پایگاه اطلاع رسانی «نماینده» در راستای وظیفه اطلاع رسانی خود و به منظور شناخت کامل تر رئیس جمهور اسلامی ایران به تناوب، گوشه هایی از زندگی نامه دکتر حسن روحانی را منتشر می نماید. منبع این مطالب «جلد اول کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی (۱۳۴۱-۱۳۵۷)» می باشد که در سال ۱۳۸۸ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
در قسمت دهم از این مجموعه، رئیس جمهور کشورمان از مباحثات طلبگی در حوزه علمیه می گوید؛ پدیده ای که در آن موقع برای حسن روحانی تازگی داشته و او را به فکر برده است:
علامه سمناني، عالمي بسيار عميق و انديشمند و اهل فلسفه بود. ايشان در ميان فلاسفهي متأخر كه غالباً اصالت الوجودي بودند، تنها كسي به شمار ميرفت كه اصالت الماهوي و طرفدار تفكر بوعليسينا بود. ايشان درس فقه را به ترتيب متن شرايع ميگفت.
يكي از علماي سمنان (معمولاً مرحوم هراتي) قسمتي از شرايع را ميخواند و ايشان توضيح ميداد و دربارهي آن بحث ميكرد، سپس كساني كه سؤال يا اشكالي داشتند، آنها را مطرح ميكردند. من بخشي از آن مباحث را به خوبي به خاطر دارم. براي ما اين درس بسيار جالب بود و من مطالب آن را در ذهنم ثبت ميكردم. من احساس ميكردم كه مطالب اين درس را خوب ميفهمم. چون ايشان پيچيده سخن نميگفت و خيلي در آن جلسه به اصطلاحات اصولي يا قواعد فقهي اشاره نمينمود كه براي ما گيجكننده باشد. يك متن فقهي خوانده ميشد و مرحوم علامه اقوال را نقل ميكرد. حديث يا روايتي اگر به ياد داشت، ميخواند و بعد نظر خود را بيان ميكرد. بنابراين فهم آن براي ما خيلي مشكل نبود و لذا با اشتياق در اين درس شركت ميكرديم و به صورت برنامهي روزمرهي ما درآمده بود.
در درس، گاهي آقاي هراتي اشكال ميكرد و علامه جواب ميداد. گاهي مرحوم هراتي بر نظر خودش اصرار ميورزيد و آن وقت جلسه، خيلي تماشايي ميشد. مرحوم علامه عصباني ميشد و گاهي جملات تندي مثل «گوش كن!»، «آقا دقت كن!» و مانند آنها را بر زبان جاري ميكرد، ولي مرحوم هراتي با حركت سر و دست به ما ميفهماند كه مطالب علامه درست نيست! جالبتر اينكه گاهي آقاي هراتي بر اثر سخنان تند مرحوم علامه با حالت قهر، جلسه را ترك ميكرد؛ اما چون چشم مرحوم علامه خيلي ضعيف بود و درست نميديد، متوجه نميشد كه آقاي هراتي از جلسه خارج شده است، لذا در ادامهي بحث، به آقاي هراتي خطاب ميكرد كه بقيه ميگفتند ايشان رفته است. آنگاه مرحوم علامه بلند بلند ميخنديد و ميگفت: باز هم قهر كرد! گاهي هم ميگفت رفت كه رفت! ولي بعد از چند روز ميگفت: يك نفر برود و آقاي هراتي را بياورد. چند هفتهاي با صميميت ميگذشت، ولي دو مرتبه ماجراي دعوا و قهر تكرار ميشد.
اينگونه دعواهاي طلبگي از يك طرف جالب بود، ولي براي ما كه تازهوارد محيط حوزهي علميهي بوديم، مايهي تعجب هم بود كه چرا چنين برخوردهايي بين علما وجود دارد. من آن وقت نميدانستم كه برخوردهاي پرحرارت بين استاد و شاگرد در جلسات درس، مخصوصاً درسِ خارج، بسيار معمول است. قهر كردن مرحوم آقاي هراتي و خصوصاً تكرار آن گاهي ما را دلگير ميكرد كه چرا ايشان چنين رفتاري دارد. البته گاهي هم حق با آقاي هراتي بود، چون مرحوم علامه گاهي واقعاً عصباني ميشد. گاهي هم احساس ما اين بود كه در بحث علمي، حق با آقاي هراتي است و مرحوم علامه زير بار حرف او نميرود.