شناسهٔ خبر: 128032 - سرویس جامعه
منبع: هفته نامه نماینده

یکی از خوشبختی‌هایم، عدم توجه همسرم به مسائل مادی است

خباز

در کافه گپ این هفته سراغ «محمدرضا خباز» رفتیم، صحبت‌های صادقانه و صریح استاندار سمنان، معاون سابق امور تقنینی معاونت پارلمانی رئیس‌جمهور و همچنین نمایندۀ چهار دورۀ مجلس شورای اسلامی، از ریزه‌کاری‌های زندگی‌اش گپ‌وگفتی خواندنی را رقم زد.

*شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌اید؟  

من در یک خانوادة مذهبی بزرگ شدم. پدرم کاسب و مادرم خانه‌دار بود. خداوند به پدر و مادرم ۱۳ فرزند داد و من فرزند آخر خانواده هستم. ولی ۱۰ نفر آنها در کوچکی به رحمت ایزدی رفتند و ما ۳ برادر باقی ماندیم.

*در دوران کودکی‌تان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟  

آن زمان مانند حالا امکانات فراون نبود. بازی ما با توپ و چوب مانند چوگان بود. از دوران نوجوانی وارد بازی‌هایی مانند فوتبال شدیم.

*چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیله‌ای ازدواجتان صورت گرفت؟

من از همان ابتدا اصرار داشتم که همسرم خانم کاملاً محجبه‌ای باشد، همچنین می‌خواستم که سید باشند تا محرم حضرت زهرا بشوم، از همین رو یکی از دوستانم واسطه و معرف ایشان شد. مراسم عروسی‌ام در دولت ازهاری بود. دولت ازهاری در سال ۵۶ حکومت را به دست گرفت و حکومت نظامی شد. عروسی در منزل پدرخانمم گرفته شد. در کاشمر خانوادة ما بسیار بزرگ است و باید همه را دعوت می‌کردیم لذا در دو شب ولیمة ازدواج داده شد. بعد از آن دو سال عقد بودیم و خودمان بدون تشریفات سر خانه و زندگی‌مان رفتیم.

*شما و همسرتان هنگام ازدواج چند سال داشتید؟

من ۲۴ و همسرم ۱۸ سال داشتند.

*مهریۀ همسرتان چقدر بود؟  

به پول آن زمان ۸۰ هزارتومان.  

*اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگی‌تان به چه شکل بود؟

اوایل معلم بودم و با حقوق معلمی زندگی می‌کردیم. اما چون سخنران راهپیمایی‌های کاشمر علیه حکومت ستمشاهی بودم، دائماً در حال فرار و گریز بودم. اوایل که عضو سپاه دانش بودم، حقوقم حدود ۹۰۰ تومان و هنگامی که متأهل شدم حقوقم کمتر از ۵ هزارتومان بود.

*شما چند فرزند دارید؟

دو پسر دارم به نام مصطفی و سجاد که متولد ۶۱ و ۶۸ هستند. سجاد لیسانس عمران خوانده است در حال حاضر خدمت سربازی‌اش را در مجلس شورای اسلامی به صورت امریه سپری می‌کند. مصطفی لیسانس پرستاری دارد.

*فرزندانتان متأهل هستند؟ آیا مراسم عروسی‌شان ساده برگزار شد؟  

اردیبهشت امسال عروس دومم که دختر پسرعموی خودم هم هست و حقوق خوانده است به من مراجعه کرد و از من خواست مهریه‌اش مهر حضرت زهرا، مهر السنه باشد. من آمادگی داشتم که برایشان عروسی بگیرم اما یک روز قبل از اردیبهشت ماه کارتی به ما دادند و گفتند کارت عروسی ما است و رویش نوشته بودند ما به دلیل وضعیت اقتصادی مردم، مراسم عروسی نداریم و کل مراسم عروسی‌مان را به حساب خیریه‌ای برای جهیزیة خانم‌های محروم واریز می‌کنیم. من خیلی خوشحال شدم. دقیقاً هزینة عروسی را حساب کردیم و به خیریه دادیم.

*نوه هم دارید؟

یک نوة کوچک به نام ضحی دارم که ۲۲ بهمن امسال، دو ساله می‌شود.

*چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟ فکر می‌کنید چه هدیه‌ای ایشان را خوشحال می‌کند؟

یکی از خوشبختی‌های من این است که همسرم به مسائل مادی بسیار کم توجه است. من وقتی می‌خواستم دو عدد مبل راحتی برای خانه بگیرم با اصرار زیاد خریداری کردم. الان حقوقم خوب است اما آن زمان که جوان بودیم و نداشتیم هیچ موقع از نظر مادی چیزی از من نخواستند که در توانم نباشد و من خجالت زده و شرمنده شوم.

*با توجه به مشغله‌هایی که دارید، در کارهای منزل به همسرتان کمک می‌کنید؟

من خودم خیلی علاقه‌مند هستم چون این کار را کار سنجیده‌ای می‌دانم و یکی از موفقیت‌های مرد را کار کردن در خانه می‌دانم. اما همسرم چندان به من اجازه نمی‌دهد. عموماً کارهایی که خانم‌ها نمی‌توانند انجام دهند را انجام می‌دهم اما در کارهای دیگر به زور ایشان کار را از دست من در می‌آورند.

*اهل ورزش کردن هم هستید؟

بله؛ الان بیشتر پیاده روی می‌کنم.

*همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار می‌کنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، ناراضی نبودند، گله‌ای نکرده‌اند؟

دو بار ایشان از من گله کردند و من استدلال کردم و ایشان پذیرفتند. یک‌بار وقتی می‌خواستم برای مجلس هشتم و دور چهارم کاندید شوم ایشان به من گفتند دیگر نامزد انتخابات مجلس نشوید چرا که تمام وقتتان صرف مردم است و به ما نمی‌رسید. خب زن و بچة آدم هم دوست دارند تفریحی کنند ضمن اینکه من خیلی در حال مسافرت هستم اما دوست داشتند بیشتر در کنارشان باشم. یک دفعه هم وقتی قرار شد استاندار سمنان شوم. ایشان همین گله را کردند که دیگر کار قبول نکنید و زندگی آرامی داشته باشیم. ما را مسافرت کربلا و مکه ببرید و بقیة عمرمان یک زندگی آرام و آسان داشته باشیم. من به ایشان گفتم اگر فردای قیامت برادر شهید شما یقة شما را گرفت و گفت من در جوانی از جانم مایه گذاشتم برای این انقلاب، شما لذت و استراحت و راحت‌طلبی‌تان را حاضر نشدید رها کنید و  خدمت کنید به آن مسیری که من انقلاب کردم، شما جوابی دارید بدهید؟ من مسئولیت قبول نمی‌کنم شما خودتان جوابگو باشید. این دو دفعه ایشان قانع شدند و پذیرفتند.

*در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید، برای آرام کردن خودتان چه می‌کنید؟  

من جوان که بودم خب خیلی بیشتر عصبانی می‌شدم. من جوان بودم باید حتماً در خوراکم گوشت می‌بود اگر که غذایی می‌خوردم که در آن گوشت نبود، عصبانی می‌شدم. آقایی بود به نام آقای «واله» وقتی پای منبر ایشان می‌نشستیم شب که به منزل می‌رفتم همسرم از من می‌پرسیدند حاج آقای واله کاشمر هستند؟ گفتم بله، از کجا متوجه شدید؟ گفتند از رفتار شما. یعنی رفتار ما به قدری تحت تأثیر این عالم ربّانی قرار می‌گرفت که همسرم در خانه متوجه می‌شد. بله من هم مانند بسیاری از مردها عصبانی می‌شوم اما خوشبختانه الان خیلی کمتر شده است.

*هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلاف‌نظر و دعوا پیش می‌آید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل می‌کنید؟

هیچ موقع دعواهای ما طولانی نبوده است به دلیل اینکه همسر بنده بسیار اهل زندگی است و روحیة تعاملی بالایی دارد.