به گزارش نماینده به نقل از تسنیم، مادری که سه شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده است و پیکر دو تن از آنان را بیش از ۳۰ سال است که ندیده، فرزندی که هیچ گاه پدر خود را ندید زیرا ۶ ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و همنام او نامگذاری شد و برادرانی که رزمندگی در جبهههای جنگ تحمیلی را تجربه کرده اما از قافله سه برادر شهیدشان جا ماندهاند، همگی با هم بعد از گذشت ۳۱ سال به دیدار پیکر پاسدار شهید حجت الاسلام «علی اصغر اصغری ترکانی» قدم در سالن شهدای معراج شهدای تهران میگذارند. پیکری که حالا به غیر از چند استخوان و پلاک و وسایل شخصی چیزی از او به جا نمانده است و سوراخهای استخوان جمجمهاش گویای ترکشهایی است که او را از قفس دنیا رها کرد و به خیل شهیدان میدان جهاد و شهادت پیوند داد.
معراج این بار عاشقانهتر از همیشه شهدا را در آغوش کشیده
* سالن شهدای معراج شهدا خوش نماتر از همیشه این بار میزبان پیکر ۸۲ شهید دیگر است که تابوتهایشان روی هم با نظم خاصی چیده شده است و برای استقبال از خانواده شهید اصغری ترکانی لحظه به لحظه انتظار میکشد. تابلوی "فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی" بالای در خودنمایی میکند و دکور زیبا و حس فرحبخش آن این بار عاشقانهتر از همیشه شهدا را در آغوش کشیده است.
* خانواده شهید اصغری وارد سالن میشوند در حالیکه عکس شهیدشان را در دست دارند. سربازان تابوت شهید را میآورند. تابوت درپوش ندارد. روی آن را با پرچمی انداختهاند. کافی است تا آن پرچم کنار رود و استخوانهای کفن پیچ شدهای که بعد از گذشت ۳۱ سال به زادگاهش بازگشته است دل اهالی خانه را بلرزاند. و همهشان قربان قد و بالای رشیدی بروند که حالا چیزی از آن به جا نمانده است.
* مادر با دیدن تابوت فرزند زبان گرفته است و با صدای بلند با او حرف میزند و میگوید: "مادر! بعد از ۳۰ سال دارم بدنت را میبینم...مادر! دلم را شاد کردی. خدا را شکر. مادر! فکر نکنی من برایتان گریه میکردمها! نه! سه تا بچهام شهید شد و کسی گریه ما را ندید. الان بعد از ۳۰ سال اینجا برای تو دارم اشک میریزم...مادر! سلام مرا به اکبر و رضا برسان...مادر روحتان شاد که دل مرا شاد کردید..." هر چند این جماعت با جملات جانسوز مادر و پیکر کفن پیچ برادر دیگر روضهخوان نمیخواهد اما برادر بزرگتر حق مطلب را به جا میآورد و با صدای گرمش برای شهدا روضه میخواند. مادر میگوید:" اصغر مادر! پاشو ببین پسرت را آوردهام. همان که بعد از شهادتت آمد..."
پنداری خود شهید اینجا کنار تابوتش نشسته است
* مداحها توی هیأت در طول سالهای هشت سال دفاع مقدس از خانواده شهدا میگفتند خدا را به آنها قسم میدادند تا حاجتهایشان را بگیرند و جنگ به خوبی و به نفع ما تمام شود. آنها توی روضههایشان میخواندند :"به یتیمان ندیده پدر سوگند/به مادران سیه پوش و خون جگر سوگند" یکی از آن کودکانی که در آن سالها خدا را به او قسم میدادند حالا اینجا روبروی پیکر پدر نشسته است. پدری که به نام او علی اصغر نامگذاری شد.
* وسایل شخصی شهید را که همراه پیکرش در جریان تفحص کشف شده باز میکنند، سربند "لبیک یا خمینی" که مزین به تصویر چهره امام(ره) است داخل آن است. مادر سربند را برمیدارد بر روی چشمانش میگذارد و اشک میریزد. آن را میبوس و به صورت میکشد. پسر شهید آن را میگیرد و به پیشانی میبندد. اشک، برادران را امان نمیدهد. علی اصغر تنها فرزند شهید که هیچ گاه او را ندیده است این بار پلاک شناسایی پدر را برمیدارد و برگردن میاندازد. او را با تصویر قاب شهید که مقایسه میکنی میبینی پنداری خود شهید اینجا کنار تابوتش نشسته است. شاید همین موضوع صدای گریه اطرافیان را بیشتر و بیشتر میکند.
همه اینجا دل میدهند و دل میسپارند
* برادر جانباز این ۳ شهید که مداح مجلس دیدار با برادر شده است، معتقد به درنگ کردن و اشک ریختن از سر بی تابی نیست این را از ذکر مصیبت اهل بیت(ع) که بی وقفه و پشت هم آن را میخواند میشود فهمید. روضه صبر زینب(س) میخواند و زمرمه میکند: " گلی گم کردهام میبویم او را/به هر گل میرسم میبویم او را" هنوز این بیت از شعر را تمام نکرده که مادر با این شعر یاد پسر دیگر گمنامش میافتد که هنوز خبری از پیکرش نیامده است و بلند میگوید: "اکبر جان! مادر تو الان کجایی؟ کجا افتادی؟ "و برادر ادامه میدهد: "گل من یک نشانی بر بدن داشت..."
* ظاهر امر عزاداری است اما در واقع همه اینجا دل میدهند و دل می سپارند. آن هم با شهیدی که بدن خونینش سالها همچون اصحاب کربلا زیر آفتاب و در دل صحرا مانده بود. مادر نفس نفس میزند و بیحال دست روی کفن فرزندش میکشد. فرزند شهید که مادربزرگش را در این حال میبیند، او را در آغوش میگیرد و هر دو اشک میریزند.
* مدتی میگذرد و همه در سکوتی عمیق فرو میروند. پسر شهید روی تابوت خم شده و سر پدر را نوازش میکند و زیر لب با اشک دعایی میخواند. همه آرام در دلشان نجوایی دارند که مداح خانواده عکس اعلامیه برادر را که منقش به عکس او با لباس روحانیت است بالا میگیرد و میگوید: "داداش! عمامهات کو؟ عبایت کو؟ " و صدای گریهها بار دیگر اوج میگیرد.
کفن باز میشود و استخوانهای شهید نمایان/همه با هم در این روضه شریکند
* رئیس معراج شهدا جلو میآید به دوربین دارها اشاره میکند که عقب بروند و دوربینهایشان را کنار بگذارند چرا که دقایقی از این فضا تنها متعلق به خانواده است آن هم همان دقایقی است که کفن باز میشود و استخوانهای شهید نمایان. جمجمه کامل پیدا شده و هر کسی به آن دستی میکشد و با چشم اشکبار چیزی میگوید. دیگر روضه، خانوادگی نیست. عکاس و گزارشگر، سرباز و فیلمبردار همه با هم در این روضه شریکند. یکی از برادرها میگوید آقای رنگین جای ترکش روی پیشانی برادرم در جمجمه پیداست درست همانطور که از شهادتش مطلع شدیم. میگفت برادرم چون مسئول عقیدتی سیاسی لشگر بود عمامه به سر به عملیات رفت. صدامیان هم که نسبت به عمامه و روحانیون تنفر خاصی داشتند او را نشان کرده بودند دقیقا عمامهاش از روی پیشانی با ترکش و گلوله به سر دوخته شد. پشت سرش هم جای ترکشهای زیادی دارد. معلوم نیست کدام یکی او را به شهادت رسانده است.
* عزاداریها که کمرنگ میشود فرزند شهید و مادرش به نوبت کنار تابوت میایستند و دو رکعت نماز میخوانند. حرف بسیار است اما برای شنیدنش حتما نباید کنار تابوت نشست. همانطور که ۳۰ سال با وجود حیات بخش شهید در تمام زوایای زندگیشان زیستهاند حالا هم همراه او به خانه میروند. اما اینبار دل آرامتر از گذشته باز هم زیر لب میگویند" الهی رضاً برضاک و تسلیماً لامرک"
پاسدار شهید حجت الاسلام «علی اصغر اصغری ترکانی» متولد ۱۳۴۲ بود که از قم به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد. او که مسئول عقیدتی سیاسی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) بود، سال ۶۲ در عملیات خیبر شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش به سرش در منطقه مجنون و در سن ۲۰ سالگی به شهادت رسید. پیکر او بعد از گذشت ۳۱ سال از شهادتش در عملیات اخیر تفحص کمیته جستجوی مفقودین کشف و شناسایی شد. سه تن از برادران اصغری ترکانی به شهادت رسیدهاند و یک تن از آنان نیز از جانبازان هشت سال دفاع مقدس میباشد. «شهید محمدرضا اصغری ترکانی» به همراه «شهید علی اصغر اصغری ترکانی» در عملیات خیبر حضور داشت و به فاصله چند روز از او به شهادت رسید. پیکر او در همان ایام به نزد خانواده بازگشت و به خاک سپرده شد. اما پیکر شهید علی اصغر در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقود الجسد جای گرفت. برادر سوم و بزرگتر «شهید علی اکبر اصغری ترکانی» در سال ۶۵ و در منطقه حاج عمران بر اثر انفجار مین به شهادت رسید که پیکر او نیز مفقود شده و تاکنون نیز بازنگشته است.