به گزارش «نماینده»، عرصه تصمیم سازی و تصمیم گیری در حکومت داری در عین پیچیدگی، گاهی متاثر از راهبردهایی ساده است. جابجایی در یک اولویت میتواند سرنوشت دائمی یک حکومت و ملت را به سمت سعادت و پیشرفت و یا به سمت اضمحلال و فروپاشی رهنمون سازد. پدیدهای که در نظام سیاسی معاصر در جریان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه پایانی قرن بیستم روی داد؛ نمونه زندهای از تجربه تاریخ معاصر است که بر اساس آن میتوان به الگوهای بدیعی در مقابله با تهدیدات بینالمللی دست یافت. در کتاب فروپاشی شوروی از دیدگاه احزاب کمونیست، گردآوری شده توسط لطف اله میثمی به یک استراتژی یک خطیاشاره شده است که اگر دولت مردان شوروی به آن میپرداختند؛ مسیر تاریخ و تحولات جهانی امروز به گونهای دیگر در جریان بود: «اگر استالین توصیه مائو را پذیرفته بود، چنین فاجعهای رخ نمیداد. توصیه مائو تقدم کشاورزی بر صنعت بود؛ اما استالین آن را نپذیرفت.» ایناشتباه محاسباتی موجب شد تا شوروی در آستانه فروپاشی، محتاج واردات ۱۲۰ میلیون تنی گندم از آمریکا باشد! جنگیدن با دشمنی که به او نیازمندی، یک نبرد مغلوبه است. سیاستهای نادرست شوروی در کنار جریان نفوذ همهجانبه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که از جانب آمریکا بر آنها تحمیل میشد؛ سرانجام حادثه سقوط مسکو را رقم زد.
فروپاشی از درون به عنوان یکی از راهبردهای دشمن دارای محورهای متعددی است. حامد عبدوس در کتاب قدرت نرم و انقلاب رنگی برخی از این محورها را برشمرده است: «ایجاد بیثباتی و بحران سازی در داخل، دامن زدن به گسستهای قومی و مذهبی، حمایت از گروههای تجزیهطلب، تخریب نیروهای انقلابی، ایجاد اختلاف و تنش بین جناحهای سیاسی و قوای سه گانه، ایجاد گسست بین حکومت و مردم، تشکیک در مشروعیت نظام، تضعیف حاکمیت، شکل دادن به نارضایتی در جامعه، ایجاد نابسامانی اقتصادی، القای ناکارآمدی نظام سیاسی در عرصههای مختلف.»
برای تحقق این سیاستها بسترهای مورد نیاز برای نیروهای بیگانه به صورت نامحسوس فراهم میشود. میتوان سیاست نارضایتی اجتماعی را به عنوان نمونه، با بیتوجهی به خواستههای مسالمتآمیز مردم کازرون رقم زد. آن قدر اعتراضات آرام شنیده نمیشود تا موضعی زخم بردارد و مگسان بر آن بنشینند. میتوان سیاست القای ناکارآمدی سیاسی نظام را با بیتوجهی به هشدارهای صریح مقام معظم رهبری در مورد نحوه ضمانت گرفتن از طرفهای غربی در جریان برجام عملی ساخت تا پس از پنج سال رهاسازی سیاستهای کلان نظام به امید مذاکره با کدخدا، امروز جریان فریب خورده در جایگاه شاکی قرار بگیرد و مقام معظم رهبری را مسئول برجام معرفی نماید! یا میتوان تذکرات مقام معظم رهبری درخصوص مقابله با کاهش نرخ رشد جمعیت را نشنید و پس از گذشت چند صباحی که رشد جمعیت کشور منفی شد، علت بحران جمعیتی را هم بر دوش رهبر جامعه انداخت.
ماجرای پر غصه جمعیت
در سال ۱۳۹۵ نرخ رشد جمعیت در ایران نسبت به سه دهه قبل حدود سه برابر کمتر شده است. اتفاقی که نه بعد محرمانه دارد و نه امری پیچیده است که تصمیم گیران در دولت از درک آن عاجز باشند. این پدیده در عین آشکار بودن در آمارهای رسمی کشوری، از جانب تحلیل گران برجسته داخلی و خارجی نیز مورد بررسی قرار گرفته است. «فیلیپ لانگمن» جمعیت شناس آمریکایی در کتاب گهوارههای خالی مینویسد: «در ایران پس از انقلاب، تقریبا دو سوم از نرخ باروری کاهش یافته است و بدین ترتیب تا سال ۲۰۳۰، تعداد سالخوردگان از کودکان بیشتر خواهد شد».
«نیکولاس ابرشتات» از محققان انستیتو انترپرایز آمریکا در مقالهای با عنوان کاهش باروری در جهان اسلام: تغییری فاحش که در کمال تعجب کسی متوجه آن نشده است؛ مینویسد: «کاهش نرخ باروری در ایران طی ۳۰ سال گذشته حیرت انگیز و معادل ۷۰ درصد بوده است. این میزان یکی از سریعترین و چشمگیرترین آمارهای کاهش باروری در تاریخ بشر بوده است! با توجه به آمار اداره سرشماری آمریکا، تا سال ۲۰۴۰، درصد افراد سالمند بالای ۶۵ سال در ۱۰ کشوری که بیشترین جمعیت مسلمان را دارند، از جمله اندونزی، ایران، الجزایر و مراکش، از درصد سالمندان حال حاضر آمریکا بیشتر خواهد بود.»
«محمدجواد محمودی»، رئیس کمیته مطالعات و پایش سیاستهای جمعیتی شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز در مقاله «سالخوردگی جمعیت؛ یک مسئله اجتماعی جمعیتی» آورده است: «در ایران، کاهش چشمگیر نرخ باروری در دهه هفتاد و تداوم و تشدید آن در دهه هشتاد، ترکیب سنی جمعیت را در آینده نزدیک سالخورده میکند. سرعت و شدت زیاد کاهش باروری در ایران با شیب تندتری از سایر کشورها مشاهده میشود. در ایران، در سال ۱۳۹۴ حدود ۱۰ درصد جمعیت بالای ۶۰ سال سن داشتهاند. در ۳۵ سال آینده یعنی سال ۱۴۲۹ (در صورت ادامه یافتن روند کاهش رشد جمعیت)، درصد سالخوردگی جمعیت ایران به ۳۳ درصد افزایش خواهد یافت.»
«فرزانه رودی»، دانش آموخته جمعیت شناسی از دانشگاه جورج تاون و مدیر سابق برنامه خاورمیانه و شمال آفریقای دفتر مرجع جمعیتی آمریکا (The Population Reference Bureau) نیز در مصاحبهای با هافیگتون پست گفته است: «ایران، جهان را شگفت زده کرد؛ هنگامی که نتایج سرشماری سال ۱۹۹۶، نشان داد که بیش از نیمی از سطح باروری، صرفا ظرف ۱۰ سال کاهش یافته است. یعنی سریعترین کاهش باروری که برای همیشه توسط کشوری تجربه شده است.»
ریشههای جریان نفوذ در حوزه جمعیت را میتوان به سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی جستوجو کرد. در ایران قبل از انقلاب این سیاست به عنوان پایه توسعه مد نظر برنامه ریزان بود، سیاستهای تنظیم خانواده در زمان پهلوی دوم و از سال ۱۳۳۷ به صورت غیر متمرکز در شکلهایی در حال اجرا بود، در سال ۱۳۴۶ در وزارت بهداری «معاونت جمعیت و تنظیم خانواده» زیر نظر هویدا تاسیس شد، در آن دوره نرخ رشد به طور متوسط سالانه ۳.۱ درصد بود که با اجرای سیاستهای «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در دهه ۱۳۴۵ - ۱۳۵۵ فقط با اندکی کاهش به ۲/۷ درصد رسید.
ضرورت ایجاد پروژه نفوذ در حوزه کاهش رشد جمعیت در ایران را میتوان در بخشهایی از گفتگوهای «نایل فرگوسن» استراتژیست جمهوری خواه آمریکا که گفته میشود جانشین هنری کیسینجر و برنارد لوئیس است؛ جستوجو نمود. او در مستند ۶ قسمتی جنگ جهان میگوید: «در عین حال و در همین زمان که چین و ایران به سرعت به سمت افزایش جمعیت حرکت میکردند، در اروپا انقلابی عظیم رخ داد و میزان زاد و ولد به شدت کاهش یافت. در سال ۱۹۷۹ میزان رشد جمعیت در ایران ۷ برابر انگلیس بود. برای همین به دلیل نیاز به جمعیتی که در کشورهای اروپایی وجود داشت، یا باید میزان زاد و ولد بالا میرفت و یا میزان پذیرش مهاجر. از لحاظ اقتصادی آری، اما از لحاظ فرهنگی نه، اروپا اصلا مهاجران را دوست ندارد چرا که اکثرا مسلمان هستند. یک جمعیت جوان مسلمان غیر اروپایی به سرعت، یک جمعیت پیر غیر مسلمان اروپایی را مستعمره میکند.»
غفلت از یکی از منابع اصلی قدرت انقلاب اسلامی
به طور کلی یکی از منابع اصلی قدرت انقلاب اسلامی از نظر کارشناسان غربی، عنصر رشد جمعیت در سالهای نخست انقلاب بود، دقیقا همان منبعی که از طرف معاون اول رئیسجمهور فعلی ایران به عنوان بحران! شناخته میشود. آمریکاییها با توجه به افزایش اقتدار نظام متاثر از افزایش نرخ رشد جمعیت، برنامههای مقابلهای خود در برابر این تهدید بالقوه را آغاز نمودند. شاید یکی از آشکارترین مصادیق نفوذ در سیاستهای جمعیتی ایران مربوط به دخالتهای «نفیس صدیق» مدیر کل اجرایی صندوق جمعیت سازمان ملل (UNFPA) در سال ۱۳۶۶ باشد. او در یکی از اظهارات خود گفته است: «گفتوگوهایی که متعاقب سرشماری سال ۱۳۶۵ در سال ۱۹۸۸ با دولت ایران صورت گرفت به آن منجر شد که دولت در برنامه نخست توسعه، کنترل جمعیت را در نظر بگیرد.» نقش صدیق در سیاست گذاریهای جمعیت در ایران به ثمر نشست و حدود دو دهه بعد نرخ رشد جمعیت در ایران به حدود یک سوم کاهش پیدا کرد.
نفوذ این جریان در سطح نماینده مجلس و وزرای کابینه تا فعالان رسانهای مشهود بود. نمایندگانی که رسما برای کاهش نرخ رشد جمعیت نطق میکردند و وزرایی که عملا با افزایش رشد جمعیت مخالفت میکردند. مقام معظم رهبری در مرداد ماه سال ۹۱ نسبت به این تهدید هشدار دادند: «آن طوری که افراد متخصص و عالم و کارشناسان علمیِ این قسمت، تحقیق و بررسی کردند و گزارش دادند، ما در سال ۷۱ به همان مقاصدی که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. از سال ۷۱ به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا را جبران کنیم.» در این دوره سیاستهای وزارت بهداشت همچنان در تلاش برای اجرای سیاستهای جهانی کاهش جمعیت بود.
ورود جاسوسان به حوزه جمعیتی کشور
جریان نفوذ در حوزه جمعیت همچنان نیز مشغول به برنامهریزی و تلاش است به طوری که دو نفر از جاسوسان بنامی که در سالهای اخیر دستگیر شدند، ارتباط مستقیم با پروژههای تحدید نسل در ایران داشتهاند.
ابوالفضل ابوترابی نماینده مردم نجف آباد در مجلس شورای اسلامی در آبان ماه سال ۹۵ درخصوص بازداشت دو شهروند ایرانی - آمریکایی، در واکنش به اظهارات مقامات آمریکایی درباره صدور حکم حبس برای آنها میگوید: «پروژه نفوذ، یک پروژه بسیار پیچیدهای است که بعد از فرمایشات رهبر معظم انقلاب و دستگیری جاسوسان، مشخص شد که این پروژه بسیار دقیق و حساب شده از سوی دشمنان اجرایی شده است. یکی از پروژههای دشمنان برای نفوذ در جمهوری اسلامی، ورود سیامک و محمدباقر نمازی در عرصههای مختلف کشور بود، این دو نفر جزء افراد بسیار مهم سیستم ایالات متحده بودند. سیامک و محمدباقر نمازی جزء ژنرالهای بزرگ آمریکا در عرصه نفوذ به کشورمان بودند. خوشبختانه با تدبیر و اقدامات اطلاعات سپاه پاسداران این افراد دستگیر شدند، پرونده این دو نفر بسیار مهم است، زیرا در تمام حوزهها در داخل کشور فعالیت داشتند. یکی از محورهای کارنامه محمدباقر نمازی در سالهای گذشته این بود که وی تئوریسین موضوع کاهش جمعیت، جلوگیری از ازدیاد نسل و زاد و ولد در ایران بود.»
این جریان بیش از آن است که بتوان آن را با دستگیری تعدادی جاسوس مدیریت نمود. نفوذ جریانی در حال حاضر به نوعی از نفوذ سیستمی تبدیل شده است که در آن حتی بخشهای قابل توجهی از سیستم رسمی دولت نیز زبان گویای برنامهها و سیاستهای بیگانه در حوزه جمعیت هستند.
شهیندخت مولاوردی معاون وقت رئیسجمهور در امور زنان و خانواده در مهر ماه ۱۳۹۳ ضمن مصاحبهای عنوان کرده است: «باوجود مشکلاتی مثلاشتغال و مسکن و از این دست مسائل، بیشتر از یک یا دو فرزند خیلی عقلانی نیست و به شرطی اصلاح میشود که تسهیلات و امکانات لازم برای یک زندگی سالم و رفاه نسبی در اختیار جوانان قرار گیرد.» در باور مدیران منفعل همواره تسلسلهای باطل مانع از انجام وظایف قانونی است. برای رشد جمعیت نیاز بهاشتغال و نیروی کار است و برایاشتغال و نیروی کار نیاز به جمعیت! این قبیل از مدیران ترجیح میدهند به جای حل کردن معمای این تسلسلها، صورت مسئله را پاک کنند و خود را مشغول سوژههای خرد رسانهای برای پاسخ به میل دیده شدن نمایند. این چنین میشود که از درون مدیریت مولاوردی بر معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری سوژههایی نظیر نیاز زنان به حضور در ورزشگاه در میآید و در سیستم مدیریتی معصومه ابتکار در محیط زیست که جای مولاوردی را میگیرد، یک شبکه جاسوسی پیچیده!
متاسفانه طی این سالها که جمعیت ایران با سرعتی سرسام آور به سمت مرزهای سالخوردگی در حرکت است، مسئولین دغدغهای در این ارتباط ندارند و همچنان مشغول اموری هستند که هیچ اولویتی ندارد. البته که بحث جمعیت؛ موضوع امنیت ملی است و ایشان اگر با دست مهربان نقد و نصیحت بیدار نشوند؛ لگد دشمن بیدارشان خواهد کرد.