به گزارش«نماینده»، فردا مراسم چهلمین روز درگذشت حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر موسوی حسینی استاد مشهور برنامه «اخلاق در خانواده» برگزار خواهد شد. فرزند وی در بخش اول گفتوگوی تفصیلی با ما که روز گذشته از نظرتان گذشت، از رودربایستیهای وزیر جدید و چپ (اصلاحطلب) آموزش و پرورش با آن مرحوم جهت برکنار کردن وی از مدیریت آموزش و پرورش استان تهران و نگاه این استاد اخلاق به سیاست و احساس وظیفه برای ورود به این عرصه سخن گفت.
ذیلاً بخش دوم این مصاحبه را میخوانید که عمدتاً اختصاص دارد به مسئله شایعاتی که درباره وی در آستانه انتخابات مجلس ششم رواج یافت.
برگردیم به همان موضوع تخریبها و شایعات . . .
مرحوم پدرتان نماینده مجلس بودند که آن شایعات دربارهشان منتشر شد؟
موسوی حسینی: این بحث یک مقدمهای دارد . . .
یکی دو روز مانده به استیضاح آقای سیدعطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت هفتم در سال ۱۳۷۷ شخص وی با منزل حاج آقای حسینی تماس گرفت و با خود ایشان صحبت کرد و گفت:
«شما اگر میخواهید صرفاً جزء امضاکنندگان استیضاح باشید و رأی به برکناری من بدهید، ایرادی ندارد، اما به صلاح شما نیست که در خط اول استیضاح قرار گیرید و بیایید پشت تریبون علیه من صحبت کنید».
سیدعطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اول اصلاحات که در سال ۱۳۷۷ از سوی مجلس استیضاح شد، اما بار دیگر رأی اعتماد گرفت
خب ، این تماس چه ارتباطی به شایعاتی که یک سال بعد رواج یافت میتواند داشته باشد؟
موسوی حسینی: برداشت شخصی من این است که آن نقطه اول تهدید در زمینه شایعهسازیهای آینده از همین تماس آغاز شد و در ادامه مسیر به آن نقطه تخریب شخصیت مرحوم حاج آقای موسوی حسینی منجر شد، تا یک انتقامی گرفته باشند و آن تهدید به نوعی عملی شده باشد، البته من نمیگویم که آقای مهاجرانی عامل ساختن و پراکندن آن شایعات بود، بلکه میخواهم بگویم ایشان با آن لحنی که ظاهراً نصیحت بود، اما برداشت تهدید هم از آن میشود، شاید بهگونهای مسیر را به سمت تخریب شخصیت حاج آقا هدایت کرد.
اصل آن شایعه از چه زمانی کلید خورد؟
موسوی حسینی: تخریب از زمانی کلید خورد که مقطع مبارزات انتخاباتی مجلس ششم بود؛ یعنی اواخر مجلس پنجم که شایعات اوج گرفت.
یک بار آیتالله امینی از من پرسیدند که هدف از شایعات علیه پدر شما چیست؟ من گفتم حداقل هدف آنها این است که آن کسی را که کمک زیادی به فهرست وارد شده به مجالس چهارم و پنجم کرده است تخریب کنند، چرا که کافی بود که بین مردم جا بیندازند آنکه پیشانی و استاد اخلاق فهرست ۳۰ نفره بود، چنین شخصیتی دارد پس سایرین نیز از چشم میافتادند.
عطاءالله مهاجرانی به مرحوم حسینی گفت: شما اگر میخواهید صرفاً جزء امضاکنندگان استیضاح باشید و رأی به برکناری من بدهید، ایرادی ندارد، اما به صلاح شما نیست که بیایید پشت تریبون علیه من صحبت کنید.
شایعه، کاری میکند که یک شخصیت بدون ترور فیزیکی از مردم گرفته شود؛ در همین محله ما خیابان ایران و میدان شهدا که به نوعی دارالمؤمنین تهران محسوب میشود، کسانی در سالهای ۵۹ و ۶۰ شعار «مرگ بر بهشتی» سر دادند؛ اینجاست که دیگر بود و نبود آقای بهشتی با آنکه حیات دنیوی دارد یکسان است، زیرا دیگر نمیتوان از وجود او بهره گرفت.
درباره مرحوم حاج آقای موسوی حسینی هم همینطور است؛ معلمی که شخصیت تأثیرگذار دارد و موعظههای او گیراست و برنامههایش از سیما موجب کاهش آمار طلاق در جامعه میشود و به حفظ کیان خانواده کمک میکند، با شایعهسازی درباره زندگی شخصیاش تخریب میشود و بدون آنکه ترور فیزیکی شود، از مردم گرفته میشود.
در کنار این هدف اصلی و عمده، هدف فرعی هم همان ممانعت از ورود یک فهرست به مجلس ششم بود، چرا که مرحوم حاج آقای حسینی به مثابه بُرجک فهرست پیشنهادی جامعه روحانیت مبارز بود، وقتی برجک تانک را در نبرد هدف قرار دهند، دیگر تانک کارایی ندارد.
با تخریبی که علیه آن مرحوم صورت گرفت، شایعهسازان به هدف خود رسیدند و فقط ۲ نفر از فهرست جامعه روحانیت مبارز به مجلس ششم راه یافتند که یکیشان یعنی آقای هاشمی رفسنجانی هم انصراف داد.
واکنش شخص مرحوم پدرتان به شایعات چه بود؟
موسوی حسینی: اینکه بخواهم بگویم شایعات هیچ تکّدر خاطری برای حاج آقا ایجاد نکرد صحیح نیست، چرا که انسان احساس و عواطف و عزت و شخصیت دارد و آنچه بیش از همه، دل ما اعضای خانواده و بهویژه مادرمان را سوزاند این بود که این شایعات درباره کسی رواج یافت که خود در اوج وفاداری نسبت به خانواده قرار داشت و اگر توصیه و موعظهای در برنامه اخلاق در خانواده به مردم میکرد، خود زودتر و بیشتر در قبال خانواده خود به کار گرفته بود.
ایشان در منزل بسیار اهل کمک به مادرمان بودند؛ من گاهی نیمههای شب از قم به تهران میرسیدم و میدیدم همه در حال استراحتند، اما ایشان در آشپزخانه در حال شستن ظرفها هستند. اما چرا آن زمان را برای کمک انتخاب میکرد؟ برای آنکه کوچکترین احساس منّتی برای دیگران صورت نگیرد و حتی اجازه نمیدادند که من کمکشان کنم.
بسیار پیش آمد که ایشان ابتکار جدیدی در همدلی نشان دادن و کمک به اعضای خانواده بهویژه در قبال مادرمان در منزل صورت میدادند و پس از مدتی که خود به آن عمل میکردند، در برنامه اخلاق در خانواده هم به مردم توصیه میکردند، چون در این باره معتقد بودند که من اگر موعظهای به مردم میکنم، پیش از آن خود باید در قبال خانواده خود، عامل به آن باشم و شاید یکی از علل تأثیر فراوان کلام ایشان برای مخاطب، همین موضوع بود.
حال برای کسی که خود در اوج وفاداری و محبت نسبت به همسر بود، چنین شایعاتی که دقیقاً مربوط به نقطه مقابل این خصلت است، ساختند و پخش کردند، از این رو نمیتوان گفت که ایشان ناراحت نمیشدند.
یک بار خودشان برای من تعریف کردند: در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) نشسته بودم، یک نفر از زوّار با دیدن من شروع به پرس و جو درباره صحت این شایعات کرد، که من پاسخ دادم «شایعه، تیری است که دشمن آماده میکند و به دست دوستان و مؤمنان میدهد و دوست مؤمن در جوار حرم رضوی به قلب انسان فرو میکند».
حاج آقای حسینی با این مثال تصریح کردند که منشأ شایعه دشمن است، اما عامل پخش و به هدف رساندن آن، دوستان هستند.
مشابه چنین جملهای را مرحوم دکتر علی شریعتی هم دارد که شایعه را دشمن میسازد، دوست پخش میکند و نادان باور میکند . . .
موسوی حسینی: بله، درست است . . .
البته مرحوم پدر میفرمود: این شایعات که علیه من پخش شده است، چیزی جز اجر و ثواب برای من ندارد، اما برای شایعهگستران موجب سنگینی بار و وبال برای آخرتشان است.
مرحوم پدر درصدد دفاع از خود برنیامدند؟
موسوی حسینی: به ایشان توصیههایی میشد که از خود در برابر شایعات دفاع کنند، بهویژه در این گونه مواقع خیلی از همراهان و همکاران قدیمی همچون صدا و سیما نیز مصلحتسنج میشوند و دیگر وارد در عرصه دفاع از شخصیتی که با کمک او یکی از پربینندهترین برنامهها برای تلویزیون تولید شد، نمیشوند.
آن موقع برنامه اخلاق در خانواده هنوز پخش میشد؟
موسوی حسینی: به روال سابق منظم تولید و پخش نمیشد، چرا که حاج آقا اشتغالات جدیدی بهواسطه نمایندگی در مجلس داشت، در حالی که هرکدام از برنامههای اخلاق در خانواده دستکم یک هفته از ایشان وقت میگرفت.
مضافاً اینکه سلیقه تلویزیون هم کمکم تغییر کرد، چرا که بیشتر متمایل به این شده بودند که یک روحانی بیاید در استودیو و کنار یک مجری بنشیند و اداره برنامه و صحبتها در دست مجری باشد و روحانی فقط یک مصاحبهشونده باشد و اختیارات بیشتری نداشته باشد.
علی لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در سالهای ۷۳ تا ۸۳
حاج آقای موسوی حسینی این روش را نمیپسندید و معتقد بود از اثرگذاری سخنها و موعظهها میکاهد و حتی شاید تبعات منفی هم داشته باشد.
اگر همان زمان، سیما چند برنامه متوالی با حضور حاج آقا و با همان موضوع اخلاق در خانواده تولید و پخش میکرد، دستکم دروغ بودن شایعاتی که عنوان میکرد ایشان بر روی تخت بیمارستان افتاده است، آشکار میشد، اما این کار انجام نشد.
حاج آقا خود نیز درخواستی جهت به روی آنتن رفتن نداشت؟
موسوی حسینی: ایشان در این باره پاسخ میداد که کسی که مورد اتهام واقع شده است، خود نباید رأساً به دفاع از خود بپردازد، زیرا به علت تخریب صورتگرفته حرفش در آن مقطع مقبول نمیافتد، بلکه این دیگران هستند که باید وارد میدان شوند و از این رو هیچ درخواستی برای فرصت یافتن جهت دفاع از خود مطرح نکرد.
به نظر شما حاج آقا دقیقاً از چه کسانی انتظار داشت که در دفاع از ایشان وارد شوند؟
موسوی حسینی: ایشان هیچ شخص یا مصداق خاصی را مطرح نکرد، اما منطقاً آن نهادی که بیش از همه از وجود آقا بهره گرفته بوده است و برنامههای خود را با حضور ایشان پرمخاطب کرده است، یعنی صدا و سیما، میتوانست نقشی را در این باره به عهده بگیرد.
موضع بعدی حاج آقا در قبال درخواستها جهت دفاع از خود در مقابل شایعات این بود که میگفت:
«من یک بار در همان زمان که شهید آیتالله بهشتی مورد اتهامات واقع شده بود به ایشان گفتم که از خود دفاع کند، که شهید بهشتی در پاسخ به من این آیه قرآن را قرائت کرد: انّ الله یُدافِعُ عَن الذین امنوا».
یعنی منظورش این بود که ما باید به وظیفه خود عمل کنیم و آنکه از ما دفاع میکند خداست.
آیتالله سید محمد بهشتی رئیس دیوان عالی کشور که در ۲ سال آخر منتهی به شهادت خود مورد هجمه و اتهامات سنگین از سوی سیدابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت و سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت
آیا شما پیگیریای هم انجام دادید که شایعات دقیقاً از کجا آب خورد و چه کسانی عامل ایجاد و پخش آن بودند؟
موسوی حسینی: حرفهایی از جاهای مختلف به ما رسید، اما مطلبی که بتوان مستند مطرح کرد و با اتکای به آن عاملان شایعه را معرفی کرد وجود ندارد، البته من اساساً در این که در این باره الان صحبت کنم یا نه مردد هستم، چرا که آن کس این شایعات دربارهاش مطرح شد، خودش امروز در این دنیا نیست و نمیدانیم که رضایت دارد به این مطالب پرداخته شود یا نه؟
و زمانی هم که در قید حیات بود از ما نخواست که این شایعات را پیگیری کنیم و عاملان آن را پیدا کنیم و حتی یک کلمه در این باره با ما صحبت نکرد.
البته تحلیل ما این است که تلفنی که از سوی آقای سیدعطاءالله مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد ۲ روز پیش از طرح استیضاحش در مجلس پنجم صورت گرفت و تهدید ضمنی که در آن مکالمه انجام داد، شاید سرآغازی بر تخریبهای آینده بود.
آقای مهاجرانی پس از رحلت مرحوم حاج آقای موسوی حسینی، در توئیتی کنایهای را مطرح کرده است مبنی بر اینکه در روز استیضاح زمانی که خطاب به موافقان استیضاح پشت تریبون مجلس صحبت میکرده است و آن زمان ۲ نفر به اسم حسینی در مجلس بودند، برای نام بردن از آقای موسوی حسینی، پسوند «اخلاق در خانواده» را میآورده تا مشخص شود منظورش کدام حسینی در مجلس است؛ یعنی اگر آن روز خطاب میکرده «آقای موسوی اخلاق در خانواده» منظورش طعنهزدن به حاج آقا نبوده است، در حالی که اگر شما صوت آقای مهاجرانی را در آن جلسه گوش کنید، نمیگوید «آقای حسینی اخلاق در خانواده» بلکه میگوید «آقای حسینی که باید معلم اخلاق در خانواده باشی» یعنی روشن است که به عنوان طعنه، این را میگوید، نه بهعنوان توضیحی برای اینکه منظورش کدام نماینده است.
توییت سید عطءالله مهاجرانی پس از درگذشت حجتالاسلام حسینی اخلاق در خانواده
مضافاً اینکه میتوانست به گونهای دیگر حاج آقای حسینی را خطاب قرار دهد و بگوید: «آقای حسینی تهران» یا «آقای موسوی حسینی».
آقای مهاجرانی در جلسه استیضاح در ادامه، خطاب به حاج آقا گفت: شما حتی یک بار پیش از استیضاح درباره نقدهایتان به عملکرد ما تذکر ندادید.
من بعداً رفتم و در آرشیو تذکرات مرحوم حاج آقا از تریبون نمایندگی نگاه کردم که پیش از کلید خوردن استیضاح مکرر کتباً و شفاهاً از مجلس به وزیر ارشاد دولت هفتم تذکر داده بودند.
به علت آنکه یکی از خواهران ما همان روز برای سیتیاسکن باید به بیمارستان مراجعه میکرد، حاج آقا پس از اتمام نطقشان در موافقت با استیضاح آقای مهاجرانی از مجلس بیرون آمد تا دخترش را به بیمارستان ببرد.
آقای مهاجرانی از این موقعیت استفاده کرد، چرا که هر چه میگفت دیگر حاج آقای موسوی حسینی در مجلس نبود که پاسخ دهد و در نتیجه مخاطب باور میکرد که استاد اخلاق در خانواده پیش از استیضاح، تذکرات لازم را به وزیر نداده است، در حالی که همانطور که گفتم مرحوم پدر چندین تذکر کتبی و شفاهی از تریبون نمایندگی پیش از استیضاح به آقای مهاجرانی داده بود.
آقای مهاجرانی در جلسه استیضاح خطاب به حاجآقای حسینی گفت: شما حتی یک بار پیش از استیضاح درباره نقدهایتان به عملکرد ما تذکر ندادید. من بعداً رفتم و در آرشیو تذکرات آن مرحوم از تریبون نمایندگی نگاه کردم که پیش از کلید خوردن استیضاح مکرر کتباً و شفاهاً از مجلس به وزیر ارشاد دولت هفتم تذکر داده بودند.
از این رو، تهدید با آن تماس تلفنی آغاز شد و پس از آن هم برایشان اثبات شد که آقای موسوی حسینی اهل مصالحه نیست و نه تهدید و نه تطمیع در او اثر نمیکند، پس تصمیم میگیرند که چنین شخصی دیگر نباید در صحنه باشد و حرفش اثرگذار باشد.
فکر میکنم باز هم مخاطب میخواهد تا آنجا که ممکن است روشنتر درباره منشأ احتمالی این شایعه از زبان شما بشنود.
موسوی حسینی: برای اینکه بفهمیم چه کسانی بیشتر احتمال دارد که منشأ صدور این شایعه باشند، باید ببینیم چه کسانی از آن سود میبردند؟
طبیعی است کسانی که با رأی نیاوردن آقای موسوی حسینی و فهرست مرتبط با ایشان موفق میشدند به مجلس راه یابند؛ و این میتواند کمک کند به پاسخ به این سؤال، البته مستند و مدرک دادگاهی در این باره در دست نیست، اما سیر ماجرا میتواند احتمالات قویای را در این باره مطرح کند.
من در یک موقعیتی به یکی از چهرههای سرشناس طیف اصلاحطلب ـ رقیب فهرست حاوی مرحوم پدر ـ گفتم شما درباره این شایعاتی که درباره حاج آقای حسینی مطرح میشود، در محافل خصوصی خود چه میگویید و چه موضعی میگیرید؟ ایشان به من پاسخ داد: «این شایعات درباره حاج آقای موسوی حسینی به ضرر ما نیست!»
نگاه حاج آقای موسوی حسینی به این طیف چپ که بعدها با عنوان اصلاحطلب شناخته میشدند چه بود؟
موسوی حسینی: حاج آقا تأکید داشت که عنوان «اصلاحطلب» به این طیف اطلاق نشود و یا اینکه دستکم ما آنها را اصلاحطلب ننامیم، چرا که ایشان معتقد بود با این عنوان، امتیاز بزرگی به آنها دادهایم.
البته حاج آقا تأکید داشت که انصاف باید درباره کسانی که با آنها همعقیده نیستیم رعایت شود و اجازه نمیداد که ما درباره آنها غیرمؤدبانه سخن بگوییم؛ یعنی نقد و انتقاد درباره مخالفان را قبول داشت، اما بیادبی را خیر.
مثلاً یک بار یکی از دوستان گفت که این دولت هیچ کاری انجام نداده است، حاج آقا واکنش نشان داد و گفت: «این گونه نگویید، همین که لامپی در اتاق ما روشن است، یعنی برق به خانههای ما میرسد و این یعنی بالاخره دولت یک کاری انجام میدهد، پس نباید گفت که دولت هیچ کاری نکرده است، بلکه بگویید که دولت کمکاری میکند» و در همه حال، صداقت و انصاف را رعایت میکرد.
در زمان پخش این شایعه، هفتهنامهای در قم چاپ میشد به نام «قم امروز» که ظاهراً تصادفاً علاوه بر نام، جهتگیریاش هم شبیه روزنامه «صبح امروز» آقای سعید حجاریان بود که در همان ایام منتشر میشد.
من یک روز دیدم که به طور خیلی موذیانهای همین شایعه درباره حاج آقای موسوی حسینی را منعکس کرده است، البته یک عبارت «میگویند» هم ابتدای آن خبر خود گذاشته بود تا به زعم خود مسئولیت را از گردن خود باز کند.
من بدون لباس روحانیت و با پوشش شخصی به دفتر این هفتهنامه رفتم و بدون آنکه خود را معرفی کنم، از مدیر مسئول نشریه، منابع چند خبر دیگر آن شماره را پرسیدم و بعد دست گذاشتم روی خبر مذکور و گفتم منبع این خبرتان درباره حاج آقای موسوی حسینی چه بوده است؟
در میانه صحبت هم، خود را این گونه معرفی کردم که من باجناق آقای دکتر محسن میردامادی عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی هستم.
توضیح، اینکه آقای محسن میردامادی باجناق بزرگ من هستند و ما باوجود اختلافنظرهایی که داریم، روابط خویشاوندی خود را حفظ کرده و در حد معمول نیز رفت و آمد داریم.
... بله، وقتی این را به آن مدیرمسئول گفتم، خیلی مرا تحویل گرفت، اما شگفتی او هم از بابت اینکه از منبع آن شایعه منتشر شده در هفتهنامه میپرسیدم، بیشتر شد و گفت که چه اهمیتی دارد که از کجا باشد؟ اما بالاخره در برابر پافشاریهای من پاسخ داد که منبع این خبر آقای دکتر سیدطه هاشمی نماینده وقت مردم قم در مجلس است.
از قضا ما در آن سالها در قم مستأجر مادر خانم حجتالاسلام سید طه هاشمی بودیم، از این رو تا مدیر مسئول هفتهنامه «قم امروز» این را گفت، من از او تشکر کردم و گفتم من مستأجر مادر خانم آقای سیدطه هاشمی هستم و امشب میتوانم از داماد صاحبخانهام صحت این خبر را جویا شوم.
مدیرمسئول هفتهنامه اصلاحطلب جا خورد و بلافاصله گفت: نه، منظورم این نبود که ایشان گفته است، بلکه صرفاً شنیدهام که ایشان گفته است.
من پاسخ دادم: این گونه که نمیشود، شما «شنیدهاید» که ایشان «گفته است»؟ یا باید از خود ایشان مستقیماً نقل شود یا اینکه منبع مطمئنتری پیدا شود.
آن مدیر مسئول برایش حل نمیشد که چرا من که باجناق آقای سیدمحسن میردامادی اصلاحطلب هستم، به نحوه درج این شایعه علیه یک چهره اصولگرا انتقاد دارم و دائم میگفت: ما در خبر گفتهایم که «میگویند» آقای طه هاشمی این گونه گفته است؛ به علاوه ما به «گردش آزاد اطلاعات» اعتقاد داریم و از این دست عبارات که آن روزها در بعضی مطبوعات رایج بود.
من جواب دادم اطلاعرسانی با دروغرسانی و تهمتزنی متفاوت است. مضافاً اینکه هم حاج آقا حسینی و هم آقای سیدطه هاشمی هر دو نماینده مجلس هستند و آنجا همدیگر را میبینند، آقای هاشمی قاعدتاً ابتدائاً صحت شایعه را از خود حاج آقا جویا میشود و بعد مطلب را رسانهای میکند، شما چگونه به استناد یک شنیده منتسب به آقای طه هاشمی شایعهای را درباره یک نماینده دیگر منتشر کردهاید؟
در ادامه به او گفتم شما دستکم میتوانستی با روابط عمومی مجلس تماس بگیری و درباره این شایعه از خود حاج آقای موسوی حسینی سؤال کنی که در این صورت دفتر حاج آقا در مجلس شما را به مسجد فائق ارجاع میداد و با مراجعه حضوری و یا تلفنی به مسجد حقیقت برای شما مشخص میشد.
مدیرمسئول هفتهنامه اصلاحطلب «قم امروز» خیلی تقلا کرد تا جوابی پیدا کند و بدهد، اما در نهایت گفت: دیدیم دیر میشود مجبور شدیم خبر را بزنیم. من به او گفتم من اطلاع دارم که این شایعهای که شما درج کردهاید سر تا پا دروغ است.
پرسید که از کجا اینقدر مطمئن هستم؟ جواب دادم از آنجا که حاجآقای سیدعلیاکبر موسوی حسینی پدر بنده هستند و پدر و پسر از حال هم خبر دارند. آن بنده خدا خجالتزده شد و دست و پای خود را گم کرد و با حالتی نگران پرسید: حالا شما میخواهید از ما شکایت کنید؟
پاسخ دادم خیر، اگر شکایتی باشد ایشان به جد خود شکایت میکند و به خدایی که شاهد و ناظر همه اعمال ماست، اما شما که میخواهید خبری را منتشر کنید، ابتدائاً باید از صحت و سقم آن مطلع باشید. به هر حال من یک جوابیهای مینویسم و به شما میدهم شما آن را چاپ کنید، هر چند که شما زخم را زدهاید.
وقتی جوابیه را به وی دادم، به من گفت: ما یک خبر چند خطی زدهایم، اما شما یک جوابیه چندپاراگرافی برای ما آوردهاید! پاسخ دادم کسی که در میدان نبرد یک گلوله کوچک میخورد، چند ماه گرفتار درمان آن میشود، شما یک زهری را با چند خط خبر زدهاید، حال ما پادزهر آن را در این حجم توانستهایم تهیه کنیم که تازه معلوم نیست چقدر بتواند جلوی انتشار زهر را بگیرد؟
پاسخ را خودتان نوشتید؟
حسینی: بله، البته یک چند جملهای را هم از مادرمان در جوابیه آوردیم و هفتهنامه قم امروز هفته بعد آن را چاپ کرد و چند روز بعد، مدیرمسئول این هفتهنامه اصلاحطلب از من خیلی تشکر کرد، البته به این دلیل که این جوابیه موجب شده بود فروش هفتهنامهاش بالا برود؛ یعنی حتی در این حالت هم به دنبال نشر حقایق نبود، بلکه از بابت افزایش فروشش ابراز خوشحالی میکرد.
دستنوشته همسر حجت الاسلام سیدعلیاکبر حسینی در جوابیه به چاپ شایعه درباره استاد اخلاق در خانواده
این طور که شما فرمودید حاج آقای موسوی حسینی در زمان حیات، خود، شخصاً کمترین قدمها را هم برای واکنش به این شایعه و یا تکذیب آن برنداشت، آیا در متن وصیتنامهاش گلایه و شکایتی نسبت به سازندگان و نشردهندگان شایعه داشت؟
موسوی حسینی: خیر. در وصیتنامهاش هم نخواست که از شخص خود دفاع یا از کسی گلایهای کرده باشد.
آنچه ما از ایشان در واکنش به این شایعه شنیدیم محدود بود به ابراز تأثر برای آخرت کسانی که شایعه را ایجاد کرده و آن را نشر دادند و از خدا میخواست که از تقصیرات آنها بگذرد. ایشان به درگاه خدا عرضه میداشت: خدایا! من از این افراد شکایتی ندارم و بلکه برایشان استغفار میکنم و خود، راه هدایت و صداقت را به آنان نشان بده.
اگر امکان دارد چند فراز از وصیتنامهشان را برای مخاطبان بگویید.
موسوی حسینی: حاج آقا پس از این همه سال خدمت به ترویج دین و اخلاق در وصیتنامه خود نوشت:
«خدایا امید من به فضل و لطف توست و کرم و رحمتت آرزوی من است، عملم تکیهگاهم نیست و هیچ طاعتی ندارم که به خاطر آن لیاقت بهشت رضوان بیابم و فقط این است که به توحید و یگانگیات ایمان دارم و به شفاعت پیامبر و ائمه طاهرینش بسی امیدوارم. خدایا تو گرامیترین گرامیان و مهربانترین مهربانان هستی. خدایا در هنگام مرگ یاریام فرما و اعتقاداتم را از شر شیطان نگه دار».
حاج آقا در ادامه وصیت خود تصریح داشته است: سفارش مینمایم به تقوا و آخرتخواهی و پرهیز از تجملات دنیوی و به نماز به ویژه نماز اول وقت و تلاوت قرآن مخصوصاً پس از نماز صبح.
رویکرد مرحوم پدرتان نسبت به تجملات زندگی چه بود؟
موسوی حسینی: حاج آقا بهشدت سفارش دوری از تجملات به ما داشت. من در اوایل جوانی یک ماشین جیب توسن خریده بودم که آن زمان در ردیف ژیان جزء ارزانترین خودروها بود و حاج آقا هم یک پیکان داشتند و من با اینکه ازدواج کرده بودم، به همراه خانواده پدری در یک خانه زندگی میکردیم، ایشان بعد از مدتی به من گفتند: «یا شما ماشینتان را بفروشید یا من، چرا که ما اکنون یک خانواده محسوب میشویم و بیش از یک ماشین نیاز نداریم»؛ با توصیه حاج آقا من ماشین جیپ خودم را به یکی از همسایگان در محل فروختم.
مرحوم پدر اهل تجملات و مسائل دنیوی نبودند، البته اهل تظاهر و زهدنمایی هم نبودند. یکی از فرشهای اتاق پذیرایی ما نخنما شد، ایشان به ما گفت مبادا کسی تصور کند ما فرش نخنما را در اتاق پذیرایی و جلوی چشم دیگران انداختهایم و در اتاق اندرونی فرش نو داریم، این فرشی که جلوی چشم مردم است یا باید بهتر از فرش اندرونی باشد یا در همان حد.
مرحوم حاج آقای موسوی حسینی درباره محل دفن خود وصیت کردند که هر جا که میسر باشد و خواسته بودند که از ثلث اموالشان قدری رد مظالم به طلاب تنگدست داده شود و باقی آن نیز به فعالیتهای فرهنگی و ورزشی مسجد فائق اختصاص یابد و بسیار بر فعالیت مسجد در جهت تربیت نوجوانان دختر و پسر تأکید داشتند.