«نماینده»/علیرضا رحمانی: سال ۲۰۰۳ نقطه عطفی در تحولات امنیتی خاورمیانه به شمار میرود؛ تا پیش از این، تحولات امنیتی منطقه حول محور سه بازیگر اصلی یعنی ایران، عراق و عربستان شکل گرفته و رقابتها نیز اغلب در حوزه خلیج فارس متمرکز بود. این سه کشور نوعی موازنه قوای سهضلعی را شکل داده بودند که تحولات مهم امنیتی حول محور رقابت قدرت آنها میچرخید. ناکامی عراق در دو جنگی که علیه ایران و کویت راه انداخته بود به این کشور نشان داد که تغییر این توازن امکانپذیر نیست و کشورها بهنوعی حضور یکدیگر را پذیرفته بودند. از سوی دیگر، به دلیل اینکه این سه کشور یکدیگر را موازنه(۱) میکردند، بهصورت عملی حوزههای امنیتی یکدیگر را به رسمیت شناخته بودند و دیگر مناطق ازجمله منطقه شامات از ثبات نسبی برخوردار بودند (البته بهاستثنای اقدامات ثباتزدای اسرائیل در سرزمینهای اشغالی و لبنان).
اما حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ این معادله را به هم ریخت و ساختار موازنه قدرت در خلیج فارس با یک خلأ بزرگ مواجه شد. سقوط حکومت صدام حسین نه تنها به معنای حذف عراق از ساختار موازنه قدرت سهضلعی منطقه بود، بلکه به دلیل پیوندهای مذهبی و سیاسی که میان جمهوری اسلامی ایران و برخی جریانهای اصلی شیعه عراق در طول دوران دیکتاتوری صدام حسین شکل گرفته بود، با قدرت گرفتن این جریانهای شیعی، عراق به حوزه نفوذ استراتژیک ایران تبدیل شد. تدوین ساختار قدرت در عراق به شیوه دموکراتیک نیز این امر را تسریع کرد؛ چراکه به دلیل اینکه شیعیان در این کشور اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند، در انتخابات نخستوزیری و پارلمان اکثریت کرسیها را کسب کردند و به دلیل اینکه نیروهای مورد حمایت ایران از سازماندهی بهتر و مناسبتری نسبت به دیگر جریانهای سیاسی برخوردار بودند، این جریانها توانستند بهراحتی در ساختار قدرت عراق اکثریت را در اختیار بگیرند.
بنابراین، با حذف صدام حسین، ایران به بازیگر اصلی در عراق تبدیل شد. نفوذ در عراق راه را برای گسترش نفوذ منطقهای ایران به سمت منطقه شامات و دریای مدیترانه فراهم کرد. از این زمان شاهد شکلگیری محوری به نام «محور مقاومت» با مرکزیت ایران هستیم که تعاملات امنیتی منطقه را نه تنها برای ایران بلکه برای همه کشورهای منطقه تغییر داده است. در این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این پرسش هستیم: محور مقاومت پس از شکلگیری چه فرصتها و تهدیدهایی برای ایران دربر داشته است؟
برای پاسخ به این پرسش در ابتدا شرحی کوتاه از شکلگیری محور مقاومت خواهیم داشت و در ادامه به فرصتها و تهدیدهای این محور برای ایران خواهیم پرداخت.
شکلگیری محور مقاومت
از زمان وقوع انقلاب اسلامی برخی جنبشهای مقاومت بهویژه در سرزمینهای اشغالی فلسطین و لبنان شکل گرفتند که از ایده انقلاب اسلامی ایران حمایت میکنند و جمهوری اسلامی ایران نیز به حمایت از آنها میپردازد. مهمترین این جنبشها، حزبالله در لبنان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین هستند. ارتباط آنها با جمهوری اسلامی ایران به اندازهای است که بسیاری آنها را خط مقدم امنیتی ایران در برابر اسرائیل میدانند. اما به دلیل بُعد مسافت (تا پیش از سقوط صدام حسین) ایران دسترسی مستقیمی به آنها نداشت و علیرغم ارتباطات نزدیک با دولت سوریه، رژیم بعث عراق مهمترین مانع در دسترسی مستقیم به این جنبشها بود.
سقوط صدام حسین و حضور در عراق مسیر زمینی ارتباط با سوریه و در نتیجه با حزبالله در لبنان و جنبش حماس و جهاد اسلامی در فلسطین را هموار کرد. بنابراین زمینه برای گسترش روزافزون نفوذ ایران در منطقه فراهم شد و ایران توانست بهخوبی از این مزیت استراتژیک به سود خود بهرهبرداری کند. این نفوذ احساس ترس را در رقبای عرب ایران و بهویژه عربستان و اردن برانگیخت؛ به همین دلیل در سال ۲۰۰۴، ملک عبدالله پادشاه اردن برای برجسته کردن گسترش نفوذ ایران مفهومی به نام «هلال شیعی»(۲) را مطرح کرد. طرح مفهوم هلال شیعی زمینه را برای شکلگیری یک جبههبندی جدید در منطقه به وجود آورد که از این زمان مبنای محاسبات امنیتی منطقه قرار گرفته است. یک سوی این تقسیمبندی را کشورهایی تشکیل میدهند که بهاصطلاح خود را کشورهای میانهرو مینامند که با محوریت عربستان، علیه ایران و آنچه که هلال شیعی مینامند اقدام میکنند. سوی دیگر را کشورهایی تشکیل میدهند که در جبهه مقاومت علیه استکبار غرب، اسرائیل و همپیمانان منطقهای آنها حضور دارند. ایران حلقه اصلی این محور است که به محور مقاومت مشهور شده است. به دلیل نگرانی از افزایش قدرت و نفوذ ایران در گستره خاورمیانه، کشورهای عربی با محوریت عربستان همراه با اسرائیل و آمریکا تمامی تلاش خود را برای آنچه که مهار ایران مینامند به کار گرفتهاند. این رقابت قدرت نه تنها تمامی گستره خاورمیانه را دربر گرفته است، بلکه ابعاد موضوعی آن همه موضوعات سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی را دربر میگیرد و سطح پیچیدهای از رقابت قدرت را در منطقه شکل داده است.
فرصتهای محور مقاومت برای ایران
بهجرئت میتوان گفت که سرنگونی صدام حسین در سال ۲۰۰۳ فرصتی بیبدیل را در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار داد تا حوزههای امنیتی خود را گسترش دهد. دسترسی سرزمینی به سوریه و لبنان باعث شد ایران برای نخستین بار از زمان سلسله صفویه به اینسو، مرزهای امنیتی خود را به فراتر از مرزهای سرزمینی خود گسترش دهد و نفوذ خود را تا دریای مدیترانه پیش ببرد. جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر عنصر شیعی و ایده مقاومت توانسته است جنبشهای شیعی در جهان اسلام را با خود همراه کند و یک زنجیره از نیروهای مورد حمایت خود را از افغانستان تا لبنان شکل دهد.
نقطه عطفی که در این میان فرصت را برای تقویت این محور فراهم کرد خیزشهای عربی در سال ۲۰۱۱ در جهان عرب بود. سرنگونی برخی از حکام عرب حامی عربستان در تونس، مصر و یمن و بیثبات شدن پایههای مشروعیت حاکمیتهای خاندانی در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس فضا را برای شنیده شدن صدای جریانهای به حاشیه راندهشده شیعی در این کشورها فراهم کرد. این اعتراضات دو مزیت اصلی برای ایران در پی داشت؛ از یک سو باعث سرنگونی برخی از بهترین متحدان عربستان در منطقه شد و از سوی دیگر، فضا را برای قدرت گرفتن برخی جریانهای به حاشیه راندهشده شیعی در جهان عرب فراهم کرد. علاوه بر این، ایده مقاومت به ایدهای پیشرو برای برخی از این جریانها تبدیل شد.
سرایت ناآرامیهای سال ۲۰۱۱ به سوریه علیرغم اینکه حلقه محوری محور مقاومت را با چالش جدی مواجه ساخت و تا پای ویرانی سوریه پیش رفت، اما این فرصت استثنایی را نیز برای ایران در پی داشت تا توان بسیجکنندگی خود را بار دیگر به نمایش بگذارد و جریانهای شیعی را از مناطق مختلف از پاکستان، افغانستان (حتی هند) تا شاخ آفریقا، یمن، حوزه جنوبی دریای مدیترانه و شمال آفریقا برای مقابله با جریانهای تکفیری در سوریه بسیج و در قالب گردانهای مختلف به سوریه اعزام کند. بحران سوریه فرصتی برای آموزش و عملیاتی کردن توان نظامی و لجستیکی حزبالله لبنان نیز بود و تجربه بینظیری از جنگ شهری را در اختیار این گروه قرار داده است که در جنگهای احتمالی این گروه با اسرائیل تأثیراتی تعیینکننده خواهد داشت و بهنوعی باعث بازدارندگی در مقابل حملات پیشدستانه اسرائیل شده است.
علاوه بر این، شکلگیری نیرویی به نام «حشد الشعبی»(۳) در عراق نیز متأثر از تحولات ناشی از خیزشهای عربی و شکلگیری داعش بود. این گروه عمدتاً شیعی که برای مقابله با داعش شکل گرفت هماکنون به یک نیروی سازمانی مهم و تأثیرگذار در عراق تبدیل شده است که تأثیراتی تعیینکننده در آینده تحولات سیاسی، امنیتی و حتی اقتصادی عراق خواهد داشت. علیرغم اختلافات و مخالفتهایی که با این گروه وجود دارد، اما ایده مقاومت همچنان ایده اصلی این گروه است؛ امری که توجیهکننده تداوم آن خواهد بود. در یمن نیز شیعیان حوثی پس از سقوط علی عبدالله صالح به یک بازیگر برجسته تبدیل شدند و نقشی تأثیرگذار در تحولات این کشور دارند، بهگونهای که هیچ ساختاری بدون حضور این گروه در یمن شکل نخواهد گرفت.
مجموع این تحولات موجب افزایش توان چانهزنی ایران هم در سطح منطقه و هم در تعامل با قدرتهای بزرگ شده است. متأثر از این توان، ایران به یکی از پایههای اصلی تمامی معادلات امنیتی در منطقه تبدیل شده و از افغانستان تا عراق، یمن، سوریه، لبنان و فلسطین هیچ تحولی در حل بحرانها بدون حضور ایران صورت نخواهد گرفت. علاوه بر این، چنین نفوذی توان بازدارندگی ایران را نیز افزایش داده و خطرات هرگونه تعرض نظامی به ایران را تا اندازهای بالا برده است که آمریکا و متحدان آن حاضر به پرداخت هزینههای آن نیستند.
بنابراین، میتوان گفت محور مقاومت نه تنها حوزه نفوذ و توان بازیگری ایران را به تمامی گستره خاورمیانه گسترش داده است، بلکه توان بازدارندگی آن را نیز تا سطح بیسابقهای افزایش داده است، بهگونهای که در بحرانهای مختلف، آمریکا مذاکره را بر هرگونه درگیری با ایران ترجیح داده است.
اما با وجود این فرصتها، محور مقاومت تهدیداتی را نیز برای ایران به دنبال داشته که موجب افزایش هزینههای امنیتی، سیاسی و اقتصادی ایران در منطقه و جهان شده است.
تهدیدات محور مقاومت برای ایران
همانگونه که گفته شد، از زمانی که ایران نفوذ منطقهای خود را پس از سرنگونی صدام حسین گسترش داد، برخی کشورهای عربی به همراه اسرائیل و آمریکا احساس خطر کردند. طرح ایده محور شیعی توسط پادشاه اردن نیز در راستای برجسته کردن خطر تهدید ایران بود. هدف ملک عبدالله دوم این بود که به کشورهای عرب گوشزد کند ایران با حمایت از جریانهای شیعی توانسته یک هلال تشکیل داده و کشورهای سنی را محاصره کند، بنابراین باید برای مقابله با آن به فکر چاره بود و کشورهای سنی برای مقابله با چنین تهدیدی باید با یکدیگر و حتی با اسرائیل متحد شوند.
متأثر از این امر، از این زمان شاهد شکلگیری اتحادی منطقهای و فرامنطقهای علیه جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت بودیم. طرح مسئله ترور رفیق حریری و اخراج نیروهای سوری از لبنان نخستین گام این اتحاد بود. حمله سال ۲۰۰۶ اسرائیل به جنوب لبنان نیز گام دوم و مهمی بود که در راستای ضربه زدن به محور مقاومت و ایران برداشته شد. اهمیت این مسئله به اندازهای بود که مصر، اردن و عربستان صریحاً حزبالله را مقصر اعلام و بهنوعی از اسرائیل حمایت کردند. تحولات بعدی منطقه همگی در راستای تقابل با ایران و محور مقاومت شکل گرفتهاند که نقطه عطف آن پرونده هستهای ایران بود. طرح پرونده هستهای ایران تلاش برای امنیتی کردن آن و اعمال شدیدترین تحریمهای اقتصادی علیه ایران ازجمله مهمترین نمودهای این اتحاد بود.
در گرماگرم خیزشهای عربی و زمانی که ناآرامیها به سوریه سرایت کرد، همگرایی مخالفان منطقهای و فرامنطقهای ایران بیش از پیش نمایان شد. از دید عربستان، ترکیه و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، بحران سوریه بهترین فرصت برای اخراج ایران از جهان عرب و عقب راندن این کشور به مرزهای سرزمینی خود بود؛ به همین دلیل شاهد اتحادی بزرگ میان این کشورها در سوریه بودیم. آمریکا، تروئیکای اروپایی(۴) و اسرائیل نیز از این اتحاد حمایت و شروع به اعزام سلاح و نیرو به سوریه برای مبارزه با دولت بشار اسد کردند؛ هرچند علیرغم هزینههای هنگفت در سرنگونی دولت بشار اسد ناکام ماندند.
حمله گسترده عربستان به یمن نیز با بهانه مقابله با نفوذ ایران صورت گرفت که مورد حمایت سیاسی، نظامی و اطلاعاتی آمریکا و تروئیکای اروپایی قرار گرفت. در عراق نیز تمام تلاشها بر این بود که مانع از نفوذ ایران در این کشور شوند و نیروهای مورد حمایت ایران را به حاشیه برانند؛ به همین دلیل در ناآرامیهای مردمی که در سالهای اخیر بهویژه در مناطق شیعهنشین این کشور صورت گرفته، یکی از شعارهای اصلی حذف نفوذ ایران از این کشور است. گزارشهای اطلاعاتی نشان میدهد که عربستان و امارات نقشی تعیینکننده در گسترش دامنه این اعتراضات و حمایت اقتصادی، اطلاعاتی، سیاسی و رسانهای از آن دارند.
این اقدامات مخالفان منطقهای ایران هزینههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی زیادی را بر جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرده و تمام تلاش آنها شکست محور مقاومت و عقب راندن ایران از جهان عرب است. مهمترین پیامد این تحولات نزدیکی اسرائیل و اعراب است که در سالهای اخیر به سطح بیسابقهای رسیده است؛ بهگونهای که برخی مقامهای اسرائیل و بهویژه نتانیاهو بارها بر این مسئله تأکید کردهاند که اکنون بهترین فرصت برای علنی کردن و به رسمیت شناختن روابط کشورهای عرب با اسرائیل است. اما شاید بتوان گفت مهمترین هزینهای که به بهانه حمایت ایران از محور مقاومت بر این کشور تحمیل شده، اعمال تحریمهای اقتصادی گسترده علیه این کشور است. خروج ترامپ از برجام با این بهانه صورت گرفت که این معاهده علاوه بر اینکه راه دستیابی ایران به سلاح هستهای را بهصورت کامل مسدود نمیکند، مانع از گسترش نفوذ منطقهای ایران نیز نمیشود.
بهعبارتدیگر، ترامپ مدعی است ایران در سایه برجام و منافعی که از آن کسب کرده نفوذ منطقهای خود در خاورمیانه را گسترش داده و روزبهروز نیز بر این نفوذ افزوده میشود؛ بنابراین با خروج از این معاهده و اعمال تحریمهای گسترده علیه ایران در قالب سیاست «فشار حداکثری» در تلاش است هزینههای حضور منطقهای ایران را تا سطحی بالا ببرد که یا جمهوری اسلامی ایران از درون دچار فروپاشی شود و یا اینکه پای میز مذاکره آمده و برجام دیگری در زمینه منطقهای و موشکی امضا کند؛ بنابراین برای مقابله با محور مقاومت، شدیدترین تحریمهای اقتصادی را بر ایران تحمیل کرده است.
نتیجهگیری
در پایان باید گفت که ایران نیز مانند هر کشور دیگری در تلاش است توان ملی خود را افزایش و حوزههای نفوذ منطقهای خود را گسترش دهد. تحولات امنیتی پس از ۲۰۰۳ این فرصت بیبدیل را در اختیار این کشور قرار داد که در سایه خلأ قدرت شکلگرفته در عراق، نفوذ منطقهای خود را گسترش دهد. متأثر از این گسترش نفوذ، ایران توانسته است توان بازدارندگی و حوزههای بازیگری خود را به سطح بیسابقهای گسترش دهد، اما این گسترش نفوذ با احساس خطر عربستان و متحدان منطقهای و فرامنطقهای آن مواجه شد و از این زمان این کشورها تمام تلاش خود را برای مقابله با نفوذ ایران به کار گرفتهاند. مهمترین ابزار آنها برای مقابله با ایران افزایش هزینههای این نفوذ از طریق بحرانسازی در حوزههای نفوذ ایران از یک سو و اعمال تحریمهای اقتصادی از سوی دیگر بوده است.
پینوشتها:
۱. balance
۲. Shia crescent
۳. بسیج مردمی
۴. شامل انگلیس، فرانسه و آلمان