به گزارش نماینده در خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری در این رابطه می خوانیم ؛
آقای «سیدمهدی طباطبایی شیرازی» که حاکم شرع شهرداری تهران بود، زمینهای اطراف تهران را به افراد بیبضاعت و نهادها واگذار میکرد. این کار آقای طباطبایی اعتراض وزارت مسکن را در پی داشت و آقای «گنابادی» که وزیر مسکن بودند، مرتب به مجلسیها میگفت: «من این موضوع را به وزیر کشور میگویم، ولی گوش نمیدهد.» در حالی که در واگذاری این اراضی، بنده نقشی نداشتم، فقط گاهی اوقات افرادی را مثل بقیهی آقایان به حاکم شرع برای واگذاری زمین، معرفی میکردم. این نیز از مواردی شد که زمینهی استیضاح مرا فراهم نمود. مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۷/۰۸/۱۳۶۲ با امضای چند نفر نماینده، مرا استیضاح نمودند و موارد استیضاح نیز مشخص شد. بنده ستادی را در وزارت کشور تشکیل دادم و راجع به هر یک از بندهای استیضاح، پروندهای درست کردم و دوستان را نیز منع کردم که به هیچ وجه دنبال پس گرفتن امضای نمایندگان نروند، بگذارید استیضاح انجام شود. روز استیضاح که به مجلس رفتم، آقای هاشمی خیلی نگران بود و گفت: «آقای ناطق استیضاح کنندگان خیلی قوی برخورد میکنند.» گفتم: «نگران نباشید.»
استیضاح من موجی را در داخل کشور ایجاد کرده بود. مرحوم فلسفی نظر کرده بود اگر آقای ناطق رای بیاورد، یک چلوکباب به منبریهای تهران بدهد. خیلیها در پای رادیو رفته بودند تا نتیجهی استیضاح را پیگیری کنند.
بندهای استیضاح بدین شرح بود:
۱-عدم اجرای قانون بنیاد امور جنگزدگان و تضییع حقوق جنگزدگان و حمایت از سرپرست مختلف بنیاد و بیتوجهی به تذکرات و سوالات نمایندگان مجلس در این مورد؛
۲-تجاوز به اراضی و واگذاری هزاران قطعه زمین توسط شهرداری تهران بر خلاف قانون شهری و بیتوجهی وزیر کشور به هشدارهای وزارت مسکن در رابطه با تخلفات شهرداری تهران و ضربه زدن به اعتبار جمهوری اسلامی ایران با مشارکت حاکم شرع مستقر در شهرداری تهران؛
۳-سهلانگاری در اجرای قوانین و انجام اعمال غیرقانونی و خودسرانه، مانند عدم اجرای قانون احزاب، قانون شوراها، قانون بنیاد امور جنگزدگان و دستور انتخابات شوراهای روستایی بر خلاف قانون و مصوبهی مجلس شورای اسلامی و مشارکت در واگذاری غیرقانونی زمین در تهران؛
۴-حمایت از مسئولان خاطی و متخلف و بیتوجهی به تذکرات نمایندگان مجلس در این مورد، مانند: حمایت از سرپرست متخلف بنیاد امور جنگزدگان، حمایت از یکی از اعضای سابق شورای مرکزی جهاد سازندگی که به علت تخلفات از جهاد اخراج شده بود و انتصاب وی به عنوان مسئول بازسازی مناطق جنگی کشور؛
۵-ضعف مدیریت در انجام وظایف سنگین مربوط به ادارهی امور وزارت کشور و ناتوانی در هماهنگیهای لازم در ادارهی امور استانها و بروز تخلفات و قانونشکنی در برخی ادارات و نهادهای وابسته به وزارت کشور، از جمله استانداری آذربایجان شرقی و غربی، فرمانداری کرمان، استانداری خوزستان و شهرداریهای بعضی مناطق تهران؛
۶-برخورد نامطلوب و موهن با قوهی مقننه، اهانت به نمایندگان مجلس از موضع غرور، مانند مصاحبهی تلویزیونی در بوشهر و توهین به یک صد و ده نفر از نمایندگان مجلس. فحش و ناسزای صریح به مجلس و دولت در جلسه نمایندگان مناطق جنگی و برخورد توهین آمیز با آقایان «محمد غفاری، صادق خلخالی و صمد شجاعیان.»
خیلی از موارد استیضاح مثلا ضعف استانداران، کلی بود. اگر زمان ریاست من در مجلس بود، قطعا چنین استیضاحی را رد میکردم، اما آقای هاشمی آن وقت این دقتها را نداشت. نمایندگان استیضاح کننده، خیلی قوی برخورد کردند. سخنران اولشان آقای هاشمیان و سخنران دوم و سوم و چهارم به ترتیب آقایان سیدکاظم اکرمی و صفاتی دزفولی و رهامی بودند. بعد از صحبتهای موافقین، مخالفین استیضاح نیز صحبت کردند. نوبت من که شد، اول یک حملهی مفصل به نهضت آزادی کردم تا خیال نکنند به رای آنها احتیاج دارم و فکر نکنند ما اگر با هم اختلاف داریم، اختلاف مبنایی است و آنها از این دعوای ما خوشحال نشوند، چون مهمترین بند استیضاح در مورد واگذاری زمینها بود. پس از آن به این موضوعات پرداختم. یکی از رفقا به شوخی گفت: «بند برخورد موهن و از موضع غرور نسبت به نمایندگان را چگونه میخواهید دفاع کنید.» گفتم: «آن بند نوشتنی نیست، پشت تریبون جواب همهی آنها را خواهم داد.»
لیست اکثریت نمایندگان مجلس که زمین گرفته بودند، یا با نوشتن نامه درخواست زمین کرده بودند را تهیه کردم. حتی اسم آقای هاشمی رفسنجانی هم بود. آقای «رهامی» یک ربع آخر، مدرکی را آورد و اظهار کرد این را دیگر وزیر کشور جواب ندارد و گفت حاکم شرع لیستی را به شما دربارهی زمین داده و شما نیز تایید کردهاید.
من در پاسخ، شروع کردم به خواندن اسامی نمایندگانی که توصیهی زمین کرده بودند. اول اسم نماینده مشکین شهر آقای «علمالهدی» را خواندم. نمایندگان دیدند دارم اسامی همه را میخوانم و آبروریزی میشود، گفتند: «نخوانید.» جاروجنجال مفصلی در مجلس به راه افتاد، عاقبت آقای هاشمی رفسنجانی گفت: «اسامی را نخوانید.» گفتم: «خوب، ولی اسامی هست تا خیال نکنند با کسی رودربایستی دارم.»
وقتی خواستم بند ششم آن، که مربوط به برخورد موهن از موضع غرور من بود را توضیح دهم، چون فضای مجلس خیلی متشنج بود، خواستم یک مقدار فضا را تلطیف کنم، گفتم: «ما استادی داشتیم، او نقل میکرد و میگفت: یک آدم محترمی بود بسیار شوخ طبع، وقتی که از دنیا رفت در عالم خواب او را خیلی پژمرده و عصبانی دیدند. به او گفتند: تو در دنیا خیلی شوخ بودی و اهل بگو و بخند، حالا چرا اینقدر ناراحت هستی؟ گفت: والله ما نمیدانستیم هرچه در دنیا شوخی کردهایم، اینجا جدی گرفتهاند.
صدای شلیک خندهی نمایندگان بلند شد. گفتم: «ما هرچه با نمایندگان شوخی کردیم، آقایان جدی گرفتهاند.» با این جمله تمام معادلات به هم خورد. بقیه موارد را خیلی چکشی برخورد کردم و عاقبت رای آوردم. البته بعد که به آقای اکرمی رسیدم، گفتم: «قبل از استیضاح، اگر چیزی از شما میخواستم، احساس میکردم از حوضهی ضعف است، حالا که رای آوردهام از شما شرعا یک سوال میکنم، مگر شما رفیق من در مجلس نبودی؟» گفت: بله. گفتم: «تو اگر تخلفی از من و استاندارانم دیدی، یک بار نیامدی با من حرف بزنید که بگویید آقای ناطق، میگویند تو زمین دادی؟» گفت: نه. گفتم: «چرا نیامدی شرعا بپرسی و بعد استیضاح کنید؟» واقعا ناراحت شد و گفت: «حاج آقا ناطق شرمندهام» و خیلی جاها این نکته را بیان کرد و جبران نمود. بعد از استیضاح، خدمت امام رسیدم؛ تا وارد اتاق شدم، ایشان لبخندی زد و فرمود: «شما خیلی قوی برخورد کردید و قوی پاسخ دادید. خیلی برایم جالب بود.» گفتم: «خیلی ممنون، این دعای حضرتعالی بود که ما بتوانیم دوباره به این نظام خدمت کنیم.»