نماینده؛ در تابستان سال 1381 فضای کشور متاثر از خبر تکان دهنده ای شد که تا چندین ماه به صورت فعال از طرف معدودی رسانه دردمند پیگیری شد اما در فضای سیاست زده و آلوده آن زمان کسی برای این اخبار و حوادث ارزش خبری قائل نبود. دولت مردان دولت هشتم که آوازه پوشالی تحمل صدای مخالف و انتقاد را بلند کرده بودند وقتی در تنگنای پاسخگویی و عدالتخواهی مردم قرار گرفتند بار دیگر چماق سرکوب و تنگ نظری خود را از آستین بیرون آوردند و صراحتا عقاید زننده و نگاه توهین آمیز خود را نسبت به اقشار محروم جامعه بیان نمودند.
یازده سال پیش در چنین روزی، هاجر نویدی منش، متولد سال ۶۶ در روستای شوتاور از توابع بخش چاروسا شهرستان قلعه رئیسی در شهر دهدشت استان کهگیلویه و بویر احمد فوت کرد. او به دلیل فقر خانواده و روستایش جانش را از دست داد.
داستان از این قرار بود که سه روز قبل از فوت هاجر او با مادرش از زمین کشاورزی مردم برمیگشت، او فقط گریه میکرد. میگفت دلم درد میکند. پدرش برای کار به گناوه رفته بود. ماشینی هم برای اینکه او را به درمانگاه ببرند، نبود. راه طولانی و جاده هم سنگلاخ؛ تراکتوری که به قلعه رئیسی گچ میبرد آمبولانس هاجر شد. دکتر برایش دارو نوشت. ۹۰۰ تومان میشد. سرم و آمپول نوشت اما لوازم سرم در درمانگاه نبود. در زایشگاه را هم بسته بودند. آمبولانس برای بردن او به دهدشت ۶۵۰۰ تومان پول میخواست این پول هزینه یک ماه زندگیشان بود و مادرش تنها دو هزار تومان داشت که از فروش گندمهای خانه تهیه کرده بود. مادرش گفته بود: هاجر پول ندارم. هاجر هم گفته بود: مادر برگردیم خانه خوب میشوم.
این امید اما سه روز بیشتر دوام نیاورد و هاجر که به خاطر تنگ دستی مادرش اصلا تمایلی به اصرار برای رساندن خود به درمانگاه نداشت برای رعایت حال مادر سکوت کرد و این سکوت به آرامشی ابدی تبدیل شد.
انتشار این اخبار در آن روزها با عکس العمل های متعددی از سوی مسئولین ذیربط مواجه شد و تنها رسانه و یا اصلی ترین رسانه پیگیر این ماجرا روزنامه ابرار بود. روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج اعلام کرد که مقصر، مادر هاجر بوده چون خارج از وقت اداری به پزشک مراجعه کرده است! این اخبار تا جایی ادامه پیدا کرد که موجب موضعگیری های مختلف در سطح وزارت و مجلس شد و حتی دولت دوم خرداد در شهر یاسوج اجازه انتشار روزنامه ابرار را لغو کرد و روزنامه را از سطح شهر جمع آوری نمود. رمضان زاده سخنگوی وقت ریاست جمهوری، در مصاحبه ای در واکنش به این ماجرا به صورت تلویحی خانواده هایی از جنس خانواده هاجر را شهروند درجه دو نامید و آقای پزشکیان وزیر وقت بهداشت به سادگی از کنار این حادثه گذشت.
این روزها نیز با اینکه بر همگان روشن است دغدغه انتخاب دولت یازدهم به صورت قاطع و حداکثری، یک دغدغه اقتصادی بوده است با این حال از گوشه و کنار مواضعی دیده و شنیده می شود که گویا مسائل سیاسی باید اولویت بالاتری را در دولت یازدهم به خود اختصاص دهد. دولت مردمی تابستان سال 1381 که با درصد آرایی بسیار بالاتر از درصد آرای دکتر روحانی انتخاب شده بود نتوانست در برابر یک انتقاد رسانه ای تحمل و صبر داشته باشد و یک رسانه را به صورت کامل بایکوت کرد و در حوزه رسیدن به امور اقتصادی مردم نیز اعلام نمود که مردم برای اقتصاد به ما رای نداده اند بلکه برای مطالبات سیاسی ما را انتخاب نموده اند.
امیدواریم موضع رئیس جمهور منتخب در مورد نترسیدن از رسانه های آزاد و منتقد همچنان که ایشان اعلام کرده اند: «حکومت مردمی از رسانه های آزاد نمی هراسد» نه یک شعار تبلیغاتی بلکه یک رویکرد عملی در دولت آینده باشد و نه تنها شاهد حوادث دلخراش و جاتنسوزی همانند حادثه تابستان 1381 نباشیم بلکه سعه صدر و فضای باز دولتمردان را برای پذیرش انتقاد ها نیز داشته باشیم.
روی سنگ قبر هاجر ننوشتند علت مرگ: نداشتن پول دارو؛ فقط نوشتند در گلستان طبیعت، من گلی پژمرده ام.