانه و قانونمند ندارد.
۵- درباره وحدت و همگرایی اصولگرایان (همه آنها که ذیل پرچم انقلاب اسلامی قرار می‌گیرند) باید در مجال دیگری سخن گفت. اما اجمال بحث اینکه نزدیک کردن تلقی‌ها از وضعیت موجود به دور از عملیات روانی و بمباران رسانه‌ای دشمن و خطاهای محاسباتی، آن هم فراتر از مانورهای رسانه‌ای اولویت همگرایی است؛ همچنان که تنازل برای وحدت به عنوان مصلحت بزرگ‌تر، شرط این همگرایی است. ماجرای درگیری‌های مصنوعی چند سال گذشته میان اصولگرایان و غفلت از موضوعات مهمتر، راز برخی ناکامی‌ها را بازگو می‌کند. به خاطر بیاوریم که چگونه با نقش‌آفرینی پنهان دست‌های آلوده و بازی خوردن برخی دوستان در دو طیف جبهه متحد و جبهه پایداری، حملات تبلیغاتی طرفین متوجه آیت‌الله مهدوی کنی و آیت‌الله مصباح یزدی (حفظهما الله تعالی) شد حال آن که آیت‌الله مهدوی کنی مصلحت خبرگان را به دوستی ۴۰-۵۰ ساله خود با آقای هاشمی ترجیح داده و آیت‌الله مصباح نیز اولین کسی بود که ضمن حمایت از دولت، صریح‌ترین اعتراض‌ها را به حلقه انحرافی مطرح می‌کرد.
انتخابات یا مانور وحدت- نظیر همایش اخیر در لانه جاسوسی- کمترین مسئولیت اعضای جبهه اصولگرایی است و مسئولیت‌هایی به مراتب عمیق‌تر و بزرگ‌تر متوجه دلسوزان انقلاب اسلامی می‌باشد. جلسات همدلی و همفکری را باید نه فقط برای انتخابات بلکه به خاطر فرصت‌ها و تهدیدهای اصلی متوجه انقلاب عمق و تداوم و سازمان بخشید و از دل این تداوم سازمان یافته، به مدل‌سازی، کادرسازی، تیم‌سازی و تمرین کار تیمی (فراتر از نمایش فردی سوپرستاره‌ها) هم‌شنوی و همدلی پرداخت. صاحبان و حاملان انقلاب که خود مردم و نخبگان آنان هستند نمی‌توانند مانند مهمان و مستأجر و مسافر غریبه رفتار کنند.