شناسهٔ خبر: 116194 - سرویس سیاست
منبع: روزنامه رسالت

برجام ،پسا برجام و تکليف ما

امیر محبیان

«نماینده»؛ امیر محبیان/ رسيدن به نوعي از توافق در مسير مذاکرات هسته‌اي که از آن تحت‌عنوان موافقتنامه «برجام» ياد شده است، براي بعضي يک اتفاق خوش، براي بعضي يک شوک و براي روند اقتصادي روز کشور يک اتفاق ساده تلقي شد که به هر دليل تأثيري را که انتظاري مي‌رفت، در محيط اقتصادي پديد نياورد. تحليل وضع اقتصادي و دلايل بي‌حسي فضاي اقتصادي به رخداد «برجام» هرچند از اهميت بسياري برخوردار است، امّا موضوع نوشتار حاضر نيست. آنچه اين قلم قصد واکاوي آن را دارد، نگرش‌ها و واکنش‌ها در فضاي سياسي نسبت به پديده «برجام» است.

 

طرح مسئله:

پس از کشاکش‌هاي بسيار که طبعاً هزينه‌هاي اقتصادي و نيز فشارهاي سياسي را نيز به‌دنبال داشت، آنچه مسئله هسته‌اي ناميده مي‌شد به چارچوبي قابل توافق طرفين رسيد که «برجام» ناميده شد، اين چارچوب طبعاً  با مطالبات طرفين انطباق کامل نداشت و عملاًَ از مطلوب طرفين فاصله داشت، زيرا که محصول مذاکرات با سطح توقعات کاملاً ناهماهنگ بوده ولي در هر حال درصدي از توافق در آن به‌چشم مي‌خورد.

*نگرش دولتي‌ها:

روحاني با موتور محرکه حل مسئله هسته‌اي به انتخابات وارد شده و حتي پس از پيروزي نيز حل کليه مسائل را به نحوي به توافق هسته‌اي ارجاع مي‌داد، همين امر سطح توقعات اجتماعي از دولت را شديداً بالا برده و اين نقطه قوت دولت (توافق هسته‌اي) را به نقطه‌ضعف و فشارپذير دولت تبديل کرد، تبديل‌شدن «گره‌گشايي هسته‌اي» به امري حيثيتي باعث شد که رفتار دولت در برابر منتقدان بيش از معقول بودن، احساسي گردد؛ رفتاري که موجب ظهور ادبيات احساسي و بعضاً تند روحاني در برابر منتقدانش شد و عملاً تاحدودي به مخدوش‌شدن چهره آرام و عالمانه دولت انجاميد. از سوي ديگر، حساسيت‌آفريني و تمرکز توجه روي برجام که متأسفانه از سوي دولتي‌ها هم دامن زده مي‌شد، سه اثر جدي به‌دنبال داشت.

۱. افزايش فشار سنگين روي تيم مذاکره‌‌کننده که خوشبختانه تا حد امکان تيم مذاکره به رهبري ظريف توانستند رفتار خود را زير فشارهاي وارده کنترل‌ کنند، هرچند حاشيه‌آفريني‌ها حتماً از تمرکز مذاکره‌کنندگان کاسته و بر ضريب اشتباه مي‌افزود.

۲. به حاشيه رفتن ساير فعاليت‌هاي دولت و انتظار نامعقول براي حل همه مسائل با يک حرکت يعني «توافق هسته‌اي».

۳. ارسال اين پيام به مخالفان دولت که «توافق هسته‌اي حساس‌ترين نقطه دولت است که مي‌توان بر آن فشار آورد» به‌عبارتي اين نتيجه محتوم که در صورت عدم‌توافق در موضوع هسته اي، دولت خود به حيات خود خاتمه داده است. اين نقطه فشار مشترک، عملاً همه منتقدان را گرد هم‌ آورد و با ايجاد محور واحد تشکيلاتي  بر فشارها افزود. طبعاً در اين چالش که حول‌محور موضوعي تخصصي صورت مي‌گرفت، رقيب مستقيم تيم جديد 

مذاکره‌ کننده، تيم پيشين مذاکره کننده بود که ابزار فشار لازم يعني منطق توجيهي را براي ساير گروه‌هاي منتقد فراهم مي‌نمود. اين نخستين شکافي بود که مي‌توانست ضرباتي را بر امنيت ملي وارد نمايد؛

شکافي که از آن «داده‌هاي اطلاعاتي لازم و بي‌دردسري» برون‌ريزي مي‌شد که طبعاً شادماني سرويس‌هاي اطلاعاتي بيگانه را مي‌توانست در پي داشته باشد و از سوي ديگر، بزرگترين پروژه ملي پس از انقلاب که محور وحدت ملي بود، يعني حقوق هسته‌اي را به نقطه اختلاف مبدل مي‌ساخت. در هر حال دولتيان برآن بودند که توافق برجام را به پيروزي ملي چونان ملي شدن صنعت نفت وانمود کرده و جشن ها و پايکوبي ها برپا نمايند.

*نگرش مخالفان برجام:

مخالفان برجام در ميان خود به دو گروه عمده تقسيم مي‌شدند:

الف- مخالفان مطلق: که اساساً پذيرش برجام را نشانه شکست مطلق و زبوني در برابر غرب و نيز عدول از آرمان‌هاي استقلال طلبانه و شعارهاي نظام دانسته و بر آن بودند که «دولت» با پذيرش برجام، فرصتي بي‌مانند به غرب براي براندازي نرم اين بار از مسير «توافق» اعطاء کرده است. برخي از اعضاي جبهه پايداري موافق اين نگرش بوده و رويکردشان اساساً سياسي بود ولي اينان در يک ائتلاف ناگفته با هواداران سعيدجليلي قرار گرفتند.

ب- مخالفان نسبي: اين گروه را که بهتر است منتقدان برجام با رويکرد مخالفت‌گونه بناميم. كه معتقد بودند به‌دلايل بسيار منجمله «تلاش دولت براي رسيدن به توافق به هر قيمت» و «فقدان روحيه انقلابي‌گري لازم نزد مذاکره کنندگان» آنها نتوانسته‌اند که نتيجه‌اي معادل مقاومت انجام شده ملت طي اين ساليان بدست آورند. هواداران اين نگرش با سعيد جليلي همسو بوده و نگرش تخصصي در ميان آن‌ها وزن بيشتري به نسبت نگرش سياسي محض دارد.

*نگرش موافقان نسبي برجام:

اين طيف که اصولگرايان معتدل را نيز در بر مي‌گرفت، هرچند که انتقاداتي را بر توافق وارد مي‌دانستند ولي درعين‌حال بر آن بودند که بايد «توافق» محصول ارزيابي دقيق «هزينه و فايده» بوده و نتايج قهري حاصل از رفع تحريم بايد در کفه ترازوي ارزيابي عملکرد تيم قرار گيرد، اينان بر آن بودند که هرچند در يک نگاه تاکتيکي يا کوتاه‌مدت ما ظرفيت‌هايي را از دست داده‌ايم ولي در نگاه راهبردي نظام از يک تنگناي سنگيني عبور کرده و قادر است ظرفيت‌هاي جايگزين را جهت ايجاد تعادل به‌کار گيرد. اصولگرايان معتدل به رهبري «علي‌ لاريجاني» مبتني بر اين نگرش عمل نمودند.

در يک جمع‌بندي به‌واقع «دلواپسان» شامل گروه‌هاي «الف» و «ب» مي‌شدند که با نگرش‌هاي مختلف درصد متفاوتي از خلوص را ارائه مي‌کردند.

روشن است که برداشت «تخصصي» از مسئله هسته‌اي را که اصالتاً به توافق مي‌پردازد نمي‌توان با کساني که «توافق هسته‌اي» براي آنان فرع بر انتخابات مجلس يا رياست جمهوري است، يکسان دانست.

*نگرش نظام: 

طبيعي است که ورود به مذاکرات بدون مجوز نظام امکان‌پذير نبود و زمان فعلي از جهاتي، شرايطي را براي حل مسئله هسته‌اي که ظرفيت‌هاي بحران‌سازي را نيز داشت؛ فراهم مي‌کرد. دولت اصلاحات به‌دليل فقدان روحيه‌ لازم مقاومت و انقلابي‌گري از منظر نظام و دولت احمدي‌نژاد به‌دليل وجهه منفي که نزد طرف‌هاي غربي داشت، نمي‌توانستند نقش حل‌کننده مسئله يا مذاکره‌گري تا سرحد توافق نسبي را ايفاء نمايند ولي ظاهرا دولت روحاني بدليل سوابق پيشين روحاني در شوراي امنيت ملي حول محور هسته اي و تصوير مثبت پديدآمده از آن در غرب ظرفيت لازم براي انجام اين نقش را داشت.

امّا طبعا رفتاري کنترل شده در چارچوب خطوط قرمز شرط کار بود و دولت به دليل اهميت بسيار زياد پروژه بايد بجاي فاعليت مطلق به عامليت نسبي تغيير رويکرد مي داد.

تذکرات مکرر نظام به دولت، مذاکره کنندگان و طرف‌هاي غربي، در همين راستا و بدرستي انجام مي‌گرفت.

زيرا مديريت موضوع مورد بحث بدليل اهميت فراوانش از وظايف ذاتي رهبري و نه دولت بود. از سوي ديگر، نظام هوشمندانه قالب‌هاي قانوني کشور را ارج نهاده و پروسه بررسي برجام را در نهادهاي قانوني به انجام رساند تا جايگاه مردم سالارانه سازوکار تصميم‌گيري را ژرفا بخشد.

روشن است که نظام در برابر توافق انجام شده، رويکردي عقلاني را پي‌گرفته و نه همچون مخالفان آن را کليات ابوالبقاء دانسته و نه نظير گروهي از موافقان آن را شايسته جشن و شادي مي دانست.

*بايدها و نبايدهاي فرارو: 

۱. شکاف ميان  نيروهاي انقلابي: درحال‌حاضر ذهنيت نيروهاي انقلابي حول‌محور برجام دچار شکاف شده‌ است، بعضي از عناصري که ميان اقشاري از نيروهاي انقلابي مرجعيت يافته‌اند در برابر برجام، رويکردي مطلق اتخاذ کرده‌اند، اين امر به اضطراب ذهني و شکاف ميان نيروهاي انقلاب مي‌انجامد؛ نقش صدا و سيما در اين راستا کليدي است. ضمن بيان دغدغه‌هاي نيروهاي انقلابي که عمدتا بحق هم مي‌باشد، بايد اعتماد به تدبيرو تصميمات  نظام تقويت گردد.

۲. بايد اين انديشه تبيين گردد که هرچند «برجام» ايده‌آل نيست ولي در هر حال بايد مصلحت ملي و تصميم نظام مورد توجه قرار گرفته و عملي شود.

۳. غرب در پي آنست که در دوران پسا برجام «عادي‌سازي حضور» را به يک خط تبليغاتي مبدل سازد؛ تا در عمل، تغيير مواضع بنيادين جمهوري اسلامي را القاء نمايد. پيدايش اين تصوير مي‌تواند به ضريب نفوذ ايران اسلامي در ميان ملل مسلمان صدمه زده و نيز به ياس نيروهاي انقلابي درون کشور بيانجامد. دولت در اين ميان وظيفه‌اي جدي بردوش دارد، روشن است که دولت نبايد خود را پرچمدار عادي‌سازي روابط با غرب و به‌ويژه آمريکا بداند، وظيفه دولت فقط و فقط بهره‌گيري در بالاترين سطح از شرايط گشايش اقتصادي براي ايجاد زمينه‌هاي مستحکم داخلي در جهت تقويت استقلال کشور در قالب اقتصاد مقاومتي بدون گشودن منفذهاي نفوذ دشمنان است. پيوندخوردن حيثيت دولت با "رابطه خطري" هولناک بوده و به انفعال دولت خواهد انجاميد.

۴. غرب پس از اين خواهد کوشيد که از مدل مذاکرات هسته‌اي، سرپلي براي کنترل قدرت ايران در منطقه بسازد. هرگونه مذاکره معامله‌گونه بر روي «نقاط برتري ايران در منطقه» حتماً مضر و فروغلطيدن به تله طراحي شده غرب است.

۵. در حوزه فرهنگي، آمريکا خواهد کوشيد نمادهاي فرهنگي خود را در قالب روابط اقتصادي به ظاهر بي‌ضرر به ايران وارد نمايد. دولت شايسته است منفذ هر اقدام اقتصادي نمايشي را که قادر است به استحاله فرهنگي بيانجامد، مسدود ساخته و سرمايه‌گذاري‌ها را به‌سوي زيرساخت‌ها و مجاري اصلي و غيرنمايشي هدايت نمايد.

۶. نيروهاي انقلابي نيز بايد در راستاي تقويت نظام تصميم‌گيري نظام عمل نموده و از انجام عملي که موجب بروز شکاف ميان نيروهاي انقلابي مي شود؛ شديداً پرهيز نمايند، زيرا مهمترين هدف «غرب» از توافق، مبدل‌سازي آن به «جرم بحراني» در ميان حاميان انقلاب و ايجاد تقابل ميان آنهاست.

۷. نيروهاي انقلابي ضروري است که راههاي نفوذ غرب را شناسايي کرده و با درايت و آرامش بدون ايجاد هيجان‌هاي کاذب هم‌زمان با آگاه‌سازي اجتماعي به مسدودسازي آنها بپردازد. بديهي است، هر عملي که به شکاف نيروهاي انقلابي يا تضعيف نظام تصميم‌گيري کلان کشور بيانجامد، از مطلوبيت برخوردار نخواهد بود.