هفته نامه «نماینده» / گپوگفت با چهرهای که همیشه در قاب شهرت، دست نیافتنی به نظر میرسد، اینکه چگونه زندگی میکند و بیهیچ تکلّفی از دغدغههای ساده و روزمرة زندگی شخصیاش بگوید، بیشک خواندنش نه تنها خالی از لطف نیست بلکه جذاب به نظر میرسد.
در کافه گپ این هفته سراغ «سیدامیرحسین قاضیزاده هاشمی» رفتیم و صحبت از ریزهکاریهای زندگی عضو هیئترئیسه و نمایندة ۳ دورة مجلس شورای اسلامی، گپوگفتی خواندنی را رقم زد.
* شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانوادهای بزرگ شدهاید؟
من در یک خانوادة انقلابی و کاملاً مذهبی بزرگ شدم. پدربزرگ من از مخالفین سرسخت حادثة کشف حجاب بود. ما ۶ نفریم ۴ خواهر و ۲ برادر. با وجود ۶ فرزند در آن ایام ما جزو پر جمعیتها حساب نمیشدیم. اما باز برای پدر و مادرم بسیار خوب است در حال حاضر که من و برادرم نمایندة مجلس هستیم، خواهرانم هستند و به پدر و مادرم رسیدگی میکنند. ما فامیل در تهران و مشهد زیاد داریم و این موضوع روحیه دهنده و کمک کننده است.
*در دوران کودکیتان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟
خانة ما تا ۱۲ سالی در شهرستان فریمان حیاطی بزرگ داشت که در آن گوسفند و مرغ داشت. با حیوانات گاهاً سرگرم میشدیم یا با بچهها فوتبال بازی میکردیم. تفریحات ما همه در محیط باز و آزاد بود و مانند بچههای امروز در آپارتمان بزرگ نشدهایم.
*چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیلهای ازدواجتان صورت گرفت؟
در دورة دانشجویی همسر یکی از هم دانشکدهایهایم کارمند ادارة بهداشت بودند و با مادر خانم بنده آشنا بودند و با واسطة ایشان ما به خواستگاری رفتیم.
*مراسم عروسیتان به چه شکل برگزار شد؟
سال ۷۶ مراسم ما در تالار برگزار شد و خانواده دو طرف دعوت شدند و شام دادیم.
*در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟
من ۲۶ و همسرم ۲۴ سال داشتند.
*مهریة همسرتان چقدر بود؟
۱۴ سکه بهار آزادی
*اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگیتان به چه شکل بود؟
آن زمان دانشجوی دورة تخصصي پزشکی بودم. یکی از دلایلی که دیر ازدواج کردم همین موضوع بود چرا که رشتة پزشکی طولانی است و شرایط ازدواج نداشتم وگرنه زمان مناسب برای ازدواج پسرها ۲۳ و خانمها هم ۱۹ سالگی است. زندگی کاملاً دانشجویی داشتیم و پدر و مادرهایمان کمک میکردند تا زندگیمان اداره میشد. برای مثال پدر و مادرم موقت طبقة بالای خانة خودشان را در اختیار ما گذاشتند و بعد از آنکه درسم تمام شد و سر کار رفتم، خانهمان را جدا کردیم.
*شما چند فرزند دارید؟ به چه کاری مشغول هستند؟
من یک دختر ۱۴ ساله و پسر ۱۰ساله دارم که هر دو دانش آموز هستند.
*عموماً اوقات فراغت با فرزندانتان را چگونه سپری میکنید؟
با بچهها، سینما و پارک میرویم.
* اگر مشکلی برای فرزندانتان به وجود بیاید فکر میکنید اولین نفر به شما بگویند؟
نه اولین نفر به مادرشان میگویند. شاید دومین نفر من باشم(خنده)
*چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید و فکر میکنید چه هدیهای ایشان را خیلی خوشحال میکند؟
اگر مناسبتی مانند سالگرد ازدواج، تولد، روز زن و ... باشد هدیه میخرم. الحمدالله موقعیتهایی که بخواهم هدیه بخرم زیاد است(خنده)
*با توجه به مشغلههایی که دارید، در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
خیلی کم
*آشپزیتان هم خوب است. چه غذایی خیلی خوب درست میکنید؟
اصلاً. در حد تخم مرغ بلد هستم.
*اهل ورزش کردن هم هستید؟
قبلاً بسیار اهل ورزش کردن بودم اما بعد که در جنگ مجروح شدم و به دلیل اینکه یکی از عصبهای پایم قطع است، توان تحرک زیاد ندارم، بیشتر شنا میکنم. آن هم گاهی به دلیل سفرهای حوزة انتخابیه فاصله میافتد.
*اگر وقت خالی داشته باشید، عموماً به چه کاری مشغول میشوید؟
از آن دست سؤالهایی است که نمیتوانم جواب بدهم چرا که در زندگیام وقت خالی را تجربه نکردهام. وقت خالیام را خانواده سریع پر میکنند.
*در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید، برای آرام کردن خودتان چه میکنید؟
گاهی عصبانی میشوم این گونه نیست که اصلاً خشمگین نشوم سعی میکنم زیاد نباشد اما بیشتر با بچهها است.
*آخرین کتابی که خواندید چه بوده است؟
به دلیل رشتهام باید دائماً مطالعات پزشکی داشته باشم اما آخرین کتاب غیرمرتبط به رشتهام خداشناسی فلسفی از آقای مجتبی مصباح است.
*همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار میکنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، گلهای نکردهاند؟
اوایل گلهمند بودند ولی فکر میکنم یا عادت کردند یا درک کردند. خوشبختانه همسر بنده بسیار همراه و مشوق من است. گاهی ممکن است دیر میرسم بگویند چرا دیر آمدی اما هیچ وقت نسبت به کارم گلهای نکردند.
*هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلافنظر و دعوا پیش میآید. شما عموماً چگونه این اختلافات را چگونه حل میکنید؟
اول مدتی سکوت میکنیم و در موردش حرف نمیزنیم(خنده) بعد که فکرمان آرام شد در موردش صحبت میکنیم. البته همیشه حق با خانمم است دیگر! من هم میگویم چشم حق با شماست(خنده)
* عموماً افطار و سحر برنامة ماه رمضانتان به چه شکل است؟
خیلی علاقهمند هستم که افطار و سحر در کنار خانواده باشم چرا که واقعاً رژیم غذاییام وقتی دیگران دعوت میکنند به هم میریزد. ما عادت به خوردن شام در افطار نداریم. عموماً افطار نان، پنیر، چایی و سوپ یا آش میخوریم. به همین دلیل عموماً دعوت که میکنند، نمیروم مگر مهمانیهای خانوادگی باشد یا خدمت مقام معظم رهبری برسیم.
*روابط فامیلی و خانوادگی شما در ایام ماه مبارک رمضان چگونه است؟
متأسفانه چون ما تهران هستیم از جمع فامیل دور افتادهایم. در تهران گاهاً با پسر عموها و پسرخالهام افطار دور هم جمع میشویم. در این ماه خانوادة همسرم، دوستانم و فامیل خودم را هر یک جدا دعوت کردم و تا الان سه بار افطاری دادهام.