«نماینده» / چرخه رقابت ریاست جمهوری ۲۰۱۷ فرانسه که در ابتدا گمان می رفت روند آرام و به دور از تنشی را درپیش بگیرد، به دلیل تحولات غیرقابل پیش بینی که در میدان عمل رخ داد، سِیر سریعی را به خود گرفته تا آنجا که گمانه زنی در باره اینکه نهایتا چه کسی در ایستگاه الیزه از قطار انتخابات پیاده می شود، به امری دشوار بدل شده است.
ناامنی، مشکلات اقتصادی، مهاجرت و در نهایت بی اعتمادی به اتحادیه اروپا، نارضایتی مردم را در پی داشت و مانع از ورود احزاب سوسیالیست و راست میانه به الیزه شد.
با این حال، از همان ابتدا، احزاب راست میانه و سوسیالیست فرانسه عهد کرده بودند که به «مارین لوپن» نامزد افراطی «جبهه ملی» اجازه پیروزی ندهند و همین موجب می شود که اقبال «امانوئل ماکرون» دیگر نامزد باقی مانده در گود رقابت، برای پیروزی زیاد شود. این در حالی است که حتی اگر ماکرون فاتح الیزه باشد، وارث فرانسه ای خواهد شد که در آن صدای مخالفت با حزب راست افراطی چندان بلند نیست.
در همین راستا، خبرگزاری مهر مصاحبه ای با علی سجادی انصاری وابسته نظامی سابق ایران در فرانسه داشته تا کمتر از یک هفته مانده به دور نهایی رقابت ریاست جمهوری این کشور، نگاهی موشکافانه تر به دلایل اقبال ۲ نامزد باقی مانده در گود رقابت داشته باشیم.
سجادی انصاری پژوهشگر امور نظامی و روابط بین الملل، دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت امور دفاعی از دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش است و در خلال سالهای ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲ وابسته نظامی ایران در فرانسه بوده است. وی همچنین مدت ۵ سال دبیراجرایی و ۳ سال سردبیر «ماهنامه صف» وابسته به ارگان ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده و ترجمه کتاب های «جنگ نامتقارن؛ تروریسم و تهدیدات امروز و فردا» و «نیمه پنهان یازده سپتامبر» را در کارنامه خود دارد. کتاب اخیر در زمستان سال ۱۳۸۷ از سوی وزارت ارشاد در بخش ترجمه، کتاب برترفصل شناخته شد.
سجادی انصاری در حال حاضر ضمن تدریس در دانشگاه های ارتش، به امر پژوهش در امور نظامی و روابط بین الملل مشغول است.
*امانوئل ماکرون پیش از آنکه به عنوان نامزد مستقل در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۷ فرانسه شرکت کند؛ وزیر دارایی دولت اولاند بود و حتی پیش از برگزاری رقابت ۲۳ آوریل، نشانه هایی مبنی بر همسویی سوسیالیست ها با وی وجود داشت. با این حال وی اقبال زیادی در جذب آراء مردمی داشت که از رویکرد احزاب دست چپی به ستوه آمده بودند. چه ویژگی های مردم پسندی ماکرون را از حزب سوسیالیست متمایز می کند؟
به نظر می رسد پاسخ به این سوال شما نیاز به توضیحات بیشتری داشته باشد. تا جایی که می دانم؛ از بعد از تشکیل جمهوری پنجم فرانسه در سال ۱۹۵۸ میلادی توسط ژنرال دوگل، این اولین باری است که نمایندگان هیچ یک از جناح های عمده این کشور (راست و چپ) در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری حضور ندارند. این رویداد از دو منظر متفاوت قابل بررسی و ارزیابی است. اول این که چرا نمایندگان جناح راست و چپ نتوانسته اند آرای مردم را جلب کنند و دوم این که چرا افرادی مانند ماکرون و لوپن موفق شده و به دور دوم راه پیدا می کنند.
به طور کلی می توان گفت عملکرد دولت های دست راستی و چپ به ویژه پس از پایان دورۀ ریاست جمهوری ژاک شیراک، به طور نسبی، مورد رضایت عمومی قرار نگرفته است. این نارضایتی ابعاد مختلفی دارد که دو بعد اصلی آن را می توان مسایل اقتصادی و امنیتی دانست. از نظر اقتصادی، در سال های اخیر چه در زمان حکومت جناح راست و چه دولت سوسیالیست فعلی، وضعیت مطلوبی حاکم نبوده است. رشد تورم نسبت به گذشته بیشتر شده، ساعت کار افزایش پیدا کرده، قدرت خرید مردم کاهش یافته و اساساً رکود اقتصادی حاکم بر جهان غرب به ویژه اروپا بر زندگی و رفاه مردم فرانسه تأثیر منفی داشته است.
اما نکته مهم دیگر بعد امنیتی است. پس از واقعه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ تا کنون، وضعیت امنیتی فرانسه روز به روز ناخوشایندتر شده است. به خاطر داریم بلافاصله پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، در فرانسه نیز یک حادثۀ ظاهراً تروریستی رخ داد. با انفجار یک کارخانه شیمیایی در جنوب این کشور، تعداد زیادی کشته و مجروح شدند. هرچند، تروریستی بودن این حادثه هیچگاه به طور قطعی ثابت نشد، اما به هر دلیلی دولت فرانسه اصرار بر تروریستی بودن آن داشت.
بعد از آن واقعه، حادثه تیراندازی در یکی از حومه های پاریس به نام «نانتر» رخ داد که فردی با به گلوله بستن نفرات حاضر در یک اداره دولتی هفت نفر را به قتل رساند و خود نیز پس از دستگیری موفق به خودکشی شد و معضل سیاسی و امنیتی بزرگی را برای دولت وقت رقم زد.
واقعه دیگر، عملیات انتحاری تروریستی داعش در زمستان سال ۱۳۹۴ بود که در حوالی «استاد دو فرانس» و چند محل دیگر رخ داد و ده ها نفر کشته و زخمی بر جای گذاشت.
اقدام تروریستی داعش در شب مراسم جشن ۱۴ ژوئیه سال گذشته در شهر نیس فرانسه که منجر به کشته و زخمی شدن ده ها نفر شد، واقعه ضد امنیت دیگری بود که مردم این کشور را بهت زده کرد.
عملیات تروریست ها در فرودگاه اورلی پاریس و نیز عملیات تیراندازی به پلیس فرانسه که اخیراً اتفاق افتاد و طی آن یک افسر پلیس کشته و دو نفر دیگر زخمی شدند. همۀ این وقایع نشان از آن دارد که وضعیت امنیت داخلی در فرانسه مطلوب نیست و طبیعتاً، مردم همه این اتفاقات را نشانۀ ضعف عملکرد دولت های خود که هر دو جناح راست و چپ را در بر می گیرد، می دانند و در نتیجه به نمایندگان آنان دست رد زده اند.
اما، این که چرا فردی مانند مارین لوپن می تواند رأی مردم را جلب کند، شاید بتوان گفت با توجه به اهداف و آرمان های حزب راست افراطی «جبهه ملی» که خانم لوپن آن را نمایندگی می کند و عمدتاً به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم با مسایل امنیتی مربوط است، مردم جذب آن شده و به وی رأی داده اند و چه بسا خود رأی دهندگان هم امیدی برای بهبود وضعیت اقتصادی از ناحیه خانم لوپن و حزب وی نداشته باشند، اما امنیت و ناسیونالیسم برای آنان در اولویت است. ناگفته نماند که بخش عمده ای از مردم و افراد حزب لوپن، مهاجرین را منشأ نا امنی کشورشان می دانند و شعار حزب لوپن در خصوص سخت گیری با مهاجرین برای آنان دارای جذابیت است.
اما در خصوص آقای امانوئل ماکرون می توان به مباحث مختلفی اشاره کرد:
وی هرچند از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ رسماً در حزب سوسیالیست حضور داشته اما از بازار آزاد و کاهش کسری بودجه مالی عمومی دفاع کرده است. او در اظهاراتش خود را نه چپ و نه راست معرفی کرده و اعلام کرده است که از یک «همبستگی دسته جمعی» حمایت می کند. وی صراحتاً اعلام می کند که سوسیالیست نیست و دلیل حضور خود را در دولت چپ امانوئل والس کمک به منافع عمومی توصیف کرده است.
از بعد سیاست خارجی، ماکرون استعمار فرانسه بر الجزایر را محکوم می کند. در قبال سوریه، به سیاست متوازن و گفت و گو با بشار اسد اعتقاد دارد. اما در عین حال از سیاست فرانسوا اولاند در رابطه با اسرائیل حمایت می کند و با جنبش بایکوت و عدم سرمایه گذاری و تحریم اسرائیل مخالف است.
در رابطه با سیاست اروپایی، هرچند خود را چندان متعصب نشان نمی دهد، اما در کل می توان گفت حامی اروپای واحد است و بالاخره اینکه در قبال مهاجرین و مهاجرت از سیاست درهای باز حمایت می کند.
از ویژگی های حرفه ای و سیاسی آقای ماکرون که بگذریم، ایشان در مسایل شخصی و خانوادگی، برجستگی چشمگیری از خود نشان داده است. یعنی درست همان جایی که پاشنۀ آشیل بسیاری از سیاستمداران غربی است. وی برغم این که اختلاف سنی ۲۴ ساله با همسر خود دارد (جوان تر است) اما تا کنون هیچگونه حاشیه ای در این خصوص نداشته است و این مسئله می تواند یکی از جاذبه های بزرگ وی به ویژه نزد بانوان فرانسوی که پیوسته دغدغه حفظ همسران خود را دارند، باشد. هوش و ذکاوت او، سوابق اجرائیش و نیز متانت و پرستیژی که تاکنون از خود به نمایش گذاشته می تواند از عوامل موفقیت وی نه تنها در دور اول انتخابات، بلکه حتی در دور دوم باشد.
*پدیده برگزیت در انگلیس و روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، اثباتی است بر این فرضیه که حتی در دنیای سیاست نیز محال گاهی مجال امکان پیدا می کند. به این ترتیب، چه تضمینی وجود دارد که مردم فرانسه در دور دوم ماکرون را به جای لوپن انتخاب کنند؟
همانطور که به درستی اشاره کردهاید، در عالم سیاست پیشبینی قطعی امکانپذیر نیست اما ۲ موردی را که مثال زدهاید، به دلایلی که سعی میکنم به صورت مختصر بیان کنم، با فرانسه متفاوت است. در مورد آمریکا میدانیم مسئله ای که باعث انتخاب آقای ترامپ شد، تعداد آرای عمومی نبود، چرا که تعداد آرای عمومی خانم کلینتون ۲.۵ میلیون نفر بیشتر از ترامپ بود و این سیستم انتخاباتی آمریکا و کارتهای الکترال بود که ترامپ را رئیسجمهور کرد حال آنکه در فرانسه این موضوع کاملاً منتفی است. در قضیه «برگزیت» مایلم به نکتهای اشاره کنم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
هرچند تحلیلگران سیاسی عمدتاً تلاش دارند در قضیه برگزیت، موضوع را تا حد رشد نوعی پوپولیسم در انگلستان تقلیل دهند، اما به نظر من این همه ماجرا نیست. همیشه اعتقاد داشتهام که پیوند انگلستان با اتحادیه اروپا، یک پیوند دوقطبی یا کووالانسی است، به این معنا که انگلستان مانند یک مولکول دوقطبی از یک سو با آمریکا و از سوی دیگر به اروپا متصل شده است. انگلستان هیچگاه در اتحادیه اروپا ادغام کامل نشده بود. موضوع شنگن و به ویژه موضوع پول واحد اروپایی یعنی «یورو» که لندن هرگز به آنها نپیوست، نمونههای بارز این مدعا هستند. به تعبیر دیگر میتوانیم انگلستان را یک کشور اروپایی دوبعدی بنامیم که دارای یک بعد قویتر آنگلوساکسونی و یک بعد ضعیفتر لاتینی است و سرانجام بعد آنگلوساکسونی بر بعد لاتینی آن غلبه پیدا کرده است.
و اما موضوع مهمتری که میتواند شانس کمتر خانم لوپن را در دور دوم نشان دهد، این است که آقای «فرانسوا فیون» نماینده جناح راست میانه فرانسه، بلافاصله پس از اعلام نتیجه دور اول انتخابات، حمایت خود را از ماکرون اعلام کرد و این امر میتواند آراء فیون را در دوم در سبد ماکرون بریزد. در حالی که آراء خانم لوپن علیالقاعده در دوم افزایش معنا داری نخواهد داشت. این امر مسبوق به سابقه نیز هست. در انتخابات سال ۲۰۰۲، زمانی که پدرِ خانم لوپن (ژان ماری لوپن) ریاست حزب جبهه ملی را بر عهده داشت، موفق شد با اختلاف ناچیزی لیونل ژوسپن نماینده جناح چپ را در دور اول شکست دهد و با آقای شیراک به دور دوم راه پیدا کند. در آن انتخابات، طرفداران جناح چپ، با هدف جلوگیری از پیروزی آقای ژان ماری لوپن، به شیراک رأی دادند و شیراک با رأی بیسابقه ۸۲ درصدی به ریاست جمهوری فرانسه رسید. این شواهد و قرائن و نیز سابقه، نشاندهنده آن است که خانم لوپن از شانس کمتری نسبت به آقای ماکرون برخوردار است.
*رویکرد لوپن در قبال موضوعات امنیتی یک رویکرد رئالیستی (واقع گرایانه) است. همانند تمامی رئالیست ها، وی به دنبال امنیتی است که توسط واحدهای مستقل سیاسی ایجاد می شوند و بر این اساس، لوپن خواستار افزایش هزینه های نظامی فرانسه است. آیا رویکرد او می تواند امنیت اروپا را بهتر از رویکرد همگرایانه ناتو تأمین کند؟ نظر شما در این خصوص چیست؟
اساساً باید بپذیریم که اروپاییها هنوز هم برای تأمین امنیت خود مانند گذشته نیازمند حمایت آمریکا در قالب (NATO) هستند. فرانسه اگر بخواهد در صدد تأمین امنیت خود، خارج از چارچوب ناتو باشد، نیازمند هزینه های دفاعی به مراتب بیش از هزینههای کنونی است و به نظر میرسد نه انگیزه و نه توان آن در حال حاضر وجود داشته باشد. فرانسویها هماکنون برای تأمین امنیت داخلی خود نیز با مشکلات زیادی مواجه هستند، مثالهایی که در پاسخ به سوال اول آوردم، همگی مویّد همین ادعا هستند. از طرفی، در جهان امروز، امنیت کشورها، به خصوص همسایگان کاملاً به هم پیوسته است و هیچ کشوری در هیچ یک از مناطق جهان قادر نخواهد بود مسائل امنیتی خود را مستقل از دیگران حل وفصل کند. در قضیه اقدامات تروریستی سال ۱۳۹۴، پایگاه اصلی تروریستها کشور بلژیک و شهر بروکسل بود. از این دست نشانهها فراوان هستند.
*اگر ماکرون پیروز شود، آیا فکر می کنید ارتش اروپایی شکل خواهد گرفت؟ اگر معتقد به این مسئله هستید، پس سرنوشت ناتو چه خواهد شد؟ تا چه حد روی کار آمدن ترامپ باعث افزایش استراتژی گرایش به استقلال داخلی در بین اعضای اتحادیه اروپا خواهد بود؟
مسائل ارتش اروپایی فراتر از روی کار آمدن یک رئیسجمهور در فرانسه است، کما اینکه حدود تقریباً سه دههای که از عمر ایده تشکیل ارتش اروپایی میگذرد، برغم روی کار آمدن دولتهای مختلف چپ و راست در فرانسه یا سایر کشورهای تأثیرگذار اروپایی مانند آلمان و انگلستان، تا کنون موفقیت قابل توجهی در این مورد حاصل نشده است که ذکر دلایل آن خود نیازمند یک بحث مستقل و طولانی است. بنابراین، پیروزی ماکرون و یا هر فرد دیگری در انتخابات فرانسه، تأثیر قابل توجهی در روند تشکیل ارتش اروپایی نخواهد داشت. ارتشی که فقط نامی از آن بر سر زبان هاست و تا کنون در هیچیک از منازعات بین المللی و یا منطقه ای حضور معنا داری نداشته است.
*با پیروزی هر یک از دو نامزد باقی مانده در گود انتخابات (ماکرون و لوپن) سیاست خارجی فرانسه به ویژه در برخورد با ایران به چه نحو خواهد بود؟
در مبارزات انتخاباتی، بیش ترین پیام های مثبت نسبت به ایران از سوی آقای فرانسوا فیون به گوش می رسید، اما با حذف ایشان وضعیت متفاوت شده است. از طرفی، در مواضع راست های افراطی در فرانسه نیز بعضاً با مواضع و سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، هم سویی هایی دیده شده که البته با توجه به این که شخصاً شانسی برای خانم لوپن قائل نیستم، بنابراین، این مواضع چندان اهمیتی نخواهند داشت.
اما فکر می کنم آقای ماکرون تلاش خواهد کرد نسبت به جمهوری اسلامی ایران، سیاستی متوازن و متعادل را دنبال کند و بیش تر به دنبال توسعه و ارتقاء روابط باشد تا کاهش سطح روابط و یا تیرگی. به نظر می رسد دستکم روند کنونی ادامه پیدا خواهد کرد.
*با توجه به اینکه ماکرون طرفدار اتحادیه اروپا است و ترامپ در بسیاری از موارد مانند حمایت از برگزیت و زیر سوال بردن کارکرد ناتو، خشم این اتحادیه را بر انگیخته است؛ رویکرد ماکرون در تعامل با وی چه گونه خواهد بود؟
باید توجه داشته باشیم، برغم اتحاد ها و پیمان هایی که بین اروپا و آمریکا وجود دارد، از جمله ناتو، با این حال این به معنای فقدان رقابت بین آنها نیست. می خواهم بگویم مواضع ترامپ نسبت به اتحادیه اروپا موضوع جدیدی نیست، فقط تفاوتش با گذشته آن است که ترامپ با توجه به ویژگی های شخصیتی اش بعضی از موارد را با صراحت لهجه بیشتری بیان می کند که در عرف دیپلماتیک مرسوم نیست. برای مثال پس از پیدایش پول واحد اروپایی (یورو) جنگ سختی بین دلار و یورو در جریان است و در بسیاری از زمینه های دیگر هم وضعیت به همین گونه است. اما رئیس جمهور بعدی فرانسه، با فرض پیروزی آقای ماکرون، در این باره چه خواهد کرد، سؤالی است که بهتر است این گونه پرسیده شود: چه کار می تواند بکند؟
واقعیت این است که تا این تاریخ، در روابط بین آمریکا و اروپا، همچنان دست بالا با آمریکا است و اروپا در زمینه های متعددی به آمریکا وابسته است. بنابراین، این گونه به نظر می رسد که فرانسه نیز مانند سایر کشورهای اروپایی راهی جز تعامل منطقی و بلکه مماشات با واشنگتن نخواهد داشت، آنها برای تأمین امنیت خود و ناامید از توانایی ارتش اروپایی، ناگزیر به حمایت از حفظ ناتو هستند و در این راه چاره ای جز خریدن ناز آمریکایی ها ندارند