شناسهٔ خبر: 39232 - سرویس فرهنگ

منبر/ شیخ خیاط

شیخ رجبعلی خیاط هنگامی انسان شایستگی مناجات با خدا را پیدا میکند که محبت غیر خدا را از دل بیرون کند، کسی که هوس، خدای اوست نمی‌تواند حقیقتاً یا الله بگوید، گریه و مناجات موقعی ارزش واقعی دارد که انسان در دلش محبت غیر خدا را نداشته باشد.

شیخ رجبعلی خیاطنماینده؛ عبد صالح خدا «رجبعلی نكوگويان» مشهور به  جناب شيخ و «شيخ رجبعلی خياط» در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر» يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.

جناب شيخ، هر چند از دانستنی‌های رسمی حوزه و دانشگاه بی‌بهره بود، ولی محضر برخی بزرگان علم و معرفت و معنويت را درك كرده بود. كسانی همچون مرحوم آيت الله محمدعلی شاه آبادی (استاد حضرت امام خمينی رحمه الله)، مرحوم آيت الله ميرزا محمدتقی بافقی و مرحوم آيت الله ميرزا جمال اصفهانی سمت استادی وی را داشتند. همچنين جناب شيخ از درسهای دو عالم بزرگوار: آقا سيدعلی مفسر و سيدعلی غروی- مفسر و امام جماعت مسجدی در محله سلسبيل تهران- استفاده می‌كرد.
ايشان، در نتيجه همين تحصيلات غيررسمی، با قرآن كريم و احاديث اسلامی كاملاً آشنا شده ‌بود و در مجالسی كه بر پا می‌داشت، قرآن و احاديث و ادعيه را ترجمه و تفسير می‌كرد و معانی لطيفی از آن‌ها ارائه می‌نمود، كه ديگران كمتر بدان توجه می‌كردند.
جناب شيخ بسيار مهربان، خوشرو، خوش اخلاق، متين و مؤدب بود. هميشه دو زانو می نشست، به پشتی تكيه نمی‌كرد، هميشه كمی ‌دور از پشتی می‌نشست. ممكن نبود با كسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بكشد. خيلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصبانی می‌شد. عصبانيت او وقتی بود كه شيطان و نفس سراغ او می‌آمدند. در اين هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می‌گرفت و از خانه بيرون می رفت و آن گاه كه خود را بر نفس چيره می‌يافت، آرام باز می گشت.
نكته مهمی كه در حسن خلق، مورد توجه شيخ بود و ديگران را نيز بدان توصيه می‌فرمود، اين بود كه انسان بايد برای خدا خوش اخلاق باشد و با مردم خوش رفتاری كند. در اين باره می‌فرمود: تواضع و حسن خلق، برای خدا، نه برای جلب مردم به سوی خود و رياكارانه

شيخ بسيار كم حرف بود، حركات و سكنات او به خوبی نشان می‌داد كه در حال فكر و ذكر و توجه به خداست. اول و آخر صحبتش خدا بود. نگاه به او، انسان را با خدا آشنا می‌كرد. 

در جلسات دعا، بسيار گريه می‌كرد. هرگاه اشعار حافظ يا طاقديس خوانده می‌شد می‌گريست. در عين گريه، قادر بود تبسم كند و بخندد و يا مطلبی را نقل كند كه همه را از كسالت بيرون بياورد. نسبت به وجود مقدس اميرالمؤمنين (ع) بسيار عشق می‌ورزيد، مانند پروانه گرد شمع وجودش پر و بال می‌زد، هنگامی كه می‌نشست در هر چند نفس، يك بار ذكر يا علی ادركنی را تكرار می‌كرد. جناب شیخ بر این اعتقاد بود که هنگامی انسان شایستگی مناجات و گفت و گو با خداوند متعال را پیدا می‌کند که محبت غیر خدا را از دل بیرون کند، و کسی که هوس، خدای اوست نمی‌تواند حقیقتاً  یا الله بگوید، در این باره می‌فرمود: «گریه و مناجات موقعی ارزش واقعی دارد که انسان در دلش محبت غیر خدا را نداشته باشد.»

جناب شیخ معقتد بود که راه انس با خدا، احسان به خلق است. اگر کسی بخواهد حال دعا داشته باشد و از ذکر و مناجات با خدا لذت ببرد، باید برای خدا، در خدمت خلق خدا باشد و در این باره می‌فرمود: آن چه پس از انجام فرایض، حال بندگی خدا را در انسان ایجاد می‌کند، نیکی به مردم است.