به گزارش «نماینده» ، «سعدالله زارعی» در سرمقاله شماره امروز روزنامه «کیهان» نوشت:
اگرچه در گام اول، انقلاب اسلامی ایران، حذف رژیم منحط شاهنشاهی در دستور کار قرار داشت اما از همان آغاز، نفی نظام سلطه حاکم بر جهان را نیز دنبال میکرد و بشریت را به لزوم درانداختن «طرحی نو» در سطح جهان فرامیخواند و این فراخوان در طول دوران پس از انقلاب اسلامی استمرار یافته است. خطابهای حضرت امام خمینی به مستضعفین جهان برای قیام فردی و اجتماعی در برابر قلدران و برای تغییر وضع موجود را همه به یاد داریم و امروز در یک ارزیابی از چهل سال استقامت و دعوت ملت ایران شاهد تغییرات مهمی به نفع محرومان و علیه زورمندان در عالم هستیم. اینکه آمریکاییها که پیش از پایان قرن بیستم با تبختر خود را مالک بیرقیب قرن بیست و یکم جهان اعلام میکردند، در عین حال نزدیک به ۳۰ سال پس از آن میگویند، اعاده قدرت آمریکا بر جهان را باید از محیط پیرامونی خود آغاز کنیم و بر این اساس در مواجهه با مکزیک و روند اسپانیست شدن آمریکا به طرح دیوارهای بتنی بین آمریکا و این کشور رسیدهاند و در کشور ونزوئلا به رسواترین شکل نمایش کودتا را راه انداختهاند و خودشان هم درباره به نتیجه رسیدن این طرحهای انفعالی علیه مکزیک و ونزوئلا تردید جدی دارند، نشان میدهد که ندای انقلاب اسلامی در جهان تا محیط پیرامونی آمریکا رسوخ کرده است و آمریکایی که در زمانی که جرج واکر بوش میخواست کاخ سفید را به بیل کلینتون تحویل بدهد، از یک قرن آمریکایی پیش رو خبر داد، تا چه حد با مشکل مواجه شده است. بله ۲۷ سال از آن روز گذشته است و در این ۲۷ سال هر سال آمریکا با مشکل بیشتری مواجه و در حل آن ناتوانتر شده است.
با این وصف کاملاً واضح است که ندای انقلاب اسلامی و آرمان آن برای تغییر قواعد حاکم بر جهان و به تعبیر دقیقتر برای تغییر دستور کاری که جنگ افروزان جنگهای خانمان برانداز اول و دوم جهانی نوشتهاند، کاملاً درست و شدنی بوده است. در آن زمان و حتی در همین روزها هم کم نیستند کسانی که با سخن گفتن از جایگاه (Position) یک استاد دانشگاه و یا یک فعال سیاسی، ادبیات انقلابی را رویایی دستنیافتنی معرفی میکنند و آن را دور از دسترس، و در نقطه مقابل منافع ملی میخوانند و در واقع از یک سو چشم خود را بر این واقعیت که امنیت و مصالح ملتها از سوی قدرتهای کنونی جهان ـ که در شورای امنیت سازمان ملل تمثل و تجسم دارند ـ بهطور جدی به خطر افتاده است، میبندند آنان از کنار این موضوع که جنگ ویرانگر یمن که روزانه به قتل و جرح دهها انسان بیگناه و فقیر منجر شده، با قطعنامه شورای امنیت تجویز شده است، عبور میکنند و از سوی دیگر این واقعیت را که ملتها توانستهاند آمریکا و به طور کلی قدرتهای متجاوز را وادار به عقبنشینی در حساسترین موضوعات کنند، نادیده میگیرند!
این عده متأسفانه نسخه قابلتوجهی هم ارائه نمیدهند، یعنی فقط میگویند نمیتوانیم با آمریکا و... درافتیم و انقلاب اسلامی چنین مسئولیتی را بر دوش ما نگذاشته است اما نمیگویند وقتی ما از در مصالحه با اروپا و آمریکا وارد شدیم و یک توافق مشترک را با همه تلخی و یکجانبهگرا بودنش امضا کردیم طرف آمریکایی و اروپایی با همه منافعی که از آنان بهرهمند شد، به آن تمکین نکرد و از پذیرفتن سهم خود طفره رفت، با این قدرتها چه میتوانیم بکنیم راه میانه آنان برای «نه مقاومت نه مذاکره» چیست؟
البته تجربه ما با اروپا در حوزههای سیاسی و اقتصادی و تجربه ما با آمریکا در حوزههای نظامی و امنیتی راه درست را به ما نشان میدهند. ما در حوزه امنیتی و نظامی از در مقاومت وارد شدیم و توانستیم تهدیدات آنان را در این حوزه بیاثر کنیم. تا جایی که امروز ملت ایران هیچ تردیدی در توانایی خود در حوزههای نظامی و امنیتی ندارد و از این منظر در منطقه هم الگو است و در عمل هم توانسته بسیاری از گرههای کور امنیتی ـ نظامی کشورهای منطقه را باز کند. اما در حوزه اقتصادی تجربهای شکستخورده دارد و باید بگوییم در این تجربه پیروز میدان طرف مقابل ایران بوده به شکلی که هماینک این چالش به درون مرزهای ایران آمده و آثار آن حتی در خانههای ایرانی هم نمودار شده است! این تجربیات که ارزان بهدست نیامدهاند را باید پاس بداریم حتی باید از تجربه شکستخورده یک موفقیت بسازیم. موفقیت این است که پرونده این نوع نگاه به دشمنانمان را ببندیم و عدم اعتماد به غرب را در سطح ملی به یک فرهنگ تبدیل کنیم.
اما همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در بند شش پیام (۲۴/۱۱/۱۳۹۷) که به «گام دوم انقلاب» مشهور شد، بیان فرمودند: منطقه و جهان با روح جدیدی از «تحرک نهضت بیداری اسلامی» مواجه است و این موج جدید محصول دو چیز است؛ یکی موفقیت شگفتانگیز مقاومت در برابر قدرتهای غرب و نیروهای بهظاهر مسلمان وابسته به آنان و دیگری «زمینگیر شدن» آمریکا و «همکاران خائن آنان در منطقه». آنچه در فاصله سالهای ۱۳۹۰ تاکنون در منطقه روی داده است، پیروزی جبهه مقاومت ـ با وجود کمی عده وعده آن ـ در برابر کل جهان سلطه بوده است. مگر غیر از این است که آمریکا، اروپا، سازمان ملل، عربستان، ترکیه، قطر، رژیم صهیونیستی، امارات و نیروهای شرور تکفیری در کل عالم برای برهم زدن نقشه راه جبهه مقاومت و متوقف کردن آن هم قسم شدند و مگر نه این است که علیرغم آن همه شرارت در نهایت ناگزیر شدند دستهای خود را بالا ببرند؟ وقتی در کنگره آمریکا تصویب میشود که نیروهای نظامی آمریکا باید ظرف شش ماه خاک سوریه را ترک گویند و حال آنکه پیش از این اساساً حرفشان اخراج نیروهای ایرانی و حزبالله از سوریه بود، جای بحث درباره شکست قطعی آمریکا در معارضه منطقهای و شکست عربستان و... و. باقی نمیگذارد. خب الان مردم متعهد عربستان و... از خود میپرسند که اولاً وقتی تردیدی در خائن بودن سران سعودی باقی نمانده و ثانیاً تردیدی در شکستپذیری آنان در صورت مواجه شدن با مقاومت خالصانه وجود ندارد، چرا نباید به میدان آمد و برای همیشه شر سران خائن سعودی را از سر شبهجزیره کوتاه کرد؟ و این حکایت مقابله مردم یا هر پایگاه آمریکایی در منطقه نیز هست. اینکه در ارتش آمریکا جمعبندی میشود که چه ضرورتی به حفظ این همه نیروی نظامی آمریکا در خلیج فارس، اقیانوس هند، دریای سرخ و... است در واقع نشان میدهد آمریکا برای خروج از این مناطق به جمعبندی رسیده است.
در واقع این موضوع بدون تردید مقدمه راه افتادن موج جدیدی از نهضت بیداری اسلامی در منطقه ماست. نهضتی که این بار دو تجربه را با خود به همراه دارد، یک تجربه این است که ـ براساس مدل شکستخورده جنبش بیداری اسلامی در مصر، تونس، لیبی و... و. ـ برای بقاء نمیتوان به دولتهای آمریکا، عربستان و... دل بست، آنان خود عامل اصلی شکست خواهند بود. دولت اخوانی مصر در دوره کوتاهی که در قدرت بود، گمان میکرد اگر از مخالفت علنی با آمریکا، اسرائیل، عربستان و... دست بردارد، میتواند دوره تثبیت را با موفقیت طی کرده و حتی با فریب آنان از امکاناتشان بهرهمند گردد این تجربه شکست خورد در مقابل آن تجربه انصارالله یمن که مخالفت خود با این جرثومههای فساد را علنی بیان کرد و باقی ماند و توانست امنیت عربستان را هم مخدوش گرداند، پیروز شده است.
اما یک سؤال اساسی باقی میماند، چه مردانی میتوانند صحنه آینده جنبشهای بیداری اسلامی را مدیریت کنند؟ کدام افراد، کدام دولتها؟ با چه خصوصیاتی؟ پاسخ به این سؤالات چندان دشوار نیست. گفتهاند گذشته چراغ راه آینده است. از بررسی نتایج عملکرد آنان که در دو امتحان شرکت کردهاند میتوان مردان این میدان را پیدا کرد. هیچ کس تردید ندارد تلألؤ قدرت جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت درجایی است که نیروهایی با توکل به خدا و با روحیه و اقدامات جهادی پا به میدان گذاشته و در هر قطعه از منطقه جمعیتی از جنس خود به کمک فراخواندهاند و در دورهای کوتاه به پیروزی بزرگ رسیدهاند. امروز محوریت ایران در تحولات عراق، افغانستان، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن و به اقتدار رساندن ملتهای آن محصول مدلی است که میتوانیم از آن به «مدل محبت و جهاد» یاد نماییم. این در حالی است که ما سالها بلکه قرنهاست که با اروپا رابطه داریم و بزرگترین سفارتخانههای اروپایی را در ایران داریم، اما نتوانستهایم حتی در آنجایی که آنان در مقابل تعهدات عظیم ما به چیزی متعهد شدهاند، کار خود را پیش ببریم. امروزه به یک «اینستکس» رضایت دادهایم و خودمان هم میگوییم این ارزش کمی دارد، اما همین هم به جایی نرسیده تا جایی که معاون سیاسی وزیر امور خارجه ما میگوید هنوز اینستکس عملیاتی نشده است دو سال رفت و آمد به اروپا و آن همه هزینه چه شده است؟ صحبت سر روش است نه اینکه ما بخواهیم کسانی را سرزنش کنیم. اصلاً بحث هم این نیست که دیپلماسی با اروپا را متوقف کنیم نه صحبت سر این است که «دل» مان را با کجا گره بزنیم؟ صحبت سر این نیست که در انتخابات به زید رأی دهیم یا به عمرو صحبت سر این است که زید و عمرو ما باید چه جنسی داشته باشند تا بتوانیم منافع ملی خود را تأمین نماییم.
ما در «گام دوم» باید حتماً از تجربه گام اول بهرهمند شویم ما در گام اول پیروزیها و شکستهایی داشتهایم. حتماً باید روشهایی که به شکست انجامیدهاند را کنار بگذاریم و بر روشهایی که به پیروزیهای بزرگ انجامیدهاند، متمرکز شویم.