به گزارش «نماینده» کولبرها طی دو سه روز اخیر سوژه رسانهای شدهاند؛ این موضوع بویژه بعد از گرفتار شدن قریب به ۱۰ نفر از کولبران در زیر آوار بهمن در استان کردستان در مرکز توجه قرار گرفته است. چند چیز بدیهی است و مهمترین آنها جفایی است که در پی کمکاری دولتهای مختلف در حق برخی مستضعفان روا داشته شده و اوضاع زندگی و معیشت آنان را نابسامان کرده، لذا این گروهها نیازمند توجهی مضاعفاند. اما طی چند روز گذشته شبکه BBC فارسی هم مستند کوتاهی درباره این کولبران پخش کرده که مورد توجه قرار گرفته است. در این باره چند نکته قابل ذکر است:
۱- زبان رسانه، زبان «نشانه» است و درمستندی که شبکه دولتی انگلیس پخش کرده حضور چند نشانه اهمیت دارد. «قومیتها با تمرکز بر روی کردها»، «پابرهنگان و مستعضفان»، «انگلیس» و «ایران» ۴ نشانه اصلی حاضر در این مستند هستند؛ با این پیامهای نهفته در مستند که اولاً جمهوری اسلامی این کولبرهای مستعضف را اخلالگر اقتصادی میخواند و با آنها مقابله میکند و حتی میکشد و ثانیاً بیبیسی که نماد رسانهای دولت انگلستان است آنها را پوشش میدهد و برایشان دلسوزی ویژه دارد.
۲- مهمترین ادعای مستند بیبیسی در چند ثانیه پایانی آن گنجانده شده است؛ جملهای مهم که میگوید "جمهوری اسلامی این کولبرها را اخلالگر اقتصادی میداند". در اینکه اساساً کولبری شغلی پرمشقت و کمدرآمد است که هیچ عاملی غیر از احتیاج و اجبار نمیتواند انسان را به سمت آن سوق دهد تردیدی نیست؛ در این که به دلیل پیادهنشدن لازم و کافی عدالت توسط مدیران اجرایی کشور شمار قابل توجهی از مردم وضعیت معیشتی و اقتصادی رضایتبخشی ندارند نیز نمیتوان شک کرد و همچنین میتوان احتمال داد که حتی بعضی از این کولبرها به دلیل اشتباهات انسانی توسط مرزبانها به شلیک گلوله جان خود را از دست داده باشند. بویژه آنکه به دلیل ملاحظات مهم امنیتی برای عدم ورود گروهکهای ترورریستی مانند داعش و... از مرزهای غربی کشور در پوششهای مختلف از جمله همین پوشش کولبری، سطح حساسیت مرزبانان به آمدوشدهای مرزی طبیعتاً باید بالاتر از میزان عادی باشد. اما مسئله آن است که سیاست جمهوری اسلامی یقیناً مقابله با قاچاق هست اما اساساً کولبرها توسط عالیترین مقام جمهوری اسلامی از این قاعده مستثنی شدهاند. آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در دیدار ۸ اردیبهشت ۹۵ با کارگران صراحتاً با نام بردن از کولبرها تاکید میکند که "جلوی قاچاق را جدّی باید گرفت. ما تا حالا در مبارزهی با قاچاق خیلی جدّی عمل نکردهایم؛ در مبارزهی با قاچاق جدّی عمل کنید. مراد من از قاچاق، فلان کولهبَرِ ضعیفِ بلوچستانی نیست که میرود آنطرف یک چیزی را برمیدارد روی کول خودش میآورد اینطرف؛ اینها که چیزی نیست، اینها اهمّیّتی ندارد. با آنها مبارزه هم نشود اشکالی ندارد. من قاچاقهای سازمانیافتهی بزرگ را میگویم؛ دهها کانتینر یا صدها کانتینر اجناس گوناگون قاچاق وارد کشور بشود؟ خب، باید برویم برخورد کنیم با اینها؛ ما دولتیم، ما قدرت داریم، ما میتوانیم؛ بهطور جدّی با اینها برخورد کنیم. چند مرتبه که برخورد جدّی بشود، یا جلویش گرفته خواهد شد یا لااقل بسیار کاهش خواهد یافت. قاچاق بلای بزرگی است برای کشور؛ قاچاق از واردات دولتی و گمرکی بسیار بدتر است: اوّلاً سلامت جنس معلوم نیست؛ ثانیاً درآمدی از آن عاید دولت نمیشود؛ ثالثاً همان اِشکال واردات را دارد که کساد کردن بازار تولید داخلی است. "
۳- درباره مستضعفان و پابرهنگان نیز ارزیابی کارنامه دولت انگلستان چندان مشکل نیست؛ فقط یک نمونه از توجه ویژه این دولت به مردم ایران مربوط به اتفاقاتی است که بین سالهای ۱۹۱۷ و ۱۹۱۹ میلادی در ایران رخ داده است؛ طی این سالها که همزمان با جنگ جهانی اول است، دولت ایران اعلام بیطرفی کرد اما علیرغم این عدمطرفیت و کنارکشیدن پای ایران از جنگ، نزدیک به ۴۰ درصد از کل ملت ایران(قریب به ۱۰ میلیون نفر) در پی قحطی و بیماریهایی همچون وبا جان خود را از دست دادهاند. اسناد معتبر نشان میدهد وقوع این قحطی به صورت عامدانه و توسط دولت انگلیس طراحی و پیادهسازی شده است. محمد قلی مجد در کتاب مهم "قحطی بزرگ" خود دولت انگلیس را به دلیل خرید گسترده غلات و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هندوستان و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاستهای مالی -از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران، مسبب اصلی میداند و میگوید بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای ۱۲۹۹ بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.»
نمایی از فاجعه بزرگ نسلکشی در ایران در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی
روایتهای ژنرالهای وقت انگلیسی حاضر در ایران از این قحطی نیز جالب توجه و در عین حال عمیقاً تاسفبرانگیز است؛ ژنرال دنسترویل درباره اقدام انگلیس در خرید غله در ایران مینویسد: «در اثر خریدهای ما قیمت غله بالاتر رفت و هر افزایش جزئی به معنای مرگ بسیاری از افراد بود» وی در تاریخ ۵ می ۱۹۱۸ از همدان مینویسد: «قحطی در این جا اسفناک است... ما محصول را ۴۰ تومان میخریم و امیدواریم مقداری هم کمتر از این تهیه کنیم. چند مورد آدمخواری در شهر رخ داده است. هر روز بسیاری میمیرند و بسیاری نیز در حال کمکرسانی مردهاند. اکنون که برفها آب شده و بهار آغاز شده است، مردم میروند بیرون و مثل گاو در مراتع میچرند». بسیاری از این مردم نگونبخت در حال چریدن در مراتع مردهاند.»
۴- اما درباره قومیتها و بویژه کردها نیز دولت انگلستان سابقه دور از دسترسی ندارد. پس از عملیات والفجر ۱۰ رزمندگان ایران در سال اواخر سال ۱۳۶۶ و تصرف بخشهایی از کردستان عراق که منجر به استقبال و شادمانی مردم این مناطق شد، صدام حسین رئیس وقت دولت عراق به پسرعمویش دستور داد که این منطقه را بمباران شیمیایی کند؛ در پی این حمله که یک نسل کشی تمام عیار بود، نزدیک به ۵۰۰۰ نفر از مردم غیرنظامی حلبچه که از اکراد بودند به شهادت رسیدند و بیش از ۱۰ هزار نفر نیز زخمی شدند.
با مروری بر رکوردهای تاریخی، موضعی از دولت انگلستان علیه این بمباران یافت نکردم، اما از قضا بیبیسی انگلیس نکته جالبی در همین باره آشکار کرده است. بر اساس گزارش این رسانه، نه تنها انگلستان ممانعتی از این حمله نکرده بلکه در ساخت تسلیحات شیمیایی عراق، ۱۸ شرکت بریتانیایی نیز افتخار مشارکت داشتهاند!
تصویر قمستی از گزارش بیبیسی درباره حلبچه؛ این رسانه اذعان میکند که ۱۸ شرکت بریتانیایی در مسلح کردن صدام به تسلیحات شیمیایی نقش داشتند
پانوشت: «لیونل چارلز دنسترویل» (۱۹۴۶-۱۸۶۵) از امرای ارتش انگلستان است که فرماندهی دنسترفورس در ایران را بر عهده داشت. این نیرو برای جلوگیری از یورش احتمالی عثمانی و آلمان از طریق خاک ایران به هندوستان در ایران مستقر گردید.