هفته نامه «نماینده» / «حبیب کاشانی» سابقۀ ۳ دوره حضور در شورای اسلامی شهر تهران را دارد. وی به مدت یک سال (از تیر ۱۳۸۶ تا تیر ۱۳۸۷) به عنوان مدیرعامل باشگاه فرهنگی- ورزشی پرسپولیس تهران فعالیت کرد که طی یک سال فعالیت خود در باشگاه توانست پس از ۵ سال ناکامی پرسپولیس را به مقام قهرمانی لیگ برتر ایران برساند. در کافه گپ این هفته میزبان او شدیم تا بیشتر از زندگی این روزهایش بگوید که حاصل آن گفتوگویی دلچسب و متفاوت شد
*به عنوان اولین سؤال بفرمایید که چه سالی و در چه خانوادهای متولد شدید؟
سال ۱۳۴۴ در آبادان و در یک خانوادۀ مذهبی به دنیا آمدم. آن زمان پدر من در گمرک کار میکردند و کار در پلیس و نیروی انتظامی به این شکل بود که دورۀ گرمسیر و سردسیر داشتند و باید ۴ سال به استانهای گرمسیر و ۴ سال به استانهای سردسیر میرفتند لذا تولد ما بچهها در شهرهای مختلف صورت گرفته است. مثلاً من در آبادان به دنیا آمدم و برادر بزرگم در تهران و برادر دیگرم که توفیق شهادت هم داشتند در اهواز به دنیا آمدند، به همین دلیل خانوادهای هستیم که در اقصی نقاط کشور به دنیا آمدیم و زندگی کردیم.
* چند خواهر و برادر دارید؟
ما ۴ برادر و ۳ خواهر هستیم که یک برادرم به درجۀ رفیع شهادت نایل شدند و ۲۰ روز پیش هم یک خواهرم به رحمت خدا رفتند.
*دوران کودکی شما چطور گذشت؟ در آن زمان چه بازیها و سرگرمیهایی داشتید؟
چند سال اول زندگی من در آبادان و استان خوزستان گذشت. اما چند سال بعد به دلیل شغل پدرم که عرض کردم مجبور شدیم در کرمانشاه زندگی کنیم و در قصر شیرین و خسروی منزل گرفتیم و سال اول ابتدایی در خسروی مرز بین ایران و عراق درس خواندم و از سال دوم دبستان به تهران آمدیم و در همین تهران بزرگ شدم. به هرحال خسروی یک شهر کوچک مرزی بود و در تهران امکانات فرق میکرد. در تهران همه نوع بازی رایج بود، خیلی عذر میخواهم از بازی با تشتک و چوب بستنی بود تا بازی با توپ و فوتبال، ولی عمدتاً با اینکه نیاز مالی هم وجود نداشت من ۳ ماه تابستان کار میکردم و در سنین کمتر بستنی، قطاب و شانسی میفروختم و کمی که بزرگتر شدم بلال و گوجه فرنگی و ...
*در دانشگاه چه رشتهای انتخاب کردید؟
در دبیرستان اختری واقع در خیابان هاشمی دیپلم گرفتم البته سال آخر با توجه به اینکه جبهه بودم شهریور نشد که امتحان دهم و امتحانم را در مجتمع رزمندگان دادم و مقطع کارشناسی را در رشتۀ حقوق قضایی دانشگاه تهران گذراندم. البته ۲ سال اول را در دانشگاه امیرکبیر تکنولوژی نساجی خواندم که نهایتاً انصراف و در رشتۀ حقوق قضایی ورودی سال ۶۶ با رتبۀ ۷۵۰ ادامۀ تحصیل دادم. بعد از اینکه لیسانس گرفتم درس را کنار گذاشتم تا اینکه سال ۹۱ کارشناسی ارشد را در رشتۀ حقوق بینالملل و سال ۹۴ هم دکترا را شروع کردم که باز در همین رشتۀ حقوق بینالملل است.
*خدمت سربازی هم رفتید؟
در سنین نوجوانی و قبل از ۱۸ سالگی به جبهه رفته بودم و مدت زمانی که قبل از ۱۸ سالگی جبهه بودم را لحاظ کردند و من پایان خدمتم را گرفتم.
* کمی از فضای کودکی و درس و خدمت شما فاصله بگیریم، چطور با همسرتان آشنا شدید و چه سالی ازدواج کردید؟
کار من معلمی بود و از ۱۸ سالگی در دبیرستان مربی تربیتی بودم و برادر همسرم که شهید شدند دانشآموز من در این دبیرستان بودند اما ارتباطی وجود نداشت و فقط دورادور خانوادۀ آنها را میشناختم و بهواسطۀ یکی از دوستان که مداح بودند «آقای زنگنه» این آشنایی صورت گرفت و سال ۶۹ ازدواج کردیم.
*مهریۀ همسرتان چقدر بود؟
۱۴ سکه به همراه مبلغی پول که الان خاطرم نیست آن مبلغ چقدر بود.
*حاصل این ازدواج چند فرزند بوده است؟
یک پسر دارم که متولد سال ۷۰ است.
مجرد هستند یا متأهل؟
متأهل هستند و کنار ما زندگی میکنند و در رشتۀ مهندسی صنایع تحصیل کردهاند.
*مراسم ازدواج پسرتان به چه شکلی برگزار شد؟
بهواسطۀ این همه سال کار اجرایی دوستان زیادی داریم و همه بنا به محبتی که نسبت به ما داشتند میخواستند در عروسی تنها فرزند ما باشند و این کمی برای ما مشکل بود چون سالنی پیدا نمیکردیم که گنجایش مهمانان را داشته باشد و لذا در یکی از سالنهایی که شهرداری به پرسنل خود میدهد جشن عروسی را برگزار کردیم.
*رابطۀ شما با فرزندتان چگونه است؟
اگر که چشم نخوریم(با خنده) رابطۀ خیلی خوبی بین ما حاکم است.
*چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟
نفس هدیه معمولاً خوشحال کننده است. اشتباه ما این است که فکر میکنیم باید یک هدیۀ گران قیمت تهیه کنیم اما حداقل برای همسر من در این سالهایی که زندگی کردیم اینطور نبوده است و خدا را گواه میگیرم که هیچ وقت درخواستی مادی از من نداشته است و اصولاً نفس هدیه ایشان را خوشحال میکند حال این هدیه گل باشد یا طلا برای ایشان فرقی ندارد بنابراین آقایان باید یاد بگیرند که صرفاً گرانی هدیه خانمها را خوشحال نمیکند و اگر این موضوع به فرهنگ تبدیل شود، میتواند در کیفیت رابطه نقش مهمی داشته باشد.
*با این همه مشغله ممکن است کمتر در منزل حضور داشته باشید؛ همسرتان گله هم میکنند؟
بله. گله کردن طبیعی است چون حجم کاری من حدی است که در روز ۱۶ تا ۱۷ ساعت کار میکنم بههرحال همۀ خانمها توقع دارند که همسرشان بیشتر در منزل کمک حالشان باشد اما این برای من کمی مشکل است. ۱۴ سال است که در شورای شهر هستم؛ هم باید درس بخوانم، هم باید درس بدهم. هم باید کار مردم را انجام دهم، هم کارمند هستم. چون بقیۀ اعضای شورا پاره وقت هستند اما من باید در ماه ۱۷۶ ساعت کار کنم چون اینجا تنها منبع درآمد من است و من به عنوان مأمور از آموزشوپرورش اینجا هستم لذا هیچ وقت شغل دوم و سوم هیچ جا نداشتم به همین دلیل این گلهمندی از سمت همسرم وجود دارد که البته به حق هم هست.
* چقدر ممکن است در طول روز عصبانی شوید و برای کنترل این حس چه واکنشی از خود نشان میدهید؟
انسانها ظرفیتهای متفاوتی دارند. منم مثل بقیه عصبانی میشوم که آن هم به دلیل بیتقوایی است البته من دیابت هم دارم و ممکن است این بیماری باعث شود من بیشتر عصبانی شوم و اکثراً در این مواقع سکوت میکنم.
*دو نفر در اوج تفاهم هم ممکن است دچار اختلافنظر و اختلاف سلیقه شوند، عموماً چطور این اختلافنظر و اختلاف سلیقهها را برطرف میکنید؟
جوانترها فکر میکنند که در زندگی اختلافنظری نباید پیش آید ولی واقعاً این طور نیست حتماً اختلاف سلیقه پیش میآید و مهم حل کردن آن و نحوۀ برخورد با یک اختلاف است؛ طبیعتاً غرور آقایان بیشتر است و خانمها منعطفتر هستند و علیرغم اینکه بیشتر اشتباهها ممکن است از سمت آقایان باشد ولی همیشه خانمها سنگ زیرین آسیا هستند. اختلافات ما هم اختلافات فاحشی نیست و چیزی نیست که بیشتر از چند ساعت طول بکشد که در اکثر مواقع همسرم کوتاه میآید.
*چرا پرسپولیس را انتخاب کردید؟
قبل از انقلاب تیمی بود به نام تاج و مردم فکر میکردند این تیمی است که دولت و حکومت آن را درست کرده و در مقابل هم تیمی بود به نام شاهین و بچههای پرسپولیس و مردم به نوعی به تیمی که مقابل تیم سلطنتی بود میپیوستند و شاید به نوعی مبارزه تلقی میشد و فوتبال هم همیشه از ورزشهای مورد علاقۀ من بوده است.
*پسرتان هم پرسپولیسی است؟
اوایل به دلیل اینکه به داییهایش بیشتر گرایش داشت، استقلالی بود ولی به مرور زمان پرسپولیسی شد. (با خنده)