نماینده/علیرضا معاف، مدرس دانشگاه در یادداشتی با عنوان «خوشوقتی که عزیز خدا شد» نوشت:
1- روایت مشهوری از پیامبر اعظم است که «اِنَّ لِرَبِّکُم فی اَیّامِ دهرِکُم نَفَحات، الّا فَتَعَرّضُوا لَها» در روزگار زندگانی شما نسیمهای خوش و نفحات بابرکتی است و خود را در معرض آن نسیم و نفحه قرار دهید. اهل حکمت، اساتید اخلاق نظری و معلمان اخلاق عملی را یکی از مصادیق اصلی این روایت جذاب حضرت رسول می دانند. آیت الله خوشوقت که حقیقتا عزیز خدا بود بی شک یکی از اصلی ترین مصادیق نفحات الهی برای جوانان تهرانی در چند دهه اخیر بود. تهران چند سالی است با خلأ شدید اساتید اخلاق و عرفان که دردهای معنوی و روحی جوانان و سالکین را بهدرستی شناسایی و عالمانه درمان کنند مواجه است. در شرایطی که شیادان مدعی در گوشه و کنار تهران و ایران و جهان اسلام مشغول به فریب بعضی از تودههای علاقهمند هستند بیشتر از گذشته فقد و فقدان فقیه وارسته و عارف واصل استاد آیتالله خوشوقت حس و لمس میشود و اکنونکه هشت سال از رحلت عالم ربانی حضرت آیتالله خوشوقت گذشته، در هشتمین سالگرد ارتحال ایشان، جامعه دانشگاهی، حوزوی و نیز علاقهمندان و ارادتمندان به ایشان فهمیدهاند که در حجاب معاصرت با چه درّ و گوهری بودند و ارتحال این یگانه دوران چه ثلمه ای به عالم فقه و فقاهت بوده است، ولی چه میشود کرد که «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله کتاباً موجلا» و البته ایشان که مصداق روشن آیه شریفه «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله» واقع شدند و در سفر مکه، عروج کردند اکنون در میهمانی صاحبِ صلواتی هستند که بسیار به آن علاقهمند بودند.
2- ایشان سرسبد احیای روش پرسش و پاسخ در بیان معارف بودند و یکی از شیوههای تربیتیِ مشهور ایشان استفاده از مدلِ گفتگو و پرسش و پاسخ شاگردان از استاد بود، پرسش درست، استفهام و طلب فهم است و شاگردانِ ایشان این را میفهمیدند. اگر بهزعم خواجهنصیرالدین طوسی همه عالم گفتگوست، پرسش و پاسخ شاگرد و استاد، رفتوآمد و گفتگویی باعقل است. اینچنین است که شاگردان میآموختند که در خلوت هم بافکر خود گفتگو کنند (ناجاهم فی فکر هم و کلمهم فی ذات عقولهم) و طبعاً سخن خدا با انسان (قرآن) و سخن انسان باخدا (دعا) اصلیترین گفتگو در عالم است. اساس عالم بر سخن است و کشف بسیاری از حقایق اجتماعی و یا اعتباری بر مبنای سؤال درست است (حسن السوال نصف العلم). فجر آفرینش با سخن است و فجر دین با سخن است چراکه وحی سخن است. گفتگوی شاگرد و استاد و سؤال و جواب صادقانه موسی وار و خضر گونه به انسان میآموزد که در سحر و خلوت با خود و باخدای خود صادقانه گفتگو کند.
پرسش و پاسخ صادقانه در محضر استاد به انسان دچارِ زمانه زدگی، روزمرگی و سود پرستی که باعقل خود قهر میکند و بعد دیگران را فریب میدهد، هشدار و اذکار میدهد که شرط اولِ بهره بردن از پاسخ استاد، صداقت در سؤال است و پیش از آن باید با خودت صادق باشی و شرط اول صادق بودن با دیگران صداقت با خود است و صداقت با خود یعنی بفهمی سؤال و سخن تو باید برای کشف حقیقت باشد تا «فی مقعد صدق» را بفهمی. صدق و صداقت متعلق اندیشه است و غذای صادقه طبق اندیشه با حقیقت و حقیقتخواهی است. ایشان به شاگردان خود عملاً میآموخت کسی که با خود صادق نیست دروغگوترین فرد عالم است و به همه خروار خروار دروغ میگوید و دروغ، اندیشهای را رشد نمیدهد. زیباترین و دلانگیزترین صحنههای بهرهمندی از محضر ایشان، سخن صادقانه و گفتگوی صمیمانه دو همدل بود. تفسیر «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» همین محافل صادقانه و حکمت آلود و بدون شیلهپیله ایشان بود. شیرینترین خاطرات اطرافیان از ایشان، برخورد جلالی و پدرانه ایشان در مواجهه با سؤالاتی بود که نه برای کشف حقیقت، بلکه مجادله گونه و لفاظانه سؤالی میشد. اکنون دیگر میفهمیم که از آن سبک و مدل سؤال و جواب همیشگی در محافل علمی و فکری ایشان، بیش از آنکه بهره علمی برده باشیم، صداقت و صفا و یکرنگی آموختیم و معنای سؤال و جواب صادقانه را دریافتیم. در محضر این انسان منور القلب منورالفکر، سکوت طولانی و فکر در جهانبینی ذکر بود و محفل، محفل یافتن بود نه بافتن. آن محفل اتاق فکر در کنار اتاق ذکر بود.
معمولاً جلسات ایشان با سکوت ممتد و فکر عمیق و جلسه ختم صلوات آغاز میشد و افراد در بدو ورود بدون کمترین کلامی و پس از سلامی، مشغول ذکر شریف صلوات میشدند و هر فرد میبایست نثار یکی از ذوات مقدسه چهارده معصوم حداقل هزار صلوات میفرستاد. این سکوت به مصداق «علیکم بالسکوت فانها مفتاح الجنه»، «الصمت یورث العصمه و الصمت باب من ابواب الحکمه» در میانه پرسشها و پاسخها نیز اتفاق میافتاد و در زمانی که کسی حقیقتاً سؤالی برای کشف مجهولی نداشت همه اهل جلسه به سکوت و تعمق و تفکر در پاسخهای استاد مشغول میشدند و این درس عملی صدق و صداقت بود.
3- زیست مؤمنانه و حیات طیبه ایشان مصداق «اشهد انک عشت سعیدا و مضیت حمیدا و مت فقیدا» بود. ایشان همچون پیامبر (ص) «کان یجلس جلسه العبد و یأکل الکل العبد» بود. اگر بخواهیم اهم محورهای سیره تربیتی ایشان را لیست کنیم شاید چند اصل تربیتی و کار فرهنگی در بیانات و توصیهها و آموزهها و منش و روش ایشان برجستهتر باشد:
الف) ایشان اهل مشورت بود و به شاگردان، مریدان و ارادتمندان خود بسیار مشورت میداد و مشورت میگرفت «الاستشار عین الهدایه» (نهج البلاغه) «و من استبد برأیه هلک» (نهجالبلاغه) یکی از سرمشقهای تربیتی ایشان بود.
ب) ایشان بهدقت در فهم مخاطب و کار فرهنگی بلسان قوم و بر اساس قدر عقول مردم قائل بود «من اسرع الی الناس بما یکرهون قالوا فیه ما لا یعلمون» (نهج البلاغه). توصیههایی که پیرامون کار رسانهای و یا فرهنگی میفرمودند معمولاً مبتنی بر این اصل بود.
ج) ایشان هدایت مردم و جوانان را از جایی شروع میکرد که مخاطب پذیرش داشت و هرگز قائل به تحکم نبود (فأتوها من قبل شهوتها) (نهجالبلاغه). ازآنجاییکه متربّیان دوست داشتند وارد میشد و دست آنها را میگرفت و بهجایی میبرد که شرع و دیندوست دارد. «و اتواالبیوت من ابوابها (قرآن کریم)»
د) ایشان بین عمل اشتباه افراد و خود افراد تفکیک میکرد و هیچگاه معاصی احتمالی و خطاهای یک عنصر علاقهمند به ایشان باعث دوری آن فرد از محفل نورانی استاد نمیشد. «ان الله یحب العبد و یبغض عمله و یحب العمل و یبغض بدنه»(نهج البلاغه). روی گشاده و خندان ایشان همیشه پناهگاه پشیمانهای از خطا و معصیت بود.
ه) ایشان از کاری که فرد انقلابی را نسبت به اصل انقلاب بدبین، سرخورده و دلزده کند پرهیز میداد و با دعوت همیشگی به تقوا، آرامش و میانهروی در کارهای رسانهای و فرهنگی از عملی که باعث تقابل با نظام شود و یا فرد را سرخورده و مأیوس کند نهی مینمودند، البته هرگز در امر دین خدا، تساهلی مسلک و تسامحی نگر نبودند ولی مسیرهای اصلاح امور را تدریجی و باحوصله میدانستند «رأیالشیخ احب الی من جلد الغلام»(نهجالبلاغه) و از جزم اندیشههای بی مبنا پرهیز میدادند «ربما اخطأ البصیر قصده و اصاب الاعمی رشده» (نهجالبلاغه).
و) ایشان در اصلاح امور و فرآیندها قائل به فرمایش امیرالمؤمنین بودند که «لا تقل ما لا تعلم» و از فتوا دادن بدون علم نهی میکردند و نیز «لاتقل کل ما تعلم» هر آنچه میدانید را هم نگویید و نیز قائل به کلان نگری و واقعنگری هم بودند تا فرد از آرمانگرایی به وادی خیالبافی نیفتد.
ز) هیچگاه در نقد، فرد را استخفاف و تقلیل نمیدادند «ولا تبخسوا الناس اشیاء هم» (قرآن کریم) و البته در تجلیل و تمجید نیز رعایت اعتدال می نمودند «الثناء با اکثر من الاستحقاق ملق» (نهجالبلاغه).
ح) ایشان از روشهای غیرشرعی و توجیه وسیله باهدف بهشدت پرهیز میدادند «ولکنی لا اری اصلاحکم بافساد نفسی» (نهج البلاغه) و نیز از اینکه آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران خراب کنی نهی مینمود «لا تجعل رقبتک للناس جسرا» (گردن خود را پل عبور مردم قرار نده – حدیث عنوان بصری)
ط) اولویت کار فرهنگی و تربیتی را تهذیب نفوس جوانها میدانستند «قلب الحدث کاالعرض الخالیه»(نهج البلاغه) و چهره جذاب اخلاقی و منظومه زیبای فکری ایشان، بهشدت مورد استقبال جوانان بود. ایشان قلق جوانها را میدانست و معمولاً با افراد با یک روش مواجه نمیشد و گاهی با روش تعرف الاشیاء به اضدادها، نقطه مقابل یک اتفاق مبارک و وجه مذموم یک پدیده ممدوح را تشریح مینمود تا مخاطب متوجه طرف مقابل شود «واعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی ترکه» (نهج البلاغه خطبه 114) و نیز در تفکر توحیدی ایشان، برای جوان یأس وجود نداشت، دست را بالا بیاوری غریق نجات تو را نجات میدهد.
ی) فعالان سیاسی و فرهنگی و رسانهای از محضر ایشان استقلال روحی و نترسیدن از فحش خوردن و ملامتِ ملامت کنندگان را میآموختند «ولا یخافون لومه لائم» . کسی باید به تبلیغ دین بپردازد که «خداترسی» و «غیر نترسی» را باهم داشته باشد. «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله» (قرآن کریم) این وجه تربیتی ایشان بسیار شبیه به درسهای حضرت امام و حضرت آیتالله مصباح بود که فرد از تشویق و تنبیه دیگران و یا تنها شدن و تنها جنگیدن نهراسد.
ک) تا فرد خود را نساخته باشد نباید و نمیتواند جامعه سازی کند «یا ایها الذین آمنوا علیکم أنفسکم» و نور باید از درون فرد بجوشد تا جامعه را نورانی کند. «و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور» و در مسیر طوفانها کسی دوام میآورد که گوهرهای درونی خود را بارور کرده باشد «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال»
ل) اولویتبندی در کارهای فرهنگی و یا امر تحصیل نیز از توصیههای ایشان بود چون وقت و ذهن محدود است و مسائل نامحدود، «مَن طلب العقل المتعارف فلیعرف صوره الاصول والفضول»
4- همهکسانی که به جلسات اخلاقی ایشان مشرف میشدند بر یک نکته مشترک اذعان دارند که توصیه اول و آخر ایشان، تقوا، تقوا و تقوا بود و اصلیترین کلیدواژه ایشان رعایت تقوا و ترک محرمات و گناه و انجام واجبات بود و سرشیر و خامه تذکرات ایشان رعایت تقوا بود. آیتالله خوشوقت فقیه اخلاقی، مشعلی پرفروغ، مؤمنی مهذّب وارسته، صیاد و شکارچی دلهای مؤمنین، پناهگاه مردم تهران و اخلاقیون جامعه بود که طریقت ایشان، شریعت مدار و مبتنی بر مسلمات فقهی و احکام بود. آنهایی که فکر میکنند بدون شریعت و با تخیلات و اوهام میتوان به خدا نزدیک شد، در اشتباه هستند؛ راه رسیدن به بهشت، فقها، علما و رسالههای عملیه است و کسانی که تمام لذائذ دنیا را در مسیر شرع قرار میدهند، خدا هم در بهشت خالص لذتها را نصیب آنها میکند. ما باید به احکام دینباور و به اصول اعتقادات یقین داشته باشیم و آیتالله خوشوقت، فقها و علما در بیان اهلبیت (ع) نجوم امت هستند و انسان با نگاه به آنها میتواند مسیر و خط زندگی خود را بشناسند. تأکید ایشان بر شرعیات همه مستفیضان محضرش را متعبد به آداب شرع مینمود.
5- آیتالله خوشوقت زی پیامبرگونه داشت زیرا با آمدن به مسجد مردم بهراحتی به او دسترسی داشتند و همچون کشتی بود و اهل نجات را به ساحل هدایت میبرد. اگر این حرف درست باشد که اختلاف انبیاء و عرفا فقط در مقام عقل است، رفتار پیامبرگونه ایشان در درک ظرفیت افراد نیز رعایت میشد.
درس عملی ایشان به همه محافل اخلاقی و جلسات عرفانی، آن بود که مطلقاً به امثال ما که لیاقت نداشتیم و ظرف کوچکی داشتیم ذکر لسانی- به معنای مصطلح آن- یاد نمیداد و ذکر عملی که همان تقوا و ترک گناه بود توصیه محوری و اکید ایشان بود. آدمهایی مثل ایشان در هر عصری و نسلی و مصری، کیمیا هستند آدمهایی بادل صاف، پیشانیبلند، بیان شیرین و لطیف، خندههای نمکین و توصیههای دلنشین که با تمرکز و الحاح و اصرار بر چند توصیه زیربنایی و ریشهای، قلب و عقل و فکر و روح متربیان را عملاً جهتدهی و تربیت میکنند. «امرنا صعب مستصعب لا یحملها الا قلوب طاهره و صدور منیره» تا قلب، طاهر و دل نورانی نشود کار سالک به سامان نمیرسد. ایشان باانرژی مناسک و احکام دین نمیگذاشت گرمای شوق جوانان به عرفان ناب اسلامی میرا شود. «چونکه در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود»
6- بسیاری از اهل نظر و اهل علم، آیتالله خوشوقت را درّ مکنون و گوهر پنهان علامه طباطبایی مینامند و میخوانند. ایکاش ابعاد بیشتری از ارتباط آیتالله خوشوقت با حضرت علامه طباطبایی توسط شاگردان مبرّز و میوههای شیرین آن شجره طیبه بیان شود و استاد مصباح یزدی، علامه جوادی آملی و علامه حسنزاده آملی آنچه را که از ارتباطات ویژه آیتالله خوشوقت و علامه طباطبایی به یاد دارند بازگو کنند.
نقل است که ایشان قبل از بسیاری از شاگردان مشهور علامه، توفیق بهرهمندی از انفاس قدسیه علامه را داشته است. آیتالله خوشوقت به مدت بیست سال در محضر علامه طباطبایی بوده و درسهای مختلفی از قبیل اسفار، الهیات شفا و منطق شفا و همچنین تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی که اولین کتاب عرفانی در سیر کلاسیک مباحث عرفانی است را میخوانند.
البته با توجه به این نکته لازم است دانسته شود که علامه طباطبایی رضوانالله تعالی علیه دو نوع شاگرد و دو شیوه تدریس داشتند بهحسب آنچه بارها شاگردان ایشان فرمودهاند یکسری بحثهای فلسفه را در فضاهای عمومی و شاگردان عمومی داشتند و خیلی از چهرهها، شخصیتها و شاگردها شرکت میکردند و از محضر ایشان بهرهمند میشدند؛ اما یک سبک بهاصطلاح محدودتر و مخفیانهای در ارتباط با برخی از مباحثی که همهکس نمیتوانند حلش کنند، هضمش کنند، جهاز هاضمه علمی هرکسی قدرت هضم و تحلیلش را ندارد اینها را در جلسات خصوصی تدریس میکردند.
خواص علامه نقل میکنند که اسفار وقتی به جلد نهم و مباحث معاد رسید، علامه درس را بهصورت عمومی تعطیل کردند و تبدیل کردند در محدوده چند نفر، ازجمله حضرت آیتالله انصاری شیرازی، حضرت آیتالله جوادی آملی و حضرت آیتالله حسنزاده آملی، حضرت آیتالله ابراهیم امینی و جمعی در این حد و بهگونهای مرحوم علامه محدودیت قائل میشود که برخی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی، گمانشان بر این بوده که علامه، جلد نهم اسفار را تدریس نمیکنند به دلیل آنکه معاد با آن نوع نگاه صدرایی را قبول ندارد و الآن هستند از چهرهها و شخصیتهای برجستهای که قبلاً در فضای فلسفی از شاگردان علامه بودند و چون علامه آنها را در جلسات خصوصی معاد شرکت نمیداده، تصویر آنها از مطلب این بوده که علامه، معاد ملاصدرا را قبول ندارد لذا میگویند علامه تا بحث معاد تدریس کرد و بعد درس را تعطیل کرد درحالیکه اینچنین نیست، بلکه علامه این درس را در جلسات خصوصی تدریس میکردند. بحث دیگر که شاگردان خاص در محضر علامه طباطبایی بودند روایات بحارالانوار بود که مدتها مرحوم علامه، بحارالانوار تدریس میکردند و خواص در آن محفل و مجلس حضور داشتند.
حضرت آیتالله خوشوقت، حساسیتی فراوان به تکریم و تجلیل از علامه طباطبایی داشتند و اگر نظر متفاوتی از علامه طباطبایی در مبحثی داشتند نظر خود را به شکل حاشیهای بیان میکردند یکی از شباهتهای زندگی ایشان وزندگی علامه طباطبایی، زیّ طلبگی و ساده زیستی ایشان بود. آن چیزی که نمودار ظاهری زندگی ایشان بود واقعاً زندگی زاهدانه بود و این چیزی نیست که با صرف گفتار و اینکه انسان بخواهد در مقام تجلیل بهصورت ظاهر بیان کند بلکه عمل ایشان در زندگی کاملاً نشان میداد و ایشان از هیچ موقعیتی نخواست استفاده کند بااینکه همه موقعیتهای مالی و مقامی برای ایشان فراهم بوده است. طبعی بسیار بلند که بههیچوجه در مقابل مال دنیا ایشان سر خم نکردند و در مقابل نام و نشان و موقعیت بههیچوجه سر خم نکردند و یکی از اصولی که در زندگی ایشان حاکم بود آن حالتهای گمنامی بود در عین اینکه موقعیتهای بسیار برای ایشان پیش آمد ولی ایشان گمنامی را ترجیح داد و هیچگاه نلغزید و از فضای ثروت، فضای شهرت و فضای مقام فاصله داشت و فاصله گرفت.