«نماینده» / دیوار مهربانی، کتابت را جای بگذار، یخچال مهربانی و ... همگی جزو اتفاقهایی بودند که وقتی خبر رخ دادنشان را شنیدیم و شروع کردیم به دست به دست کردن، پیشبینیهای بیشترمان نوید یک حرکت فرهنگی را در جامعه میداد؛ اما کافی بود کمی از تب و تاب همه این اتفاقها بیفتد تا رفته رفته بیشترمان به این نتیجه برسیم که همه این اتفاقات نه یک رخداد و پدیده فرهنگی که تنها یک موج زودگذر در بین خودمان و مردم کوچه و بازار بوده است. برای همین هم بعد از مدت کوتاهی دیگر نه خبری از لباس نیازمندان روی دیوار مهربانی بود و نه خبری از کتابهای جا مانده در مکانهای عمومی. دیوار آرزوها یکی دیگر از همین موجهایی بود که به تازگی خبر ساختنش در خیابان انقلاب حسابی سر و صدا و کرد و آدمهای زیادی را فراخواند که آرزوهایشان را به امید برآورده شدن در قفسهها و کشوهای این دیوار بیندازند؛ دیواری که وقتی ب سراغ آن رفتیم واقعیت ماجرا و شکلگیری آن زمین تا آسمان با چیزی که از آن دهان به دهان میچرخید فرق داشت.
هر کشو، یک رنگ، یک آرزو
آنهایی که طی چند روز پیش گذرشان به خیابان انقلاب افتاده باشد حتما در بین قدم زدن هایشان در پیاده روهای سبزرنگ انقلاب نگاهشان به دیوار رنگارنگ این خیابان افتاده است. دیواری که روی آن میشود محفظهها و کشوهایی کوچکی را دید که هرکدامشان به یک رنگ درآمدهاند تا موقع گذر، چشم رهگذران را از ترکیب رنگارنگی که ساختهاند به سمت خود خیره کنند. دیواری که بعد از چند روز خود مردم آن را دیوار آرزوها صدا کردند و بودنش را با عکسها و پیامهای تلگرامی به یکدیگر خبر دادند و دربارهاش این طور نوشتند: «دیوار آرزوها در خیابان انقلاب تهران! دیواری با کشوهای رنگارنگ که فقط به اندازه انداختن یک برگه باز میشوند. هر کسی میتواند آرزویش را بنویسد و درون یکی از کشوها بیندازد.»
دیواری برای پس زمینه عکسهای سلفی
صبح یکی از روزهای فروردین عزممان را جزم میکنیم تا ما هم سری به این دیوار و کشوهای رنگ به رنگش بزنیم، چند صد متر مانده به محل مورد نظر تجمع چند نفری آدمهایی که در قسمت خاصی از پیاده رو ایستادهاند و گوشی به دست و لبخند به لب، در حال سلفی گرفتن هستند خودش گویای این است که به محل مورد نظر نزدیک شدهایم. وقتی به کنار دیوار آرزوها میرسیم از رهگذرهایی که کنار آن ایستادهاند درباره آن میپرسیم. بعضی میگویند که اتفاقی اینجا را پیداکردهاند و بعضی دیگر میگویند که عکسش را در تلگرام و اینستاگرام دیدهاند. بعضیهایشان فقط و فقط آمدهاند تا از ترکیب خودشان و پس زمینه دیوار، عکسهای خوش آب و رنگ بگیرند و عدهای دیگر تک و توک نوشتههایشان را توی دست هایشان مشت کردهاند تا آن را در قفسههای دیوار بیندازند. یکی از دخترهایی که به همراه دوستش کنار دیوار ایستاده و عکسهایشان را نگاه میکند، از بودن دیوار آرزوها ابراز خوشحالی میکند و میگوید: «به نظر من اتفاق بامزهای است اینکه آدمهایی بیایند و آرزوهایشان را یک جا جمع کنند، آرزوهایی که شاید هیچ وقت هم برآورده نشود ولی فکر میکنم انرژی خوبی به مردم شهر میدهد. از این دست جاها در همه جای دنیا هست مثل پل عشاق پاریس که آدمها به یاد عشقشان به نردههای پل قفل میزنند.»
نمیدانستیم به مردم چه بگوییم، گفتیم دیوار آرزوها!
شاید مهمترین و اصلیترین سؤالی که درباره دیوار آرزوها با آن مواجه بودیم این بودیم که ایده راه اندازی و شکلگیری این دیوار از کجا آمده است؟ همین هم باعث شد تا از آدمها درباره این موضوع بپرسیم، بیشتر افراد حاضر در محل مثل خود ما از این موضوع اطلاعی نداشتند. به همین خاطر برای گرفتن جواب سؤالمان باید به سروقت افسر راهنمایی و رانندگی میرفتیم که محل پستش دقیقا در کنار همین دیوار بود. دیواری که میگفت او و همکارانش این اسم را برای آن انتخاب کردهاند. «این دیوار اصلاً دیوار آرزوها نیست. دانشجوهای هنر چند روز پیش آمدند و این دیوار را برای زیباسازی شهر درست کردند و رفتند. چون دیوار شکل و شمایل عجیبی داشت و کلی کشو داشت مدام عابران سراغ ما میآمدند و درباره دیوار و فلسفه ساختنش از ما سؤال میکردند از آنجایی که ما هم درباره آن چیزی نمیدانستیم شیطنت کردیم و یواش یواش گفتیم که این دیوار، دیوارِ آرزوهاست، میتوانید آرزوهایتان را بنویسید توی آن بیندازید. راستش خودمان هم نمیدانستیم که قضیه تا این حد جدی میشود، ولی انگار شد. (با خنده)»
خیلیها به جای آرزو فحش مینویسند
هنوز زمان زیادی از گفتگویمان نگذشته که یک گروه فیلمبرداری با دم و دستگاه میکروفونشان میآیند و دوربینشان را درست رو به روی دیوار میکارند تا جایی که جناب افسر رو به ما میکند و میگوید: «اینها بچههای تلویزیوناند دو روز است میآیند اینجا و برای انتخابات شروع میکنند با مردم مصاحبه کردن، از آنجایی که این دیوار زمینه قشنگی دارد، دوربینشان را اینجا میکارند. ولی خیلیها خیال میکنند که این بندگان خدا آمدهاند تا از دیوار گزارش بگیرند در حالی که اصلاً از این خبرها نیست.» با وجود راست و دروغهایی که درباره این دیوار اتفاق افتاده با خودمان میگوییم که با همه اینها این دیوار در حال حاضر باید پر باشد از آرزوی آدمهایی که به امید برآورده شدن آنها را در یکی از کشوهای رنگی دیوار انداختهاند؛ اما نکته جالب توجه اینجاست که آقای افسر درباره محتوای نوشتههای داخل دیوار چیز دیگری میگوید: «ما هم فکر میکردیم که تمام کاغذهایی که توی کشوها ریخته شده حتماً آرزوهای مردمی است که از کنار آن عبور کردهاند ولی وقتی چند روز پیش دانشجوهای هنر به قصد خالی کردن کشوها به اینجا آمدند به ما گفتند که بیشتر آدمهایی که کاغذ انداخته بودند به جای آرزو روی کاغذهایشان فحش نوشته بودند.»