«نماینده»/ آیتالله «خلخالی» در خاطرات خود مینویسد: «ارتشبد نصیری که به مدت ۱۵ سال در رأس کارهای حساس کشور از جمله سازمان اطلاعات و امنیت کشور قرار داشت به کلی منکر شکنجه در زندانهای رژیم شد. او گفت: من در این یکی دو روز که در زندان شما هستم، پی بردهام که قبل از انقلاب زندانیان سیاسی را شکنجه میکردند. او به این طریق میخواست خود را تبرئه کند؛ ولی چه کسی بود که باور کند، او از همة جریانها بیخبر است. او امالفساد و امالخبائث بود. تمام توقیفها و شکنجهها و اعدامها و سر به نیست کردنها به دستور مستقیم ساواک و در رأس آن، نصیری ملعون صورت میگرفت. جعفر قلیصدری، رئیس شهربانی کل کشور هنگامی که او را رو در روی نصیری قراردادیم، تصریح کرد و گفت: من به مقتضای شغلم که در رأس شهربانی قرار داشتم، تلفنهای نصیری را گوش میکردم. در واقع، یک سیم تلفن او بدون اینکه معلوم شود، در دفتر کار من بود و من همة جریانها و گفتوگوهای تلفنی او را گوش میکردم. ایشان بودند که فرمان میدادند که مردم را بگیرند و به زندان ببرند و زیر شکنجه قرار دهند. اگر کسی در اثر شکنجه به قتل میرسید، جنازة مقتول را به پزشکی قانونی میدادند و التزام میگرفتند که جریان افشا نشود یا اینکه مستقیماً به عنوان مجهولالهویه به سالن تشریح بیمارستانها میفرستادند یا دفن میکردند. اینها مطالبی بود که سپهبد جعفر قلی صدری در مقابل نصیری به آنها اذعان کرد. با توجه به این موضوع، آیا میشد فلان ساواکی جزء را مورد تعقیب یا حبس یا اعدام قرار دهیم؛ ولی رئیس ساواک را که از زمان سقوط مصدق به بعد، مصدر حساسترین پستهای این مملکت بود و از زیروبم سیاستها و جنایتهای رژیم، اطلاع عمیق داشت، تبرئه کنیم؟»
نصیری را زمانی که قصد فرار داشت، بازداشت کرده بودند. وقتی درهای زندان دژبان جمشیدیه شکسته شد، تعدادی از اینها که به صورت ظاهر در آن زندانها بودند، بیرون آمده و قصد فرار داشتند که مردم آنها را بازداشت کردند. نصیری هم در حال فرار بود که دستگیر شد و در حین دستگیری، کتک مفصلی هم از دست مردم نوش جان کرد؛ البته، مردم میخواستند، همانجا او را به درک واصل کنند؛ ولی بعد تصمیم گرفتند که بهتر است او محاکمه شود.