«نماینده» / به نوروز که نزدیک می شویم تمام بیکاران جامعه به دنبال کسب و کاری هستند. یکی ماهی می فروشد، یکی سبزه و یکی هفت سین. تنها چیزی که در این میان بی اهمیت است میزان تحصیلات و سن و سال است.
اما نقش جوانان در بساطی های عید پُررنگ تر است. جوانان تحصیلکرده با داشتن مدرک های آنچنانی دستفروش شده و با گذراندن ۸ ساعت در کنار خیابان به دنبال پیدا کردن راهکاری برای کسب درآمد هستند. در بساط دستفروشان از شیر مرغ تا جون آدمیزاد به چشم می خورد، اما آن دسته از جوانانی که سرمایه ای برای کسب و کار دستفروشی ندارند به گونه ای دیگر دنبال کسب درآمد هستند. برخی از آنها با پوشیدن لباس قرمز و چهره ای سیاه و تنبک به دست، «حاجی فیروزه سالی یه روزه» را سر می دهند. حاجی فیروز منادی سنت نوروز است که در روزهای نزدیک به نوروز در کوچهها و خیابانهای شهر ظاهر میشود.
یکی از حاجی فیروزه ها که عرض خیابان ستارخان را با قدم زدن متر می کند درباره میزان درآمد خود می گوید: پشت چراغ قرمز ها تنبک می زنم. خیابان های بالای شهر پول بیشتری می دهند. دانشجو هستم ولی با توجه به اینکه منبع درآمدی ندارم مجبورم برای شب عید با این کار پولی دست و پا کنم. درآمد مشخصی ندارم اما از آن راضی هستم.
وی ادامه می دهد: برای پیدا کردن شغل به چند شرکت مراجعه کردم و فرم های استخدام زیادی پر کرده ام اما هیچ کدام به نتیجه نرسیده است. خواندن شعر حاجی فیروز برای بسیاری از شهروندان یادآور خاطرات دوران گذشته است و به همین خاطر پولی به ما می دهند.
*واسه نونه
حاجی فیروز دیگری در میدان تجریش مشغول خواندن منادی نوروز بود. وقتی از او درباره کارش سوال کردم، گفت این کار نیست ولی از گدایی بهتر است. راهکاری برای یافتن درآمد عید است. حداقل با این درآمد می توانم هزینه خوراک و پوشاک خانواده ام را تهیه کنم.
وی می گوید: هر جا برای کار می روم با در بسته مواجه می شوم. دولت همش وعده می دهد. رئیس جمهور در تلویزیون گفت برای جوانان کار دست و پا می کند. پس کجاست کارهایی که ایجاد شده!؟
کارم دستفروشی گل وچسب سرچهارراه ها است اما در ایام عید از فرصت چند روز باقی مانده به عید استفاده می کنم و لباس حاجی فیروز را می پوشیم. ما با لبخند به خاطر «نون» نزدیک مردم می شویم اما دراین میان تعدادی ما را مسخره می کنند. ۳۵ ساله هستم و متأهل. لیسانس مدیریت هستم، کار مناسب پیدا نکردم. در این کشور تنها راه یافتن شغل بند «پ» است که من ندارم. شاید حاجی فیروز صورتش سیاه است چون شب عید نمی تواند برای خانواده اش لباس مناسبی تهیه کند، حاجی فیروز پشت همه شعرها و رقص ها و آوازها نگاهش کلی غم دارد که پشت صورت سیاهش پنهان میکند.
*بی حوصله گی حاجی فیروز ازگرفتاری زندگی است
حاج فیروز دیگری که در خیابان شریعتی برای استراحت کنار خیابان ایستاده است، درباره نوع فعالیتش در ابتدا شعر حاجی فیروز را کامل می خواند:
حاجی فیروزه،
سالی یه روزه،
همه میدونن،
منم میدونم،
عید نوروزه.
ارباب خودم سامالا علیکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نیگا کن،
ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی،
ارباب خودم چرا نمیخندی؟
بشکن بشکنه بشکن،
من نمیشکنم بشکن،
اینجا بشکنم یار گله داره،
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره
سپس ادامه می دهد: اینکه سیاهِ بیچاره بی حوصله است نشان از گرفتاری او در زندگی است. دانشجو هستم و از اینکه خرج تحصیل و اموراتم را به خانواده محول کنم خجالت می کشم. مجبور هستم برای کسب درآمد بالاخره از راهی که پولش حرام نباشد کسب درآمد کنم. کل درآمد ما در یک هفته منتهی به پایان اسفند است. در ۳ تا ۴ روز پایانی سال به همراه دوستانم به صورت گروهی حاجی فیروز می شویم و درآمد ما روزانه به یک میلیون هم می رسد که بین ۳ تا ۴ نفرمان تقسیم می شود. برخی مردم ما را مسخره می کنند اما نمی دانند هیچ کس از سر دلخوشی سر و وضع خود را این شکلی نمی کند گرفتاری و بیکاری است که مردم را به این سمت می کشاند.