لیک همان درسی که از مطهری بزرگ آموختهام، مرا وامیدارد تا بیش از این بیتفاوتی به اظهارات و مواضع مطهری کوچک را روا ندارم، و برخی از آنچه را ماههاست به آن میاندیشم بر کاغذ بیاورم. برای نوشتن این یادداشت همچنین تعداد زیادی از سخنرانیها و گفتگوها و مصاحبهها و اظهارنظرهای سالهای اخیر آقای مطهری را از نظر گذراندم و هرچند در جریان بسیاری از آنها بودهام اما مجدداً به بازبینی و بازخوانی آنها پرداختم تا قضاوت منصفانهتری داشته باشم.
تغییر جبهه سیاسی
آنچه بیش از هر چیز در کارنامه عملکرد سالهای اخیر آقای علی مطهری به چشم میخورد تغییر جبهه سیاسی است که به مرور دوگانگیهای رفتاری آشکار و ادعاها و تفسیرهای مناقشهبرانگیز بسیاری را در ایشان رقم زده است. دوگانگیهایی که علامت سؤالهایی جدی در برابر صداقت و حسننیت ایشان قرار میدهد! شاید یکی از واضحترینِ آنها موضعی باشد که وی نسبت به فتنه ۸۸ و سران فتنه داشته است؛ مطهری نقش اصلی را در فتنه، نه برای سران فتنه و نه حتی برنامهریزان خارجی ماجرا، که برای آقای احمدینژاد قائل است و بر آن است که اظهارات اثباتنشده احمدینژاد در مناظرات انتخاباتی، نخستین جرقههای شکلگیری آتش عظیم فتنه ۸۸ بود! از این روست که معتقد است یا «همه» عوامل دخیل در ماجرا بایستی مجازات شوند، یا «همه» باید یکدیگر را ببخشند. و آنچه از «همه» نخست مشخصاً مقصود ایشان است، «احمدینژاد»، و آنچه از «همه» دوم منظور است «نظام و حاکمیت» میباشد! درواقع وی معتقد است پرونده این قائله تنها به دو صورت مختومه خواهد شد: یا احمدینژاد هم همزمان، و چه بسا پیش و بیش از سران فتنه محاکمه و مجازات شود، یا نظام بر خیانت و جنایت سران فتنه چشم بپوشد و صلوات بفرستد!!!
حال آنکه گذشته از اصل ادعای ایشان که بهشدّت مخدوش است و قرائن متقن جملگی حکایت از آن دارد که هیزم فتنه نه در شبهای مناظره، که از بیش از ۱۰ سال پیش از آن مهیا شده است، و فتنه شوم ۸۸ آنچنان که دیدهبان حکیم انقلاب فرمودند حقیقتاً تالیتلو فتنه ننگین ۷۸ به حساب میآید که با یک برنامهریزی حساب شده ۱۰ ساله و با صحنهگردانی بیواسطه شیطان بزرگ و رژیم نامشروع صهیونیستی و برخی دولتهای غربی و ارتجاع عربی و مُشتی اعوان و انصار داخلی آنها رقم خورده است. نادیدن این ریشههای عیان، بهویژه پس از اذعان صریح و مکرر مسببان آن، در خوشبینانهترین حالت تنها میتواند نشان از بیبصیرتی افراد باشد! درواقع اعلام حمایت صریح همه دشمنان و معاندان قسم خورده و تابلودار نظام ـ از شیطان بزرگ و رژیم صهیونیستی گرفته، تا گروهکهای مزدور منافق و کومله و پژاک و ریگی و سلطنتطلب و... ـ از سران فتنه، کمترین محلی از اعراب برای چنین ادعاهای سادهاندیشانهای باقی نمیگذارد.
بازپخش هرساله سخنرانی شهید مطهری در خصوص «شمر دیروز» و «شمر امروز»
استاد شهید مرتضی مطهری:
«شمر امروز موشه دایان است، شمر هزار و سیصد سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس.»خداوند بر درجات متعالی شهید بزرگوار، مطهری عزیز، بیافزاید؛ همهساله در آستانه روز قدس سخنرانی تکاندهندهای از ایشان از رسانه ملی پخش میشود (که متن آن در جلد ۱ کتاب ارزشمند حماسه حسینی نیز موجود میباشد)، در آن سخنرانی شهید بزرگوار ضمن یادکردن سوگند جلاله نسبت به مسئولیتی که در برابر فلسطین داریم و سوگند بر اینکه این قضیه «دل پیغمبر اکرم را خون کرده است» تأکید میکند «شمر امروز موشه دایان است، شمر هزار و سیصد سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس.» (حماسه حسینی، ج ۱، ص ۲۷۳) فاجعه فلسطین که همچنان تداوم دارد و تنها «نتانیاهو» به جای «موشه دایان» نشسته است، با اینحال آقای مطهری چه میگویند در مورد افرادی که «شمر امروز» به دیده امید به آنها مینگرد و آنان کمترین تلاشی در ناامید ساختن این امید ندارند و با سکوتی که تنها و تنها معنای «رضایت» از آن استنباط میشود، به اثبات این ادعا میکوشند؟!
طرح شکایت یک اختلاف خانوادگی در بیدادگاه طاغوت
گرچه نشانههای همراهی فتنهگران با دشمنان دیرینه انقلاب از مدتها پیش از انتخابات آشکار شده بود و از نگاه تیز دلسوزان انقلاب دور نمانده بود و هشدارهای آنان را برانگیخته بود، با اینحال نظام ۸ ماه تمام با سعهصدر و متانتی مثالزدنی به فتنهگران فرصت داد تا با مرزبندی روشن نسبت به دشمنانِ دندان تیز کرده، امید آنان را ناامید ساخته و راه را بر هرگونه شبهه و تصور وجود ارتباط پیدا و پنهان بین آنها و خود مسدود نمایند، ۸ ماه تمام بزرگان و ریشسفیدان نظام مشفقانه فتنهگران را نصیحت کردند که اعتراض خود را بهسان یک اختلاف خانوادگی دانسته و در چارچوب موازین خانواده پیگیر مطالبات خود باشند و دست از دستان شیطان بزرگ جدا کرده و به آغوش انقلاب بازگردند، اما آنها نهتنها حتی یکبار لب به رد این حمایتها ـ که قالبهای مختلف لفظی و مالی و اطلاعاتی و رسانهای و... داشت ـ نگشودند، که شکایت خود را به بیدادگاه طاغوت برده و از شیطان برای پیروزی در آن ماجرا استمداد طلبیدند و مهر تأییدی بر مدعای صهیونیستها زدند که به راستی سرمایه آنها در مقابله با نظام اسلامی به حساب میآیند!!! سرمایههایی که ارادت خود را با شعار «نه غزه، نه لبنان» به اثبات رساندند. «توبه» هم اگر عنوان شد، مقصود از آن، نه آن چیزی بود که اخیراً جناب مطهری پنداشتهاند با استدلال خود آن را بلاموضوع کردهاند! مقصود از «توبه» در این مقام نه آن توبهای بود که به گفته ایشان «مربوط به رابطه انسان با خدا و جبران حقالله است و با توبه، حقالناس جبران نمیشود»، که این امری بدیهی و بینیاز از کشف و توضیح ایشان است، منظور از «توبه» در این جریان علاوه بر طلب مغفرت از درگاه باریتعالی به سبب نسبت دادن چنان تهمت ناجوانمردانه و تحمیل چنان ظلم عظیمی به نظام اسلامی، نیز ابراز پشیمانی علنی سران فتنه از فتنهگری خویش و عذرخواهی رسمی و صریح و علنی در پیشگاه نظام و ملت بوده است، نه صرفاً اظهار ندامت از فلان معصیتی که فقط حقتعالی از آن آگاه است. که اگر غیر از این پنداشته شود «عجیب»، فهم ایشان است که از چنین قضیهای چنان تفسیری دارند، نه انتظار نظام و ناصحان مشفق!!! به هر حال این فرصت ۸ ماهه همچنین اتمام حجتی بود برای آنان که همچنان سادهاندیشانه میپنداشتند فتنهگران را با بیگانگان و دشمنان نشاندار انقلاب سر و سرّی نیست، و گرنه چه زحمتی داشت یک موضعگیری و مرزبندی صریح از سوی سران فتنه!
با این حساب و به این دلایل واضح اگر هم احمدینژاد در شعلهورتر شدن این آتش سهمی داشته باشد، قصور و یا حتی تقصیر وی آن اندازه نیست که در کفه دیگر ترازوی فتنه جای گیرد و با جرم آشکار سران فتنه برابری کند!
ظلم بزرگ یا کدورت و دلخوری؟ نقش علی مطهری در تطهیر سران فتنه
در ماههای اخیر تلاشهای مرموزی در حال انجام است تا خیانتها و جنایتهای سران فتنه را به یک «کدورت» و «دلخوری» ساده فرو کاسته، با تطهیر سران فتنه راه را برای بازگشت آنان به سطوح بالای حاکمیت هموار سازند! متأسفانه آقای مطهری نیز دانسته یا نادانسته در این ماجرا نقش ایفا میکند. حال آنکه «کدورت» دانستن فاجعهای که رهبری معظم انقلاب با همه سعهصدر و صبوریشان از آن به عنوان «ظلم بزرگ»ی یاد کردند که نظام را تا «لبه پرتگاه» به پیش برد، حقیقتاً یا نشان از بیبصیرتی است، یا غرضورزی و شیطنت! «کدورت»، آن چیزی است که مثلاً بین آقای مطهری و آقای کوچکزاده اتفاق افتاده است، میتوان بر آن چشم پوشید و صلوات فرستاد، نه آن فاجعهای که با دروغ کثیف «تقلب» حماسه حضور دشمنشکن ملت را به تهمتی دشمنشادکن بدل کرده و کیان و اساس نظام را نشانه گرفته بود و قرائنی آنچنان روشن داشت که راه بر هرگونه انکاری سد میکرد. چونان که در پاسخ به این توهم و سودای برآمده از آن یعنی تطهیر فتنهگران و نادیده گرفتن جنایات ایشان، مقام عالیمقام نظام قاطعانه فرمودند: «من قبلاً درباره بصیرت صحبت کردهام و این که نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم اینها بزرگ است و اگر امام(ره) بودند شدیدتر برخورد میکردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعاً شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کردهایم.»
ادعای دروغ التزام سران فتنه به «انقلاب» و «رهبری»
جانبداری مشهود آقای مطهری از سران فتنه وی را تا مرز ادعاهای عجیب و حیرتآوری سوق داده که حتی خود آنها نیز مدعی آن نیستند، و آن ادعای التزام سران فتنه به انقلاب و رهبری است! آقای مطهری حتماً بهتر از هر کسی میدانند «التزام» به انقلاب و رهبری «اقتضائات»ی دارد که تنها مراعات آن اقتضائات است که ملاک این التزام به حساب میآید، وگرنه صرف ادعا، به شوخیای کودکانه میماند! هرچند خود این ادعا هم از سوی سران فتنه مطرح نشده، و معلوم نیست جناب مطهری بر چه مبنایی و با چه انگیزهای مدعی آن شدهاند؟ که کمترین دلیل بیاساسی ادعای ایشان سکوت مطلق و چه بسا همراه با رضایت سران فتنه نسبت به شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» آشوبگرانی است که به سودای حمایت و همراهی با آنها به اردوکشی خیابانی و آشوب و فتنهگری پرداختند. که اگر ایشان را نسبتی با این رفتارها و شعارهای براندازانه نبود بایستی به طرفهالعینی موضع گرفته از آنها اعلام برائت میکردند، و نهتنها چنین نکردند، که از آشوبگران و منادیان این شعار و برهمزنندگان عزای اباعبدالله صریحاً و قاطعانه حمایت کردند! هنوز آنقدرها از آن روزها فاصله نگرفتهایم که جماعتی گمان کنند میتوانند به تحریف آن وقایع بپردازند و حتی ماجرا را باژگونه سازند! ابراز تردید در حقایقی اینچنین روشن آنچنان عجیب و خلاف واقع است که حتی تحریفکنندگان حرفهای تاریخ هم فعلاً فضا را برای آن مناسب نمیبینند! جناب مطهری یا حقیقتاً خود متوجه ماجرا نیستند، یا نظام را و ملّت را کودک پنداشتهاند!!!
تفسیر به رأی از حکم شورا و صدور حکم رفع حصر
اخیراً هم که ردای قضاوت به تن کرده و مصوبه شورای عالی امنیت ملی را تفسیر به رأی کرده است و برمبنای آنچه خود گمان کردهاند «ممکن است» اینگونه باشد، حکم به رفع حصر فتنهگران نیز صادر نمودهاند! حال آنکه تنها مرجع صدور چنین تفسیری خودِ شورای عالی امنیت ملی است و آقای مطهری صلاحیت تفسیر رأی شورا را ندارد، و شورا هر تفسیری را صحیح بداند بر همان مبنا رفتار میکند. و نهتنها به این بسنده نکرده، که همانگونه که اشاره رفت، متهم دیگری برای فتنه تراشیده و اساساً فرد دیگری را «منشأ فتنه» دانستهاند! و باز نهتنها این، جالب اینجاست که اصلاً جای شاکی و متشاکی نیز در نگاه ایشان عوض شده و انگار نظام چیزی هم به سران فتنه بدهکار شده است! گویی نظام باید پای پیش بگذارد از فتنهگران به دلیل اینکه اجازه نداد انقلاب اسلامی ملت ایران را برانداخته نظامی بلهقربانگوی دنیای استکبار به رهبری دلدادگان و ایادی شیطان بزرگ بر سر کار آورند، عذرخواهی هم بکند!!! «اصولاً» نظام اسلامی در نظر ایشان «متهم» است و «سنت غلط» نظام در برخورد با معاندان «محرز»، و تردیدی در خطای نظام نیست! تردیدی هم اگر هست متوجه گناه معاندان و مخالفان نظام است، که از نگاه ایشان «احیاناً اتهامی متوجه آنها [میباشد[!!!»
متأسفانه نجابت نظام و سعه صدر مسئولان بلندپایه نظام در دورانهای مختلف حیات پربرکت انقلاب اسلامی در مواجهه با معاندانی که بسا سابقهای هم در انقلاب داشته و خدمتی هم کردهاند، اما در سالهای بعد از انقلاب از کرده خویش پشیمان شده راهی درست خلاف آرمانهایی که زمانی برای آن هزینه داده بودند در پیش گرفتهاند، امر را بر عدهای مشتبه ساخته و خودداری نظام از افشای علنی خیانتهای معاندانِ به تعبیر آقای مطهری «خوشسابقه»، که به منظور حفظ آبرو و جان آنان صورت گرفته و شرایطی برای تداوم زندگی معمولی آنها ـ البته با حفظ محدودیتهایی که کمترین مابهازای خیانتهای آنها بوده است ـ فراهم آورده، برخی را دچار کجاندیشی نموده و طلبکار نظام هم ساخته است! حال آنکه اگر بنای نظام پرداختن به جنایت و خیانت آنها بود، به تعبیر رهبری معظم انقلاب حکمی در انتظار آنها میبود که قطعاً امثال آقای مطهری را خشنود نمیکرد!
متأسفانه
جنس استدلالهای آقای مطهری بهگونهای است که نمیتوان ایشان را «خواب» پنداشت، واقع آن است که ایشان «خود را به خواب زده است»! اگرنه این آسمان ریسمان بافتنهای بعضاً مضحک و کودکانه از فردی فلسفهخوانده و آشنا با منطق و استدلال بسیار بعید مینماید!آنچه که بدیهی و غیرقابل تردید است اشتیاق ملت به محاکمه علنی فتنهگرانی است که با دروغ کثیف و ناجوانمردانه «تقلب» شیرینی حماسهای را که تا مدّتها میتوانست مایه مباهات ایشان شود به کام نظام و ملت تلخ نمود، لیکن سؤال این است که اگر زمانی به صلاحدید نظام چنین دادگاهی تشکیل شود، جناب مطهری و همفکران ایشان حاضر به تمکین در برابر رأیی که صادر میشود هستند، یا صرفاً رأیی را برمیتابند که توهّمات و پندارهای خام ایشان را تأیید کند؟! شبیه همان معرکهای که در انتخابات ۸۸ به راه انداختند و کسانی که آمده بودند مجری قانون شوند، به راهکارها و توصیههای مصرّح قانون در شرایط پیش آمده وقعی ننهاده و چنان فجایعی را آفریدند، تا اینکه درنهایت نقاب از چهره برگرفته و صریحاً اذعان کردند تنها به قانونی گردن مینهند که مؤید ادعاهای خودشان باشد! با وجود این جناب مطهری و دوستانشان تعهد میدهند درصورت مهیا شدن چنین شرایطی سناریوی مسخره سران فتنه را تکرار نکنند؟
تقلیل «قصد براندازی نظام» به «انتقاد و اعتراض ساده»
نکته تعجبآور دیگر در ادعاهای اخیر ایشان تقلیل فتنهگری سران فتنه، که بنا به قرائن متقن غایتی جز «براندازی» نظام نداشت، به یک «انتقاد و اعتراض» ساده میباشد، که به تصور خود با این مقدمه و لحاظ مثالی که از شیوه حکومتی امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» بیان کردهاند، رفتار نظام را با فتنهگران تخطئه کردهاند، حال آنکه گذشته از مخدوش بودن ادعای اولیه ایشان در «انتقاد» دانستن اعمال «براندازانه» سران فتنه، که در خوشبینانهترین حالت محصول سادهلوحی ایشان است و پیشتر بر بطلان آن اقامه دلیل کردیم، اتفاقاً همان استناد وی دلیل قاطعی علیه ادعایی است که طرح کرده است؛ همه روزه انبوهی از منتقدان در مطبوعات و رسانههای مکتوب و مجازی و از تریبونهای مختلف در دانشگاه و غیر دانشگاه شدیدترین انتقادها را، که اغلب مشحون از سیاهنمائی و مطالب کذب و ادعاهای اثبات نشده و تفسیرهای نادرست و یکجانبه است، علیه نظام مطرح میکنند، مصداق بارزش هم خود آقای مطهری است که نظام را مقصر و معاندان نظام را تطهیر کرده و هر مطلبی خواسته به نظام اسلامی نسبت داده است، و کسی هم نمیگوید بالای چشمتان ابرو! اما در برابر آنها که کمر به قطع ریشههای انقلاب و برانداختن نظام برآمده از خون هزاران شهید و زحمات و هزینههای بیشمار بستهاند، مسلّم است که سکوت جایز نیست و خلاف صریح حکم عقل است، ضمن آنکه اغماض در برابر آن حتی در سیره حکومتی مولای رئوفی چون علی بن ابی طالب «علیهالسلام» هم جایی ندارد و ایشان با رفتاری که با خوارج داشتند حد مدارا با معاندان حکومت اسلامی را ترسیم فرمودند. آیا حتماً بایستی میرحسین موسوی و مهدی کروبی شخصاً سلاح به دست میگرفتند تا آقای مطهری قانع میشدند که آنها چنین قصدی داشتهاند؟ آیا برای جناب مطهری این کافی نیست که گروههای مختلف و معاندان نشاندار نظام با پرچم حمایت از آنها و ادعای گرفتن حق آنها از نظام به میدان آمدند و اگر هوشیاری نیروهای انتظامی و بسیج مردمی نبود معلوم نبود چه بلایی سر ملت میآوردند، آیا موسوی و کروبی از چنین گروههایی اعلام برائت کردند و راه خود را از آنان جدا نمودند؟ پس آقای مطهری بر چه مبنایی چنین استنباطی داشتهاند؟
متأسفانه جنس استدلالهای آقای مطهری بهگونهای است که نمیتوان ایشان را «خواب» پنداشت، واقع آن است که ایشان «خود را به خواب زده است»! اگرنه این آسمان ریسمان بافتنهای بعضاً مضحک و کودکانه از فردی فلسفهخوانده و آشنا با منطق و استدلال بسیار بعید مینماید!
مغالطههای ایشان آنگاه آشکارتر میشود که «جرم»ی را که خود میپندارند متوجه سران فتنه است، بلاموضوع ساخته و مجازاتش را تخطئه میکنند!!! معلوم نیست ایشان بر چه مبنایی جرم فتنهگران را یک جرم «سیاسی» مشمول در اصل یکصد و شصت و هشتم قانون اساسی دانستهاند! آیا ایشان صلاحیت چنین تشخیصی داشتهاند؟مقام معظم رهبری:
«مسأله فتنه و فتنهگران، از مسائل مهم و از خطوط قرمز است که آقایان وزرا باید همانگونه که در جلسه رأی اعتماد خود بر فاصلهگذاری با آن تأکید کردند، همچنان بر آن پایبند باشند.»
معلوم نیست ایشان بر چه مبنایی به خود اجازه دادهاند برای رهبری عالیمقام نظام حد و حدود تعریف کرده، حوزه ورود ایشان به آنچه صلاح میدانند را تعیین کنند! و اگر به چنین چیزی معتقدند چرا خود ایشان اصرار به وارد ساختن مقام معظم رهبری در قضیه حصر داشتهاند، و چرا بعد از اطلاع از نظر صریح رهبری همچنان بر همان راه ناصواب و اندیشههای خطای خویش اصرار دارند؟ بهرغم آقای مطهری و همه کسانی که با تلاشی مذبوحانه سعی در فروکاستن «فتنه» به یک «کدورت» و «اعتراض» ساده داشتهاند، اتفاقاً این خود آقا هستند که اجازه نمیدهند کسانی بخواهند بر این جنایت پرده فراموشی کشیده و طوری وانمود کنند که انگار نه انگار اتفاقی افتاده و خانی آمده و خانی رفته است! مقام معظم رهبری بیش از هر کسی تعمد دارند مکرر از فتنه و جنایت سران فتنه یاد کنند تا کسی نتواند با این خیال خام که ماجرای فتنه گذشته است و گذر زمان خاطره این جنایتها و خیانتها را از ذهن نظام و مردم انقلابی زدوده است، بی هیچ هزینه و تبعاتی در صدد تطهیر سران فتنه و زمینهچینی برای بازگرداندن آنها به عرصه مدیریتی کلان نظام برآید! جدیدترین نمونه آن هم تذکر به وزرا در دیدار اخیر با هیأت دولت بود که فرمودند: «مسأله فتنه و فتنهگران، از مسائل مهم و از خطوط قرمز است که آقایان وزرا باید همانگونه که در جلسه رأی اعتماد خود بر فاصلهگذاری با آن تأکید کردند، همچنان بر آن پایبند باشند.»
معلوم نیست ایشان بر چه اساسی حتی این حق را برای خود قائل شدهاند که در «درستی» تصمیمات «اوایل پیروزی انقلاب و دوره جنگ» که درواقع تصمیم بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی «ره» بوده نیز تردید ایجاد کرده به تفسیر به رأی آنها بپردازند؟
و باز تأسفآور آن است که ایشان کوشیدهاند چنین مطالبه نابجایی را با سوءاستفاده از مفهومی والا و ارزشی به نام «وحدت ملی» توجیه کنند! معلوم نیست کدام قاعده منطقی به ایشان حکم میکند که وحدت را حتی با آنهایی که کمترین باور و التزامی به آرمانها و ارزشهای ما ندارند بایستی پی گرفت؟ چنانکه قبلاً نیز اشاره شد التزام و تعهد به این آرمانها اقتضائاتی دارد که نادیده گرفتن این اقتضائات نمیتواند از سر صدق و عقل باشد. این استدلال همان اندازه مخدوش و مضحک است که کسی مدعی شود به جهت ضرورت وحدت جهان اسلام حتی میتوان با تروریستهای تکفیری هم از در صلح و آشتی درآمد، چه اینکه آنها هم بر همان قبلهای نماز میگذارند، که ما!
و نکته جالب این نامه اخیر آقای مطهری گروکشی وی در مواجهه با آقای روحانی میباشد! گویی اقدام آقای روحانی به رفع حصر سران فتنه حقالسکوتی است که بایستی به جناب مطهری داده شود تا در تذکرات و «سؤالات فرهنگی»ای که نسب به عملکرد ایشان دارد، تجدید نظر نماید! حال آنکه اگر جناب مطهری خود را در این سؤالات محق میدانند آیا عدم طرح آنها خدشهای در صداقت ایشان ایجاد نمیکند و شبهه وکیلالدوله بودن ایشان را تأیید نمیکند که در شرایطی که مواردی را شایسته تذکر میدانند، به لحاظ مصالحی!!! از بیان آن پرهیز میکنند؟ (که در ادامه بیشتر به این ویژگی آقای مطهری خواهیم پرداخت.)
و آخرین نکته در پاسخ به ادعاهای اخیر ایشان اینکه در شرایط فعلی فتنهگران حقیرتر از آنند که بتوانند خدشهای به این نظام الهی وارد آوردند؛ نه آنان را دیگر قدرتی برای تهییج ملت است، و نه اربابان خارجی آنها توان وارد شدن به این معرکه را دارند. ایران که هیچ، شیطان بزرگ آنقدر درمانده و مستأصل شده است که حتی برای حفظ آبروی خودش نمیتواند پنجه در پنجه دولت بشّار هم بیافکند! فتنهگران هم اگر آبرو و اعتباری نزد ملت داشتند در انتخابات سال گذشته کاندیدایی را که بیشترین قرابت را با ایشان داشت وادار به ترک عرصه رقابت نمیکردند و به شرایطی تن نمیدادند که حاصل آن اتفاق نظر بر کسی بود که هنوز که هنوز است عضو رسمی تشکلی است که آقایان فتنهگر سالها به آن تاختهاند! خلاصه آنکه تحرک این ورشکستگان سیاسی به بال گشودن پرندهای حقیر میماند که بر فراز شاخسار درختی تنومند و ریشهدار نشسته است و میپندارد برخاستن او همان و طوفان شدن همان! اما زهی خیال باطل!!!
مواجهه دوگانه در برابر عملکرد دولت احمدینژاد و روحانی
جز این نگاه و تلاش سؤالبرانگیز آقای مطهری در کاستن از جرم فتنهگران و در عوض افزودن بر خطاهای احمدینژاد، مواجهه دوگانه ایشان در برابر عملکرد دولتهای دهم و یازدهم نیز به شدت سؤالبرانگیز و قابل تأمل است و در صداقت و انصاف ایشان تردیدهایی جدی ایجاد میکند! مطهری که پای ثابت اعلام جرم و مچگیری از دولت دهم بود و تقریباً در همه موضعگیریهای مجلس علیه دولت قبل ـ اعم از سؤال و استیضاح و تذکر و... ـ نقشی فعال و تعیینکننده داشت، آشکارا در برابر بسیاری از کاستیهای دولت یازدهم سکوت کرده و دم بر نیاورده است و تنها برای خالی نبودن عریضه این اواخر به دلیل پدیده دختران ساپورتپوش متعرض وزیر کشور شده است!
به عنوان مثال تنها یک نمونه از مصادیق این برخورد دوگانه میتواند سکوت معنادار ایشان باشد در برابر اقدام رئیسجمهور و وزیر سابق علوم در انتصاب افرادی به معاونت خویش که هر دوی آنها از آزمون رأی اعتماد نمایندگان ملت مردود و مغلوب بیرون آمده بودند (آقایان نجفی و میلیمنفرد)، حال آنکه با عنایت به روحیه آقای مطهری و نظر به رویکرد ایشان نسبت به دولت دهم و رئیس آن، میتوان با احتمال بسیار زیادی ادعا کرد اگر چنین موردی در دولت قبل اتفاق میافتاد، آقای مطهری چهبسا تا پای استیضاح رئیس دولت هم پیش میرفت با این توجیه که این اقدام وی یک دهن کجی آشکار به تصمیم مجلس و نمایندگان ملت است، حال آنکه در برابر این اقدام رئیس جمهور و وزیر علوم دولت فعلی کوچکترین واکنشی نداشت! اینجاست که باید از آقای مطهری که یکی از مسببان اصلی «یکشنبه سیاه» مجلس هشتم بود پرسید آیا نترسیدید که این ماجرا تبدیل به «یک روند» بشود؟! موضع آقای مطهری در برابر کاستیهای دولت یازدهم نهتنها سکوت بوده، که حتی در برخی از موارد به نحو عجیب و خندهآوری در توجیه و رفع و رجوع آن نیز کوشیدهاند! مثلاً در قضایای پیش آمده در ایام توزیع سبد کالا به جای تأیید انتقادهای به حقی که وجود داشت، در موضعگیری حیرتآوری حتی به ساحت ملت نیز اهانت کرد، حال آنکه کاستیهای این طرح به اندازهای بود که شخص رئیسجمهور را به عذرخواهی از پیشگاه ملت واداشت.
در کل رویکرد دوگانه آقای مطهری در مواجهه با احمدینژاد و سران فتنه و نیز دولت یازدهم سبب شده است وی چونان در نقد و تخریب احمدینژاد به پیش برود و تصویری از او ارائه کند که گویی در تمام عالم فردی بدتر از احمدینژاد وجود ندارد، تا آنجا که او را بدل به شیطانی مجسم کرده و همه سنگهای خود را به او نشانه رفته و «رمی جمرات» به راه انداخته است، دوگانگیهایی که بیم سقوط از یک سوی پشت بام، وی را آنقدر به عقب رانده که از سوی دیگر پشت بام، یعنی تا مرتبه تطهیر و تأیید فتنهگران به پائین انداخته است! اما درواقع نه دولت احمدینژاد آنگونه که آقای مطهری و نیز دولتمردان فعلی سعی در القای آن دارند سیاهی مطلق بود، و نه دولت روحانی معصوم و مبرا از خطاست. همه دولتها، چنانکه مقام معظم رهبری فرمودند نقاط ضعف و قوت را توأمان داشتهاند و اینگونه نبوده که دولتی آغشته به ضعف و دولتی دیگر سرشار از قوتها بوده باشد؛ دولت قبل اگرچه ضعفهای آشکاری داشت که بایسته است در چارچوب قانون به آن پرداخته شود، اما بیشک خدمات بسیاری هم داشته است که نادیده گرفتن آن خدمات همان اندازه دور از انصاف و بصیرت است که نادیده گرفتن کاستیها و قصور و تقصیر آن! اتفاقاً بسیاری از پیشرفتها و توفیقات چشمگیر نظام در عرصههای گوناگون علمی در همین دورهای محقق شده است که برخی «سوگند» بر «عدم تکرار» آن خوردهاند، که البته معلوم نیست آیا این سوگند معطوف به این موفقیتها نیز بوده است یا خیر؟!!! و در آن سوی دولت یازدهم هم اگرچه انصافاً عملکرد مثبتی در برخی حوزهها داشته است، اما از ضعفهای آشکاری نیز رنج میبرد که چشم فروبستن بر آنها نیز به همان اندازه نادیدن توفیقات دولت، غیرمنصفانه و مغرضانه است!
حمله به شورای نگهبان
از دوگانگیهای دیگری که در اندیشه و رفتار آقای مطهری موج میزند میتوان به موضع ایشان در خصوص نظر شورای نگهبان در امر تأیید صلاحیت کاندیداهای ریاستجمهوری در انتخابات سال گذشته اشاره کرد که بر مبنای همین تغییر نگاه و جبهه، آنچه را که همسو با منش جدید ایشان است مهر تأیید زدهاند و در برابر آنچه که با این تغییر رویه نمیخواند موضع گرفتهاند؛ نهتنها خود را محق به چنین تفسیری دانستهاند، که برای خود چنان جایگاهی قائل شدهاند که حتی به نوعی با فشار به رهبری منویات خود را محقق سازند! نحوه برخورد ایشان با رد صلاحیت هاشمی و مشائی و نیز احتمال قوی رد صلاحیت خاتمی در صورت اعلام کاندیداتوری، به خوبی مؤید این ادعا هست. گذشته از حمله به شورای نگهبان و زیر سؤال بردن نظر این شورا به عنوان تنها نهاد صلاحیتدار برای اعلام تصمیم در صلاحیت یا عدم صلاحیت کاندیداها، نوع برخورد ایشان با برخی کاندیداهای تأیید صلاحیت شده نیز عجیب و قابل تأمل است. قیاس ناصواب ایشان در مقایسه آقای هاشمی با آقایان دکتر جلیلی و دکتر حدادعادل در مقام احتجاج برای اثبات صلاحیت آقای هاشمی، آنقدر غیراخلاقی و تأسفآور بود که حتی برای مدافعان دوآتشه آقای مطهری نیز کمترین محملی برای تأیید باقی نگذاشت! درواقع آقای مطهری که بهزعم خود بیاخلاقی احمدینژاد در مناظرات انتخاباتی را مسبب اصلی فتنه ۸۸ میداند با تمثیلهای نامناسبی که در این قضیه به کار برد، ثابت کرد که هیچ صلاحیت و شأنی برای داوری اخلاقی دیگران ندارد، چه اینکه منع رطب از جانب کسی که به وقت مقتضی نشان داده یک رطبخور قهار است به هیچ روی پذیرفته و معقول نیست!
علاوه بر آن این رویکرد آقای مطهری تأییدیه دیگری است بر ادعای سرسپردگی محض ایشان به آقای هاشمی! کم و بیش تفسیر خاص آقای مطهری از چیستی و چگونگی التزام به ولایت فقیه مورد توجه رسانهها بوده است؛ نگاهی به عملکرد سالهای اخیر آقای مطهری به میزان بسیار زیادی مؤید این ادعاست که وی با سرسپردگی محض به منویات آقای هاشمی، آنچه را در نگاه سلبی به ولایت فقیه از اطلاق میاندازد، در رفتار ایجابی نسبت به آقای هاشمی عملاً به طور مطلق تأیید میکند! به عبارت بهتر در شرایطی که آقای مطهری قرار دادن علامت سؤال در برابر نظر رهبری را تا جائی که حکم حکومتی نباشد، روا میدارد، اما تاکنون مشاهده نشده است که در سالهای اخیر علامت سؤالی در برابر اظهاراتِ حتی مناقشهبرانگیز آقای هاشمی بگذارد و کوچکترین انتقادی نسبت به رویه جدیدی که ایشان در پیش گرفتهاند داشته باشد! رویهای که آشکارا با منش ایشان در دهه اول انقلاب تفاوتهای بنیادین دارد، که کمترین دلیل آنهم اقبال جریانات معاند و دگراندیشی به آقای هاشمی است که در سالهای مورد اشاره بیشترین فاصله و شدیدترین انتقادها و بسا تخریبها را نسبت به وی داشتهاند! علاوه بر آن آقای مطهری با آن دیدگاههای خاصشان نسبت به فتنه و مقصران فتنه تاکنون کمترین موضعی نیز نسبت به نقش مسلّم فرزندان آقای هاشمی در فتنه ۸۸ نداشتهاند!!!
امام خمینی(ره):
«میزان حال فعلی افراد است»اگر این مطالب را چندی پیشتر مینوشتم حتماً سکوت سؤالبرانگیز آقای مطهری را در برابر موج تحریف «خط امام» و حتی «دستخط امام» ـ در ماجرای نقل خاطره عجیب آقای هاشمی از حضرت امام (ره) درخصوص موافقت ایشان با حذف شعار «مرگ بر آمریکا»، و نیز تفسیر خلاف واقع ایشان از جمله معروف حضرت امام (ره) درخصوص «میزان حال فعلی افراد است» ـ را از سوی آقای هاشمی و نزدیکان ایشان، به عنوان دلیلی بر این مدعا ذکر میکردم، لیکن امروز که این یادداشت را مینگارم در کمال ناباوری شاهد آن هستم که آقای مطهری چونان در سرسپردگی به آقای هاشمی به پیش رفته است که حتی در این فقره نیز دقیقاً پا جای پای ایشان گذاشته است، حال آنکه پا گذاشتن بر جای پای ولی فقیه عادل را بر نمیتابد!!! و آن ایجاد تردید در صحت نامه تاریخی حضرت امام (ره) در خصوص گروهک غیرقانونی نهضت آزادی به وزیر کشور وقت میباشد. نامهای که در آن حضرت روحالله با بصیرت و قاطعیت علاوه بر افشای ماهیت حقیقی این گروهک منحرف، راه را برای همیشه بر حضور آنان در بدنه حاکمیت مسدود میکند، و متأسفانه امروز عدهای بر آنند تا با ایجاد تردید در صحت این نامه و یا تفسیر به رأیهای مغرضانه زمینه را برای به کارگیری عناصر وابسته به این گروهک خطرناک مهیا نمایند.
این جانبداری تمام عیار آقای مطهری منطق موضعگیری ایشان را در دیگر عرصهها نیز به نحو مشهودی تحت تأثیر قرار داده است؛ هم بهسان آنانی که خود را مصداق تامّ و تمام «اعتدال» میدانند و هر قرائتی غیر از آنچه خود بدان باور دارند را با چماق «افراطیگری» میرانند، ایشان هم خود را مجسمه اعتدال پنداشته و به اعتبار این صفت خودخوانده دیگران را متهم به «تندروی» میکند! و هم بهسان آنان که تنها انتخاباتی را قبول دارند که خود پیروز آن باشند، ایشان هم تنها انتخاباتی را مخدوش نمیداند که حاصل آن گزینش خود یا یکی از همفکران وی باشد! بهزعم این جماعت یا اینان باید پیروز انتخابات باشند، یا «تقلب» شده، یا اینان بایستی برگزیده شوند، یا گزینش دیگران خلاف «تدبیر» و «اخلاق حرفهای» بوده است، یا...! در منطق دو ارزشی اینان گزینه سومی وجود ندارد، گزینهای که بر مبنای آن هم انتخابات بدون شبهه و خدشه بوده باشد، هم منتخبان کسی جز آنکه اینان خواستهاند! حال آنکه صرف داشتن یک ادعا مجوز «صدق» آن ادعا بر مدعی نمیشود و آنچه تعیینکننده این انطباق است تنها و تنها عملکرد افراد میباشد نه تأییدات خود یا هواداران آنان، ثانیاً تمسک به معیارهای دوگانه تنها سبب کاستن از اعتبار افراد حتی در چشم پروپاقرصترین هواداران ایشان میشود، البته هوادارانی که پیش و بیش از هواداری به آزادگی و انصاف دلسپردگی دارند! و امروز جناب مطهری حتی در این فقره نیز رنگ آنانی را گرفته که سنگشان را به سینه میزند.
این جستار نگاهی بود اجمالی به برخی مواضع جنجالبرانگیز فرزند شهید بزرگواری که سخن و قلم و رفتارش ششدانگ در خدمت اسلام و انقلاب الهی این مردم بود، شهیدی که آنچه را باید در مورد ایشان گفت بنیانگذار کبیر انقلاب به نیکوترین وجهی فرمودهاند، مجاهدی که دشمنان اسلام سخن و قلم و رفتارش را تاب نمیتوانستند آورد و از اینروی حذف فیزیکی وی را تنها چاره بر خاموش کردن وی پنداشتند، نگاهی اجمالی به تفاوت موضع دشمنان تابلودار نظام در مواجهه با «مطهری بزرگ» و «مطهری کوچک» به اندازه کافی گویای قرابت راهی که آقای مطهری در پیش گرفتهاند، با مسیری که پدر بزرگوارشان به یادگار گذاشتند، میباشد، گویای میزان صداقت و انصاف در موضعگیریهای ایشان، و گویای... .
امید که خداوند متعال عاقبت امر همه ما را ختم به خیر گرداند.