به گزارش نماینده به نقل از کیهان حضرت آقا در وصف امیر سرلشکر علی صیاد شیرازی فرمودند حیف بود که ایشان به غیر از شهادت از دنیا بروند. گمانم این عبارت کوتاه، همه رازهای حیات طیبه صیاد دلها را فاش میکند. به شرط اینکه پیش از آن، راز شهادت را دریافته باشیم. اما حالا، برای من که سَر از سِرّ شهادت در نمیآورم شناخت صیادِ شهادت هم به این آسانیها نخواهد بود. قلم و کاغذ را برداشتم و رفتم سراغ یکی از دوستان شهید صیاد شیرازی. تا او دلمان را به نَمی از یمِ بی کرانه صیاد خوش کند. امیر دکتر محمد حسن نامی که در دوران دفاع مقدس فرماندهی یگانهای مختلف عملیاتی را به عهده داشت و پس از آن رئیس سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، معاون ستاد مشترک ارتش، معاون وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، وزیر ارتباطات دولت دهم و اکنون جانشین بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس است.
ابتدا از شروع آشناییتان با شهید صیاد شیرازی بگویید؟
من سال ۱۳۵۸ در کردستان با شهید صیاد آشنا شدم. از ابتدا متوجه شدم ایشان یک انسان خود ساخته، متعهد و با اخلاق بسیار پسندیده اسلامی است. وقتی انسان در کنارش قرار میگرفت میدید واقعا چقدر مخلص و متعهد است. نسبت به جایگاه ولایت درکی فراتر از ما داشت. به خاطر ویژگیهایی که داشت از ابتدا سعی کردم خودم را بیشتر به او نزدیک کنم. انسان وقتی یک شخص سالم درستکار متعهد و مسلمان واقعی را میبیند هر چند اگر خودش هم اینطور نباشد نسبت به او علاقهمند میشود و دوست دارد بیشتر با او مانوس باشد.
سال ۵۸ در درگیریهای کردستان فرماندهی میکرد؟
بله. یکی از انسانهایی که در مبارزه با ضد انقلاب نقش بسیار ارزندهای داشت ایشان بود. این جمله حضرت امام(ره) را خیلی میگفت که "ما از شر آمریکا راحت شدیم، اما از شر تحصیلکردان و تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی راحت نمیشویم." گفتم یعنی چی؟ گفت؛ یعنی از دست لیبرالها و نهضت آزادی به این زودی راحت نمیشویم. ما آنموقع شناخت کافی نسبت به اینها نداشتیم. نمیدانستیم اینها که هستند و چه میکنند چون فکر میکردیم با خود حضرت امام به ایران آمدند مثل بنی صدر پس موجه هستند. اما شهید صیاد از همان ابتدا شناخت جامعی نسبت به لیبرالها و منافقین داشت. میگفت یک سری افراد در داخل هستند که چهره شان شبیه مسلمانهاست اما در راستای اهداف دشمن کار میکنند. تیمسار مدنی که در دولت موقت وزیر دفاع شد آمد در زمانی که ما درگیر بودیم با ضد انقلاب دو تا کار کرد که خیلی ضربه زد. اول اینکه سربازی را کرد یک سال خوب به سرعت پادگانها خالی شد.دوم اینکه ابلاغ کرد به همه یگانها که هر کس میخواهد به مجموعههای دولتی برود میتواند پذیرش بگیرد و برود. به صیاد گفتم این بد نیست، گفت؛ این ها میخواهند سازمان ارتش را به هم بزنند و ما از این جهت آسیب خواهیم دید از همان زمان شناخت آگاهانهای داشت. خداوند درک مسائل را به سادگی به انسان نمیدهد، مگر اینکه در وجودش اخلاص باشد. اگر انسان خالص باشد خداوند کمک میکند. قرار شد من منتقل بشوم به جنوب، رفتم با ایشان مشورت کردم گفت؛ حتما بروید، چون الان ما در وضعیت مناسبی نیستیم...
جنگ شروع شده بود؟
نه. شروع نشده بود. شاید ۱۰ – ۱۵ روز قبل از شروع جنگ بود. اما ایشان بر اساس نشانههایی که میدید، میگفت من برداشتم این است که ما مورد هجوم دشمن قرار میگیریم. گفتم توسط آمریکا؟ گفت؛ نه. آمریکا مستقیم وارد جنگ نخواهد شد. آنها سرسپرده زیاد دارند یکی از کشورهای همسایه مثل عراق به ایران حمله خواهد کرد. شما بروید منطقه جنوب و با ما هم در تماس باشید. ما آمدیم جنوب و بعد جنگ نا برابر شروع شد. جمهوری اسلامی در نوزدهمین ماه پیروزی انقلاب بود. انقلاب یک دگرگونی در همه ابعاد سازمانی، اداری و کلا تغییرات اساسی در جامعه ایجاد کرده بود اما طرف مقابل یک آمادگی کامل داشت. مثلا ذخیره ارزی ایران ۱۹ میلیارد دلار بود در حالیکه عراق ۸۶ میلیارد دلار داشت اگر چه در پایان جنگ رژیم عراق ۹۳ میلیارد دلار بدهکار بود اما ایران هشت و نیم میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت.
در سؤال اول به محض اینکه گفتم صیاد شما گفتید ولایت. من این را متوجه نمیشوم یک سرباز که زمان شاه گزینش شده و وارد آن سیستم شده، چطور میشود که وقتی یک انقلاب رخ میدهد در کشور این فرد تبدیل میشود به سرباز ولایت؟ میخواهم بدانم اگر در ۲۲ بهمن ۵۷ دگرگون شده چه عواملی باعث این دگرگونی شده و اگر از قبل همینطور بوده چطور وارد این سیستم شده است؟
قبل از انقلاب جامعه ما اسلامی نبود ولی افراد اسلامی حضور داشتند. شاید جوانها در یک سنی درک جدی از اسلام نداشته باشند ولی همین جوانها وقتی که متوجه فساد جامعه و ضدیت حکومت با اسلام شدند در مقابل آن ایستادند. در واقع انقلاب از سال ۱۳۴۲ شروع شد. در آن موقع هیئتها و مجالس روضهخوانی در خانهها برپا میشد کمتر خانهای بود در شهرها که در آن روضه برگزار نشود. من آنموقع در محله سرچشمه بودم و خیلی در این جلسات شرکت میکردم. خدا حاج آقا سراج را رحمت کند، میرفتیم در مسجد سرچشمه بعد از ظهرها قرآن میخواندیم. مطالبی که میگفتند بسیار آشکار بود وقتی یک جوان ۱۸ ساله اینها را میشنید درک میکرد. همینها که در این هیاتها شرکت میکردند و قال الصادقها را گوش میدادند، انقلاب کردند و تا پای جان هم ایستادند. بعضی مثل صیاد به نقطهای رسیدند که برای رفتن به جایی میرفتند از مرجع خودشان اجازه میگرفتند. شهید صیاد شیرازی از جمله افرادی بود که در این جلسات خیلی شرکت میکرد خانوادهء مذهبی هم داشت. اینها با شروع انقلاب اسلامی و آمدن حضرت امام و شناخته شدن جایگاه ولایت برای مردم، روشن شد. آنهایی که زمینه بیشتری داشتند با دیدن این چراغ هدایت به خوبی مسیر را تشخیص دادند. ولایت یک حلقه اتصال به امامت است امامت یک حلقه اتصال به نبوت است و نبوت یک حلقه اتصال به توحید است این پیوستگی یک واقعیتی است که در همه زمانها بوده ولی در زمان ما به خوبی برای همه آشکار شده. الان حضرت امام خامنهای نایب امام زمان هستند و این اتصال را در جامعه ما برقرار کردند و با قرار گرفتن فرمانده کل قوا به عنوان هم مرجع تقلید هم ولی فقیه هم نایب امام زمان آنهایی که با این واقعیت بیشتر آشنا شدند سر از پا نمیشناختند. آن زمان شهید صیاد شناختش نسبت به ولایت در مقایسه با ما خیلی بیشتر بود. البته در ارتش افراد انقلابی زیاد بودند شاید خیلی از ارتشی بودند که الان به عنوان سردار از آن ها یاد میشود. بیشتر کسانی که همراه شهید چمران بودند از ارتشیهایی بودند که درک بهتری از اسلام داشتند.
ظاهرا با بنی صدر خیلی کشمکش داشت...؟
بنی صدر موافق این نبود که سپاه به وجود بیاید. نظرش این بود که اینها نبایستی وارد جنگ شوند. نظرش این بود که غیر از نیروهای مسلح رسمی کسان دیگر نبایستی وارد این صحنه شوند. میگفت اینها نه دوره رزمی دیدهاند، نه انضباط نظامیان را دارند، نه اطاعت پذیر هستند. این از جهت ظاهر کار بود در باطن شاید دستوراتش را از جاهای دیگر و خارج از مرزها میگرفت. حتی با کسانی که ظاهر اسلامی هم داشتند مخالف بود. شهید صیاد دیدگاهش برعکس بنی صدر بود و میگفت باید از تمام توان مردم در جنگ استفاده شود و اگر میخواهیم در جنگ موفق شویم باید مردم وارد جنگ شوند. اما بنی صدر قبول نداشت. در مسلح کردن سپاه هم همین دیدگاه را داشت خیلی از فرماندهان ارتش میخواستند کمک کنند اما چون دستور از بالا بود نمیتوانستند تجهیزات بدهند. شهید صیاد نظرش این بود که اینها هم مثل ما هستند و آن تجهیزاتی که ما داریم اینها هم باید مسلح شوند، باید توپخانه هم داشته باشند، در هوانیروز هم باشند. آن روز کمتر کسی این دیدگاه را داشت. بنی صدر مخالف حضور نیروهای سپاه در منطقه بود اما صیاد میگفت اینها بهترین نیروها هستند. در کردستان هم با شهید کاوه، شهید گنجیزاده و شهید بروجردی از نزدیک کار میکردند. شهید صیاد مهر سال ۶۰ فرمانده عملیات کردستان بود که توسط بنی صدر عزل شد. مدتی رفت با شهید کلاهدوز کار کرد...
شهید کلاهدوز فرمانده سپاه بود ؟
بله از فرماندهان و عناصر اصلی سپاه بود البته شهید کلاهدوز از نفرات ارتش قبل از انقلاب بود. به هر حال به نظر میرسید که بنی صدر هدفش این نیست که ما در این جنگ پیروز شویم.
ویژگیها و ابعاد شخصیتی ایشان روی همرزمان و دوستان شان تأثیری داشت؟
من پس از آشنایی با ایشان به تدریج تأثیر گرفتم. حرکتش، رفتارش، گفتارش، روی خیلی از بچههای نیرویزمینی که از نزدیک شاهد بودند تاثیر میگذاشت. هیچ موقع بدون قرآن سخنرانی نمیکرد و اگر در شرایط خاصی بودیم همیشه در شروع کار آیه شریف "رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا" را میخواند با عنوان تظاهر این کار را نمیکرد و حتی اگر مثلا دو نفری میخواستیم درباره یک موضوع تصمیم بگیریم یا مشورتی کنیم، من میگفتم حالا که جلسه رسمی نیست، قرآن نمیخواهد. میگفت؛ نه سوره والعصر را میخوانیم بعد شروع میکنیم یعنی واقعا با تمام عشق و علاقه این کار را میکرد. به نظر من شهید صیاد الگو بود برای بچههای ارتش، خصوصا بچههای نیرو زمینی. من بعدها دیدم آن کسانی که با شهید صیاد بودند در طول خدمتشان تا الان کسانی هستند که هیچ خطایی ندارند من میتوانم ۵۰ -۶۰ نفر را مثال بزنم که به شدت تحت تأثیر صیاد بودند. رفتار این مرد چون خودش مخلص و خالص بود روی افراد خیلی تاثیر میگذاشت. صیاد در هر شرایطی، وقت نماز، نمازش را اول وقت میخواند. خیلی بچهها به این شیوه عادت کرده بودند.
شما در بازرسی ستاد کل هم با شهید صیاد ارتباط داشتید. رفتار ایشان به عنوان یک بازرس چگونه بود؟
بله. ایشان از من هم برای بازرسی از سپاه، ارتش، ناجا، وزارت دفاع دعوت میکرد. تاکید داشت کارتان در جهت خدا باشد و مقام عظمای ولایت راضی باشد. میگفت وقتی میروید برای بازرسی فرماندهان سعی میکنند پذیرایی کنند. حالا با هدف یا بدون هدف. میگفت غذای غیر سازمانی نخورید. یک بار ما رفتیم برای بازرسی در یک منطقه کوهستانی و حسابی خسته و گرسنه شدیم وقتی برگشتیم، پذیرایی مفصلی کردند. ما هم نتوانستیم جلوی خودمان را بگیریم وخوردیم آمدیم به شهید صیاد گفتیم آقا ما خوردیم. ایشان خیلی ناراحت شد. میگفت شاید شما به خاطر همین غذا نمک گیر شوید و نتوانید واقعیت ها را منعکس کنید.
ایشان رابطهی خاصی هم با حضرت آیتالله بهاءالدینی داشتند؟ از دیدارهایشان با آقای بهاءالدینی اطلاع دارید؟
بله. وقتی میرفتند جبهه جنوب به گونهای از تهران حرکت میکردند که قبل از نماز صبح برسند خدمت آیتالله بهاءالدینی. من یکی دو بار همراه ایشان بودم.یک بار وقتی که خواسته بودند در بزند خود حضرت آیتالله بهاءالدینی زودتر در را باز کرد. ایشان تعجب کرد. گفت آقا شما چطور میدانستید قرار است ما بیاییم؟ آقا جواب داده بودند، همان کسی که در دل شما گذاشت که بیایید اینجا در دل من هم گذاشت که بیایم در را را باز کنم. میرفت و از فرمایشات ایشان استفاده میکرد. ایشان صاحب کراماتی بودند.
مهمترین ویژگی شهید صیاد را به عنوان یک فرمانده چه میدانید؟
مهمترین ویژگی ایشان اطاعت پذیری از ولایت بود. امکان نداشت که خلاف گفته ولایت عمل کند. همیشه سخنان حضرت آقا را مینوشتند. میگفت این که نوشتی فایده ندارد این باید اجرایی شود. باید بخوانیم و بند به بند دستور العمل اجرایی در بیاوریم. این که بخوانیم و بگذاریم کنار فایده ندارد. این فرمان و دستور امام زمان ماست و ما باید این را به مرحله اجرا برسانیم.
ایشان خیلی به پیوند ارتش و سپاه تاکید داشتند. آن زمان، یک شعار بود که مردم میگفتند ارتشی سپاهی دو لشکر الهی ایشان میگفتنند؛ بگویید ارتشی سپاهی یک لشکر الهی. در این باره توضیح دهید؟
ایشان میگفتند ما همه یک فرمانده داریم و وقتی یک فرمانده داریم جای اختلافی برایمان وجود ندارد. البته در همه زمانها عوامل نفوذی دشمن سعی میکردند بین ارتش و سپاه اختلاف بیندازند. این از بیرون صورت میگرفت. ایشان خیلی مقاومت میکرد و میگفت ما هیچ اختلافی نداریم. در چندین سخنرانی گفتند ما باید با هم وحدت داشته باشیم. حضرت امام میفرمودند تا زمانی که وحدت داشته باشیم موفق میشویم و شهید صیاد روی همین کلام امام تاکید میکرد و میگفت ما فقط بایستی وحدت داشته باشیم. کسی که خلاف وحدت حرف بزند و قدمی بردارد از ما نیست و از شیطان است و خودش هم الگوی وحدت بود. حتی پیش آمده بود که فشاری هم باشد اما اصلا بروز نمیداد. شاید ناخواسته یک فردی تلاش میکرد با گفتن بعضی صحبتها ایجاد اختلاف کند. ایشان کاملا جدی و از ته قلب با او مخالفت میکرد. نه تنها در نیروهای مسلح بلکه در کل نظام باید وحدت داشته باشیم تا ان شا الله پیروزیهای بیشتری را برای نظام شاهد باشیم. در ورطه عمل هم مثلا برای آموزش نیروهای سپاه، بهترین افسران را خودش شناسایی میکرد و برای آموزش سپاه میفرستاد. حتی خودش سر میزد که مطمئن شود آموزشی که منتقل میشود مناسب است یا نه. یک موقع هست شما یک نیرویی را میخواهید ببرید ۱۰ -۱۵ روز ازش استفاده کنید خب به آن نیرو یک سطحی آموزش میدهید یک وقت میخواهید نیرو، آموزشی ببیند که سالها بتواند از این آموزش برای دفاع از اسلام و کشور بهرهمند شود. میگفت این ها سرباز نیستند که بخواهیم چند روزه تمام کنیم. آموزشی باید ببینند که بتوانند بار هدایت جنگ را به عهده بگیرند. این جملهای بود که من از ایشان شنیدم.
زندگی شخصی ایشان چطور بود؟
ایشان از جوانی سعی میکرد زندگی اسلامی داشته باشد. سبک زندگی اسلامی برای ایشان یک مدل شده بود. به ساده زیستی و بخصوص صرفهجویی خیلی توجه داشت. شاهد بودم در خودرو نشسته بود و ملاحظاتی را مینوشت که اینجا مثلا میتوانیم این صرفه جویی را بکنیم...
برای کار یا زندگی شخصی؟
در زندگی و کار. خوب خانوادهاش طوری بودند که کاملا مسائل شرعی را رعایت میکردند. بعد از جنگ یک روز با هم رفتیم نماز جمعه. بعد از نماز وقتی که جلوی دانشگاه تهران خواست ماشین را بیرون بیاورد خورد به ماشین پشتی که یک پیکان بود و سپرش خسارت دید. گفت میایستم تا صاحب ماشین بیاید. هر چقدر صبر کردیم نیامد. من اصرار کردم شما بروید. قبول نمیکرد تا بالاخره صاحب ماشین آمد و شهید صیاد را شناخت. ایشان اصرار کردند که مشکلی نیست بروید اما صیاد میگفت باید خسارت را بدهم. یا حتی در شرایط جنگ یکی از همرزمانشان میگفت؛ یک روز در یک روستایی در کردستان محاصره شدیم. درگیر جنگ با ضد انقلاب بودیم. شد ساعت سه – چهار بعد از ظهر. مقاومت میکردیم و گرسنه بودیم تا دست آخر رفتیم در چند تا خانه را شکستیم یک مقدار نان و روغن و این چیزها برداشتیم آوردیم بخوریم. به ایشان هم تعارف کردیم. اول سؤال کرد از کجا و چطوری آوردید؟ وقتی توضیح دادیم ایشان لب به غذا نزدند. به این مسائل مقید بود موضوعی که بارها خودم دیدم این بودکه اگر کسی گرفتاری داشت میآمد در خانه ایشان که مسئلهاش را مطرح کند شهید صیاد او را میبرد در خانه، مینشستند و صحبت میکردند. یکبار مادری پسرش سربازی رفته بود و دچار مشکل شده بود آمده بود در خانه تا با صیاد حرف بزند.
بعد از جنگ که فراغتی برایشان به وجود آمد در حوزههای دیگر مثل فرهنگ سازی در ارتش وارد شدند؟
بعد از جنگ ایشان در این حوزه کارهای مهمی را پیگیری میکرد. گروه معارف جنگ را با کمک بچههایی که بازنشسته شده بودند تشکیل داد. امام میفرمودند: دفاع مقدس تکرار واقعه عاشوراست و استراتژی انقلاب اسلامی بر اساس عاشوراست. حضرت آقا هم میفرمایند: حرکت حضرت زینب سلام الله علیها ادامه حرکت اباعبدالله است. شهید صیاد با توجه به این عبارات روی این نکته تاکید میکرد که پس، این رساندن پیام عاشورا چقدر میتواند مهم باشد و ما در این جهت بایداز دفاع مقدس استفاده کنیم. این یک واقعیت بود. اینکه امروز در علوم هستهای، علوم فضایی، نانو، ملکولی، دفاع فضایی توانستهایم به جایی برسیم و جزو چند کشور اول دنیا هستیم نطفهاش در دفاع مقدس بسته شد. ایشان تاکید داشت فرهنگ جهاد و شهادت را به دیگران منتقل کنیم. ایشان ترتیبی داد تا دانشجویان دانشگاههای افسری را ببرند مناطق عملیاتی و آن کسانی که خودشان دستی در آتش جنگ داشتند میآمدند برای دانشجویان شرح میدادند تا معنویت، مقاومت و هنر جنگیدن به دانشجویان منتقل شود. خودش هم میآمد مینشست در کلاس تا وضعیت دانشجویان و اساتید را بررسی کند. برای انتقال مفاهیم انقلاب و دفاع مقدس به نسل آینده اهمیت میداد و میخواست آنها از آن معنویتی که در این مناطق هست بهره ببرند. فرمودهاند: اگر خون شهید بر خاکی ریخته شود آن خاک تطهیر میشود، همان خاک میتواند روح انسان را تطهیر کند. اگر با چشم دل برویم میتوانیم یک ارتباطی با شهدا که نزد خدا هستند، برقرار کنیم.
اوایل انقلاب موج ترورها زیاد بود. اما در دهه هفتاد با توجه با شرایط امنیتی بالایی که جمهوری اسلامی داشت شاهد ترورهای کمی بودیم. با توجه به اینکه عملیات تروریستی برای منافقین هزینه زیادی ایجاد میکرد، چرا حاضر شدند به هر قیمتی صیاد شیرازی را بزنند؟
شهید صیاد یکی از فرماندهانی بود که عملیات مرصاد با مدیریت ایشان انجام شد. شاید اگر ایشان حضور نداشت در آنجا مشکل پیدا میکردیم. ایشان خودشان با هلیکوپتر در میدان جنگ حضور داشتند و نیروها را هدایت کردند. کاری که ایشان کرد خطرناک بود. اما همین مدیریت و شجاعت او باعث شکست منافقین شد. آمریکا هم در عملیاتی که آنها علیه کشور انجام دادند مستقیم کمک کرد. خیلی هم دل بسته بودند که عملیات موفق میشود. اگر تیز بینی و پشتکار ایشان نبود دچار مشکل میشدیم. کینه ایشان را به دل داشتند. ایشان هم یک فرد ساده زیست بود وچندان قائل به محافظ نبود و خودش هم رانندگی میکرد. آنها هم از این موقعیت سوءاستفاده کردند. وقتی همه توجهات به این بود که تروری انجام نخواهد شد فرد منافق با لباس رفتگری آمد و ایشان را ترور کرد و خب ضربه شدید به نیروهای مسلح وارد شد.
بعد از شهید صیاد ممکن است بگوییم که دیگر کسی را مثل او نخواهیم داشت یا اینکه هستند کسانی که جای خالی او را پر میکنند؟
ما الان جوانهای بسیار خوبی داریم، دانشجویان دانشگاه امام صادق یا دانشگاه شریف و دانشگاههای دیگر وقتی میآیند در این اردوهای راهیان نور. روحیات اینها را که میبینم احساس میکنم همان زمان جنگ است. اما بایستی صحنه جنگی و عملیاتی بوجود بیاید تا اینها بتوانند خودشان را معرفی کنند. ما که آن زمان بودیم یک برکتی خداوند برای ما گذاشت و این فرصت را به ما داد تا هم انقلاب را درک کنیم هم امام را درک کنیم هم دفاع مقدس را درک کنیم. این فرصت خوبی بود که خداوند به ما داد دفاع مقدس برای ما خیلی ارزش وبرکت دارد. ما شاید اگر خیلی خوب به آن بپردازیم جمهوری اسلامی ایران زمانی که خیلی هم دور نخواهد بود ام القرای کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی شود. این بستگی دارد به رفتار ما در زندگی فردی، اجتماعی. این فرصت برای شهید صیاد فراهم شد ولی برای شهید صیادهایی که الان وجود دارند شاید صحنه به شکل دیگری باشد و آنها باید خودشان را برای آن آماده کنند تا بتوانند خودشان را نشان دهند.
مصاحبه از علیرضا آل یمین