ماهنامه «نماینده» - پس از انقلاب اسلامی نهاد مجلس شورای اسلامی بهدلیل اهمیت فراوان همواره محل تصمیمات و تغییرات مهم سیاسی و حتی گاه درگیریهای جناحی بوده است؛ بااینوجود، چهارمین دورۀ مجلس به خاطر یکدست بودن ترکیب سیاسی اعضا و حضور کمتعداد نمایندگان جریان چپ، حواشی و اتفاقات سیاسی خاصی را در کارنامه خود ندارد. اعمال نظارت استصوابی در انتخابات این دوره از سوی شورای نگهبان و تقارن با ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی را میتوان جزء مهمترین ویژگیهای مجلس چهارم دانست.
برای بررسی فراز و نشیبهای مجلس چهارم با «محمدرضا خباز» سیاستمدار اصلاحطلب کشورمان که جزء نمایندگان اقلیت مجلس چهارم بود به گفتوگو نشستیم تا از کارنامهای که نمایندگان مجلس چهارم از خود بهجا گذاشتند، بگوید.
* لطفاً ابتدا برایمان از فضای کاشمر که حوزه انتخابیه شما بود و همچنین علت علاقهتان برای حضور در عرصه نمایندگی مجلس بگویید.
شهرستان کاشمر در جنوب غربی مشهد واقع شده است و جزیی از خراسان رضوی است. با شهرهایی چون گنبد، بردسکن، سبزوار و نیشابور همسایه است. جمعیت شهرستان تقریباً ۳۰۰ هزار نفر است و قبل از آنکه من نماینده بشوم در بنبست بود یعنی فقط یک راه خروجی داشت. بههمین دلیل در زمان شاه عدة زیادی را به کاشمر تبعید میکردند چرا که کنترلشان راحتتر بود. افرادی چون شهید «مدرس»، آیتالله «مشکینی»، آیتالله «ربانی شیرازی» به کاشمر تبعید شدند. همچنین کاشمر شهری کاملاً مذهبی است. از قدیمالایام حوزههای علمیه بسیار قوی داشت، مجتهدین برجستهای داشت. ناگفته نماند که نام کاشمر قبل از پهلوی نام آن ترشیز بهمعنای محل میوههای خوشگوار و آبدار بود که رضاشاه آن را عوض کرد و کاشمر را بر روی شهر نامگذاری کرد.
از نظر هوایی هم همه نوع آبوهوایی در آن وجود دارد. آبوهوای کوهستانی دارد در کوه سرخ. آبوهوای معتدل دارد در خود کاشمر. آبوهوای کویری دارد در بردسکن. قبل از انقلاب هم شخصیتهای مهمی نماینده کاشمر بودند. «تیمورتاش» که وزیر دربار بود ۲ الی ۳ دوره نماینده کاشمر بود؛ «اقبال» که رئیس شرکت نفت آن زمان بود، نماینده کاشمر بود؛ «ملکالشعرای بهار» یک دوره نماینده کاشمر بود. یکی از کارهایی که من کردم این بود که همة سخنرانیهای نمایندگان قبل از انقلاب را در یک کتاب جمعآوری کردم. در نمایندگان قبل از انقلاب باسوادترین آنها تیمورتاش بود. این مختصری از تاریخ و موقعیت کاشمر بود.
من در سال ۱۳۳۵ در کاشمر بهدنیا آمدم. بعد از انقلاب ما درگیر تشکیل کمیتهها و نهادهای انقلابی، سپاه، جهاد و... شده بودیم ولی من چون شغل معلمی را بسیار دوست داشتم همواره بعد از فعالیت در آن حوزه دوباره برمیگشتم به همان شغل معلمی. در سال ۶۳ و ۶۴ اوج اختلافات گروهها در کاشمر بود. بین نماینده دور دوم و امام جمعه وقت درگیریهای شدیدی بر سر کاندیداتوری پیش آمد. بنابراین تصمیم گرفتم که از شهر هجرت کنم چون ماندن در اختلاف باعث میشود انسان هم دین و هم دنیای خود را از دست بدهد. بنابراین در کنکور شرکت کردم و قبول شدم و رفتم به مشهد تا خودم را از این منجلاب و جهنمی که نفس اماره بهوجود آورده بود، نجات دهم.
در مشهد ادبیات عرب میخواندم. هنوز چند واحدم باقیمانده بود که مدیرکل وقت آقای «رسایی» اصرار کردند که بروم رئیس آموزشوپرورش کاشمر بشوم. او معتقد بود مردم من را قبول دارند چون قبل از انقلاب سخنرانیهای انقلابی را من و «علی تهرانی» انجام میدادیم. من هم قبول کردم. حدود سال ۶۸ بود. نماینده وقت آقای «بلوکیان» که نماینده جناح اصولگرا در مجلس سوم بود، احساس کرد که من ممکن است در دور بعدی کاندید شوم و موی دماغ ایشان گردم. ایشان به مدیرکل اصرار کردند که باید خباز را از کاشمر بردارید. مدیرکل هم هرچقدر میگفت عملکرد ایشان خوب بود مردم هم راضی هستند ایشان قبول نکردند. بنابراین من را از کاشمر به مشهد منتقل کردند و رئیس آموزشوپرورش منطقه احمدآباد مشهد شدم. این حرکت نماینده که باعث جلای وطنم شد دو نتیجه داشت، یکی اینکه مردم از این رفتار بدشان آمد و هم به ذهن من که خطور نمیکرد بخواهم نماینده بشوم جرقهای ایجاد شد که میتوانم نماینده بشوم.
من در احمدآباد مشهد ۲ سال رئیس آموزشوپرورش منطقه بودم. نزدیک انتخابات مردم آمدند و اصرار کردند که شما بیا و کاندید مجلس بشو. با اصرار مردم من به کاشمر آمدم و کاندید شدم. ناگفته نماند که کاشمریها در آن زمان در هر دوره به یک نفر رأی میدادند و در دوره بعد نماینده عوض میشد. دور اول آقای «حسنزاده» که از انقلابیون برجسته بودند، حضور داشت و دور دوم آقای «عربی» بود که ایشان هم از مبارزین انقلاب بود. دور سوم هم همین آقای «بلوکیان» بود که از اختلاف این دو روحانی توانست نماینده بشود. دور چهارم هم که من نماینده شدم یعنی چهار دوره چهار نماینده داشت. بنابراین من با مردم اتمام حجت کردم که یا به من رأی ندهید یا اگر رأی میدهید باید چهار دوره رأی بدهید چون واقعاً در یک دوره نمیشود کاری از پیش برد. مردم هم اظهار محبت کردند و چهار دوره به من رأی دادند. بنابراین در پاسخ به سؤال شما که انگیزه شما از کاندید شدن چه بود باید بگویم در ابتدا من اصلاً بهدنبال نمایندگی نبودم، خدا اصلاً من را برای کار فرهنگی ساخته بود. شغل خودم را خیلی دوست داشتم. تا اینکه روند کار بدین صورت شد که عرض کردم. در دوره چهارم انتخابات دو مرحلهای شده بود. رقابت بین من و آقای بلوکیان بود که در دور دوم من رأی آوردم و نماینده مردم کاشمر در دور چهارم شدم.
* فضای انتخاباتی و تبلیغاتی آن سالها چگونه بود؟
فضای انتخاباتی آن زمان بسیار فضای سنگینی بود. چون همه ارکان همراه نماینده وقت بودند. ایشان هم حمایت شهر را داشت، هم فرماندار و هم رؤسای نیروی انتظامی از او حمایت میکردند بهطوریکه هر کس عکس من را پشت شیشه میزد، شیشه او را میشکستند و وقتی میرفت نیروی انتظامی شکایت میکرد، میگفتند عکس فلانی را بردار تا شیشهات را نشکنند. میگفتند مردم نسبت به ایشان حساس هستند اما درواقع مردم حساس نبودند عدهای خودسر این کارها را انجام میدادند که از قدیمالایام وجود داشتند. یادم هست در روز انتخابات به استاندارمان که آقای «علی جنتی» بودند (پسر آقای جنتی) تلگراف زدم که وضع بدین منوال هست، ایشان هم فوراً معاون سیاسی خود را که آقایی به نام ایزدی بود با یک هلیکوپتر و چند نفر کارشناس به کاشمر فرستادند و موجب شد کمی فضا آرامتر شود؛ در مرحلة دوم انتخابات جناحها صفآرایی میکردند اما دیگر درگیری رخ نمیداد. ناگفته نماند که انتخابات کاشمر متفاوت با بقیه شهرها بود یعنی در ۱۰ روز انتخابات همة مردم تبلیغاتچی میشدند. وقتی من سخنرانی میکردم بیش از ۳۰ هزار آدم میآمدند.
خاطرهای برایتان بگویم. دقیق خاطرم نیست دوره چهارم بود یا پنجم، آیتالله موحدیکرمانی که امام جمعه موقت تهران هستند، ایشان نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران بودند. یک نامه محرمانه برای ایشان آمده بود که معاون سپاه در امور مجلس که فکر میکنم آقای سردار «مزینانی» بود، گزارشی از انتخابات کاشمر را برای ایشان فرستاده بود پشت پاکت نوشته بود محضر مبارک حضرت آیتالله موحدی کرمانی(دامت برکاته)؛ پاکت را که باز کرده بودند خط اولش نوشته بودند این نامه محرمانه است به خباز نشانش ندهید. ایشان داده بودند به خدمتکار مجلس دادند به من. من آن را خواندم به ایشان برگرداندم گفتند اعتراضی ندارید، گفتم چرا دارم، در این نامه نوشته شده است ۸۰ درصد بسیج و حزباللهی و خانواده شهدا طرفدار خباز هستند، این بیانصافی است؛ باید مینوشت ۱۰۰درصد بهجز فرماندهی. یعنی فرماندهی که از مشهد میفرستادند ضد بنده بودند اما بدنه سپاه چون خودم سپاهی بودم، بسیجی بودم، جهادی بودم، با من همراه بودند. بدنه مردم و خانواده شهدا هم همدل با من بودند.
خدا رحمت کند آیتالله «واعظ طبسی» را، همیشه در مقابل ما یک کاندید از آستان قدس رضوی قرار میداد چون مایل نبود که اصلاحطلبها رأی بیاورند. البته ایشان در دور آخر اصرار داشتند من جزو لیست ایشان باشم. اما به حول و قوه الهی من دورههای چهارم، پنجم، ششم و هشتم رأی آوردم و بعد از چهار دوره هرچه قدر اصرار کردند، قبول نکردم کاندید شوم. گفتم من چهار دوره به شما قول دادم، به قولم هم عمل کردم. الان هم که آقای «بنیادی» نماینده کاشمر هستند، اصلاحطلب هستند و با اجماع اصلاحطلبها بهعنوان کاندید معرفی شد و رأی هم آوردند و درخشش بسیار خوبی دارند.
* رقابتها قومیتی بود؟
نه اصلاً؛ حساسیتهای جناحی بالا بود. مثلاً وقتی یک روز رفتم بردسکن سخنرانی، علیرغم آنکه آن زمان بنزین کوپنی بود، مردم با ماشین شخصی خود برای شرکت در این سخنرانی آمدند. حدود ۱۳۷۰ ماشین آمده بود نه اینکه من سخنرانی خاصی داشته باشم میخواستند حساسیت و علاقه و انگیزه خودشان را نشان دهند.
* شما از همان ابتدا گرایش اصلاحطلبانه داشتید؟
بله؛ من از همان ابتدا این گرایش را داشتم. البته باید بگویم گرایش کاشمر بماهو کاشمر یک گرایش اصلاحطلبانهای است. شاید وجود دو بزرگوار آیتالله ربانی شیرازی و مشکینی در کاشمر که از سال ۵۲ ما را با خط امام(ره) آشنا کرده بودند باعث شد در بدنة کاشمر رسوخ پیدا کند.
*آیا قبل از ورود به مجلس با اصلاحطلبان دیگر شهرها بهویژه تهران در ارتباط بودید و از آنها خطمشی میگرفتید؟
نه اصلاً؛ آن زمان ارتباطها همانند امروز نبود حتی من اول در مجلس پنجم با خانم کروبی آشنا شدم، بعد در مجلس ششم با آقای کروبی. مثلاً من در طول عمرم یک جلسه یک ساعته با آقای موسوی بیشتر نداشتم. همه فعالیت ما محدود به شهر خودمان بود. نهایت خیز ما تا مشهد بود. وقتی پایمان به تهران باز شد دیگر تا بندرعباس هم میرفتم به نمایندگی از جناح اصلاحطلب سخنرانی میکردم.
*بعد از ورود به مجلس وضعیت جناح اصلاحطلب که در اقلیت بود چه فضایی داشت؟ اصلاً امکان فعالیت داشتید؟
ابتدا این مسئله را بگویم که همین الان که حدود ۲۵ سال از آن سالها گذشته هنوز هم آنطور که شما انتظار دارید ارتباطات حزبی وجود ندارد. علت هم این است که در کشور ما حزب هنوز فراگیر نشده است. همه اینها به خود فرد بستگی دارد. اما با همه این احوال در داخل مجلس بیشتر با هم مشورت میکردیم. چون همیشه اقلیتها در مجلس منسجمتر هستند تا اکثریت. ما در مجلس چهارم ۲۳ الی ۲۴ نفر بیشتر نبودیم اما من چون زیاد در مجلس سخنرانی میکردم آقای ناطقنوری که رئیس مجلس بود، به من میگفت خباز اگر تو و آقای موحدی ساوجی و آقای عباسی بندرعباسی که به رحمت خدا رفتند نبودید چه کسی میخواست بلندگوی مجلس را اداره کند. من زیاد در مجلس سخنرانی میکردم. میرفتم طرحها و لوایح را میخواندم. هر روز مطلب برای بیان کردن داشتم؛ به همین دلیل آقای ناطق علیرغم اینکه از نظر جناحی در جناح مخالف من یعنی اصولگرایی بودند، من را فوقالعاده دوست داشتند چون موجب عزت رئیس مجلس میشدم. رئیس مجلس به نماینده فعال نیاز دارد.
نکتهای که میخواهم در اینجا اضافه کنم، رویکردی است که جناح اصلاحطلب به آقای روحانی در آن زمان داشت. میدانید که هر دوره در مجلس انتخابات رئیس مجلس و هیئت رئیسه برگزار میشود. جناح اصلاحطلب علیرغم اینکه تعدادشان کم بود اما همیشه لیست میداد، کاری نداشت که رأی میآورد یا نه. آنها نام ۱۲ نفر را میدادند؛ رئیس، نائبرئیس اول و دوم ۳ کارپرداز و ۶ منشی. ما هم همین تعداد را لیست میکردیم. تنها کسی که هم در کادر ما بود و هم در کادر اصولگرایان، آقای روحانی بود. علت هم آن بود که ایشان از همان ابتدا علیرغم آنکه جزو جامعه روحانیت مبارز بودند اما فرد معتدلی بودند به همین جهت همیشه نائبرئیس اول مجلس ۳۰ رأی بیشتر از رئیس مجلس داشت. مثلاً اگر آقای ناطقنوری با ۲۰۰ رأی رئیس مجلس میشدند، ایشان با ۲۳۰ رأی نائبرئیس میشدند.
* یکی از مهمترین موضوعاتی که در مقطع مجلس چهارم رخ داد، اوج گرفتن بحث نظارت استصوابی شورای نگهبان بود؛ روند این مسئله چگونه پیش رفت؟ مخالفتهایی صورت نگرفت؟
اول این را بگویم که این مسئله بعد از فوت حضرت امام(ره) اتفاق افتاد چون امام(ره) اجازه نمیدادند این اتفاق بیفتد. در انتخابات مجلس سوم نماینده نیشابور آقایی بود به نام «اکبرزاده» که شورای نگهبان رد کرد. وزیر کشور اسم او را دوباره رد کرد و پرقدرت ایستاد و گفت شورای نگهبان نمیتواند این کار را انجام دهد بلکه هیئت اجرایی این حق را دارد که صلاحیت یک نماینده را رد کند؛ آنها هم باید از چهار دستگاه قوه قضائیه، وزارت اطلاعات، پلیس بینالملل و ثبت احوال نظرخواهی کنند. این چهار دستگاه هم صلاحیت ایشان را تأیید کردند. ایشان با امام(ره) هم مشورت کردند حال اینکه دقیقاً چه چیز گفتند من با خبر نیستم اما امام(ره) هم نظر ایشان را تأیید کردند و آقای اکبرزاده هم رأی آورد و چهار سال نماینده نیشابور در مجلس سوم شد.
در مجلس چهارم که حدود ۴۰ نفر از سرشناسان کشور از جمله آقای کروبی، سیدهادی خامنهای و دیگران را رد کردند در آن زمان نظارت استصوابی هنوز قانون نشده بود، بلکه خودشان تفسیر جدید از قانون اساسی ارائه دادند. نظارت استصوابی قبل از آنکه در مجلس چهارم قانون بشود شورای نگهبان آن را اجرا کرد. یعنی معتقد بودند که تفسیر قانون اساسی بهعهده شورای نگهبان است. آنها میگفتند برداشت ما از نظارت در انتخابات نظارت استصوابی است نه استدلایی. ولی با کمال تأسف این مسئله در مجلس چهارم به قانون تبدیل شد.
* یعنی معتقدید اگر به قانون تبدیل نمیشد در عملکرد آتی شورای نگهبان تأثیری داشت؟
بله؛ خیلی تفاوت میکرد. چون ممکن بود بعد از گذشت چند سال با هجمههای مردم و علما بهصورت پیشین باز گردد اما وقتی به قانون تبدیل میشود تغییر آن بسیار دشوار است. در هر حال این اتفاق افتاد و شورای نگهبان پس از آن میتوانست صلاحیت نماینده را قبل از انتخابات، حین انتخابات و حتی بعد از انتخاب رد کند. مثلاً در انتخابات مجلس هفتم بود که آقایی به نام سلیمی رأی آورد، کارت ورود به مجلس را هم گرفت؛ حتی هیئت رئیسه موقت مجلس بود اما بعد از چهار روز بیرونش کردند.
* شما بهعنوان نماینده اصلاحطلب در مجلس چه واکنشی نشان دادید؟
ما تنها ۲۴ نفر بودیم، کسی به حرف ما گوش نمیداد اما من سخنرانی کردم و در برابر همة بندهای نظارت استصوابی مخالفت خود را بیان کردم. صدای من هم بسیار بلند بود اما نهایتاً آن طرح رأی آورد و بعد از اینکه به قانون تبدیل شد دیگر تمکین کردیم.
* واکنش سایر نمایندگان و مقامات کشور به چه صورت بود؟
آقای هاشمی پرقدرتترین رئیسجمهور کشور بودند، اگر میخواستند میتوانستند جلوی قانون نظارت استصوابی را بگیرند، اما اگر ایشان مخالفت میکردند وضع متفاوت میشد.
در داخل مجلس که خیر مخالفتی نشد، آقای ناطق نوری هم موافق بودند. اما در مورد آقای هاشمی باید بگویم ایشان پرقدرتترین رئیسجمهور کشور بودند، اگر میخواستند میتوانستند جلوی قانون نظارت استصوابی را بگیرند. من بیشتر از این دیگر توضیح نمیدهم. اما اگر ایشان مخالفت میکردند وضع متفاوت میشد. در آن زمان شورای نگهبان در جایگاهی نبود که بخواهد مثل امروز آقای هاشمی را رد کند.
* آقای هاشمی در همان مقطع آقای موسویخوئینیها را به ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری تعیین میکند. گویی میخواست با این انتصابا حمایت خود را از جناح اصلاحطلب نشان دهد.
آقای هاشمی ضمن اینکه جزئی از جامعه روحانیت بودند، نگاهی باز داشتند یعنی محدودنگر به جناح خود نبودند؛ مثلاً در مجلس چهارم یکی از کسانی که رد صلاحیت شد همین آقای جهانگیری معاون اول آقای روحانی بود. آقای هاشمی فوراً ایشان را بهعنوان استاندار اصفهان انتخاب کردند. آقای هاشمی چنین روحیهای داشتند. من بارها میگفتم آقای هاشمی در همه دوران شخص دوم نظام بود. در زمان امام(ره) هم شخص دوم نظام بود. در زمان آقای خامنهای هم شخص دوم نظام بودند. ایشان در قالب جناح خاصی نمیگنجید، فراجناحی فکر و برنامهریزی میکرد. اینکه من عرض کردم در قضیه نظارت استصوابی این قدرت را داشتند که جلوی این کار را بگیرند واقعاً همینطور بود اما اینکه چرا این کار را نکردند من واقعاً بیاطلاع هستم.
* در آن زمان و حتی همین امروز هم بیشترین نقد به عملکرد دوره ریاستجمهوری آقای هاشمی، در حوزۀ سیاستهای اقتصادی دولتشان است. مجلس چهارم بهویژه نمایندگان اصلاحطلب در مقابل سیاستهای اقتصادی دولت چه موضعگیریهایی از خود نشان داد؟
من در مجلس چهارم عضو کمیسیون اقتصادی مجلس بودم. آقای عسگراولادی هم رئیس کمیسیون بازرگانی مجلس بود. رئیس برنامه و بودجه آقای روغنی زنجانی بود. ایشان قبل از اینکه بودجه را به مجلس بیاورد با تعدادی از نمایندگان مجلس جلسهای تشکیل داد. آنجا وقتی ایشان سیاستی تحت عنوان تعدیل را توضیح داد ما احساس کردیم که این برای کشور مضر است. ایشان ناگهان چیزی از زبانشان پرید؛ گفت با اجرای این بودجه یکی دو تا از دهکهای پایین یعنی محرومین و مستضعفین که ما ادعای خدمت به آنها را داشتیم، میریزند. این مسئله خیلی ما را عصبانی کرد. دعوا و سروصدا کردیم. از آن طرف هم آقای عسگراولادی آمدند. گفتم بلند شوید برویم پیش آقای هاشمی. گفتند نمیشود، باید وقت بگیریم. گفتم همین الان باید برویم همه راه افتادیم ساعت ۳ بعدازظهر بود که رفتیم. محافظین ایشان گفتند ایشان خواب هستند نمیشود، گفتم بیدارشان کنید. بالاخره با ایشان دیدار کردیم گفتیم این چه حرفی بود رئیس برنامهوبودجه شما زده است. ما خودمان از طبقات پایین جامعه هستیم و افتخار ما این است که خدمتگزار قشر پایین جامعه هستیم. مهمتر از همه امام(ره) میفرمایند من یک موی کوخ نشینان را با کاخ نشینان عوض نمیکنم. آقای هاشمی هم که میدانید در بیان بسیار زیرک بودند. بعد از اینکه حرفهای ما را بهخوبی گوش دادند و دیدند که ما خوب تخلیه شدیم به آرامی گفتند ایشان یک کارشناس هستند و نظر کارشناسی خودشان را دادند نظر دولت که این نیست. ما گفتیم آقای رئیسجمهور این چه صحبتی است، ما از آقای روغنی زنجانی که بهعنوان کارشناس دعوت نکردیم. او بهعنوان معاون شما آمده است. خلاصه این بحثها شد و ما از پیش ایشان رفتیم. بعد روزی که بودجه را آقای هاشمی به مجلس آورد من پشت تریبون رفتم و خطاب به نمایندگان گفتم نمایندگان محترم به این بودجه رأی ندهید و آن را به دولت برگردانید چون این بودجه تورمزاست. آقای روغنی زنجانی گفته ۱۲.۵ درصد تورم دارد اما تورم خیلی بیشتر از اینهاست، ۱۲.۵ را ۴ برابر کنید. آقای ناطقنوری گفتند یعنی چه کار کنیم، مگر میشود مملکت را بدون بودجه نگه داشت؟ گفتم بله. دو دوازدهم آن را تصویب کنید تا اردیبهشت دچار مشکل نشود تا اینکه دولت تا آن زمان بتواند یک بودجه درست و حسابی مشخص کند. ایشان خندهای کردند و گفتند دو دوازدهم یعنی چه، اینها چیست که میگویید. آن زمان در دفتر برنامهوبودجه، من به آقای دو دوازدهم معروف شده بودم. نمیگفتند آقای خباز، میگفتند آقای دو دوازدهم. این مسئله گذشت. به مرداد ۷۴ رسیدیم، تورم به بالای ۴۰ درصد رسید. دوباره من رفتم یک نطق دیگری در مجلس کردم که خوشبختانه همه اینها در مجلس هست. گفتم نمایندگان محترم یادتان هست من در بهمن پارسال یعنی حدود ۶ ماه قبل به شما گفتم به این بودجه رأی ندهید، این بودجه تورمزاست. گفتم صدای شکستن استخوان مستضعفین به گوش میرسد. چطور دلتان میآید این اتفاق بیفتد. بعد آقای هاشمی را خطاب قرار دادم و گفتم قافلهسالار سر قدم کوتاه، چرا با این همه سرعت از عقب قافله مستضعفین دارند از بین میروند. شما از عقب قافله خبر ندارید بعد که از مجلس آمدیم بیرون آنهایی که الان جزو مخالفین سرسخت آقای هاشمی شدند آمدند دور من جمع شدند که این چه نطقی بود کردید چرا آقای هاشمی را خطاب قرار دادید. گفتم آقای هاشمی است، معصوم که نیست. رئیسجمهور ما هستند، من خودم به ایشان رأی دادم، ستادهایشان را اداره کردم ولی الان دارند اشتباه میکنند. میگفتند انتقاد از آقای هاشمی مثل انتقاد از رسولالله است. گفتم خیر آقای هاشمی مثل من است. همانها امروز بهجایی رسیدند که میگویند هاشمی کافر است. یعنی آن آدمها افراطی امروز تفریطی شدند. بنابراین ما با سیاستهای آقای هاشمی مخالف بودیم ولی حرفمان بهجایی نمیرسید. همه هم به من میگفتند چرا این قدر حرف میزنی، وقتی میدانی نتیجهای ندارد؟ گفتم من حرفهایم را برای ثبت در تاریخ میزنم.
* آن سالها علاوه بر بحث اقتصادی بحث فرهنگی هم بسیار پررنگ بود. از جمله قوانینی که در مجلس تصویب شد، قانون منع استفاده از ماهواره بود. البته در اینجا نمیخواهم بر یک موضوع ریز چون ماهواره تمرکز کنم بلکه میخواهم نظر شما را دربارۀ فضایی که این قوانین در آن به تصویب میرسید بدانم؟
من در مقطع پذیرش قطعنامه، رئیس آموزشوپرورش احمدآباد مشهد بودم. وزیرمان آقای اکرمی بود با نمایندهها خدمت امام(ره) رسیدیم. از ایشان یک درخواست کردیم که حال که جنگ به پایان رسیده به رئیس دولت دستور دهید که اصلاحات را از آموزشوپرورش شروع کنند. اگر بازسازی را از کودکستانها شروع کنیم ۲۰ سال آینده ما مهندس متعهد، پزشک متعهد، شهروند متعد و... خواهیم داشت. امام(ره) هم پسندید اما بعد از جنگ این قدر خرابیها زیاد بود که همه اعتبارات فرهنگی به مناطق جنگزده برده میشد که تا همین الان هم درست نشده است. منظورم این است که ما همواره بهدنبال کار فرهنگی بودیم. ولی متأسفانه تنها چیزی که سر بریده شد، فرهنگ بود.
آن زمان آقای لاریجانی رئیس صداوسیما بود. همه ما را در روز ۱۵ ماه مبارک رمضان دعوت کرد و ما را به اتاقی برد که چندین تلویزیون وجود داشت که هر کدام به ماهواره وصل بودند، گفت این ماهوارهها را ببینید که چه خطری برای جامعه دارد! همه ترسیده بودند که اگر این قانون تصویب نشود فردا ماهواره وارد خانه همه میشود.
اما در مورد ماهواره که فرمودید یک خاطرهای بگویم. آن زمان آقای لاریجانی رئیس صداوسیما بود. همه ما را در روز ۱۵ ماه مبارک رمضان دعوت کرد و ما را به اتاقی برد که چندین تلویزیون وجود داشت که هر کدام به ماهواره وصل بودند، گفت این ماهوارهها را ببینید که چه خطری برای جامعه دارد. همه ترسیده بودند که اگر این قانون تصویب نشود فردا ماهواره وارد خانه همه میشود. فکرها اینقدر باز نبود که روی کشور نمیتوان سقف زد یا دور آن را دیوار کشید. من خاطرم هست زمانی که برای مجلس چهارم کاندید شدم موکلین من میپرسیدند شما اجازه ورود ویدئو را میدهید یا خیر؟ من گفتم ویدئو یک وسیله است، مهم این است که چه استفادهای از آن میشود. برایشان مثال چاقو را میزدم که اگر به دست یک زنگی مست بدهید شکم یک نفر را پاره میکند، اگر به دست یک جراح بدهید غده سرطانی را از روی اعضای بدن برمیدارد. آنهایی که طرح ممنوعیت استفاده از ماهواره را مطرح کردند ترس ورود آن را به خانهها داشتند درحالیکه آن دوراندیشی برای ۵۰ سال آینده را نداشتند. غافل از اینکه ما میبایست این قدر مصونیت ایجاد کنیم که مردم سراغ ماهواره نروند. ما باید برنامهریزی میکردیم که کیفیت برنامههای خودمان را بالا ببریم که متأسفانه این اتفاق نیفتاد.
* در مورد رأی اعتماد نمایندگان به وزرای پیشنهادی آقای هاشمی هیچ حاشیه و درگیری وجود نداشت؟
اکثریت مجلس با اصولگرایان بود و آنها هم با این شعار به مجلس آمده بودند: «پیروی از خط امام(ره)، اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی.» تنها آقای نوربخش وزیر اقتصاد بود که از سوی مجلس رأی نیاورد که آقای هاشمی هم بلافاصله ایشان را معاون اقتصادی خودشان تعیین کردند.
* بهعنوان سؤال آخر دوباره به حوزه انتخابیه شما برگردیم. چه اقداماتی برای کاشمر انجام دادید؟
من یکی از آروزهایم این بود که کاشمر را از بنبست دربیاورم. عرض کردم که تبعیدگاه بود. خوشبختانه جادههای کاشمر را بهگونهای ساختیم که الان صدها اتوبوس از کاشمر رفتوآمد میکنند. اولین کاری که کردم ارتباط کاشمر را با بردسکن وصل کردم. اهمیت بسیار به این مسئله میدادم چون معتقد بودم ۳ عامل باعث پیشرفت میشود، اول جاده، دوم انرژی یعنی نفت و گاز و سوم راهآهن و در مراحل بعدی فرودگاه. بنابراین به دولت فشار آوردیم که جادهها را اصلاح کنند. دومین اقدام این بود که کاشمر را به شهرستان تبدیل کردیم. بردسکنیها هم ۳۰ سال بود که در انتظار این بودند که به شهرستان تبدیل شوند، این کار را هم انجام دادیم. همچنین چون ما در منطقه گرمسیر کشور بودیم به ما گاز نمیدادند اما با هماهنگی که با آقای آقازاده وزیر نفت کردیم، گاز را به شهر و روستاهای کاشمر رساندیم. در دور بعد مجلس هم خلیلآباد را مستقل کردیم. این چند کار اساسی بود که انجام دادیم و موجبات خشنودی مردم را فراهم کردیم.