شناسهٔ خبر: 58563 - سرویس سایر حوزه‌ها

گفتاری از شهید آوینی که هرگز پخش نشد

شهید آوینی اگرچه جوان است و هنوز ازدواج نکرده، اما برای او جنگ تراژدی نامطلوبی از یک دوران غمبار نیست بلکه خورشید حیات‌بخشی است که هنوز در آسمان سینه‌اش روشن است.

به گزارش "نماینده"، متن زیر را مرتضی آوینی نوشته است برای فیلمی که درباره مجروح شیمیایی نابینا "شمس جهان آرا" ساخته شده است. جهان آرا در خانه جانبازان در شهر کلن آلمان حضور دارد و فیلم به حرف ها و دردل های او و سایر جانبازان می پردازد.

این فیلم در همان سال ۶۸ از سوی مسوولین وقت بنیاد شهید برای پخش تلویزیونی نامناسب تشخبص داده می شود و در تمام این سالها سرنوشتی بهتر از حضور در آرشیو نداشته است.

اهل بصیرت را با شهر کوران چه کار؟ ماه ها از پایان جنگ و بسته شدن باب جهاد فی سیبل الله گذشته است و برای بسیاری جنگ دیگر جزء خاطره ای دور از یک دوران سپری شده هیچ نیست. اما برای آن که قسمتی از وجود خویش را در جنگ نهاده است چگونه پایان یابد؟ برای آن که چشم هایش را در جنگ نهاده است دستش را، پایش را، دست هایش، پاهایش را و چه بسا چمشهایش و دست ها و پاهایش را در جنگ نهاده است، چگونه ممکن است که جنگ پایان یابد؟

برای او جنگ خاطره ای دور از یک دوران سپری شده نیست... باب جهاد را خداوند بر من و تو بسته است، اما برای او همچنان مفتوح است؛ چرا که چشمانش دیگر باز نگشته اند.

دلاوری دیگر، پاهایش را نثار مجد و عظمت اسلام کرده است و اگر چه در بقاء آنجا که من و تو را پای رفتن نیست، او پاداشی را در نزد خداوند خواهد یافت اما این جا دار فناست و آنچه فانی است باز نخواهد گشت... و او هم در انتظار معجزه نیست و رضای خویش را در رضایت خداوند می داند. اگرچه جوان است و هنوز ازدواج نکرده، اما برای او جنگ تراژدی نامطلوبی از یک دوران غم بار نیست بلکه خورشید حیات بخشی است که هنوز در آسمان سینه اش روشن است . شیطان می خواست که با قدرت سلاح بر جهان حکومت یابد و مومنین با گوشت و پوست و رگ و استخوان در برابرش ایستادند. بمب هاو موشک هایش را به جان خریدند و در فضایی آکنده از بخارات مرگبار شمیایی از استقلال و شرف و عزت خویش دفاع کردند و هرگز در برابر عمل خویش مزدی نخواستند. اما اکنون که علی الظاهر جنگ تمام شده است، آیا باید در فراموش کده ها و غفلت کده ها اذهان من و تو در هیاهوی شهر گم شوند؟ شایدجنگ خاتمه یافته باشد، اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت و زنهار این غفلتی که من و تو را در خود گرفته است، ظلمات قیامت است.

آنگاه که اسمان انفطار یابد و ستارگان پراکنده شوند، آنگاه که دریاها شکافته شوند و انسانها سر از قبر بردارند، خواهند دانست که چه چیزی فرستاده اند و چه واپس نهاده اند. "یا ایها الانسان" چیست؟ آنچه تو را فریفته و بر آفریدگارت غره داشته است؟ آفریدگاری که تو را آفریده است و استوار داشته؛ بر این صورت پرداخته است. اما حاشا و کلا که شما روز جزا را تکذیب می کنید، حال آنکه او بر شما نگهبانی گماشته است؛ "کراماکاتبین". می دانند که چه می کنید. ابرار در نعیم اند و فجار در جحیم. ابرار در بهشت اند و بدکاران در دوزخی که روز جزا به آن وارد خواهند شد و حتی لحظه ای از آن غیاب نخواهند یافت و تو چه می دانی که روز جزا چیست؟ و باز، توچه می دانی که روز جزا چیست؟ آنروز که کسی را بر دیگری اختیاری نیست و فرمان هرچه هست خواست خداست. اهل بصیرت را با شهر کوران چه کار؟ او را چشم ظاهر نیست وآنان را چشم باطن نیست.

و از این میان تو خود بگو که کدام یک کورند؟ صم بکم عمی فهم لا یعقلون. چشم بگشا و ببین که چگونه اخرالزمان سر رسیده است و گفته های پیامبر اسلام(ص) درحجه الوداع تغییر یافته است و فساد بر و بحر را پرکرده است!

برادرم! چشم بگشا و ببین که ازکجا میگذری! ای شمس جهان آرا؛ توکجاو این بیقوله تاریک کجا؟ و چگونه این تمثیل دردرناک فراهم آمده است. توکجا و این بازار مکار شیطان کجا؟

ومگر نه این که آن بخارات شیمیایی جهنمی که چشم تو را باز گرفته اند در کارخانه های همین شهر و شهرهای دیگر کشورهای غربی ساخته می شوند؟ شمس جهان آرا به میهمانی موشهای کور امده است وآنان را در نمی یابند و اصلاً چگونه دریابند وقتی که چشمان باطن شان کوراست و هیچ چیز را جزء خود و اهواء رنگارنگ خود نمی بینند؟

اگر نه جانبازی که چشم ظاهرش را اسلحه مرگباری کورکرده است که در کارخانه اینان ساخته می شود حجتی است که خداوند بر آنان تمام کرده است. کجاست وجدان بیداری که چشم بدین عبرت باز کند؟ جانبازی که چشمان خود را در راه اقامه عدل باخته است و استقرار خود را در راه استقرار احکام خدا بر زمین. اما این سخنان آن همه از این دیار مرگ زده و ساکنانش دور است که کسی بیدار نمیشود: "وما انت بسیمع من فی القبور؟" مردگان خفته در قبرستان اهواء نفس، اسیران سیاه چال های شهوات ساکنان دیار ظلمت جاودانه اند." منجی بشر و بشیر عشق را آری، بسیجی جانباز را در شهر کوران باور نخواهند کرد. اگرنه آنان را می گفتم که شفای کوردلی خویش را از تو بخواهند؛ از تو که حدقه چشمانت خالی است اما چشمان باطنت سرشار از شهود هفت اسمان وزمین است...

ای منجی بشر و بشیر عشق بسیجی! توکجا و این جا کجا؟ این غربی ترین مغرب حقیقت برگستره سیاره رنج. اینکه خفتگانش را جز نهیب مرگ چیزی بیدار نخواهد کرد. جز مرگ و صوراسرافیل! آنگاه که اسمان انفطار یابد و ستارگان پراکنده شوند، آنگاه که دریاها شکافته شوند و انسانها سر از قبر بردارند، خواهند دانست که چه چیزی فرستاده اند و چه واپس نهاده اند. "یا ایها الانسان" چیست؟ آنچه تو را فریفته و بر آفریدگارت غره داشته است؟ و توچه می دانی که روز جزا چیست؟ آنروز که کسی را بر دیگری اختیاری نیست و فرمان هرچه هست خاص خداست. اهل بصیرت را با شهر کوران چه کار؟

 

منبع:سایت ساجد