به گزارش «نماینده»، یک کارشناس وزارت اطلاعات که بیش از ۳۰ سال در پرونده مجاهدین خلق مسئولیت داشته، در گفتوگویی اطلاعاتی جدید درباره این سازمان از ابتدای انقلاب تاکنون بازگو کرده است؛ از جمله ارتباط سازمان با عراق از سال ۵۷، نقش آن در انفجار هفتم تیر ۶۰ در دفتر حزب جمهوری اسلامی، ازدواج مسعود و مریم رجوی، عملیات مرصاد.
طبق نظر این کارشناس پرونده مجاهدین خلق، رخدادهای ۳۰ خرداد ۶۰ نه یک قدرتنمایی صرف سازمان که با هدف براندازی بوده است. او درباره نقش منافقین در انفجار هفتم تیر ۶۰ گفته است: «در مورد گروههای چریکی و برانداز هیچگاه سند در اختیار شما نیست و کسی مسئولیتی را به عهده نمیگیرد. در واقع امکان عملی ارائه سند وجود ندارد. مگر هفتم تیر را سازمان رسماً به عهده گرفت؟ آنها به آن انفجار میگویند خشم خلق. سند ما درباره فعالیتهای گروههای چریکی، افراد دستگیرشده از ردههای مختلف هستند که باز هم به دلیل عدم گردش اطلاعات در این سازمانها از سویی و طبقهبندی اطلاعات بین سطوح مختلف از سوی دیگر، لزوماً نمیتوان اطلاعاتی از آنان به دست آورد. اما در نوار موسی خیابانی که حدود یک ماه قبل از مرگش منتشر شد و همینطور در جمعبندی یک ساله رجوی، به طور غیرمستقیم به عملیات هفتم تیر یا «عملیات بزرگ اللهاکبر» اقرار کردهاند و از آن به عنوان عملیاتی که رژیم را بیآینده کرد، یاد کردند.»
او ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو را با فرقهای شدن این سازمان مرتبط میداند و میگوید: «در سال ۶۳ و قبل از آنکه مسعود رجوی با مریم عضدانلو ازدواج کند، اعضا با موضوعی مواجه شدند که ماهیت سازمان را تغییر میداد؛ آنان باید یا سازمان را انتخاب میکردند یا رجوی را. البته کل این جریان را خود رجوی طراحی کرده بود تا در نهایت به نتیجه مورد نظرش برسد. داستان از این قرار بود که دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات رجوی تشکیل شد. مرکزیت سازمان به عنوان هیات منصفه و یک نفر هم به عنوان قاضی برای رسیدگی انتخاب میشود. شاکی هم مهدی ابریشمچی بود. او از رجوی به دلیل رابطه نامشروع با همسرش یعنی مریم قجر که آن زمان مسئول دفتر رجوی بوده، شکایت میکند. ناگفته نماند که حتی تراب حقشناس و پوران بازرگان هم در اطلاعیهای که پس از ازدواج مریم و مسعود انتشار دادند، به سابقه رابطه این دو نفر از سال ۵۹ اشاره کردند و آن را از مسلمات دانستند. عدهای اعتراض میکنند و هر کس نظری میدهد. عدهای میگویند او باید کشته شود، عدهای میگویند اخراج شود و... تعدادی هم میگویند این ماجرا را نباید مطرح کرد؛ چرا که سازمان بسیار به رجوی وابسته است و در صورت باز شدن این مساله، سازمان صدمه میبیند. رجوی میگوید من میخواهم این موضوع را علنی مطرح کنم که باز هم جلسه متشنج میشود اما در اینجا برخی میگویند مسعود صداقت دارد که این ماجرا را گفته است. رفته رفته افراد به سمت رجوی میروند. در این نشست که به «نشست اقرار» معروف است، اعضای مرکزیت را جمع میکنند و میگویند رجوی که اعتراف کرد، شما هم بیایید و اعتراف کنید. افراد اعترافات گوناگون میکردند که بعدها این نشستها در کل سازمان تحت عناوین «نشستهای انقلاب ایدئولوژیک» و «نشستهای انقلاب علیه خصلتهای خرده بورژوازی» و مانند آن ادامه پیدا کرد. این موضوع تا بعد از مرصاد و نشست «تنگه و توحید» هم ادامه پیدا میکند که در این نشست افراد اعتراف میکنند که خط، اشکال نداشته و اشکال در باور آنها بوده است. سازمان با این انقلابها خود را حفظ میکرد که مهمترین آن «انقلاب طلاق» بود. آنها میگفتند هر تعلق خاطری به غیر از تعلق خاطر به برادر (که منظور رجوی بود) شرک است. در همه این سالها سازمان مشغول ساختن جایگاه قدسی برای مسعود بوده است. برای همین هم میگوییم سازمان مجاهدین خلق یک فرقه است.»
این کارشناس ارشد وزارت اطلاعات با اشاره به اسنادی که از اردوگاه اشرف به دست آمده و مشخص شده که تعامل سازمان و دولت عراق از ابتدای پیروزی انقلاب وجود داشته است، برای اولین بار گفته که دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی از عملیات مرصاد غافلگیر شده بود. عملیات مرصاد (و به تعبیر سازمان فروغ جاویدان) در سوم مرداد ۱۳۶۷ یک هفته پس از پذیرش آتشبس جنگ ایران و عراق با شعار «امروز مهران، فردا تهران» آغاز شد.
به روایت این مسئول اطلاعاتی، «اعتراف میکنم که ما خط سازمان را میدانستیم اما از برنامهاش مطلع نبودیم و غافلگیر شدیم. ما برای فهمیدن این موضوع طراحیهایی کردیم و حتی در یکی از کشورها اطلاعات ذیقیمتی به دست آوردیم اما نتوانستیم جزئیات عملیات را متوجه شویم. در واقع وقتی کار از کار گذشت، موفق شدیم. از طرف دیگر، سازمان هم غافلگیر شد؛ چراکه باور نداشت ایران آتشبس را بپذیرد.»
پس از مرصاد فعالیت عملیاتی علیه سازمان تغییر شکل داد و «عملیات روانی» آغاز شد: «به واسطه اتفاقاتی همچون ریزش نیرو و انقلابهای متعدد درون سازمان، در حوزه عملیات روانی رشد بسیار خوبی داشتیم. از طرف دیگر جمهوری اسلامی این قدرت را یافت که ببخشد؛ اینکه درهای کشور به روی نیروهای برگشته و بریده از سازمان باز شد، خود نشانه تغییر در رویکرد بود. البته نه به این معنا که به سازمان اجازه داده شود بیاید و در کشور فعالیت کند. چارچوب کلی حفظ شد اما ذیل آن، تغییرات گستردهای اتفاق افتاد. شاید آمار داده نشده باشد، اما نزدیک به ۲ هزار نفر به ایران آمدند، عفو شدند و الان هم دارند زندگی عادی میکنند.»