«نماینده»؛ حنیف غفاری/ برگزاري انتخابات سراسري اخير در اسپانيا و درخشش حزب تازه تاسيس و ضد يوروي پودموس در اين آوردگاه سياسي مولد تحليلهاي تازه اي در فضاي رسانه اي اروپا بوده است. حزب تازه تاسيس و چپگراي پودموس در اين انتخابات توانست ۶۹ کرسي پارلمان را به دست آورده و تشکيل دولت تک حزبي توسط محافظه کاران (حزب حاکم اسپانيا) را به چالش بکشد. دو حزب سنتي اسپانيا يعني محافظه کاران و سوسياليستها که تاکنون در جدال مستقيم با يکديگر به سر مي بردند، هم اکنون نگران ظهور قدرتي جديد در فضاي سياسي مادريد هستند که مي تواند در انتخاباتهاي آتي به شکلي جدي تر فضاي اين کشور را دگرگون کند. اين براي نخستين بار طي سه دهه اخير است که احزاب سنتي اسپانيا قدرت تشکيل دولت تک حزبي را از دست داده اند. هم اکنون ماريانو راخوي نخست وزير اسپانيا در صدد مذاکره با احزاب ليبرال و حتي سوسياليستهاي مخالف خود است تا به هر نحو ممکن از قدرت يافتن بيشتر حزب “پودموس” در مادريد جلوگيري کند. به راستي چه اتفاقي در فضاي سياسي اروپا رخ داده است و درک و تلقي ما از تغييراتي که امروز در قاره سبز رخ مي دهد چگونه است؟ در اين خصوص نکاتي وجود دارد که نمي توان به سادگي از کنار آنها گذشت:
۱- در ابتداي سال ۲۰۱۵ ميلادي حزب ضد رياضتي سيريزا در يونان طوفاني سياسي بر پا کرد و توانست حزب جريان راست ميانه را از قدرت خارج سازد. “الکسيس سپيراس” نخست وزير فعلي يونان و رهبر حزب سيريزا در دو انتخابات پياپي و با حمايت شهروندان ناراضي از اصلاحات رياضتي توانست در راس معادلات سياسي آتن قرار گيرد. اما ماجرا در اروپا به اين نقطه ختم نشد! در کشور انگليس و در جريان انتخابات داخلي حزب کارگر، “جرمي کوربين” توانست بر رقباي خود غلبه پيدا کند و با رويکردي متفاوت با توني بلر، گوردون براون و ديگر سران ارشد حزب کارگر رياست اين حزب را بر عهده گيرد. هم اکنون در داخل کشور انگليس شاهد تلاش
بي وقفه مخالفان داخلي کوربين در حزب کارگر و مخالفان وي در احزاب محافظه کار و ليبرال دموکرات براي مقابله با وي هستيم. دستگاههاي امنيتي انگليس نيز ظهور پديده اي به نام کوربين را در حزب کارگر مترادف با خطري براي امنيت ملي کشورشان قلمداد کرده و در صدد حذف وي هستند. در کشور فرانسه نيز شاهد دگرديسي سياسي منحصر به فردي هستيم. در جريان انتخابات اخير شوراهاي محلي در فرانسه، جبهه ملي به رهبري مارين لوپن توانست در دور نخست انتخابات درخشش فوق العاده اي داشته باشد. همين مسئله باعث شد تا در پديده اي نادر و در دور دوم انتخابات نامزدهاي دو حزب سنتي رقيب، يعني حزب سوسياليست و حزب يو ام پي (جريان راست محافظه کار به رهبري سارکوزي) با يکديگر ائتلاف کنند تا در نهايت مانع از پيروزي جبهه ملي شوند. اگرچه در دور دوم انتخابات جبهه ملي فرانسه شکست خورد، اما اين شکست معلول تجميع همه ظرفيتهاي جريانهاي سنتي فرانسه عليه يک جريان خاص بود. هم اکنون نظرسنجي هاي موجود نشان مي دهد که مارين لوپن رهبر جبهه ملي فرانسه در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۱۷ فرانسه که کمتر از دو سال بعد برگزار خواهد شد، يکي از نامزدهاي راه يافته به دور نهايي خواهد بود.
۲- ساختار سنتي اروپا هم اکنون در حال تغيير است. شهروندان اروپايي امروز نه تنها سياستمداران فعلي خود و احزاب سنتي را به چالش کشيده اند، بلکه زير ساختها و نهادهاي اروپايي را يکي پس از ديگري پس زده اند. بحرانهاي اقتصادي و امنيتي جاري در اروپا از يک سو و ناکارآمدي احزاب سنتي اروپا در تامين نيازهاي شهروندان اروپايي منجر به شکل گيري نوعي پروتستانتيسم نوين در اروپا شده است. شهروند اروپايي امروز نه تنها عليه سياستمداران، بلکه عليه نهادهاي اروپايي که زماني خط قرمز قاره سبز بودند قد علم کرده و آنها را در قالب همه پرسي ها، نظرسنجي ها و انتخاباتهاي مختلف به چالش مي کشد. بي اغراق نيست که بگوييم مفهوم “شهروند اروپايي” نيز طي سالهاي اخير دچار دگرديسي شده است. شهروند اروپايي امروز نسبت به گذار از وضعيت فعلي و گذار به وضعيتي مطلوب احساس نياز مي کند. اين احساس نيز از سوي نهادها و احزاب سنتي اروپا پس زده مي شود اما در کف جامعه نه تنها اين نياز مبرم از بين نرفته و نمي رود، بلکه با گذشت زمان تشديد مي شود.
۳- امروزه نمادهاي اتحاد در اروپا ديگر براي شهروندان اروپايي قداست گذشته را ندارد! وقوع بحرانهاي امنيتي در اروپا سبب شده است تا پيمان شنگن و حتي موجوديت اتحاديه اروپا و متعاقبا منطقه يورو به چالش کشيده شود. ظهور سياستمداراني که صراحتا با نمادهاي اتحاد اروپا مخالف بوده و رويکردي درون گرا(در داخل مرزهاي کشور خود)
دارند اين روند را دامن زده است. پيام علني “تغيير” در قاره سبز از سال ۲۰۱۴ ميلادي و در جريان انتخابات پارلماني اروپا به تمام دنيا مخابره شد. راهيابي بيش از يکصد نماينده وابسته به جريانهاي راست و چپ افراطي و ضد يورو به پارلمان اروپا زنگ خطر را براي احزاب سنتي اروپا و طرفداران حفظ وضعيت موجود به صدا در آورد. “تشديد بحران بدهي هاي خارجي”، ” تقويت بحرانهاي اعتباري و بانکي”، ”تغيير توازن جمعيتي”، ”وقوع بحرانهاي امنيتي” و ...جملگي عواملي هستند که در کنار يکديگر منجر به دگرگوني و يا به عبارت بهتر، دگرديسي در ساختار اروپاي واحد شده است.
۴- دستگاه سياست خارجي کشورمان در گام نخست بايد اصل مهم دگرديسي اروپاي واحد را درک کرده و آن را يک فرضيه يا احتمال ساده تلقي نکند. در اين خصوص لازم است وزارت امور خارجه در محاسبات خود “ضريب قطعيت” چنين پديده اي را افزايش دهد و مطالعات و احتمال سنجي هاي ارزشمند صورت گرفته در اين مجموعه را معطوف به نوعي هدفگذاري مطلوب نمايد.
در صورتي که ضريب قطعيت پديده دگرديسي اروپاي واحد را افزايش دهيم، مي توانيم با استفاده از روشهاي آينده پژوهي، آينده محتمل و ممکن را در اين حوزه مورد فحص و بررسي قرار داده و براي رفتارهاي آتي خود در قبال اروپاي دگرگون شده برنامه ريزي مدون و هوشمندانه اي صورت دهيم. نمادهاي تغيير در اروپا به گونه اي در حال تکثير هستند که جاي هيچ گونه شک و شبهه اي را در خصوص تغيير ساختار فعلي اروپا باقي نمي گذارند. در اينجا لازم است ضمن تعامل موثر با اروپاي فعلي (در راستاي منافع ملي کشور و با مد نظر قرار دادن خطوط قرمز سياست خارجي خود)، تعامل با بازيگران بالقوه آتي اروپا را نيز به صورتي علني و موثر در دستور کار خود قرار دهيم. در اين صورت دستگاه سياست خارجي کشورمان به يکباره در مقابل پديده اي به نام احتضار اروپاي واحد (به سبک و سياق فعلي) قرار نخواهد گرفت. حتي اگر اروپاي واحد بخواهد ادامه حيات يابد، اين ادامه حيات در قالب و سبکي مغاير با وضعيت و موقعيت فعلي صورت خواهد گرفت. هم اکنون زمان ريسک پذيري
در حوزه تعاملي ما با اروپاست. هزينه اين ريسک پذيري براي دستگاه سياست خارجي ما اندک و در عين حال فايده آن زياد مي باشد.
در نهايت اينکه “تغيير ساختار اروپا” معطوف به يک کشور يا نقطه خاص نيست و از حوزه نورديک و اسکانديناوي تا اروپاي جنوبي و در آن سو از اروپاي شرقي تا غربي را در برمي گيرد. آدرسها و نشانه هايي
که از اروپاي امروز مخابره مي شود، جملگي نشان دهنده بر هم ريختن پازل چيده شده فعلي در اتحاديه اروپاست. بديهي است که اين آدرسها و نشانه ها بايد در دستگاه سياست خارجي کشورمان به صورت عيني و واقع بينانه درک شود و در قبال آن کنش يا واکنشي مناسب اعمال شود. اين تغيير ملموس به ما امکان
مي دهد تا فرصت کافي براي تمرکز بر تحولات اروپا را داشته باشيم. امروز زمان آن رسيده است که “تغيير “ در اروپا را متناسب و ناظر بر نگاه به آينده درک کنيم نه متناظر به حال و گذشته. تغيير در ساختار اروپا به تنهايي براي ما فرصت يا تهديد نيست، بلکه اين نوع آمادگي ما براي مواجهه با اروپاي جديد است که مي تواند اين فرصت يا تهديد را براي ما ايجاد کند. بنابراين اکنون زمان تمرکز و آينده پژوهي ما حول محور تغييرات و تحولات اروپاست. تمرکز و تحقيقي که نتيجه آن مواجهه صحيح و دورانديشانه ما با “اروپاي جديد” خواهد بود.