شناسهٔ خبر: 125573 - سرویس فرهنگ
منبع: هفته نامه نماینده

چهار مقاله عروضی؛مقاله اول

حکایتی در باب اعجاز نوشتار

چهار مقاله

چهار مقاله نام کتابی‌است از نظامی عروضی سمرقندی. نام اصلی کتاب مجمع‌النوادر است. از آنجا که در این کتاب از چهار فن، دانش دبیری، شاعری، طب، و نجوم، در چهار گفتار جداگانه سخن رفته‌است چنانچه از محتوای کتاب بر می آید، این نویسنده نثر خوبی داشته و کتاب چهارمقاله ی او از نمونه های برجسته ی نثر و انشای فارسی است. وی گذشته از شاعری و دبیری در فنون طب و نجوم هم مهارت داشته و حکایت هایی که در چهار مقاله ذکر می کند گواه این نکته است. در مقاله اول که درباره دبیری و نویسندگی است در حکایتی جذاب می خوانید:

«اسکافی» دبیری بود از جمله دبیران آل‌سامان – نویسنده‌ای مشهور که در سن بالا شروع به درس خواندن کرد- اسکافی در خدمت امیر نوح بن منصور (از پادشاهان سامانی) جای گیر شد و ماکان کاکوی (حاکم سمنان و حوالی شهر ری فعلی) عصیان آغاز کرد. (شروع به نافرمانی کرد) و چند شهر از حومه‌اش به دست فرو گرفت (سلطان شد) و نیز از سامانیان یاد نکرد. نوح بن منصور بترسید از آنکه او مردی سهمگین (خوفناک) بود و به تدارک حال او مشغول گشت (خودش را برای جنگ با او آماده کرد) و تاش اسپهسالار را با هفت هزار سوار به حرب (جنگ) او نامزد کرد که برود و آن فتنه را فرونشاند و آن شغل‌گران از پیش برگیرد بر آن وجه که مصلحت ببیند (این نگرانی و مسئله را هرگونه که مصلحت می‌بیند از پیش بردارد) چرا که تاش خردمند بود و از کارها هیچ بی‌مراد باز نگشته بود و از حرب‌ها هیچ شکسته نیامده بود و تا او زنده بود مُلک بنی سامان رونقی تمام و کار ایشان طراوتی قوی داشت. پس در این واقعه امیر بسیار مشغول دل بود و پریشان خاطر، کس فرستاد و اسکافی را خواند و با او به خلوت بنشست و گفت: «من از این جنگ عظیم هراسانم، که ماکان مردی دلیر است و مثل او کمتر آدمی است. باید که با تاش موافقت کنی(همراهی) و هر چه در این واقعه از لشکرکشی بر وی فرو شود(پوشیده ماند)، تو با یاد او فرودهی (به گوشش فرو کن) و من به نشابور مقام خواهم کرد تا پشت لشکر به من گرم گردد و خصم (دشمن) شکسته دل شود. باید که هر روز پیک تندرویی با یک نامه کوتاه و خلاصه از آن تو به من رسد و هرچه رفته باشد نکته‌ها از آن برون آورده باشی و در آن نامه کوتاه ثبت کرده چنان که تسلّی خاطر آید.» اسکافی تعظیم کرد و گفت: «فرمان بردارم.»

پس دیگر روز تاش رایات بگشاد پرچم جنگ برافروخت و کوس بزد (بر طبل کوبید کنایه از آماده جنگ شدن)

ماکان مغرور گشته بود بدان لشكر دل انگیز (هم به معنی لشكر پر دل و جسور و هم به معنی لشکر داوطلب) که از هرجای فراهم آورده بود. پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند. (تصمیم گرفت که مبارزه کند و مقابل لشکر تاش قرار بگیرد) تاش گرگ پیر بود و چهل و سال سپهسالاری کرده بود و از آن نوع بسیار دیده، چنان ترتیب کرد که چون دو لشكر مقابل یکدیگر آمدند، شجاع و محکم لشکر ماورا النّهر از وسط میدان حرکت کردند، نیمی از لشکر ماکان به جنگ دستی گشادند و باقی حرب نکردند و ماکان کشته شد.

تاش گفت: «کبوتر باید فرستاد (به شاه) اما جمله وقایع را به یک نکته باید گفت چنانکه بر همگی احوال دلیل بود و کبوتر بتواند نامه را کشید و مقصود به حاصل آید.» پس اسکافی دو انگشت کاغذ بر گرفت و بنوشت:«امّا ماکان فصار کَاسِمِه والسَّلام» به معنی پس ماکان مانند اسمش شد و ما را نفی در زبان عربی اراده کرد و کان را فعل ماضی به معنی نبود کنایه از کشته شدن و به معنی پیروزی. چون کبوتر به امیر نوح بن منصور رسید، از این فتح چندان تعجب نکرد که از این لفظ.

 

* به دلیل نثر سخت چهار مقاله عروضی با حفظ شیوه نثر حکایت به زبان ساده‌تر بیان شده است.