ماهنامه «نماینده» / «حمیدرضا حاجی بابایی» نمایندگی مردم همدان در مجلس شورای اسلامی در ادوار پنجم، ششم، هفتم و هشتم را برعهده داشته و طی دورههای هفتم و هشتم عضویت در هیئت رئیسۀ مجلس را تجربه کرده است. او در دوران نمایندگیاش عضو هیئت رئیسه و رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس بوده و نیز در کمیسیونهای محاسبه و بودجه، تلفیق، اصل نود و امنیت ملی و سیاست خارجی عضویت داشته است.
وی در آبان ۱۳۸۸ از مجلس رأی اعتماد گرفت و بهعنوان وزیر آموزشوپرورش در دولت دهم انتخاب شد. در کافه گپ این شماره از ماهنامه، میزبان او شدیم و در گفتوگویی صمیمانه به شنیدن ناگفتههای زندگی این سیاستمدار ایرانی، نشستیم.
*به عنوان اولین سؤال بفرمایید، متولد چه سالی و از کدام شهر هستید؟
بنده متولد ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۳۳۸ در شهر همدان هستم.
*کمی از خانوادۀ خود برای ما بگویید. چند خواهر و برادر دارید و در چه خانوادهای پرورش یافتید؟
دارای پنج برادر و یک خواهر هستم. البته عمه ما هم از آنجا که همسن خواهرم بود، برای ما مانند خواهر شدند. شغل پدرم کشاورز بود. خانواده بنده بسیار مذهبی، انقلابی و همراه با مردم بودند. در طول مدت جنگ نیز در جبهه و جنگ حضور داشتند. از این هفت نفر، پسر بزرگ خانواده، علیرضا حاجی بابایی، اولین فرماندۀ تیپ استان همدان و در عملیات رمضان مسئول محور کوشک بود، که اکنون سردار شهید و معلم هستند. نفر دوم بنده بودم که زیاد در جبهههای غرب و جنوب رفتم، نفر بعد از من حبیب حاجی بابایی، که ایشان جانباز پنجاه درصد هستند. نفر چهارم سردار شهید ابوالقاسم حاجی بابایی و بعد هم دو خواهرمان هستند که یکی همسر سردار شهید حاج اسماعیل شکری موحد و دیگری همسر سردار شهید مداح، عزیز احمدی هستند. پدرم نیز دو بار جانباز شده است، یک مرتبه در حملۀ هوایی روز قدس به همدان، یک مرتبه نیز در عملیات بیتالمقدس ۲؛ البته پدرِ مادرم نیز در بمباران جانباز بود. خانوادۀ ما به نوعی خودش یک بنیاد شهید است. (با خنده)
*دوران جوانی شما که مصادف با جنگ بود، دوران کودکیتان به چه صورت گذشت؟
در همدان دانشآموز بودم. در شهرکی به نام مریانک(همجوار با همدان) همراه با پدرم کار کشاورزی انجام میدادم و در کنار آن درس هم میخواندم و همیشه دانشآموز نفر اول کلاس بودم. از همان دوران کودکی هیچوقت بیکار نبودم یعنی اگر درس و کلاس نداشتم همراه پدرم کشاورزی میکردم. این امر ادامه پیدا کرد تا هنگامی که در هجده سالگی دیپلم گرفتم، بعد از انقلاب دانشجوی تربیت معلم بودم و در سال پنجاه و هشت به عنوان معلم، انتخاب شدم.
*کمی از این دوران فاصله بگیریم. بفرمایید که چه سالی ازدواج کردید؟
در سال ۱۳۶۰ ازدواج کردم.
*مهریۀ همسرتان چقدر است؟
یک جلد کلامالله مجید و یک جلد نهجالبلاغه و قیمت یک سفر حج که در آن زمان بیست و هفت هزار تومان بود.
*چگونه با همسرتان آشنا شدید؟
من رئیس آموزشوپرورش اسدآباد بودم، ایشان نیز درآنجا معلم بودند و از همدان میآمدند. بهواسطۀ یکی از معاونین اداره کل آموزشوپرورش که از ایشان شناخت داشتند، به خواستگاری رفتیم که منجر به ازدواج شد.
*آن زمان ملاک شما برای ازدواج چه بود؟
سلامت و فرهنگ خانواده برایم مهم بود، ایشان نیز مانند بنده، معلم بودند.
*حاصل این ازدواج چند فرزند است؟
حاصل این ازدواج سه فرزند است. یکی از پسرانم دکتری عمران با گرایش زلزله دارد، کارشناسی ارشد در دانشگاه صنعتی شریف بوده و دکتری هم در دانشگاه بینالمللی زلزله شناسی گرفته است. دومین پسرم نیز از دانشگاه صنعتی اصفهان فوق لیسانس مکانیک گرفته و دخترم امسال در کلاس هشتم درس میخواند.
*فرزندانتان مجرد هستند یا متأهل؟
هر دو ازدواج کردهاند و هر دو یک بچه دارند. که یکی دختر سه ساله به نام فاطمه و دیگری به تازگی، خدا فرزندی به نام زینب به آنها عطا کرده است.
*در انتخاب همسر برای فرزندتان چه ملاکی در نظر داشتید؟
ما معتقد بودیم که کارشان را خدا درست میکند. به این معنا که خودمان را خیلی زحمت ندهیم خدا برایشان انتخاب میکند، که واقعاً همینطور شد. همسر پسر اولم فوق لیسانس کامپیوتر و دختر یکی از اساتید دانشگاه است که در زمینههای علمی صاحب نام هستند. دومی نیز دکتری داروسازی دارد و فرزند یک پزشک است و معتقدم که از هر نظر بهترین افراد هستند.
*آیا تمایل دارید فرزندانتان بعد از شما وارد حوزۀ سیاست یا مجلس شوند؟
فرزندانم همانطور که گفتم (یکی دکتری و دیگری کارشناسی ارشد دارد) اما هر دو میخواهند بعد از این درس، در حوزۀ علمیه طلبگی بخوانند و هیچ پست دولتی نیز ندارند و در هیچ کجا ورود ژنی هم پیدا نکردهاند.
*آیا در کارهای خانه به همسرتان کمک میکردید، بهخصوص زمانی که بچهها کوچک بودند؟
بنده انسان پر کاری هستم، معمولاً از ساعت پنج یا شش صبح از خانه بیرون میآیم و شب حدود ساعت نه تا دوازده به خانه بازمیگردم. معمولاً پنجشنبهها اگر منزل باشم، سعی میکنم غذا درست کنم و معمولاً هم آبگوشت درست میکنم.
*آیا تا به حال همسرتان از اینکه سرتان همیشه شلوغ بوده از شما گله کردهاند؟
معمولاً بله، ایشان گله دارند. اما انصافاً از کارم حمایت میکنند.
*آیا اهل خرید هدیه برای ایشان هستید؟
بله؛ بیشتر برایشان شیرینی تر و خامهای که دوست دارند میخرم، اگر تولدشان باشد از عروسها و پسرهایم برای خرید نوع هدیه کمک میگیرم.
*چقدر ممکن است در منزل عصبانی شوید؟
خیلی کم. گاهی اوقات عصبانی میشوم که به سرعت هم برطرف میشود.
*در دوران جوانی اگر با همسرتان اختلافنظر داشتید این اختلافات را به چه صورت برطرف میکردید؟
هیچ وقت تا به امروز اختلافنظرمان را پیش کسی نبردهایم. این نکته به این معناست که با هم مشکلات را حل کردهایم.
*آیا این توصیه را به فرزندان خود نیز داشتهاید؟
بله؛ همین توصیه را به آنها هم داشتهام. بهطوریکه بعید میدانم آنها با هم اختلافنظر داشته باشند زیرا همیشه با هم خوش خلق و خوش رفتار هستند.
*آیا اهل ورزش هم بوده یا هستید؟
بله؛ ورزش را حتماً انجام میدهم. هر جمعه به کوهنوردی میروم و سه روز در هفته ساعت شش تا هشت و نیم شنا میکنم.
*در اوقات فراغت به جز ورزش بیشتر مشغول چه کاری میشوید؟
بیشتر سری به وبسایتها، روزنامهها و فضای مجازی میزنم یا به دیدار اقوام و آشنایان میرویم.
* به عنوان آخرین سؤال نقش فضای مجازی در زندگی امروز را به چه صورت ارزیابی و خطر آن را تا چه حد حس میکنید و بهعنوان یک قانونگذار در مجلس چه راهکارهایی برای آن دارید؟
فضای مجازی به نوبۀ خود خطر بسیار زیادی دارد زیرا تعریف شده نیست. اگر در هر جای دنیا این کار را انجام دهند، سعی میکنند تعریفی برای جوانان، دانشآموزان و... از آن داشته باشند. اما متأسفانه در کشور ما هیچ تعریفی وجود ندارد. این امر مانند یک شمشیر دو لبه است. همان قدر که میتواند تأثیر مثبت داشته باشد، میتواند تأثیر منفی و مخرب هم به بار بیاورد. امروز در کشور ما بیشتر آثار تخریبی آن رها شده و کنترل نشده است. این میتواند تأثیر بسیار بالایی بر تعلیم و تربیت خانوادهها داشته و میتواند موجب از هم پاشیدن آنها شود، همچنین دانشآموزان، کودکان و نوجوانان را دچار مشکل و عارضههای اجتماعی کند.