به گزارش «نماینده» چهل سالگی انقلاب فرصتی را فراهم کرد تا تاریخ انقلاب را با آنانی که از نزدیک انقلاب را دیدهاند، مرور کنیم، از همین رو به سراغ غلامعلی حدادعادل، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی رفتیم تا با او به مرور خاطرات انقلاب بپردازیم. متن این گفتوگو به شرح زیر است:
به مناسبت فرارسیدن بهار چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی خدمتتان رسیدیم تا با شما مروری بر تاریخ انقلاب داشته باشیم؛ به عنوان اولین سؤال ۴۰ ساله شدنِ انقلاب امسال با سالهای گذشته چه میدانید؟
حدادعادل: ابتدا به ملت بزرگ ایران ۴۰ سالگیِ انقلاب اسلامی را تبریک میگویم، ملتی که صاحب این انقلاب است، انقلاب را به وجود آورده و ۴۰ سال آن را حفظ کرده است و خدا را شکر میکنم که این انقلاب به ۴۰ سالگی رسیده است.
همواره عدد ۴۰ در ذهن مردم یک ایستگاهِ خاصی است مثلاً با ۳۹ یا ۳۸ متفاوت است، اما مردم برای ۴۰ در عرف و آداب و سنتهای خودشان جایگاه خاصی قائلاند. یک آدمِ ۴۰ ساله درواقع به بلوغِ فکری و قدرت جسمی رسیده است یعنی ۴۰ سالگی در زندگیِ فرد یک دورانِ ممتاز و یک زمانِ مهمی است. عددِ ۴۰ در تاریخ، ادبیات و دیگر سنتهای ما هم خودش را نشان میدهد؛ در نتیجه با ۴۰ ساله شدن انقلاب اسلامی فرصتی فراهم شده است تا برگردیم و یک بار به این ۴۰ سال مراجعه کنیم.
به منتقدان ابتدای انقلاب میگفتم صبر کنید تا نتیجه انقلاب را ببینید/ چهل سالگی انقلاب فرصت خوبی برای ارزیابی دستاوردهاست
در اوایل انقلاب که خیلی از افراد به انقلاب و جمهوری اسلامی انتقاد میکردند ما به آنان پاسخ میدادیم که حالا صبر کنید و ببینید چه میشود، در حالی که آن زمان زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود تا کارنامهٔ انقلاب قابل بررسی باشد چراکه زمان ۱ سال، ۴ یا ۵ سال برای ارزیابی کفایت نمیکرد، ولی حالا ۴۰ سال گذشته است و فرصت خوبی است.
عدهای به اشتباه گمان میکردند انقلاب مانع تحصیل و کار زنان است/ پاسخ امام خمینی(ره) به نگرانیها درباره وضعیت زنان پس از انقلاب
آیا در ابتدای انقلاب تصور اینکه به عمر انقلاب به چهل سال میرسید وجود داشت و اینکه در ابتدای انقلاب چه تصوراتی از آینده انقلاب وجود داشت؟
حدادعادل: وقتی امام در پاریس بودند. خبرنگاران داخلی و خارجی همه به امام مراجعه میکردند و با توجه تصوراتی که از اسلام و امام داشتند سوالاتی را میپرسیدند خیلی این مصاحبهها که در پاریس با امام انجام شده است قابل توجه است، اگر ما اینها را بررسی کنیم نشان میدهد که چه فکرهایی داشتند مثلاً سؤال میکردند که اگر شما به پیروزی برسید آیا خانمها را از ادارات بیرون میکنید؟ آیا دختران ادامهٔ تحصیل خواهند داد؟ این نوع سؤالات را میپرسیدند. امام گاهی میفرمودند: شما سالها با طاغوت سر کردید یک مقداری هم صبر کنید ببینید ما چه میکنیم؟
حالا همین موضوعِ سادهای که خبرنگاران از امام میپرسیدند که وضع زنان در جمهوری و حکومتِ اسلامی چه خواهد شد؟ حالا بعد از ۴۰ سال شما همین موضوع را بررسی کنید.
بسیاری از مدیران کنونی کشور را خانمها تشکیل میدهند
ممنون میشوم خودتان هم به این سؤال پاسخ دهید، از منظر شما دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه زنان در این چهل سالی که از عمر انقلاب گذشته است، چیست؟
حدادعادل: اکنون در هر مدرسه یا دانشکده و دانشگاهی که بروید میبینید که کار دستِ دانشجویانِ دختر است. آیا تحصیلِ خانمها در جمهوری اسلامی پیشرفت کرده یا پَسرفت کرده است؟
دانش آموزان دختر در همهٔ پایهها، در همهٔ رشتهها در سراسر کشور معدلشان حدود ۱ نمره از متوسطِ معدلِ پسرها بالاتر است، بیش از ۶۰ درصد ورودیِ و قبولیِ دانشگاهها دختر هستند، من وقتی در سال ۱۳۴۲ وارد رشته فیزیک دانشگاه تهران در دانشکده علوم شدم ما در حدود ۷۰ دانشجو در یک کلاس بودیم، ۳ تا دختر داخلِ کلاسِ بود و بقیه پسر بودند، حالا شما بعضی وقتها میروید میبینید برعکس شده ممکن است ۳ تا پسر در یک کلاس باشد و بقیه دختر باشند، اکنون در کشورمان خیلی از مدیران خانمها هستند؛ میخواهم بگویم ۴۰ سالگی یک فرصتی است که ما بیاییم رو کنیم ببینیم آن حرفهایی که اول انقلاب میزدیم عملی شده است یا نه؟
پیش از انقلاب به دکترهای هندی و بنگلادشی و فیلیپینی وابسته بودیم/ پس از انقلاب خارجیها برای درمان به ایران میآیند
این مسئله تا چه میزان درباره حوزههای دیگر عملیاتی شده است؟ مثلاً در حوزه پزشکی چقدر توانستهایم موفق باشیم؟
حدادعادل: در مورد بهداشت و درمان، اولِ انقلاب فوجِ زیادی از دکترهای هندی و بنگلادشی و فیلیپینی در ایران داشتیم، اما اکنون ما دکترهایی را میشناسیم که ساکنِ دهلی هستند و خوب فارسی بلد هستند اینها به ایران آمده بودند و در ایران چند سال طبابت میکردند و فارسی یاد میگرفتند، اینها همه بودند و مردم چقدر گرفتاری داشتند.
اکنون آنها برگشتند به کشورشان و مردم ما به جای اینکه برای معالجه به خارج بروند، خارجیها برای معالجه به ایران میآیند. در بسیاری از بیمارستانها در تهران و شهرستانها شما قسمتهایی را میبینید که مخصوصِ بیمارانی است که از کشورهای دیگران برای معالجه به ایران میآیند، شما اطرافِ خودتان را ببینید حالا ممکن است هزینهها نسبت به درآمدِ مردم گران باشد، اما باز در مقایسه با خارج خیلی ارزان است.
شما به حافظهٔ خودتان مراجعه کنید و بپرسید ببینید که در این سالهای اخیر شنیدید که کسی مشکلِ قلبی داشته باشد یا یک بیماریِ دیگری داشته باشد و به این فکر باشد که برود خارج خودش را معالجه و درمان کند!؟ این واقعیت ۴۰ سال گذشته است.
پیش از انقلاب در کل استان یاسوج تنها دو مدرس ریاضی داشتیم
یکی از اقدامات شما در حوزهٔ ترویج و تدوینِ کتب درسی نقشِ بزرگی را در کشورمان بوده است و من احساس میکنم یکی از بزرگترین کارهایی که شما انجام دادید تدوینِ کتب درسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود، دستاوردهای انقلاب اسلامی را در حوزه علم آموزی چه میدانید و چه میزان تا نقطه مطلوب فاصله داریم؟
حدادعادل: اینکه ما تا نقطهٔ مطلوب چقدر راه داریم، بستگی به این دارد که شما آن نقطهٔ مطلوب را کجا بگذارید؟ از من اگر بپرسید من میگویم بینهایت راه در پیش داریم، چون هر چه جلو برویم باز هم باید جلوتر برویم نمیتوانیم بگوییم یک قلهای سرِ سه هزارمتری است اگر به آنجا برسیم تمام است! راه باز و بینهایت است، ولی واقعاً از آنجایی که بودیم خیلی بالا آمدیم و خیلی پیشرفت کردیم. در آموزش و پرورش آمار بگیرید ببینید مثلاً در یک استانی مانند کهگیلویه و بویراحمد قبل از انقلاب چند تا دبیرِ متخصص بوده است؟
من، چون سالها در آموزش و پرورش بودم یک خاطره نقل میکنم سال ۷۷ من رفته بودم یاسوج مرکزِ استان، مأموریت اداری داشتم آنجا میگفتند قبل از انقلاب در کلِ این استان، دو استاد لیسانس ریاضی برای تدریس ریاضیات در دبیرستانها برای کلِ استان وجود داشت، در سال ۷۷ یعنی ۲۰ سال بعد از سال ۵۷، ۱۵۰ دبیر لیسانسیه ریاضی فقط در استان بود، شما مقایسه کنید ببینید دو تا کجا ۱۵۰ تا کجا!
عدالت آموزشی پس از انقلاب در تمام کشور محقق شده است
این علمآموزی در این سالها توانسته است عملکرد موفقی در روستاها نیز داشته باشد و آیا عدالت آموزشی برقرار شده است؟
حدادعادل: این یک واقعیتی است که در تمامِ کشور به همین نسبت اتفاق افتاده است، اینکه ما نزدیک به دو هزار مدرسهٔ شبانهروزیِ روستایی در کشور ایجاد کردیم که دانش آموزان را از روستاهای پراکنده به مرکزِ بخش بیاورند و به جای اینکه یک کلاسِ ۷، ۸ نفری داشته باشند، یکی دانش آموزِ پایهٔ اول یکی مثلاً پایه دوم حالا در سطح مثلاً مدرسه راهنمایی یا دورهٔ اول متوسطه میگویم که بعد ما نتوانیم برای هر کدام معلمِ متخصص بفرستیم به دلیل کمی تعداد دانش آموز حالا دانش آموزان کم را از روستاهای مختلف در یک مرکزی جمع میکنند، شبانهروزی، خوابگاه برای آنها درست میکنند به آنها غذا میدهند با سرویس و وسایل رفت و آمد آنها را میآورند و میبرند و معلمِ متخصص برای آنها میفرستند، اینها فرصت برابر از نظر آموزشی پیدا میکنند و رشد میکنند و متخصص میشوند و به دردِ جامعهٔ خودشان هم میخورند، اینها یک نمونه از پیشرفت است.
۴۰ سال است قویترین قدرتِ مادی دنیا میخواهد نگذارد که ما رشد کنیم/ المپیادهای علمی کشورمان بیش از ۳۰ سال است که در سطح ۱۰ درصدِ اولِ جهان هستند
در عرصههای بینالمللی تا چه میزان توانستهایم رشد داشته باشیم و این مسئله را شما در عمر چهل ساله انقلاب چطور میبینید؟
حدادعادل: شما المپیادها را ببینید ما یک کشوری هستیم که ۴۰ سال است قویترین قدرتِ مادی دنیا میخواهد نگذارد که ما رشد کنیم و هر روز یک توطئه شکل میدهد، ولی شما میبینید دانش آموزان ما در المپیادهای علمی الان بیش از ۳۰ سال است که در سطح ۱۰ درصدِ اولِ جهان هستند!
این مسئله که دیگر دستِ ما نیست، کسی نمیتواند بگوید این تبلیغات است، ۵، ۶ دانش آموزان میروند المپیادِ ریاضی، فیزیک، شیمی، کامپیوتر، نجوم، زیستشناسی میروند در این المپیادها شرکت میکنند و امتحان میدهد کسانی دیگر سؤالات را طرح میکنند و امضاء میکنند و نتایج را اعلام میکنند بعد میبینید ایران اول یا دوم یا سوم میشود و بچههای ما با مدالِ طلا برمیگردند، این از کجا آمده؟ در سایر جنبههای دیگر همینطور است، در کشاورزی همینطور است، در پیشرفتهای علمی همینطور است.
واژهگزینی در ادبیات فارسی پس از انقلاب اسلامی متحول شد/ فرهنگنویسی در کشورمان با پیشرفتهترین اصول دنیا مطابقت دارد
آقای دکتر شما در زمینه تدوین ادبیات فارسی اقدامات گستردهای انجام دادهاید، به طور کوتاه کمی از اقدامات خودتان در عرصه ادبیات در این سالها بگویید؟
حدادعادل: در زمینهٔ ادبیات که شما سؤال کردید که کارِ ما در فرهنگستان هم همین زبان و ادبِ فارسی است شما ببینید در این بیست و چند سال که فرهنگستانِ ما تأسیس شده است، واژهگزینی فقط یکی از کارهای ماست، ما چقدر واژهگزینی کردیم و قبل از انقلاب چقدر فرهنگستانها چه میزان واژه گزینی کرده بودند.
پیش از انقلاب اقدامی برای آموزشِ زبان فارسی انجام نمیشد
ما در بنیادِ سعدی در حال حاضر در بیش از ۲۰۰ نقطه حدود ۳۰۰ کلاسِ آموزشِ زبان فارسی داریم، کلاس آزاد نه کلاسی که به مدرک دانشگاهی منتهی شود؛ شما کتابهایی که امروز برای آموزش زبان فارسی به خارجیها در ایران تألیف شده است بگیرید ببینید و با کتابهایی که ۴۰ سال قبل بوده مقایسه کنید، اصلاً بپرسید در ۴۰ سال قبل کتابی در ایران برای آموزشِ زبان فارسی به غیر فارسی زبانها تألیف شده است یا خیر؟
در همین فرهنگستان ما یک فرهنگ لغتی در دستِ تألیف داریم که ۳۵ جلد باید بشود، دو جلدش چاپ شده است و جلدِ سوم آن به نمایشگاه کتاب انشاءالله خواهد رسید، این فرهنگِ جامعِ زبان فارسی که ما داریم در فرهنگستان تألیف میکنیم با پیشرفتهترین اصول و اسلوبهای فرهنگ نویسی در دنیا مطابقت دارد، کارشناسانی که دارند این کار را میکنند کجا و چه زمانی تربیت شدند؟
آنها که را از خارج که نیاوردیم، اینها در همین جا هستند و در همین جا ما توانستهایم در سالهای گذشته یک دائرهالمعارف، یک دانشنامهٔ ۷ جلدی تحت عنوان «دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی» با چند هزار مقاله تألیف کنیم که این در نمایشگاه به صورت زیبایی از نو در ۱۲ جلد چاپ میشود و عرضه میشود، باز چند دائرهالمعارف در همین فرهنگستان در دستِ تألیف است.
شما باورتان نمیشود حدود ۱۰ سال پیش آمار گرفته بودند که در ایران امروز حدودِ ۲۰۰ کارِ دائرهالمعارفی دارد انجام میشود یعنی ۲۰۰ دائرهالمعارف در دستِ تألیف است یا تألیف شده است، یکی از اینها که من مسئول آنها هستم دانشنامهٔ جهان اسلام است، ۲۵ جلد این دانشنامهٔ جهان اسلام تاکنون چاپ شده است و این ۲۵ جلد بیش از ۲۰ هزار صفحه مطلب دارد و به زبان عربی هم ترجمه میشود و همزمان در بیروت منتشر میشود و محققان، پژوهشگران و استادان به اینها مراجعه میکنند و منابع و مطالب در اختیار آنها قرار میگیرد. در هر جایی شما در رشتههای علمی قدم بگذارید میبینید اصلاً با اولِ انقلاب قابل مقایسه نیست و این یک واقعیتی است.
در کشور هزاران دانشجوی غیر ایرانی داریم که زبان فارسی میآموزند
در ترویجِ زبان فارسی، چه تعداد از دانشجویان خارجی برای یادگیری زبان فارسی میآیند؟
حدادعادل: الان ما در کشور هزاران دانشجوی غیرایرانی داریم که اینها همه برای ورود به دانشگاه زبان فارسی یاد میگیرند و از کشورهای همسایه و غیرهمسایه چقدر در ایران دارند تحصیل میکنند، چقدر برای تحصیلِ علوم دینی به ایران میآیند اینها همه فارسی را با خودشان به سایر نقاط دنیا میبرند.
اگر موافق باشید کمی به واکاوی فضای سیاسی پیش از انقلاب از ۱۵ خرداد سال ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ بپردازیم. شرایط آن زمان را چطور دیدید و در سال ۴۲ مشغول به چه فعالیتی بودید؟
حدادعادل: من سه ماه بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ وارد فضای دانشگاه شدم.
سختترین سالهای دانشگاه قبل از انقلاب سالهای ۴۲ تا ۴۵ بود/ساواکیها در سراسر دانشگاه منتظر بودند تا دانشجویان را زندانی کنند
فضای دانشگاه به چه صورتی بود و فضای اختناق آوری که در فضای دانشگاه میگویند این فضا را شما در فضای دانشگاهی چگونه دیدید؟ اینکه اجازه میدادند شما فعالیت انقلابی داشته باشید یا دانشجویان حرفی بزنند؟
حدادعادل: سختترین سالهای دانشگاه قبل از انقلاب سالهای ۴۲ تا ۴۵ بود که من دانشجوی دانشگاه تهران بودم بعد از ۱۵ خرداد بود و اختناق خیلی بیشتر از سالهای بعد از ۲۸ مرداد بود و دانشگاهی که طبق قانون دانشگاه پلیس حق نداشت با اسلحه وارد شود و اینطور وانمود میشد که فضای دانشگاه باید فضای امنی باشد.
ما که بعد از ۱۵ خرداد دانشجو شدیم در محیط دانشگاه در فضای باز و همچنین در داخل ساختمان ماموران ساواک با لباسِ مشخص ایستاده بودند و ما را نگاه میکردند و همه چیز را زیر نظر داشتند که چه کسی با چه کسی صحبت میکند، کدام دو نفر کنار هم جمع میشوند و آنها گزارش بدهند تا دانشجو را دستگیر کنند و به زندان ببرند و این یک واقعیتی بود.
شما وقتی نگاه میکردید میدیدید اینجا مأمور ساواک ایستاده و لباس سورمهای به تن داشتند، کسانی که ۵۵ سال پیش وارد دانشگاه تهران شدند یادشان است که ماموران ساواک مشخص بودند و لباسِ سورمهای به تن داشتند یکی این سرِ تالار ایستاده، یکی آن سرِ تالار ایستاده، در راهروها، در سَرسَرای دانشکده، بیرون دانشکده، داخل خیابانهای دانشگاه ایستادند و مراقبت هستند که ببینند هر کسی چه میکند، این فضای دانشگاه بود در تمامِ آن سه سال اجازهٔ یک تجمع و یک حرکت به دانشگاه داده نشد و اینطور خفقان بود!
اجازه ندادند پیش از انقلاب شهید مطهری را به دانشگاه دعوت کنیم
خاطرهای از آن زمان به خاطرتان دارید که برایمان بگویید؟
حدادعادل: من یادم است یک زمانی میخواستیم آقای مطهری را به دانشگاه دعوت کنیم من رفتم پیشِ معاون دانشکدهٔ خودمان و به او گفتم اجازه بدهید ما آقای مطهری را برای سخنرانی به دانشگاه دعوت کنیم، گفت: آقای مطهری کیست؟ گفتم یک روحانی است و استادِ دانشکدهٔ الهیات هم است، گفت: مگر دانشگاه مسجد است که میخواهید این کارها را بکنید؟ آقا برو بیرون! یعنی اینطور رفتار میکردند.
این وضع دانشگاه بود که کسی جراتِ نفس کشیدن نداشت البته دانشجویان سالهای بعد در ۱۶ آذر و مناسبتهای مختلف اعتراض میکردند و وضع همانطور باقی نماند مخصوصاً در سال ۵۷ که دانشگاهیان همراه با مردم بودند و در اعتراضات و تظاهرات شرکت داشتند.
شما بعد از آن سالها به دانشگاه شیراز رفتید و بعد دوباره آمدید دانشکده علوم اجتماعی تهران، فضای شیراز چقدر متفاوت بود؟ شما فعالیتِ سیاسی هم در شیراز داشتید و شهید مطهری را هم در آنجا دعوت کردید و برنامه داشتید از آن هم برایمان بگویید.
حدادعادل: اصولاً دانشگاهِ شیراز را براساس الگوهای اروپایی ساخته بودند و برخلاف دانشگاه تهران که روی الگوی دانشگاههای فرانسوی ساخته شده بود و در آن زمان بیشتر تحصیلکردهها و استادهای دانشگاه تهران تحصیلکردهٔ فرانسه بودند و زبانِ فرانسه میدانستند دانشگاه شیراز با یک نسلی از استادها ایجاد کردند که بیشتر تحصیلکردهٔ آمریکا بود، طراحی این دانشگاه، نظام آموزشی آن و اصطلاحاتِ آموزشی آن از دانشگاههای آمریکا گرفته بودند حتی یک زمانی صحبتِ این بود که اصلاً در دانشگاه شیراز زبانِ تدریس انگلیسی باشد.
شما در چه سالی وارد فضای دانشگاه شدید؟
حدادعادل: من سال ۴۵ که وارد دانشگاه شیراز شدم و به عنوان مربی معلم فیزیک شدم که دانشجوی فوق لیسانس هم بودم اصطلاحات رایجِ داخل دانشگاه انگلیسی بود مثلاً به معاون آموزشی دانشگاه میگفتند «پُروفوست» چیزی که الان در هیچ جایی هم به کار نمیرود، ولی فضا فضای آمریکایی بود.
آمریکاییها با خودِ شاه فکر کرده بودند که در مقابل دانشگاه تهران که همیشه مزاحمِ حکومت است و دانشجویان اندیشههای سیاسی دارند بیایند یک دانشگاهی درست کنند خیلی مرفه و مثلاً مجالس رقص و پارتیهای شبانه و موسیقیهای غربی و اختلاط دختر و پسر در مجالس رقص دایر بکنند که به دانشجویان خوش بگذرد و سرشان به اینها گرم باشد.
در این صورت به زعم آنان دیگر دانشجویان به فکر دخالت در سیاست نیفتند، این مدلی بود که حکومت شاه و آمریکا برای دانشگاه شیراز درنظر گرفته بودند، ولی در آنجا هم موفق نشدند. من در آنجا انجمن اسلامیِ دانشجویان تأسیس کردم و آن انجمن هم درگیر شد و من هم از دانشگاه اخراج شدم و دیگر باقی قضایا.
این انجمن اسلامی بعداً به نام تحکیم ادامهٔ فعالیت داد؟ در واقع میخواهم بگویم پایهاش به این انجمن برمیگشت درست است؟
حدادعادل: بله، اینکه من میگویم برای سال ۴۶ است. سابقهٔ این انجمنهای اسلامیهای موجود به انجمنهای اسلامی قبل از انقلاب میرسد منتهی آن زمان در هر دانشگاهی یک انجمن اسلامی وجود داشت و همه هم یک حرف میزدند الان انجمنهای اسلامی متعدد شده است و حرفهای متعددی هم میزنند آن زمان اینطور نبود.
من و برادرم را قبل از جشنهای ۲۵۰۰ ساله به اشتباه گرفتند/ ماجرای دستگیری چوپانی که دولت پهلوی فکر میکرد چریک است
خدا برادرِ بزرگوارتان را رحمت کند، سال ۵۰ بعد از این قضایا در اعتراض به جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی، شما و برادرتان دستگیر میشوید، یک جا من خواندم نوشته بود که گویا قصد داشتید این جشن برگزار نشود، داستان چه بود و چه مدتی دستگیر شدید و بعد فضا به چه نحوی بود؟
حدادعادل: دستگیری ما علتِ دیگری داشت در آن زمان یک گروهی را در شهریور ۱۳۵۰ گرفتند قبل از جشنهای ۲۵۰۰ ساله مجاهدین خلق را که بعداً بحق نامشان منافقین شد، دستگیر کرده بودند و من و برادرم را هم تصور میکردند داخلِ آنها هستیم، چون ما سابقهٔ سیاسی داشتیم، پرونده داشتیم، برادرم در دانشگاه فعال بود و من هم قبلاً که در دانشگاه بودم فعال بودم و پروندهٔ مفصلِی در ساواک داشتیم ما را هم به این تصور گرفتند و مدتی من و برادرم در قزل قلعه زندانی بودیم.
او دانشجو بود و من در دانشگاه تهران فلسفه میخواندم و من حالا از رشته فیزیک آمده بودم و در مقطع فوق لیسانس مقطع میخواندم و در دانشگاه شهید بهشتی هم فیزیک درس میدادم.
علتِ زندانی شدن ما این بود منتهی ما همزمان با جشنهای ۲۵۰۰ ساله در زندان بودیم و آن زمان ما میدیدیم چه خبر و غوغایی است که مثلاً یکدفعه میدیدیم مثلاً یک چوپان را آوردند قزل قلعه وسط تحصیلکردهها و دانشجویان و دانشگاهیان مبارز، به او گفتیم تو کجا بودی؟ میگفت: من داشتم گوسفندانم را در بیابان میچراندم، گوسفندانم داشتند از کنارِ دکلِ برق عبور میکردند اینها به تصورِ اینکه من یک چریک هستم و میخواهم بروم زیرِ دکلِ برق بمب بگذارم، من را گرفتند؛ از اینطور قضایا زیاد بود تا مبارزانی که از افکار و جریانات مختلف در آنجا حضور داشتند.
امضایم را برای عضویت در حزب رستاخیز جعل کردند
آن زمان عضویت در حزب رستاخیز اجباری بود؟ فضای دانشگاهی آن زمان به چه صورت بود؟
حدادعادل: بله. من آن زمان حزب رستاخیز به وجود آمد معلمِ دانشگاه صنعتی شریف بودم من از سال ۵۱ تا سال ۵۷ در دانشگاه صنعتی شریف تدریس میکردم وقتی حزب رستاخیز به وجود آمد. یک آقایی به نام آقای حبیبی بود با هیکل درشت، که در قسمت اداری دانشگاه مینشست و او مأمور ساواک بود و همه هم میدانستند آقای حبیبی نمایندهٔ ساواک است، او به دانشکدهها و روسای دانشکدهها زنگ میزد که یک دفتری در فلان اتاق باز است به استادها بگویید بیایند امضاء کنند و عضو حزب رستاخیز شوند، همهٔ استادها هم میرفتند و امضاء میکردند که ما مثلاً شاه و فلان را قبول داریم و امضاء میکردند و هر چه برای من پیغام فرستادند که بیا امضاء کن، من نرفتم امضاء کنم و فکر میکنم برای اینکه فهرستشان کامل شود یک نفر از جانب من رفته بوده و جلوی نام من یک امضای جعلی کرده بوده و اینها هم گفتند همهٔ استادها امضاء کردند و کسی باقی نمانده است.
برگردیم به این بحثی شما در حوادث و دهه فجر کجا بودید و اینکه آیا خاطرهای از ایام الله دهه فجر دارید؟
حدادعادل: من ۱۲ بهمن فرودگاه بودم در صف دانشگاهیان جزء استقبال کنندگان امام بودم وقتی امام سخنرانی کردند، آیتالله طالقانی آنجا بودند، مرحوم سیداحمد آقا بودند، آقای مطهری و دیگران بودند، دانش آموزان در بالکنِ فرودگاهِ مهرآباد سرود خواندند من در صفِ استقبال کنندگان ایستاده بودم.
من یک خاطرهٔ کوچک از ۱۲ بهمن نقل کنم امام از فرودگاه مهرآباد وارد شدند مسیرشان هم مشخص بود از خیابان آزادی رفتند به بهشت زهرا، ولی شاید نسل امروز باور نکنند که در کوچه پس کوچههای جنوب شهر تهران خانمهای خانهدار از خانه بیرون میآمدند جلوی خانهشان را آب و جارو میکردند گلدانهای داخلِ خانهشان را کنار جوبِ کنارِ کوچه میگذاشتند که امام میخواهد بیاید!
یعنی شما ببینید چه ذوق و شوقی در دلِ تک تک این مردم از آمدنِ امام به وجود آمده بود و همین باور بود و همین ذوق و شوق بود که آن جوانان را ۱۰ روز بعد از آمدن امام به میدان آورد و شهید شدند و رفتند و آن حکومت را سرنگون کردند و بعد از این انقلاب حفاظت کردند و ۸ سال هم در جنگ تحمیلی جانشان را فدا کردند و این انقلاب را حفظ کردند و امروز به دستِ ما سپردند.
امام تکسواری بود که مردم ۲۵۰۰ سال در جاده تاریخ چشم انتظارش بودند
به عنوان سؤال آخر و با توجه به ضیع وقت ویژگیِ شاخصِ امام را برای نسل آن زمان جاذبه داشتند و هنوز هم یک بخشی از نسلِ جوانِ امروز ما امام را نمیشناسند، فکر میکنید ویژگیِ بارزِ امام چه بوده که امروز باید روی آن کار شود و به نوعی معرفی شود؟
حدادعادل: امام آن تک سواری بود که ۲۵۰۰ سال مردم ایران چشم به جادهٔ تاریخ بودند تا این تک سوار از راه برسد و آنها را نجات بدهد، امام نمادِ حقیقت و صداقت بود، نمادِ شجاعت بود، نمادِ عزت بود، نمادِ استقلال بود، نمادِ خود مردم ایران بود، یعنی آن مردمی که حس میکردند استقلال ندارند و عزتشان از بین رفته و مملکتشان وابسته شده و عقب مانده شده است، آن مردمی که هر چه شنیده بودند دروغ شنیده بودند و بی اخلاقی دیده بودند امام را درست نقطهٔ مقابلِ این چیزها میدانستند و به همین جهت بود که مردم یکپارچه یک آغوش شدند، یک آغوشی به بزرگی یک کشور بود تا امام برگردد.