نماینده - فاطمه خطیب؛ پس از شروع خیزش های اسلامی در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا و سقوط رژیم های دیکتاتور عربی، یکی پس از دیگری، این سوال در ذهن تحلیلگران سیاسی و بسیاری از مردم منطقه پیش آمد که چه زمانی نوبت به رژیم دیکتاتور «آل سعود» می رسد؟
بعضی از تحلیل گران مسائل منطقه معتقدند که سرکوب وحشیانه ی شیعیان این کشور و اشغال نظامی بحرین، تا حدی «زمان سقوط» این رژیم را جلو انداخته است. همچنین رژیم آل سعود از درون دارای نقاط آسیب پذیری است که این تحلیل را منطقی تر می کند.
در این نوشتار، به اختصار به عواملی که باعث چالش در رژیم آل سعود می شود، می پردازیم:
۱- کشمکش داخلی بر سر قدرت
برای تسلط بر این سرزمین، توافق نامه های پنهانی با انگلیس در رویارویی با حکومت عثمانی صورت گرفت و توافقی بین دو جریان در حاکمیت به وجود آمد که سلطه دینی را به جریان وهابیت، به رهبری «آل شیخ» و سلطه سیاسی را به جریان «آل سعود» واگذار کردند.
آل شیخ هنوز هم سلطه مذهبی را در شبه جزیره بر عهده دارد؛ که شامل مساجد، حرمین شریفین، هیات امر به معروف و نهی از منکر، سازمان ها و موسسات فرهنگی و مذهبی است. مسائل سیاسی هم در اختیار آل سعود است. این دو جریان باوجود توافق درباره تقسیم قدرت، همواره دارای تعارض با یکدیگرند.
در خاندان آل سعود نیز بر اساس برآوردها تعداد شاهزادگان عربستان به علت تکثر نسل ها به شش هزار (!!!!) شاهزاده رسیده که از سه نسل مختلف هستند، و هر کدام در ائتلافی علیه ائتلاف دیگر قرار گرفته اند و همگی مدعی هستند که اگر قدرت اول را نگیرند، باید قدرت دوم یا سوم را در دست داشته باشند. در عربستان جابجایی قدرت هیچ وقت بر طبق موازین قانونی نبوده است، و همین مسئله باعث شده که زمینه اختلاف پیدا شود. به همین علت «ملک عبدالله» برای جبران خلاء قدرت پس از مرگش، شورایی به نام «شورای بیعت» به ریاست برادر ناتنی عبدالله - شاهزاده مشعل - تشکیل داده است. البته انتخاب مشعل نیز که فردی تاجرمنش و به دور از سیاست است محل اختلاف و اعتراض شاهزادگان است.
در حال حاضر چهار گزینه اصلی برای پادشاهی وجود دارند، یا بهتر است بگوییم عربستان را چهار پادشاه اداره می کنند:
اول: «ملک عبدالله» که با وجود کهولت و بیماری و عدم توانایی در اداره حکومت، همچنان بر تخت پادشاهی تکیه زده است!
دوم: «سلطان» فرزند عبدالله، ولیعهد فعلی
سوم: «شاهزاده سلطان» حاکم ریاض
و چهارم: «بندر» فرزند سلطان. وی ۲۲ سال در دستگاه دیپلماسی عربستان کار کرده است و بیشتر این مدت را به عنوان سفیر در آمریکا به سر برده است، و رابطه تنگاتنگی با سرویس های اطلاعاتی غرب به ویژه سازمان سیا دارد. برای همین گزینه مورد نظر غرب و امریکا برای پادشاهی است.
۲- ساختار سنتی غرب گرا
رژیم آل سعود یکی از عجیب ترین رژیم های حال حاضر دنیاست. این رژیم پس از جنگ جهانی اول با همکاری انگلیس و به رهبری «ملک عبدالعزیز» بر سر کار آمد. یکی از موانع تشکیل رژیم صهیونیستی در آن زمان، مخالفت مسلمانان، من جمله عده ای از شیعیان بود، لذا حضور یک حکومت ضدشیعی که در اختیار غربی ها باشد، می توانست زمینه ساز تشکیل یک کشور یهودی در آن منطقه باشد. انگلیس با حمایت از رژیم آل سعود می توانست هم شیعیان را محدود کند و هم نظامی قبیله ای و طایفه ای خشن را بر سر قدرت بیاورد که از منافع انگلیس در منطقه حفاظت کند. در نهایت رژیم آل سعود در شبه جزیره عربستان حکمرانی خود را آغاز کرد و از همان ابتدا، موافقت خود را با تشکیل کشور بهودی اعلام کرد.
یکی از ویژگی های رژیم سنتی آل سعود این است که اجازه تشکیل هیچ جریان مخالفی را حتی در خارج از این کشور نمی دهد. در دهه هفتاد میلادی، مزدوران سعودی برخی از مخالفان رژیم را که در لبنان علیه حکومت فعالیت می کردند و مقالاتی می نوشتند ترور کرد و عده ای از آنان را به عربستان برگردانده و در حوض اسید سوزاندند!
این خشونت ها و همچنین ساختار فرسوده سنتی، نقطه ضعف دیگری در پیکره این رژیم است.
این دلایل به تنهایی می تواند زمینه های ضعف یک حکومت را، آن هم حکومتی مانند آل سعود که هیچ پایگاه مردمی ندارد و به قول بعضی از تحلیلگران تنها با حمایت های غرب و اعمال خشونت بر جای مانده است، فراهم کند. ولی دلایل ضعف دولت آل سعود تنها موارد فوق نیست. برخوردهای تبعیض آمیز با شهروندان در این کشور، همچنین عقاید و احکام سخت و خشک و بی منطق سلفی، آفت های دیگری است که به ریشه های این نظام آسیب وارد می کند.
۳- روابط با گروه های وهابی
پایه ریزی حکومت آل سعود بر مبنای پیوند با جنبش های وهابیت و سلفی گری بود، که این مسئله خود تنش هایی را به همراه داشت. با این وجود در دهه های اخیر اختلافات این جنبش ها با حاکمیت، باعث چالشی برای حکومت عربستان شده است.
در سال ۱۹۷۰ میلادی، عده ای از وهابیون، حاکمان ریاض را مرتد دانسته و با غلبه بر نیروهای امنیتی سعودی، مسجدالحرام را به تصرف خود درآوردند. در سال ۱۹۹۱ هم زمان با افزایش حضور آمریکایی ها در منطقه، به خصوص خلیج فارس و عربستان، علمای وهابی در بیانیه ای اعتراض آمیز، ضمن انتقاد به سیاست و رویه حاکمیت، خواستار اجرای اصول کامل سلفی گری شدند. این مسائل تفاوت فاحش دیدگاه های وهابیون با رهبران ریاض را آشکار ساخت.
به علاوه به رغم حمایت های ریاض از تشکیل گروه های جهادی با اندیشه های سلفی، مانند القاعده، تهدیدهای ناشی از فعالیت این گروه ها هم اکنون دامنگیر رژیم عربستان شده است!
قابل توجه است که با تمام این تفاسیر، آل سعود و وهابیت موسسه ها و نهادهای مذهبی تاثیرگذاری در سطح جهان دارند که با تشیع رقابت می کنند. این فعالیت ها توسط موسسه ای به نام رابطه العالم الاسلامی هدایت می شود. همچنین کمیته های مختلف نظیر شورای عالی علما (هیات کبار علما) وجود دارد که در صدور فتواهای تکفیری علیه شیعیان نقش دارد. سایر سازمان ها و موسسات، از جمله: وزارت حج عربستان، موسسه های انتشاراتی، مطبوعات، خبرگزاری ها و ... همگی تحت نظارت وهابیت هستند.
با توجه به حاکمیت وهابیت در عربستان، شاید بتوان گفت که آل سعود یکی از تهدیدهای حکومت خود را به خصوص بعد از انقلاب اسلامی در ایران، حضور شیعیان در این کشور می داند.
اکثر شیعیان عربستان در منطقه شرقی زندگی می کنند. شیعیان از قرن چهاردهم تا اوایل قرن بیستم همواره تحت تسلط و قیادت سنی های خارجی، از جمله دولت عثمانی قرار داشتند. ولی با این وجود، همیشه مقام های عالی روحانی را در اختیار داشتند و تا قبل از حکومت آل سعود، موسسات مهم دینی مانند مساجد و حسینیه ها فعال بود. شیعیان تا آن زمان مراسم مذهبی خود را برگزار می کردند و حتی در حوزه های علمیه محلی به فراگیری علوم دینی مشغول بودند.
در سال ۱۹۱۳ آل سعود، بخاطر داشتن احاسات ضدشیعی به سرکوب و قتل شیعیان پرداختند. پس از این دوره و با آغاز حاکمیت رسمی آل سعود در سال ۱۹۳۲، سرکوب شیعیان شکل های تازه ای به خود گرفت. رژیم آل سعود از ابزارهای مختلفی برای آرام کردن و به حاشیه راندن شیعیان استفاده می کرد، مانند مهاجرت هزاران تاجر سنی به منطقه شرقیه (که منطقه ای شیعه نشین است)، ساخت شهرها و مناطق جدید سنی نشین، به زوال کشاندن شبکه های کشاورزی و تجاری قدیمی وابسته به شیعیان، عدم معامله با تجار شیعی و ... بروز این وضعیت باعث نشد که شیعیان به مقاومت علنی در مقابل رژیم برخیزند، روحانیون در این دوره سیاست سکوت و مدارا را انخاذ کرده بودند که البته با این شیوه توانستند از تشدید وضعیت علیه خود جلوگیری کنند.
با بالا گرفتن انقلاب اسلامی در ایران و رهنمودهای امام خمینی (ره)، شیعیان رفته رفته از خمودگی و جمود خارج شدند و بر فعالیت سیاسی و اجتماعی خود افزودند. در این شرایط نسل جدیدی از رهبران شیعه شکل گرفت که منشا تحولات گسترده شد. از آن جمله «حسین صفار» بود، وی به کمک بعضی از طلاب دیگر هسته اصلی شبکه سیاسی شیعه عربستان را تشکیل می دادند. صفار به همراهی طلاب دیگر جنبش زیرزمینی «اصلاح» را پایه ریزی کردند که بعدها به «سازمان انقلاب اسلامی» تغییر نام یافت.
با پیروزی انقلاب اسلامی و افزایش انتقادات از آل سعود، رهبران سیاسی با ترغیب جوانان، دامنه اعتراضات را وسیع تر کرده و در سال ۱۹۷۹ بزرگترین نافرمانی عمومی مدنی قرن شیعیان عربستان به راه افتاد. مطالبات شیعیان در آن زمان برگزاری مراسم مذهبی، پایان بخشیدن به تبعیض ها، سهم بیشتر از درآمد نفتی و مدرن سازی شهرهای شیعی بود و براندازی رژیم را مطالبه نمی کردند. در عاشورای همان سال، شیعیان برای برپایی مراسم و اعلام اعتراضات به خیابان ها آمدند. گارد ملی به این اعتراضات به شدت پاسخ داد، بیش از ۲۰ نفر از معترضین را به قتل رسانده و رهبران سیاسی آنان را بازداشت و تبعید کرد.
پس از این وقایع، سازمان انقلاب اسلامی به دلیل فشارهای سعودی و اختلافات داخلی رو به ضعف نهاد. رهبران آن پس از مذاکره با حکومت، کلیه فعالیت های خود را متوقف کردند. در سال ۱۹۹۳، شیخ صفار دعوت ملک فهد پادشاه وقت عربستان را پذیرفت. در طی چند مذاکره قرار شد که سازمان انقلاب اسلامی در قبال تضمین آزادی های مذهبی، آزاد شدن شیعیان زندانی، رفع تبعیض شغلی و پذیرش شیعیان به عنوان اقلیت مذهبی، به مبارزه علیه رژیم سعودی پایان دهد.
با وجود این توافقات، رژیم سعودی از عمل به مفاد قرارداد مذکور خودداری کرد. گرچه بعضی فشارها برطرف شد، ولی بسیاری از سختگیری ها و تبعیض ها همچنان برای شیعیان وجود دارد؛ هرچند که به دنبال پیگیری های شیخ صفار، شیعیان هم اکنون بسیاری از مراسم مذهبی، از جمله عاشورا را به صورت علنی در شهرهای شیعه نشین برگزار می کنند.
باید توجه کرد که اقلیت وهابی در عربستان، علاوه بر شیعیان، در مورد اکثریت اهل سنت نیز تبعیض هایی را قائل می شوند. هم اکنون اهل سنت در عربستان، اکثریتی خاموشند که در مناصب دولتی نادیده گرفته میشوند. گفتنی است که ۶۰ درصد جمعیت ۲۲ میلیونی عربستان سعودی را عربهای بومی با آیین حنبلی تشکیل میدهند و بیش از چهار میلیون نفر شیعه دوازده امامی، زیدی و اسماعیلی در این کشور زندگی می کنند. با وجود در اقلیت بودن شیعیان در عربستان، سکونت آنان در ناحیه استراتژیک و میادین نفتی قوار، قطیف و احساء است.
این دولت نه تنها شهروندان عربستان، بلکه بسیاری دیگر از مردم منطقه و مسلمانان را به ستوه آورده است. دخالت های دولت عربستان در مسائل سایر کشورهای منطقه، حمایت از دیکتاتورهای عرب و مهمتر از همه، حمایت آل سعود از رژیم صهیونیستی، عوامل دیگری است که باعث تضعیف رژیم حاکم بر عربستان شده است.
۴- حمایت از رژیم صهیونیستی و رژیم های دیکتاتور در منطقه
همانطور که گفته شد، رژیم آل سعود از همان بدو تاسیس، اسراییل را به رسمیت شناخت. ازهمان اوایل تاسیس رژیم صهیونیستی در حدود ۷۰ سال پیش، گروه های مختلفی از اعراب به مبارزه با آن پرداختند. با برملا شدن هر روز جنایات اسراییل و قتل زنان و مردان و کودکان فلسطینی، تخریب خانه های فلسطینیان، هتک حرمت مقدسات اسلامی و ... نفرت مسلمین و اعراب از این رژیم و حامیانش بیشتر و بیشتر می شود، ولی رژیم آل سعود همچنان از اسراییل دفاع می کند!
در جنگ سی و سه روزه، وقتی اسراییل در اقدامی وحشیانه مردم لبنان را به خاک و خون کشید، مسلمانان در دورترین کشورهای اسلامی و حتی غیرمسلمانان علیه این جنایات اعلام موضع کردند ولی رژیم آل سعود موضعی اتخاذ نکرد! خیلی از کارشناسان (که بعضا از طرفداران این رژیم بودند) این مسئله را این طور تحلیل می کردند که: اسراییل در حال جنگ با یک گروه شیعه است! و دلیلی برای حمایت حکومت ریاض از حزب الله وجود ندارد. ولی درجریان جنگ بیست و دو روزه، یورش اسراییل به غزه و قتل عام مردم مظلوم فلسطین (که اکثریت قریب به اتفاق آنان اهل سنت هستند)، بهانه را از دست این افراد گرفت، سکوت سنگینی که بر نهادهای بین المللی سایه افکنده بود به همراهی سکوت شرم آور عربستان و برخی دیگر از حکومت های منطقه، این حکومت را نزد مردم عربستان و مسلمانان منطقه رسوا ساخت.
همچنین حمایت این رژیم از دیکتاتورهای منطقه، مانند «مبارک»، «آل خلیفه»، «علی عبدالله صالح»، چهره این رژِیم را بیش از پیش نزد مردم منطقه، اعم از شیعه وسنی، مخدوش ساخته است. این حمایت ها، تنها در الفاظ و یاکمک های مالی نبوده، در خیلی از این کشورها، نیروهای عربستان برای دفاع از حاکمیت، حضور نظامی داشته و دارند!
حدود چهار سال پیش، تجهیزات کامل زمینی و هوایی آل سعود برای کمک به علی عبدالله صالح در سرکوب انقلابیون جنوب یمن، راهی این کشور شد (که البته بلافاصله شکست خورده و با برجای گذاشتن ادوات نظامی به عربستان بازگشتند!).
همچنین همزمان با آغاز انقلاب بحرین، نیروهای عربستان سعودی، در قالب نیروهای مشترک شورای خلیج فارس، وارد بحرین شده و به صورت نیروی ثابت دراین کشور باقی ماندند. این شورا متشکل از شش کشور عربستان، بحرین، امارات، کویت، قطر و عمان است که نیروی نظامی مشترک با عنوان «سپر جزیره» دارند. اکثریت نیروهای سپر جزیره را نظامیان عربستان سعودی تشکیل می دهند و فرماندهی آن نیز به عهده عربستان است. تنها پایگاه نظامی این نیرو نیز در منطفه «حفرالباطن» در عربستان قرار دارد. از آغاز درگیری ها تا کنون بیش از ۱۰۰ نفر از مسلمانان بحرین، به دست نیروهای سعودی به شهادت رسیده اند و این جریان ادامه دارد.
همچنین می توان به حمایت های میلیونی عربستان از معارضین سوریه اشاره کرد. به گفته مقامات سعودی، این دولت تا کنون بیش از ۱۰۰ میلیون دلار به مخالفان دولت سوریه کمک کرده است. رژیم آل سعود، از حامیان حمله آمریکا به دولت سوریه بود. به گزارش خبرگزاری « الشرق الاوسط جدید» به نقل از منابع دیپلماتیک شرقی، عربستان به آمریکا و رژیم صهیونیستی ۲۰۰ میلیارد دلار برای سرمایه گذاری در حمله به سوریه داده است.
در جریان بحران اخیر مصر نیز، عربستان کمک های مالی بیشماری را به ارتش مصر و حکومت جدید این کشور برای تسلط بر اخوان المسلمین انجام میدهد. عربستان برای برکناری محمد مرسی از هیچ اقدامی دریغ نکرد، به طوری که از کمک یک میلیارد دلاری این کشور به عبدالفتاح السیسی وزیر دفاع مصر برای برکناری محمد مرسی نباید چشم پوشید.
پایگاه خبری صهیونیستی دبکا، سقوط مرسی را به مثابه کودتای نظامیان مصر به پشتیبانی عربستان و سازمان اطلاعات کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بر ضد اخوان المسلمین مصر دانست. این پایگاه خبری در این باره نوشت: عربستان و امارات، با تمام قدرت به حمایت مالی از ژنرال های مصر همت گماشتند تا بتوانند نفوذ و سلطه خود را بر مصر بگسترند، زیرا نتوانسته بودند در کشورهایی نظیر لیبی که در آن ها انقلاب صورت گرفته است، سلطه یابند به همین سبب، مصر را به عنوان سرسلسله کشورهای انقلابی هدف قرار دادند.
این عوامل باعث شده که حکومت آل سعود به گفته بعضی از کارشناسان در سراشیبی سقوط قرار بگیرد. «مارتین ایندایک» سفیر سابق آمریکا در اسرائیل، طی یادداشت خود در روزنامه واشنگتن پست در آوریل سال ۲۰۱۱، به فهرستی از نقاط آسیب پادشاهی آل سعود اشاره کرد و در واقع ادامه حاکمیت این خاندان را ناممکن دانست. وی که نظراتش در بین دولتمردان آمریکا حائز اهمیت است، تنها راه پیش پای آمریکا برای حفظ حاکمیت آل سعود را تبدیل «پادشاهی مطلق» به «پادشاهی مشروطه» دانست. که البته در ادامه متذکر شد که با وجود سرعت وقوع انقلاب ها در منطقه، مجالی برای این کار باقی نیست! مارتین ایندایک در ادامه توضیح میدهد که حکومت کنونی عربستان برگرفته از حکومت های استبدادی قرن ۱۵ میلادی است که در قرن ۲۱، شانسی برای بقا ندارد!
در پایان جا دارد به گوشه ای از نوشته «معتز فیصل» نویسنده و کارشناس مسائل جهان عرب، اشاره کنیم. وی در مقاله ای مینویسد: «رژیم عربستان نمی خواهد از بحرین، عمان، یمن و از کل تاریخ درس بگیرد. لذا هیچ گریزی از فروپاشی آن نیست؛ حتی اگر بسیاری فکر کنند که امروز بعید به نظر می رسد، این امر نزدیکتر از آن چیزی است که همگان فکر میکنند. وضعیتی نظیر آن را سایر کشورهای عربی نیز دارند که منتظر یک جرقه اند و حکام عرب در فکر خاموش کردن آن قبل از آغازش هستند، ولی همگی در توهم به سر می برند ... چه کسی می تواند اندیشه جوانان عرب را کنترل کند؟ چه کسی می تواند نسیم حاوی اخبار از سراسر جهان را محبوس کند؟ و قبل از همه چه کسی می تواند بین خداوند و ندای مظلوم مانع ایجاد کند؟»
پایان