به گزارش «نماینده»، محمد مهدی حیدریان. نامی که میان لیست رنگارنگ فیلم سینمایی «محمدرسول الله (ص)» دیده میشود. به قول خودش از جلسه دوم «تصمیم» برای ساخت این فیلم در کنار مجیدی کارگردان حضور داشته است و اما جلسهی اول، جلسهی مجید مجیدی و رهبر انقلاب بوده است. جلسهای که از آن کمتر شنیده ایم. روایت مرسوم شکلگیری ایده فیلم این است که مجیدی در پاسخی مهربانانه به توهین غربیها به پیامبر (ص)، تصمیم میگیرد فیلم را بسازد. حالا حیدریان حرفهای جدیدتری دارد.
حیدریان حالا کنار گذاشته شده است یا کنار کشیده است، معلوم نیست. او چند ماهی است که در سمت معاون امور فرهنگی و اجتماعی وزارت رفاه در ساختمان وزارت تعاون مستقر شده است. از ایده تا پخش فیلم «محمدرسول الله (ص)» با حیدریان به گفتوگو نشستیم. نعلین به پا دارد و آرام و شمرده شمرده در مورد این پروژه حرف میزند و همهی آنچه برای کار پیش آمده است را لطف حضرت (ص) میداند. حین گفتوگو حواسمان هست که بعد از هر بار تکرار نام پیامبر(ص)، لبانش به تسبیح صلوات تکان میخورد.
آقای حیدریان، شما از معدود افرادی بودید که از صفر تا صد پروژهای سنگین و تاریخی به نام «محمد رسولالله» در کنار آقای مجیدی بودید. دوست داریم از همان ابتدا شروع کنیم و اینکه اساسا ایده ساخت فیلمی با این ابعاد و عظمت و مختصات خاص از کجا آمد. روایت معمولی که بارها شنیدهایم و خواندهایم این است که جناب مجیدی در جریان کاریکاتورهای موهن نشریه دانمارکی، چیزی در حدود ۸ سال قبل، ایده ساخت چنین فیلمی به ذهنشان میرسد. در عین حال روایت دیگری هم وجود دارد که گفته میشود ایده اولیه ساخت این فیلم از سوی مقام معظم رهبری به وجود آمده است، خود ایشان طرح ساخت یک سهگانه که اولی آن به کودکی حضرت مربوط است را داده است و انتخاب آقای مجیدی هم از سوی ایشان بوده است. دوست داریم روایت دست اول ایده یکی از بزرگترین اتفاقات فرهنگی بعد از انقلاب ایران را از زبان شما بشنویم.
به نظرم هر دو روایت قابل جمع و صحیح است؛ به این معنا که بحث پیشنهاد موضوع، توسط حضرت آقا همینطور است که شما روایت کردید، دلیلش هم واضح است. ایشان از دیرباز، در حوزه فرهنگی و هنری حضور مشخصی داشتند؛ به معنای اینکه خودشان؛ مستقیما در فضای فرهنگی و هنری داخلی و بین المللی حضور داشته و دارند و همیشه با حساسیت موضوعات را دنبال می کنند ... ممارست در این نوع نگاه و تبدیل شدن آن به بخشی از شخصیت ایشان، باعث می شود که به طور طبیعی آقا صاحب ایده، پیش بینی و ضرورت سنجی در هر حوزه ای شود.
این یک مثال است و در موضوعات دیگر هم اینگونه بوده است؛ من همیشه میگویم ایشان ابتدا شخصیتی فرهنگی و هنری دارند و بعد وجوه دیگر شخصیتی.
ایشان تحلیلشان مبتنی بر اهلیت و عضویت و اشراف به این حوزه بود و اعتقاد داشتند که الان دیگر وقتش است که ما در مورد حضرت رسول(ص) کاری کنیم. این تحلیل و نیاز سنجی ابتدایی ایشان بود و با توجه به جامعیت و اشرافی که ایشان بر موضوع سینما دارند؛ تشخیص اینکه چه کسی برای این موضوع بهترین است هم امر پیچیده ای نیست.
البته این انتخاب به شدت خطیر و ویژه بود. چند نکته این وسط وجود داشت که کار را بسیار ویژه میکرد.
یکی اینکه موضوع مربوط به پیامبر اسلام (ص) است که از نظر ما برترین و بالاترین مخلوق است و در نگاه دیگررهبری معظم، رهبر یک کشور بزرگ اسلامی است و حالا به این نتیجه رسیده است که در مورد پیامبر باید کاری کنند؛ علاوه بر این ایشان یک روحانی هم هستند و از موضع یک مرجع دینی هم می بینند؛ تشخیص و پیشنهاد می دهند.
دوست دارم که روی لفظ «پیشنهاد» تاکید کنم. آنچه که من از ایشان در این سی سال که در مناسبات و مسائل مختلف توفیق حضور در جمع ایشان را داشتم؛ دیده ام این است که اعتقاد ایشان این است که هنر امر دستوری نیست؛ خلق اثر هنری هم دستوری نیست؛ می توان پیشنهاد داد، این پیشنهاد باید همراه با موشکافی و دقت باشد تا به خلق یک اثر هنری، که موثر باشد و به دل بنشیند کمک کند.
شما جرقه را می زنید و او شعله ور می شود و به دنبال تولید کار می رود؛ لذا من در عین اینکه معتقد نیستم که هنرمند را صدا کنیم و ایده های خودمان را به او دیکته کنیم و از او بخواهیم که این را به یک اثر تبدیل کند، بسیار معتقدم که هنرمندان به یک مکمل نیاز دارند
این مکمل می تواند از یک مقام آگاه بالاتر یا یک جرقه زن باشد؛ جرقه زن مشخصا تشخیص می دهد و به آن هنر و هنرمند و شرایطی که می تواند این جرقه در آن زده شود، اشراف دارد. اینجا هم این اتفاقات رخ داد و ایشان با همه قابلیت ها و اشرافی که داشتند، آن فرد را پیدا کردند و این جرقه را در مجیدی روشن کردند.
از آن طرف ما آقای مجیدی را داریم که در مجامع بین المللی، فرهنگی و هنری و مشخصا؛ سینمایی شناخته شده اند و لذا در معرض جریان های بین المللی از جمله همان کاریکاتورها هستند؛ اتفاقا یکی دوتا سمینار هم از ایشان دعوت شده بود و ایشان رفتند، برای بررسی اینکه چرا هنر به چنین روزی مبتلا شده است؛ پس ترکیب این دو، اتفاق را شکل می دهد؛ پیشنهاد درست و به موقع به آن شخصی که باید منتقل می شود و فرد را شعله ور می کند و فرد هم زمینهاش را دارد.
پیشنهاد دهنده البته به همین پیشنهاد بسنده می کند و بعد خودش را کنار می کشد و فقط هنرمند هر جا کمک بخواهد؛ پیشنهاد دهنده کمک می کند؛ اما هنر مند را در کار کردن آزاد می گذارد؛ از این مرحله هنرمند باید استعداد و آمادگی خودش را به کار بگیرد و کار به جریان می افتد؛ من هم بعد از جلسه اول به این پروژه وصل شدم و گفتم که باعث افتخار من است که در این پروژه کار کنم. از این به بعد هر اتفاقی رخ داد تلاش کردم که به عنوان مدیر مجموعه، در همه جهات شرایط را برای خلق بهتر اثربرای آقای مجیدی فراهم کنم؛ از حوزه مشاوره های محتوایی، دینی و تخصصی در حوزه دینی تا فنی و تخصصی در حوزه فرهنگی.
جلسه ای که گفتید آقای مجیدی با رهبر انقلاب داشتند، مربوط به چه سالی بود؟
حیدریان: فکر می کنم سال ۱۳۸۶ بود.
آقای مجیدی در این باره صحبتی کرد که چرا رهبری ایشان را برای این فیلم انتخاب کردند؟ چون آقای مجیدی در کارنامهاش کار تاریخی ندارند و در ابتدا انتخاب معمولی به شمار نمیرود.
به نظر من مزیت ویژه آقای مجیدی، توانایی ایشان در کار کردن در مورد کودک و با کودک است؛ لذا به نظر بنده به همین دلیل این کار به ایشان پیشنهاد شده است؛ چون دوران کودکی پیامبر هم هست. اگر می خواستند به آقای درویش یا میرکریمی پیشنهاد کنند، این را پیشنهاد نمی کردند؛ اینها همه بچه های بعد از انقلاب هستند؛ یعنی شناخت، علاقه و عشق آنها ته نشین شده و جزو وجودشان شده و در هر کدامشان به یک نوعی بروز می کند؛ اما به لحاظ تخصصی و کار حرفه ای، آقای مجیدی از بین اینها بهترین است؛ علاوه بر اینکه درباره سینمای کودک هم بیشتر کار کرده است.
و بعد شما به سراغ شرکت سینمایی نور تابان رفتید؛ معمولا سازمان سینمایی ایران و دیگر نهادهای فرهنگی دولتی زیر بار ساخت پروژهای با این عظمت نمی رود. این «نور تابان» از کجا آمد؟
ما سراغ شرکت سینمایی نور تابان نرفتیم؛ چون اصلا شرکت سینمایی نور تابان وجود نداشت؛ ما خودمان آن را به وجود آوردیم. ماجرا این بود که به دلیل حجم بالای سرمایهای که کار نیاز داشت، ما ابتدا به دنبال تامین بودجه بین المللی رفتیم و این کار انجام شد و بودجه هم تامین شد.
بعد با ملاحظاتی که درست هم بود و اصل مطلبش این بود که این پروژه ممکن است که حساسیت ها و مسائل سیاسی و دینی زیادی درباره اش باشد، تصمیم این شد که بهتر است که در خود ایران تامین سرمایه صورت بگیردتا این موضوع دستخوش مسائل حاشیه ای نشود؛ همه آنها را پس زدیم و برگشتیم تا در ایران این کار را انجام دهیم.
ماجرا خیلی پیچیده بود. ما به دنبال این بودیم که در تامین بودجه این پروژه قطعا یک جاهایی سهیم نباشد، نهادهای دولتی فرهنگی که کار روتینشان همین بود و بضاعت شان هم معلوم بود؛ مثل سازمان تبلیغات، مثل سازمان صدا و سیما ومثل ارشاد؛ تعریفی که از این کار شده بود، در هیچ کدام از این سازمان ها جا نمی شد و نمی توانست درگیر حاشیه این نوع سازمان ها شود؛ پس ما جایی را می خواستیم که یک سازمان اقتصادی باشد و نه سازمان سینمایی و فرهنگی به این معنا، علاوه بر آن ما نمیخواستیم که سرمایه بزرگی از این سازمان ها را تصرف کنیم که باعث محرومیت سایر پروژهها شود.
بنیاد مستضعفان و مشخصا آقای فروزنده، بهترین کسی بود که جامع نگری اش این امکان را می داد که این پروژه در اینجا متولد شود؛ جلساتی با ایشان داشتیم و خیلی استقبال کرد، به میدان آمد و با اعتماد و اطمینان کامل نقدینگی لازم و اسبابش را به مرور فراهم کرد.
البته طبیعتا، خیلی جاها هم مشکل داشتیم؛ ارز یا پول نبود، نمیرسید، تاخیر میافتاد و از این جور مسائل که واقعا طبیعی است.
در اواسط کار بنا شد که ما یک روپوش حقوقی برای این پروژه ایجاد کنیم؛ چون کار به شدت در حال گسترش بود و لوکیشن تبدیل به شهر یا شهرک شده بود و به زودی صاحب تجهیزات ویژهای می شد.
آقای فروزنده این حرف ما را پذیرفت؛ استدلال ما هم این بود که وقتی کاری در این حد و اندازه در حال تولید است، باید زمینههای جریانسازی آن برای آینده هم فراهم شود و کار فقط محدود به این پروژه نشود، چون قصد اولیه ما هم تولید منحصرا یک فیلم نبود و برای اینکه یک کار یا فیلم یا سریال تاریخی، درباره تاریخ اسلام را پایه گذاری کنیم؛ لازمهاش فراهم کردن امکاناتی است که ۴۰ تا ۶۰ درصد از هزینه کار بعدی را کم کند، ایشان هم کاملا موافق بود و پذیرفت و حتی یک جاهایی هم از ما جلو زد.
بنابراین بنا شد که یک شرکتی تاسیس شود که هم یک پوشش حقوقی برای مسائل مالی و حقوقی پروژه شود و هم بتواند این تجهیزات و شهرک را نگهداری کند و بعدا بتواند به بقیه ارائه خدمات کند؛ به این ترتیب شرکت سینمایی نورتابان در درون بنیاد تاسیس شد و بعد کم کم همه این اموال و دارایی هایی که در طول این پروژه ایجاد شد؛ تحویل این شرکت شد.
ظاهرا در جریان فیلم محمد(ص)، سرمایه بزرگی به تجهیزات سینمای ایران اضافه شده است و این یکی از برکات فیلم مجیدی برای سینمای ایران بوده است. چه شد که تصمیم به خرید و ساخت برخی از این تجهیزات گرفتید؟
تقریبا همه تجهیزات خریداری شد. ابتدای کار تصمیم داشتیم این تجهیزات سینمایی را خارج از کشور اجاره کنیم. چون تعداد تجهیزاتی که در ایران برای چنین پروژه ای بود اصلا این ظرفیت را نداشت که بخش قابل توجهی پول را خارج کنیم یا دو تا سه سال بخواهیم در اختیار این فیلم بگذاریم. نه چنین فضایی را می پسندیدیم و نه عملا چنین امکانی وجود داشت.
در جاهایی از فیلم، مثلا ۵ دوربین باید همزمان با هم کار می کرد و به دلیل نوع کار، الزاما باید این دوربین ها، مثل تصویربرداری هایی که در استودیوهای تلویزیونی می شود، باید در طول یکدیگر کار میکردند؛ این امکان که ما بتوانیم به سینما تحمیل کنیم و این امکانات را در اختیار بگیریم؛ شدنی نبود
عوامل تولید فیلم خارجی بود و باید بسیار منظم و مرتب، سروقت شروع و تمام می کردیم؛ اینکه بخواهیم درگیر تجهیزات شویم؛ مثلا امروز ۳ دوربین می خواستیم، ممکن بود که فردا ۵ دوربین بخواهیم و نداریم و باید صبر کنیم که بیاید؛ چنین چیزهایی در این کار معنی نداشت. پس یک برنامه تولیدی از قبل تعیین شده منسجم داشتیم که باید طبق آن جلو می رفتیم؛ به همین دلیل نمی توانستیم کارها با بی برنامگی پیش برود؛ به هر حال تصمیم گرفتیم تجهیزاتی که احتیاج داریم، در ایران ساخته شود.
البته خیلی از این ابزار را هم نداریم؛ مثلا نور ایران را سینمای بین المللی قبول ندارد وهمچنین تجهیزات حرکتی و ... خیلی کم داشتیم و یا اصلا نداشتیم؛ مثلا فلاین کت یا کرین به آن بلندی را نداشتیم.
زمانی که تصمیم گرفتیم باید ابزار مورد نیاز فیلم را اجاره کنیم و به لیست مورد نیاز تیم تولید رسیدیم. قیمت ها را در آوردیم. مثلا برای برآورد اولیه که ۸ ماه بود، معادل همین را باید به عنوان بیمه می پرداختیم؛ چون شرکت خارجی باید اینها را به ایران می داد. لازم است یادآوری کنم که ایران تحریم است و کسی با ما معامله نمی کرد و در آن مقطع، مقصد ایران، مقصد پر خطری بود؛ ابزار های دقیق را باید با حق بیمه بالا می آوردیم؛ لذا بعد از همه اینها یک سپرده کلان نیاز داشتند؛ یعنی شرط اجاره دادنشان به همان دلایلی که ذکر کردم، یک سپرده کلان معادل قیمت این ابزار بود که این سپرده را بگذارید و این ابزار را ببرید و اجاره هم بدهید؛ وجود چنین وضعیتی باعث شد ۶ ماه تولید به تاخیر بیافتد.
به دلیل تمام این شرایط بود با این فرض که دنیا با کاری که ما می خواهیم بکنیم موافقت میکند، تصمیم گرفتیم که اینها را بخریم؛ یعنی کاملا ابتدای کار اقتصادی شد و این برای ما خیلی اقتصادی تر شد ه بود.
در مورد برخی دیگر از ابزار هم به جای اینکه اجاره کنیم؛ آنها را ساختیم وبه تبع آن همه آن شرط ها منتفی می شد، نه قرار بود سپرده ای بدهیم؛ نه لازم بود بیمه بدهیم و اینها حذف شد و در واقع خیلی اقتصادی تر شد؛ یک امکان ویژه هم برای ما پیش آمده بود.
آقای استرارو با وسواس و حساسیت نسبت به تجهیزات برخورد می کرد و مطمئنا اعتبار ۵۰ سال کار و ۷۰ سال سن را برای هیچ کاری به خطر نمیانداخت، لذا اینها را خودش یکی یکی تست میکرد.
حالا فرصتی پیش آمده بود که سراغ یکی از این کمپانی ها برویم و جنس هایی را بگیریم و با این ابزار کار کنیم. خلاصه اینکه یک امر هزینه ای قابل توجه، به یک سرمایه گذاری خوب تبدیل شد.
بخشی از تجهیزات سینمایی مربوط به جلوه های ویژه میدانی بود که گویا آنها را هم ساختید.
بله. دوستان ما از جمله آقای رضازاده و گروه کارشناسی رفتند و تک تک ابزاری که برای این کار میخواستیم را صورت جلسه کرد. همه با شماره و ردیف امضا شدند؛ مثلا سه پایه یا پروژکتور و ...حتی بخش هایی هم که نو بود مثل فریم و ...که از جای دیگر گرفته بودیم هم در لیست آمد.
بخشی از تجهیزاتی که گروه لیست داده بود، از جمله طوفان ساز یا دستگاه های پرتاب سنگ که برای سپاه ابرهه نیاز داشتیم، مه سازها، موج سازها و باران سازها بود که در صحنه های مختلف احتیاج داشتیم.
بهترین استودیوهایی که این ابزار را دارند، در ایتالیا هستند و از اینها لیست گرفتیم؛ باید توجه داشت که نسبت مهم است و نه معادل عددی. مثلا هزینه اجاره اینها a تومان برای ۸ ماه شده بود؛ ما از آقای رضازاده و سایر دوستان خواهش کردیم که فیلم اینها را بگیرند و برای ما بیاوردند و اینها هم فیلم با دقت از این ابزار و وسائل گرفتند و برای ما آوردند.
اینجا با مرحوم جواد شریفی راد و دوستانی که داشتند و خود من به خاطر سابقه مهندسی که داشتم و البته جزو علاقه ام بود، شروع به ساخت این ابزار کردیم. ما با نصف هزینه اجاره ۸ ماه، کل این ابزار را توانستیم بسازیم و جزو اموال خودمان هم بود؛ به مدد و همت بچه های جوان و با انگیزه داخل توانستیم بسازیم.
مهم این بود که حالا دیگر تکنولوژی اش را داشتیم؛ بخشی آزمون و خطا بود و بعد تبدیل به دانش شد؛ دیگر مهم نبود که به جای یک مه ساز، سه تا بخواهیم یا مثلا به جای اینکه ۲۰ ثانیه مه بدهد، بخواهیم که یک ساعت مه تولید کند؛ همه ابزارها فرمول هایشان نوشته و حل شد. طوفان سازها، موج سازها و توپ شلیک کن هایمان به هر تعدادی که می خواستیم شروع به ساختن در ابعاد مختلف کردیم و این هم برای ما یک سرمایه شد.
همه بچه ها به خاطر پروژه و به خاطر حضرت محمد رسول الله (ص) ایستادند و کار کردند و در کار هم دیدید که بسیار خوب جواب داد؛ یک بار کمی با هم مجادله کردیم که بر سر همین تجهیزات بود و اصرار بر این بود که تا مطمئن نباشم، سر صحنه نمی روم و اصرار ما هم این بود که شما تا مطمئن نشدید، به سر صحنه نروید؛ اما می گفتند ما این ابزار را می سازیم.
ابتدا باور ساخت چنین ابزاری دشوار بود و میگفتند نمی توانید چنین تجیهزاتی را در ایران بسازید. بعدها که آمدند و تایید کردند، از آقای شریفی راد و این دوستانی که اینها را ساختند؛ تشکرکردند.
دوستان یک ابداعی کردند که البته الان موضوعیتی ندارد، ولی آن موقع در سینما نبود؛ یعنی برای دوربین های پرنده، فیلم را نهایتا دیجیتالی می گیرند و بعد تبدیل می کنند؛ یعنی سینما اینطور است، دیجیتالی می گیرند و بعد به فیلم تبدیل می کنند. نهایتا یک دوربین هایی با بدنه تیتانیوم بود که خیلی هم سبک بودند و اگر می خواستیم فیلم بسازیم، باید این را اجاره می کردیم که به دلیل جنسش خیلی گران بود؛ این بچه ها شروع کردند که ما یک پرنده ای طراحی می کنیم که بتواند ۸ یا ۸ونیم کیلویی که حالا یک دوربین ۳۵ مثلا ۴۰۰ بیتی می شد به آن وصل کرد؛ و اتفاقا آن را ساختند.
آقای استرارو در این کار خیلی با ما همکاری کرد؛ منحنی ها و تست ها را گرفت، لرزش دوربینها را چک کرد. آن حالتی که باید بر روی استند های که دوربین روی آن نصب می کردند، تا زیر هلی کوپترنگه دارد؛ اصلش آن بود که هم باید ژیلوسکوپ را نگه می داشت که تعادل و ترازش به هم نخورد و از پایین هم قابل کنترل باشد که همه اینها را ساختند. صحنه ای که دوربین از چشم ابابیل به سمت کعبه می آید با همین دوربین گرفته شده است؛ به هر حال این هم در ایران ساخته شد و این تجربه هم یک آورده جدی برای سینما و حوزه تکنولوژی سینما بود که در واقع اعتماد به نفس خوبی به جامعه هنری ایران داد که ما می توانیم.
جالب است که در صحبت هایتان به حساس شدن استرارو روی بعضی از جزییات اشاره کردید و اینکه حتی در پیش تولید هم خیلی از مسائل را در نظر می گرفت؛ عوامل خارجی زیادی پشت صحنه این پروژه بودند اما ظاهرا تاثیر ایشان خیلی بیشتر بوده است تاحدی که آقای مجیدی هم بیشتر از ایشان اسم می برند تا دیگر عوامل فیلم. خواستم میزان تاثیر ایشان را بدانم؟ حتی گفته می شود که فیلمنامه هم زیر نظر ایشان تغییراتی داشته است.
هم می توان گفت بله و هم می توان گفت نه. نه از بابت تلقی که از تغییر در عموم هست و بله از آن بابت است که حتما یک فیلمبردار باسابقه و با تجربه، مشاور جدی کارگردان و تیم تهیه درسناریو دارد.
ممکن بود که بگوید که مثلا آن حس و حالی که از سناریو می خواهید در این فضا در نمی آید ولی استرارو یک مرد به تمام معنا حرفه ای بود و از روز اول که به منزل ایشان رفتیم و با ایشان صحبت می کردیم تا آخرین روزی که می رفتند چیزی که من از ایشان شناختم این بود که ایشان می دانست که به قول خودش سینماتوگرافر(به قول ما مدیر فیلمبرداری) است. او هیچگاه از حدش تجاوز نمی کرد اما هیچ وقت در دادن پیشنهاد هم امساک نکرد؛ مثلا می گفت این پیشنهاد است و شما کارگردان هستید و هر کاری که می خواهید بکنید؛ بعضی جاها را آقای مجیدی می پذیرفت و بعضی جاها هم قبول نمی کرد؛ هیچ وقت بحثی نمی کردند لذا حتما ایشان اثر داشت.
اول تجربه و تخصص و زیبایی شناسی و دقت و تسلطش به رنگ و نور خیلی نمایان است که حتما در فیلم خواهید دید. این استعداد را فریم به فریم ایشان داشت وعلاوه بر تجربه، ایشان مولف کتاب توزیع رنگ و نور هست؛ ایشان چندین کتاب دارند و جالب اینکه چهارمین کتابش را درباره نورپردازی چهره انبیا نوشت که مقارن با تولید این فیلم شده بود.
آنقدر این رنگ و نور برایشان مهم بود که تبدیل به فلسفه رنگ و نور شده بود. یعنی دیگر یک نگاه فلسفی به رنگ و نور داشتند. یک جاهایی با نوع نگاه دینی ما تقابل داشت مثلا ما رنگ سبزیا سفید را یک چیز می دانیم ولی ممکن بود او چیز دیگری بداند؛ البته درباره اعتقاد خودمان درباره این رنگ ها به ایشان میگفتیم و او تابع این جابجایی ها می شد.
شما اگر فیلم را دیده باشید متوجه میشوید که برای خودش فلسفه ای در رنگ و نور دارد؛ یعنی فیلم از یک رنگ شروع می شود و با رنگی پایان می یابد یا در یک لوکیشین رنگ غالبش یک رنگ خاصی است؛ اینطور نیست که مرتبه اول این را متوجه شویم مثلا در مراحل دوم یا سوم و اگر با دقت ببینیم اینها مشهود است.
الان فقط ایجاد حس می کند و درستش هم همین است و بایدمثل اجزا و لوازم فیلمسازی فقط تاثیرش را بگذارد، نباید خودشان را حقنه کنند؛ مثلا اینکه بگوید می بینید من چقدر خوب فیلم می گیرم؟ شما باید آنقدر خوب فیلم بگیرید که نبینید و طبیعی باشد؛ آنقدر درست لباس بپوشید که اصلا فکر نکنید که مثلا این برای این تاریخ نیست یا اینکه مثلا چرا دوخت لباس به این صورت است تا این طراحی دوخت یا گریم خوب شود.
در فیلمبرداری و نورپردازی و رنگ همینطور است باید به فهم و اثری که شما از یک صحنه و تعریفی که از فهم اثر این صحنه دارد، میتواند کمک کند. به نظر من قابلیت جدی آقای استرارو همین بود و اینکه هر چه که داشت در اختیار گذاشت و باید از صداقت ایشان همه جا بگوییم و تشکر کنیم.
ایشان صادقانه آمد و زمانی که آمد گفت: من تجربه ۵۰ یا ۶۰ ساله ام را در اختیار این کار می گذارم، چون قبول کردم که این کار را انجام دهیم. بالاخره در حوزه تخصصی ایشان، هم فیلم وهم آقای مجیدی از ایشان بهره بردیم و فقط هم در همین حوزه بود؛ یعنی اینکه مثلا ایشان بیاید و درام فیلم را تغییر دهد، اینگونه نبود؛ نه تخصص و ادعایی در این زمینه داشت و نه توانست این کار را بکند.
پیشنهاد عوامل خارجی فیلم را هم ایشان دادند؟
حیدریان: آقایی به نام رابی بیتل هستند که ایشان هم نزدیک ۷۵ یا ۷۶ سال سن دارند و از تهیه کنندگان قدیمی آمریکا است؛ ایشان مشاور من شد و ما از طریق ایشان به یک سری عوامل وصل شدیم.
این عوامل را پیدا کردیم و با اینها ارتباط گرفتیم و هر کدام از اینها کمک کردند تا یک نفر دیگر را رصد کنیم و با او صحبت کنیم؛ مثلا وقتی با یک طراح صحبت کردیم، طراح مشکلاتی داشت و نیامد یا اینکه با فیلمبردار به نتیجه رسیدیم و او می گفت که با فلان طراح در فلان فیلم کار می کردم و ما هم به سراغ آن طراح می رفتیم.
به همین شکل بود که گلچین کردیم، بعضی ها در رده هایی می شناختند یا راحت می توانستند شناخته شوند، در رده های دیگر چون فیلمسازی بین المللی در یک شبکه است، شناخت و اعتماد به یکدیگر مهم بود. می شناختند و اعتماد می کردند؛ بعضی از عوامل را ایشان پیشنهاد کردند ولی قبل از او مشاور بین المللی ما فرد دیگری بود که ما را به این دایره عوامل تولیدی بین المللی که بود، آورد.