پایگاه اطلاع رسانی «نماینده» در راستای وظیفه اطلاع رسانی خود و به منظور شناخت کامل تر رئیس جمهور اسلامی ایران به تناوب، گوشه هایی از زندگی نامه دکتر حسن روحانی را منتشر می نماید. منبع این مطالب «جلد اول کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی (۱۳۴۱-۱۳۵۷)» می باشد که در سال ۱۳۸۸ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
در قسمت دوازدهم از این مجموعه، حسن روحانی از جایگاه آیت الله العظمی بروجردی در جهان تشیع می گوید:
در اواخر سال ۱۳۳۹، چند هفته بود كه مرحوم آيتالله بروجردي مريض شده بودند و مردم در همهجا جلسهي دعا برپا ميكردند. يادم هست در اسفند ۱۳۳۹، با پدرم به تهران رفتيم و بعد عازم قم شديم تا آيتالله بروجردي را ببينيم. مسجد اعظم تازه فعال شده بود. به همين دليل براي نماز مرحوم آقاي بروجردي به مسجد اعظم رفتيم، اما ايشان نيامدند و اعلام كردند كه حالشان خوب نيست و براي ايشان دعا كنيد. نگرانيهايي در جامعه و بين مردم براي سلامتي آيتالله بروجردي به وجود آمده بود. اخبار مربوط به بيماري ايشان نه تنها حوزههاي علميه و علما و مؤمنين را نگران كرده بود، حتي من هم كه طلبهي نوجواني بودم خيلي نگران و ناراحت شدم و در آن زمان احساس ميكردم وفات آقاي بروجردي ضايعهي فوِالعاده بزرگ و غيرقابل جبراني خواهد بود كه بر اثر آن، جامعهي ديني ما كاملاً بيسرپرست خواهد شد و جايگزيني براي ايشان نخواهد بود.
دهم فروردين ۱۳۴۰، آيتالله بروجردي وفات كردند و جهان تشيع را عزادار نمودند. من يادم نميرود كه آن روز، عزاي عمومي به معني واقعي كلمه بود. وقتي به مدرسه آمديم، شنيديم كه مرحوم آيتالله بروجردي وفات كرده است. با شنيدن اين خبر، گويي همهي دنيا بر سر ما خراب شد و همهي جهان، ظلماني گرديد. اينكه گفته ميشود وقتي حضرت ابيعبدالله الحسين(ع) شهيد شد، جهان تيره و تار و طوفاني شد، به نظر من در مصيبتهاي بزرگ، چنين حالتي اتفاق ميافتد. ممكن است در طبيعت طوفان نباشد، اما در دل، طوفان به پا ميشود. گرچه آفتاب طبيعت ميدرخشد، اما جهان در جلوي چشم انسان، تيره و تار است و احساس ميشود تمام قرص خورشيد در حالت كسوف قرار گرفته است. بهخوبي به ياد دارم كه آن روز چقدر غمناك و تيره و تاريك بود. مثل اينكه همه جا را ظلمت گرفته بود، واقعاً مثل اينكه طوفاني بزرگ آمده و همهي متاع زندگي را به غارت برده است. من در آن سن نوجواني چنين احساسي داشتم.
در آن روز بلافاصله تمام مغازهها بسته شد و پرچمهاي سياه به اهتزاز درآمد. جمعيت به صورت دستههاي عزادار با نوحه، سينهزني و زنجيرزني به سمت مساجد در حركت بودند. واقعاً مثل روز عاشورا غوغايي بهپا شد. در اين باره هر چه بگويم كم گفتهام، مردم مثل مادرِ جوان از دست داده بر سر و سينه ميزدند و با صداي بلند گريه ميكردند. اين هم نشاني از ريشههاي عميق فرهنگ ديني و مذهبي در ميان مردم است. مردم نسبت به عالمي كه احساس ميكنند در راه خدا و براي خدا فداكاري كرده و از لحاظ معنوي، روحي و ديني مرجع آنهاست، ارزش فراواني قائل بودند و احترام ميگذاشتند. اين مردم اگر عزيزترين افرادشان را هم از دست ميدادند، بيش از اين عزاداري نميكردند كه آن روز براي مرحوم آيتالله بروجردي عزاداري كردند.
رحلت آيتالله بروجردي براي حوزه و علما خيلي سنگين بود، به گونهاي كه حس ميكرديم آيتالله بروجردي شخصيتي است كه هيچ جايگزيني براي او وجود ندارد و يك شخصيت بيبديل در تاريخ شيعه است. قبل از مرحوم آيتالله بروجردي، هيچ مرجعي را به عظمت آن مرحوم از لحاظ نفوذ و وسعت مقلدين سراغ نداريم. تمام دنياي شيعه از كويت، پاكستان، عراق، لبنان، سوريه، بحرين، افغانستان، هندوستان، ايران و تا اقصي نقاط جهان كه شيعيان در آنجا حضور داشتند، همه مقلّد ايشان بودند. آيتالله بروجردي يك مرجع مقتدر در جهان تشيع بود؛ هنوز هم از اين نظر، ايشان بيبديل است و بعد از گذشت قريب به پنجاهسال از فوت مرحوم آيتالله العظمي بروجردي، مرجعي با اين وسعت مقلّدين نداريم، مرجعي كه تمام دنياي شيعه مقلّد او باشد و او مرجع تقليد يگانه همه شيعيان باشد. قبل از آقاي بروجردي هم در تاريخ سراغ نداريم كه وسعت نفوذ يك مرجعي، كل جهان تشيع باشد.