«نماینده» / گپوگفت با چهرهای که همیشه در قاب شهرت، دستنیافتنی به نظر میرسد، اینکه چگونه زندگی میکند و بیهیچ تکلّفی از دغدغههای ساده و روزمره زندگی شخصیاش بگوید، بیشک خواندنش نهتنها خالی از لطف نیست بلکه جذاب بهنظر میرسد. در کافه گپ این هفته سراغ «حشمتالله فلاحتپیشه» رفتیم و صحبت از ریزهکاریهای زندگی این نماینده دوره هفتم، هشتم و دهم مجلس شورای اسلامی، گپوگفتی خواندنی را رقم زد.
* شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانوادهای بزرگ شدهاید؟
در یک خانوادهای مذهبی و کارگر-کشاورز در شهرستان اسلامآباد غرب بزرگ شدم که ۵ برادر هستیم و ۶ خواهر. در سال ۱۳۶۸ که در دانشگاه تهران قبول شدم به تهران نقلمکان کردم ولی سایر اعضای خانوادهام همچنان در شهرستان اسلامآباد غرب زندگی میکنند.
* در دوران کودکیتان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟
مهمترین بازی من در طول زندگی فوتبال بوده که در حال حاضر هم فرصتی دست بدهد به فوتبال و شنا میپردازم.
* چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیلهای ازدواجتان صورت گرفت؟
خانواده همسرم با ما همسایه دیواربهدیوار بود و یک خانواده همسطح از قشر متوسط شهری بودند.
* جشن ازدواج شما به چه نحوی برپا شد؟
در کوچه بنبست خودمان منزل خود و چند همسایه را خالی کردیم و در محیطی گرم و صمیمی یک جشن سنتی برپا شد و البته ما ماشین عروس هم نداشتیم و در همان کوچه دست همسرم را گرفتم به خانه خودم بردم.
*مهریه همسرتان چقدر بود؟
در سال ۱۳۷۶ که ازدواج کردیم تعداد ۱۴ سکه بهار آزادی مهریه همسرم بود.
*اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگیتان به چه شکل بود؟
بلافاصله بعد از ازدواج در خوابگاه مطهری دوره دکترای دانشگاه تربیت مدرس در یک اتاق زندگی خودم را شروع کردم و در همان اتاق هم یک اجاق خوراکپزی داشتیم هم محل زندگی بود و هم محل درس خواندن. بعد از یک سال این اتاق به یک خوابگاه ۴۱ متری در دانشگاه تربیت مدرس پل گیشا تبدیل شد و ۶ سال در آنجا ساکن بودیم پس از آن بعد از اخطار دانشگاه برای تخلیه، در خیابان درختی تهران دو سال در یک خانه مستأجر شدیم و چون آن زمان روزنامهنگار روزنامه رسالت بودم، در کوی روزنامهنگاران برای یک واحد ۵۸ متری در خیابان نواب ثبتنام کردم که ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان آن را نقد پرداخت کردم و ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان دیگر وام جعاله بود. این اولین منزلی بود که توانستم بخرم و همان سالها که در خیابان نواب بودیم من رأی آوردم و نماینده شدم.
*شما چند فرزند دارید؟ به چه کاری مشغول هستند؟
۳ فرزند دارم. دختر بزرگم زینب که عصر عاشورا به دنیا آمد. دختر دومم زهرا هم در اربعین به دنیا آمد و رضا هم فرزند سوم که هر ۳ محصل هستند.
* آیا فرزندانتان مایل هستند در حوزه کاری شما مشغول به کار شوند؟
من فرزندانم را در تحصیل و انتخاب شغل آزاد گذاشتم دو دخترم علاقهمند به رشتههای پزشکی هستند ولی رضا، سرش برای سیاست درد میکند و هنگام سخنرانیهای من همیشه کنارم حضور دارد و برای مردم دست تکان میدهد.
* چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید و فکر میکنید چه هدیهای ایشان را خیلی خوشحال میکند؟
من خیلی اهل خرید هدیه در مناسبتها و اعیاد سال هستم؛ اما در هدیه خریدن به پای همسرم نمیرسم و معمولاً کم میآورم.
* با توجه به مشغلههایی که دارید، در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
بله. چون حدود ۸ سال در خوابگاه مجردی زندگی کردم در برخی از حوزهها فوق تخصص دارم و در پخت غذاهای مورد علاقه خودم مثل آبگوشت و قیمه اجازه نمیدهم ایشان دخالت کنند.
* اگر وقت خالی داشته باشید، عموماً به چه کاری مشغول میشوید؟
من عاشق مطالعه هستم و بعد از آن علاقهمند به سفر هستم با خانواده با اتومبیل سفر میکنیم و حتی شب هم در چادر به سر میبریم. درواقع به اینگونه سفر کردن بسیار علاقهمندم.
* همسرتان هیچوقت از اینکه شما زیاد کار میکنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، ناراضی نبودند، گلهای نکردهاند؟
بله. بعضاً گلهمند هستند ولی معمولاً در حوزههای مددکاری که بخشی از کار بنده است مشارکت دارند البته باقی کارهای منزل را ایشان به تنهایی انجام میدهند. ضمن اینکه پرداخت اقساط و امور مربوط به مدرسه بچهها هم به عهده ایشان است.
* در خانه چقدر عصبانی میشوید و اگر عصبانی شوید، برای آرام کردن خودتان چه میکنید؟
بعضی وقتها واقعاً عصبانی میشوم اما اکثر اوقات اهل شوخی کردن هستم و در منزل با بچهها بازی میکنم بهخصوص در خانه با رضا فوتبال بازی میکنیم درواقع دیگران را بیشتر عصبانی میکنم بهخصوص همسرم. من یک مقدار اهل همنشینی با دوستانم هستم و هنوز دوستیهای خودم با دوستان کوی دانشگاه را حفظ کردم و این امر برای رسیدن به آرامش خیلی مؤثر است.
*هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلافنظر و دعوا پیش میآید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل میکنید؟
در اوایل ازدواج من خیلی جدی عصبانی میشدم و مورد را خیلی جدی پیش میبردم و در نهایت من بازنده بودم همیشه نظر همسرم درست بود.
*چه پیشنهادی دارید برای جوانانی که در آستانه شروع زندگی مشترک هستند؟
اعتقاد من بر این است که دختر و پسرها قبل از اینکه به زندگی فکر کنند به عشق فکر کنند. نظر من در مورد عشق همان نظریه نیمه گمشده است. جوانان سعی کنند در امر ازدواج نیمه گمشده خودشان را پیدا کنند.