چهار مقاله نام کتابیاست از نظامی عروضی سمرقندی. نام اصلی کتاب مجمعالنوادر است. از آنجا که در این کتاب از چهار فن، دانش دبیری، شاعری، طب، و نجوم، در چهار گفتار جداگانه سخن رفتهاست چنانچه از محتوای کتاب بر می آید، این نویسنده نثر خوبی داشته و کتاب چهارمقاله ی او از نمونه های برجسته ی نثر و انشای فارسی است. وی گذشته از شاعری و دبیری در فنون طب و نجوم هم مهارت داشته و حکایت هایی که در چهار مقاله ذکر می کند گواه این نکته است. در مقاله اول که درباره دبیری و نویسندگی است در حکایتی جذاب می خوانید:
«اسکافی» دبیری بود از جمله دبیران آلسامان – نویسندهای مشهور که در سن بالا شروع به درس خواندن کرد- اسکافی در خدمت امیر نوح بن منصور (از پادشاهان سامانی) جای گیر شد و ماکان کاکوی (حاکم سمنان و حوالی شهر ری فعلی) عصیان آغاز کرد. (شروع به نافرمانی کرد) و چند شهر از حومهاش به دست فرو گرفت (سلطان شد) و نیز از سامانیان یاد نکرد. نوح بن منصور بترسید از آنکه او مردی سهمگین (خوفناک) بود و به تدارک حال او مشغول گشت (خودش را برای جنگ با او آماده کرد) و تاش اسپهسالار را با هفت هزار سوار به حرب (جنگ) او نامزد کرد که برود و آن فتنه را فرونشاند و آن شغلگران از پیش برگیرد بر آن وجه که مصلحت ببیند (این نگرانی و مسئله را هرگونه که مصلحت میبیند از پیش بردارد) چرا که تاش خردمند بود و از کارها هیچ بیمراد باز نگشته بود و از حربها هیچ شکسته نیامده بود و تا او زنده بود مُلک بنی سامان رونقی تمام و کار ایشان طراوتی قوی داشت. پس در این واقعه امیر بسیار مشغول دل بود و پریشان خاطر، کس فرستاد و اسکافی را خواند و با او به خلوت بنشست و گفت: «من از این جنگ عظیم هراسانم، که ماکان مردی دلیر است و مثل او کمتر آدمی است. باید که با تاش موافقت کنی(همراهی) و هر چه در این واقعه از لشکرکشی بر وی فرو شود(پوشیده ماند)، تو با یاد او فرودهی (به گوشش فرو کن) و من به نشابور مقام خواهم کرد تا پشت لشکر به من گرم گردد و خصم (دشمن) شکسته دل شود. باید که هر روز پیک تندرویی با یک نامه کوتاه و خلاصه از آن تو به من رسد و هرچه رفته باشد نکتهها از آن برون آورده باشی و در آن نامه کوتاه ثبت کرده چنان که تسلّی خاطر آید.» اسکافی تعظیم کرد و گفت: «فرمان بردارم.»
پس دیگر روز تاش رایات بگشاد پرچم جنگ برافروخت و کوس بزد (بر طبل کوبید کنایه از آماده جنگ شدن)
ماکان مغرور گشته بود بدان لشكر دل انگیز (هم به معنی لشكر پر دل و جسور و هم به معنی لشکر داوطلب) که از هرجای فراهم آورده بود. پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند. (تصمیم گرفت که مبارزه کند و مقابل لشکر تاش قرار بگیرد) تاش گرگ پیر بود و چهل و سال سپهسالاری کرده بود و از آن نوع بسیار دیده، چنان ترتیب کرد که چون دو لشكر مقابل یکدیگر آمدند، شجاع و محکم لشکر ماورا النّهر از وسط میدان حرکت کردند، نیمی از لشکر ماکان به جنگ دستی گشادند و باقی حرب نکردند و ماکان کشته شد.
تاش گفت: «کبوتر باید فرستاد (به شاه) اما جمله وقایع را به یک نکته باید گفت چنانکه بر همگی احوال دلیل بود و کبوتر بتواند نامه را کشید و مقصود به حاصل آید.» پس اسکافی دو انگشت کاغذ بر گرفت و بنوشت:«امّا ماکان فصار کَاسِمِه والسَّلام» به معنی پس ماکان مانند اسمش شد و ما را نفی در زبان عربی اراده کرد و کان را فعل ماضی به معنی نبود کنایه از کشته شدن و به معنی پیروزی. چون کبوتر به امیر نوح بن منصور رسید، از این فتح چندان تعجب نکرد که از این لفظ.
* به دلیل نثر سخت چهار مقاله عروضی با حفظ شیوه نثر حکایت به زبان سادهتر بیان شده است.