به گزارش نماینده به نقل از مهر، نشست قلم در جاده از سری نشست های ۱۷ دقیقه حرف حساب پیش از ظهر امروز دوشنبه ۱۴ مهر با حضور محمدعلی اینانلو، حسین پاینده، مهدی قزلی و سیامک گلشیری در سرای داستان بنیاد شعر و ادبیات داستانی برگزار شد.
اینانلو در ابتدای نشست گفت: اگر عقلم می رسید دعوت حضور در این نشست را قبول نمی کردم ولی همیشه عقلمان دیر می رسد و با وجود دوستانی که در جلسه حاضرند حضور من در حکم زیره به کرمان بردن است. من مستندساز هستم و کارم تصویری است البته از روزنامه نگاری به تلویزیون آمدم و اولین مطلبی هم که از من چاپ شد مربوط به زمانی است که به دبستان می رفتم.
وی افزود: باید من را به خاطر سرفه هایم ببخشید چون بیشتر وقتم را در بیرون شهر و سفر هستم وقتی به تهران می آیم چشمانم می سوزد و سرفه ام می گیرد به هر حال مطلب من توسط معلم ام آقای نوح اسفند که مردی شاعر بود در مجله توفیق به چاپ رسید. این کار برای تشویق من بود ولی اولین چیزی که از من در روزنامه ها چاپ شد شعر گونه ای بود که در سال ۴۲ در مجله جیبی به چاپ رسید. شما مجله جیبی را به یاد ندارید، مجله ای بود که مدیرش ناصر خدایار بود و ما که آن زمان به دبیرستان می رفتیم عاشقش بودیم حتی چندین بار گوشم را به خاطر این مجله کشیدند چون سر سفره هم آن را می خواندم. به هر حال اولین مطلب من با پارتی بازی در مطبوعات چاپ شد یعنی به آبدارچی مجله ۵ زار دادم تا مطلبم در مجله چاپ شد. به این ترتیب من وارد کار مطبوعات شدم در حالی که اگر این پارتی بازی انجام نمی شد من همین روزها می توانستم اختلاس کنم و در کانادا زندگی کنم.
این مستندساز در ادامه گفت: به حساب دقیق ۴ میلیون کیلومتر زمینی در ایران سفر کردم و هر ماشینی را که به کار می گیرم ۴۰۰ هزار کیلومتر با آن رانندگی می کنم و بعد اگر به دره نیافتد، سیل آن را نبرد و... آن را در مزرعه ام، کنار ماشین های دیگرم می گذارم، چون من با ماشین هایم دوست هستم و وقتی با هم تنها هستیم و غریبه ای نیست، با هم صحبت می کنیم. به این ترتیب بعد از ۴۰۰ هزار کیلومتر ماشین را در مزرعه می گذارم و در حال حاضر یازدهمین ماشینم را طی ۳۰ سال اخیر خریده ام.
اینانلو گفت: در این ۴ میلیون کیلومتر، اگر تنبلی نمی کردم و آدمی شفاهی نبودم، خیلی باید می نوشتم، ما ملتی شفاهی هستیم و کتبی نیستیم به هر حال تلویزیون به دادم رسید تا بخشی از تجربیاتم را ثبت کردم. البته اینطور هم نیست که چیزی ننویسم در حال حاضر کتابی در حال نوشتن دارم و بعد از این همه سفر یک صفت را برای کشورم انتخاب کرده ام که نه شاعرانه است و نه وطن پرستی افراطی و ... این صفت «ایران، جهانی در یک مرز است» این عنوان صحبت های من در بسیاری از برنامه ها و همچنین برنامه ای در شبکه تلویزیونی جام جم است که ۱۵ سال است پخش می شود و باور کنید که کشور شما جهانی است که در یک مرز. من افراط نمی کنم چون سه پنجم دنیا را گشته ام و این کشور نظیر ندارد.
وی در ادامه سخنانش گفت: مدتی است که نگارش کتابی را با عنوان «تنها در ایران ممکن است» شروع کرده ام. این کتاب داستان اعضای یک خانواده اتریشی است که به ایران می آیند و هر کدام از آنها علایق خود را دارند. یادداشت های کتاب حاضر است و به اندازه ۱۰۰ صفحه از آن هم نوشته شده ولی کار با تنبلی پیش می رود.
این مجری تلویزیونی ادامه داد: ما ملتی شفاهی هستیم و به این صورت نبوده ایم بلکه مردمانی کتبی بوده ایم، آن هم به صورت سخت اش، یعنی نه بر روی کاغذ، نه پاپیروس که روی سنگ. به نظر من پایه و مایه نویسندگی که بعدها تبدیل به سفرنامه نویسی شد، سنگ نگاری است. نزدیک گلپایگان در رودخانه غرقاب روی سنگ های رودخانه سنگ نگاره هایی وجود دارد که متاسفانه از آنها درست نگهداری نمی شود. دکتر فرهادی کتابی درباره این سنگ ها دارد که نامش «موزه هایی در باد» است. این کتاب درباره اولین یادگاری های بشر است که ۳۰ هزار سال پیش از خود به جای گذاشته و با این سنگ نگارها با ما حرف زده است. «من امروز ۳ تا قوچ دیدم... ما اسب ها را به تازگی اهلی کردیم... طوفان شد...» بشر همه اینها را با شکل نشان داده است. اروپاییان می گویند خط را ایلامی ها ابداع کرده اند. به تازگی استادی در حال ثابت کردن این موضوع است که خط را ایرانی ها ابداع کرده اند اما متاسفانه به این کشف که می تواند تاریخ را ۵۰۰ سال تکان بدهد، کمکی که نمی شود هیچ، بلکه در جهت سرکوبش نیز قدم برمی دارند.
اینانلو گفت: اروپاییان ۱۰۰ سال است که بر سر ما می زنند که تمدن از میانرودان برخاسته است. دکتر مجیدزاده می گوید تمدن از ایلام برخاسته است. اما رئیس میراث فرهنگی وقت در ۷ و ۶ سال پیش حفاری های میانرودان را تعطیل کرد.
وی در پایان سخنانش گفت: من عشیره ای و از عشایر هستم، عاشیق های آذربایجانی تجربیات سفر خود را با ساز و آوازشان می گویند اما من سفرنامه های خود را با تصویر بیان کردم و فکر می کنم تفاوت چندانی با آن عاشیق ها ندارم و کارمان به نوعی شبیه به یکدیگر است.