«نماینده»؛ پرویز امینی/* همانطور که در نوشته پیشین بیان شد، هاشمی بازیگر محوری دو انتخابات ۷ اسفند است به طوری که دیگر بازیگران در نسبت با او تعریف میشوند و قطببندی اصلی انتخابات در ضدیت یا رقابت با او شکل گرفته است.
هاشمی در انتخابات خبرگان قاعده رقابت خود با مخالفانش را "سلبی" تعریف کرده است. یعنی به جای این که رأی آوری وی یا فهرستش ملاک باشد، رأی نیاوردن برخی از مخالفانش را که جناب جنتی برجستهترین آنهاست، معیار موفقیت و عدم موفقیت قرار داده است.
در این شرایط، چنانچه هاشمی نتواند رأی نیاوردن مخالفانش را محقق کند، ولو اینکه خود نصاب لازم آراء را کسب نماید یا حتی در صدر رأی آورندگان باشد، در حکم شکست برای اوست. درواقع هاشمی نوعی از سیاستورزی را در انتخابات خبرگان در نبرد با مخالفانش انتخاب کرده است که علیرغم کسب پیروزی متعارف، «مغلوب» معنا میشود.
هاشمی اما در برابر رقیبش روحانی، برای تعیین تکلیف کردن جایگاه برترش در کل جریان سیاسی وجه ایجابی را برای معیار رقابت پر رنگ کرده است. گزاره روحانی «۳ درصد» رأی داشت و با حمایت من به بالای ۵۰ درصد رسید و رئیسجمهور شد، در آخرین روزهای منتهی به انتخابات، علنی کردن این رقابت، تصریح نشده است.
در وجه ایجابی، پیروزی برای هاشمی، «در صدر منتخبین نشستن» و مهمتر «برتری بر روحانی در کسب آراء» است. اگرچه این برتری در حکم بازی قماری است که برنده و بازنده هر دو به یک معنا بازندهاند. خصوصا این که سکان اداره کشور در دستان بازنده است.
بنابراین در پاسخ پرسش «هاشمی پیروز یا مغلوب؟» میتوان از گزاره سومی برای نتایج انتخابات صحبت کرد: «هاشمی؛ پیروزِ مغلوب». برای اینکه هاشمی قاعده بازی را در انتخابات، بد شکل داده است به طوری که پیروزی متعارف او شکست معنا میشود. واقعیتها از جمله نظرسنجیهای متعدد و فضای اجتماعی که با موج ضد انگلیسی بودن به نفع آقایان جنتی و یزدی و مصباح تشدید شده است، تحقق هدف اول را ناکام میگذارد و در هدف دوم نیز، پیروزی متعارف بر روحانی از حیثی که گفته شد، شکست است و اگر روحانی غلبه کند، شکست مضاعف است.