«نماینده»/سیدامیر حسین قاضی زاده هاشمی، نایب رئیس اول مجلس شورای اسلامی: روشن است که «نظام امامت» به اذن الهی و دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ، جهت مبارزه با مرتجعانی بود که قصد داشتند نظام اسلامی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را که در همه ابعاد دست به اصلاحات زده بود، به همان نظام جاهلی برگردانند. این نظام اگر به حاشیه رانده نمی شد، می توانست مانع ارتجاع های مختلف شود، اما در پی همان تعارض تاریخی حقّ و باطل، نظام امامت به حاشیه رانده شد و مدیریت حکومت از دست آنان خارج گشت و مرتجعان (به خصوص بنی امیه) در ارکان حکومت، نفوذ اساسی کردند. در این میان روش هر امام در برابر مرتجعان، متناسب با شرایط آنان بود، با حفظ اصل وظیفه یعنی ارتجاع ستیزی.
امام علی علیه السلام با سه جنگ در برابر ناکثین، قاسطین و مارقین، به شیوه جنگ با مرتجعان روی آورد و وظیفه ارتجاع ستیزی خود را در این شکل انجام داد. حال امام حسن علیه السلام نیز موظّف است برای انجام وظیفه ارتجاع ستیزی، قالب مناسبی بیابد. ابتدا وی نیز مانند پدربزرگوارشان (برای شکست رجعت طلبان) به مبارزه و جنگ روی آورد؛ ولی به دلیل ضعف جبهه داخلی (دو رویکرد عمده دنیاگرایی و باور نداشتن دین و پیامدهای آن) مجبور شد شیوه خود را عوض کند و برای ماندگاری نظام امامت (نه خود)، شیوه ای جدید برگزیند.
عهده داری مقام رهبری امت شایستگی هایی را می طلبد که بدون آن، «نظام امامت» کارآیی لازم برای تداوم مسیر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و حفظ آن را نخواهد داشت. از نظر امام حسن علیه السلام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شایسته ترین ها برای امامت هستند و نیروهای ناصالحی که در سطح جامعه دینی حضور دارند، فاقد صلاحیت لازم برای رهبری اند.
از نگاه امام حسن علیه السلام این دو گروه، در طول تاریخ به هم برخورد کرده اند و نتیجه تعارض آنان، خروج شایستگان از نظام حاکمیت و استیلای ناصالحان بر امت بوده است. در برابر این وضعیّت، صالحان همواره از دو راهکار استفاده کرده اند: 1. اقدامات تاکتیکی، برای رعایت مصالح فعلی و به روز جامعه دینی مبارزه اساسی و پیگیری هدف اصلی؛ 2. تلاش برای کسب حاکمیت و رهبری امت.
نمونه هایی از سخنان امام حسن علیه السلام : مردم عراق چنان خسته و بی رمق بوده و احساس کسالت و بی حالی می نمودند، که نشاط و خوشی را از سبط پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و خلیفه وقت مسلمانان، یعنی امام حسن(علیه السلام) سلب نمودند و ایشان را وادار نمودند تا آنان را با این سخن نکوهش و سرزنش کند: ((یا عجبا من قوم لاحیاء لهم و لادین مرة بعد مرة، ولو سلمت الی معاویة الأمر، فایم اللّه لاترون فرجا ابداً مع بنی امیة، واللّه لیسومنّکم سوء العذاب، حتی تتمنّون ان یلی علیکم حبشیا؛ شگفت از ملتی که نه حیا دارد و نه هیچ مرتبه ای از مراتب دین را. اگر من أمر حکومت را به معاویه تسلیم نمایم، پس به خدا قسم هیچ گاه شما در دولت بنی امیه، فرجی نخواهید یافت(و یا فرح و شادی نخواهید دید). سوگند به خداوند متعال، با بدترین عذاب و آزار با شما بدی خواهند کرد، به طوری که آرزو کنید که (سیاهان) حبشی بر شما حکومت کنند(بهتر است از تحمّل حکومت بنی امیه).
حقیقت این است دوره ای که امام حسن علیه السلام در آن به سر می برد، دوران اوج تعارض با حاکمیت امامت بود. و قبل از آن، از ماه صفر سال 11 تا 36 هجری، به مدت 25 سال نظام ارتجاع توانسته بود، دوران نفوذ در حاکمیت را طی کند و از سال 36 تا 40 هجری به مدت 4 سال و اندی در میدان تعارض عملی با «نظام علوی» تجربیات زیادی اندوخته بود. و چنین مرتجعانِ با تجربه ای بودند که رویاروی امام حسن علیه السلام قرار داشتند. بنابراین، جبهه امام که توان مبارزه نظامی را نداشت، ناچار به یک اقدام هوشمندانه، یعنی صلح شد که نتیجه آن، بقای نظام امامت جهت مبارزات آتی (به محض فراهم آمدن شرایط) بود. امام حسن علیه السلام بارها به این مسأله اساسی (لزوم تداوم وظیفه نهضت ضدّ ارتجاعی) اشاره کرد و در موقعیت های مختلف از آن سخن گفت؛ از جمله شیخ صدوق(رضوان الله تعالی علیه) از ابوسعید عقیصا نقل می کند: به حسن بن علی بن ابیطاب علیهما السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا با معاویه سازش و صلح کردی، با اینکه می دانستی حق با توست نه او، و معاویه گمراه و ستمگر است؟!
امام فرمود: «آیا من حجّت خدای سبحان و پس از پدرم امام بر خلق خدا نیستم؟ گفتم: آری. فرمود: آیا من همان نیستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حق من و برادرم فرمود: «حسن و حسین دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند»؟ گفتم: آری. فرمود: پس من امامم، خواه قیام کنم و یا بنشینم... اباسعید! اگر من از سوی خدای سبحان امامم، نباید نظرم را (در صلح یا جنگ) سبک بشمارید، هرچند حکمت کارم روشن نباشد.»
بر این اساس، اصل «امام بودن» را مورد تأکید قرار می دهد. و طبیعتاً کسی که امام است، به حکم وظیفه، تداوم نهضت ضدّ ارتجاعی و... را باید ادامه دهد؛ در هرشکل و صورتی که مقدور باشد و به تعبیر امام و رسول اکرم این وظیفه، گاه با قیام و گاه با قعود.
به عبارت دیگر، جنگ و صلح هردو قالب انجام وظیفه اند و به تنهایی موضوعیتی ندارند، آنچه مهم است، اصل وظیفه (امامت) است و قالب های مبارزه، فرع آن است.
در یک کلام، صلح امام حسن علیه السلام معلول دو رویکرد مهمّ دنیاگرایی و ملتزم نبودن به دین توسط مردم، به ویژه خواص است. هر چند این جمله، نقطه ثقل در تصمیم گیری امام است؛ ولی بدان جهت که به مسأله دنیاگرایی مردم و خواص در آن و دوره ـ به مناسبت شهادت امام حسین علیه السلام ـ بارها تأکید شده است،
حال وقت آن است تابه آثاری که در پی این دو عامل، در رفتارهای مردم، به ویژه خواص بروز کرد، بپردازیم:
1. امام حسن علیه السلام بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام برای اصحاب خود سخنرانی کرد و فرمود:
«اَما واللّه ثنانا عن قتال اهل الشام ذلّة و لا قلّة و لکن کنّا نقاتلهم بالسّلامة و الصّبر... ان معاویة قد دعا الی امرٍ لیس فیه عزّ و لا نصفة. فان اردتم الحیاة قبلناه منه و اغضضنا علی القذی و ان اردتم الموت بذلناه فی ذات اللّه و حاکمناه الی اللّه ـ عزّ و جلّ ـ لظبی السّیوف، و ان اردتم الحیاة قبلناه و أخذنا لکم الرضی؛؛ سوگند به خدا، خواری و کاستی، ما را از نبرد با شامیان بازنداشت؛ بلکه ما با سلامتی و بردباری با آنان پیکار می کردیم. پس دشمنی، سلامتی را و بی تابی بردباری را فرسوده کرد. شما با ما می شتافتید در حالی که دین شما پیش روی دنیایتان بود. اینک دنیای شما پیش روی دینتان است. ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز علیه ما هستید... همانا معاویه ما را به چیزی فراخوانده که عزّت و عدالت در آن نیست. اگر زندگی دنیا را می خواهید، می پذیریم و این خار در چشم را تحمل می کنیم و اگر مرگ را می خواهید، آن را در راه خدا ارزانی می داریم و آن را نزد خدا به داوری می بریم ولی اگر زندگی دنیا را می طلبید، خواسته اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم..»
راوی می گوید: هنگامی که کلام امام(علیه السلام) به این جا رسید: فناداه النّاس من کلّ جانب: البقیه، البقیه، فلمّا افردوه أمضی الصلح؛ مردم از هر سو فریاد برآوردند که ما زندگی و بقای دنیایی را می خواهیم، (با این سخن، صلح را بر امام(علیه السلام) تحمیل کردندو) امام(علیه السلام) پس از آن که از آن ها جدا شد، صلح با معاویه(لعنت الله تعالی علیه) را امضاء نمود.
2. سخن از بی یاوری در آیینه دعای امام حسن(سلام الله علیه):
آن حضرت حتی در دعاهایش نیز از این درد بزرگ، که مانع تحقّق یافتن حکومت به دست وی شد، سخن می گوید:
«تشهد الانفعال و تعلم الاختلال و تری تخاذل اهل الخبال و جنوحهم الی ما جنحوا الیه من عاجل فانّ و حطام عقباه حمیم آن و قعود من قعد و ارتداد من ارتدّ و خلوی من النّصّار و انفرادی من الظّهّار و بک اعتصم و... ؛ (خدایا) تو انفعال (درماندگی) را می بینی و از هم پاشیدگی و دست کشیدن نابکاران و گرایش انسان به دنیای فانی و حُطامی که سرانجام آن آتش سوزان است و نیز نشست نشستگان و ارتداد مرتدان و تنها ماندنم از یاران و پشتیبان را می دانی. و به تو پناه می برم و به ریسمان تو می آویزم و برتو توکل می کنم. خدایا! تو می دانی که تلاشم را نیندوختم و از توانم دریغ نورزیدم؛ تا حرمتم شکست و تنها ماندم. سپس راه پیشینیان خود را ـ که باز داشتن از شرّ تجاوزگران و آرام کردن طغیانگران از ریختن خون شیعیان باشد ـ پیمودم و امر آخرت و دنیای خود را چون اولیای خود نگهبانی کردم...»
امروز متاسفانه تحریف از جمله مهمترین تاکتیکهای یک جریان سیاسی داخلی جهت مبارزه با حاکمیت و ضدیت با گفتمان انقلاب اسلامی است.
یکی از عناصر مهم و کلیدی گفتمان انقلاب اسلامی مبارزه با نظام سلطه، ایستادگی در برابر تهدید و تحریمستیزی جامعه میباشد و جریان مورد اشاره این عنصر را با ابزارهای مختلف از جمله «تحریف تاریخ» تضعیف میکند و به عنوان یکی از عوامل افزایش مشکلات اقتصادی کشور از آن یاد میکند.
تحریف وقایع صدر اسلام و حتی تحریف اندیشهها و تفکرات بنیانگذار انقلاب اسلامی در همین جهت به کار گرفته میشود، کمااینکه طی سالهای اخیر به کرات از سوی افراد و برخی سانههای این جریان شنیده میشود که جامعه امروز و شرایط کنونی کشور یادآور زمان حیات امام حسن مجتبی (ع) میباشد یا ادعای اینکه «درس کربلا، درس مذاکره بود»(!) و راهکار برونرفت کشور از مشکلات موجود مبارزه با نظام سلطه و پایداری بر اصول و مبانی انقلابی نیست.
این طیف تلاش میکند اصل پایداری و مقاومت در برابر تحریم- تهدید را هزینه زا و ملال آور برای جامعه تفسیر کند و استمرار شرایط فعلی را برای اداره کشور غیرممکن قلمداد کند، حتی گاه برای سازش با غرب، واقعه عاشورا نیز مورد تحریف قرار گرفت وآن را مذاکره نامیدند.
همان طورکه عرض شد:«خیانت فرماندهان در پی تطمیع و تهدید معاویه»، «فقدان فهم سیاسی مردم و عدم هوشیاری سیاسی» و «تعداد کم شیعیان که در صورت وقوع جنگ تشیع از اساس با انقراض مواجه میشد» از جمله مهمترین دلایل صلح امام حسن (ع) یاد شده است.
از شخص امام حسن (ع) درباره چرایی صلح پرسیده شد، ایشان در جواب فرمودند: «شما در جنگ صفین با پدرم در حالی که دین شما جلوی دنیای شما بود، شرکت کردید ولی امروز صبح کردید در حالی که دنیای شما جلوتر از دین شماست.» طبیعی است زمانی که «دنیا» محور زندگی یاران اصلی امام حسن (ع) قرار میگیرد، این تفکر در لایههای مختلف اجتماعی آن روز نیز قرار میگیرد و استقامت و پایداری در برابر فشار دشمنان جای خود را به انعطاف و سازش میدهد و یاران امام (سلام الله علیه) به راحتی تطمیع شده و به امام حسن (ع) فشار آوردند تا پیشنهاد صلح معاویه را بپذپرد.
به همین دلیل است که بسیاری از حلقه اول یاران امام حسن (ع) به ایشان خیانت کرده و به حمایت و تبعیت از معاویه متمایل میشوند. در تاریخ نقل میشود که یاران امام حسن (ع) فوج فوج به لشکر معاویه ملحق میشوند چراکه خوی اشرافیگری و دنیاطلبی در میان آنها بسیار فراگیر شده است.
تبلیغات مسموم و«شایعه پراکنی» نیز یکی دیگر از تاکتیکهای معاویه برای وادار کردن امام حسن (ع) به صلح بود، به طوری که یکی از علل پذیرش صلح توسط امام گسترش شایعه در میان لشکر امام حسن (ع) و اثرگذاری آن در بین لشکریان عنوان شده است.
به عنوان نمونه زمانی که امام حسن (ع) در مدائن مجروح میشود، دستهای از طرف معاویه به ملاقات امام آمدند و با ایشان صحبت کردند و بعد از صحبت با ایشان در بین مردم شایعه کردند که ایشان به نفع معاویه کنارهگیری کردهاند و از این به بعد معاویه امام مسلمین است و به کارگیری این تاکتیک منجر به شورش در اردوگاه یاران امام حسن (ع) شده و دوقطبی را شکل میدهد.
اگر چه برخی از شرایط فعلی کشور با دوران امام حسن (ع) همپوشانی دارد، اما باید گفت، اوضاع فعلی با شرایط زمان امام مجتبی (ع) قابل مقایسه نیست. این تطبیق به لحاظ مفهوم تاریخی اساساً نادرست و به نوعی ظلم به ملت بزرگ ایران است ، چراکه امام در آن مقطع زمانی اکثریت افراد خود را از دست میدهند و تعداد قلیلی از یاران واقعی ایشان باقی مانده و بر مبارزه با معاویه تأکید میکنند و مردم از اطراف ایشان متفرق شده و به سمت معاویه گرایش پیدا کرده بودند و در چنین شرایطی امام حسن مجتبی (ع) چاره دیگری جز پذیرش صلح نداشتند، نکته دیگر آنکه شرایط و مفاد مذاکره و سند مورد تفاهم را امام تعیین کرده بود نه معاویه، یعنی در اوج عزتمندی و صلابت امام حسن (ع) حاضر به پذیرش صلح شد.
اگر صلح و نرمش قهرمانانه، برای امام حسن(ع) تدبیری شجاعانه محسوب میشود، برای ابنعباسها که در اطراف امام(ع) فراوان بودند، خیانت و ننگ و عار ابدی است.
این در حالی است که جماعتی در داخل کشور صلح با غرب را تنها با مدیریت ضعیف و ناتوان از یکسو نارضایتیهای عمومی را در میان اقشار جامعه گسترده کرده و از سوی دیگر شرایط را برای تحمیل مذاکرات مجدد غیربرجامی به نظام فراهم میکنند.
کجای موقعیت نظام ما، مردم، و رهبری ما قابل مقایسه با دوران امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) است. در آن دوران خواص و اشراف خائن با معاویه ارتباط برقرار کردند و بهخواست او میخواستند امام حسن(سلام الله علیه) را زنده یا کشته تحویل دشمن دهند، حال آنکه سیل مردم انقلابی و ولایی که حماسههای عظیمی راآفریدند هرگز نخواهند گذشت نظام مقدس ولایت و رهبر انقلاب در آن موقعیت قرار گیرد.
الگوی فرماندهان ما علمدار کربلا حضرت ابالفضل العباس(سلام الله تعالی علیه)است، که مولای خود رالحظهای وانمیگذارد.
آیا رشادت های فرماندهان ما از انقلاب تاکنون وبالاخص سیدالشهدای مقاومت سپهبدحاج قاسم سلیمانی فراموشتان شده است؟
آیادیگرزمان آن فرانرسیده است که ازوقایع صدراسلام مصادره به مطلوب نکرد ودست از تحریف ظالمانه واهانت به ساحت مقدس اهل بیت(سلام الله تعالی علیهم اجمعین)برداشت(( افی قلوبهم مرض))؟
این رویکرد در معرفی نسخه سازش بهعنوان راه رونق وپیشرفت کشور، بیتردید خطای خسارتباری بود که با تحریف صلح امام حسن(ع)، جبران نخواهد شد.
تجربیات حاصل از برجام از نقض این سند بینالمللی(که تاکنون خسران فراوانی برپیکره منافع مادی ومعنوی کشورواردساخته) گرفته تا تضمینهای پوشالی مقامات غربی که تکمیل کننده پازل سیاست فشارحداکثری آمریکای تروریست و جنایت کار هستند برای اجرای تعهدات برزمین مانده، امروز جامعه ایرانی را به این یقین رسانده است که مذاکرات بر سربرگهای اقتدار کشور نمیتواند بهبود اوضاع اقتصادی و معیشتی را به همراه بیاورد و آنچه شرایط کشور را تغییر خواهد داد، مدیریت انقلابی و جهادی است وباید ازشرطی کردن منافع کشور به شدت پرهیز کرد.
عزت جمهوری اسلامی با انفعال اعاده نمیشود وباید از موضع انفعال خارج شدوبه جای اتخاذسیاست صبر و انتظاربه گونهای که کمافی سابق تامین کننده و تضمین کننده منافع جمهوری اسلامی درعرصه منطقهای وبین المللی نبوده است پرهیز نمود وبااتخاذساست مقاومت فعال و اقدام پیش دستانه معادلات دولتهای متخاصم را برهم زد وباشکست مواجه نمود، مهم تراز آن باید به ((ان معی ربی)) اعتقادوباورداشت، در عرصه سیاست خارجی و داخلی خط مشی سیاستگذاری را تغییر داد و سیاست اسلامی را به معنای واقعی کلمه سرلوحه کارقرارداد.
همان گونه که قرآن کریم به ما هشدار میدهند: ((ولن ترضی عنک الیهودولاالنصری حتی تتبع ملتهم قل ان هدی الله هوالهدی ولئن اتبعت اهوائهم بعدالذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی ولانصیر))
والسلام علی من اتبع الهدی....