به گزارش «نماینده»، سید مرتضی نبوی را به عنوان یکی از شاخص های جناح موسوم به راست می شناسند که در سال های دفاع مقدس، از منتقدان سرسختِ دولت وقت بودند و سالیان سال، منتسبان به جناح موسوم به چپ، آنان را به این گناه بزرگ!! مورد نوازش قرار می دادند. تصور ما به عنوان یک نسل سومی بر این بود که منتقدانِ دولتِ حاکم در سال های دفاع مقدس، باید اطلاعات خاص و ناگفته های زیادی از سیاست های اقتصادی دولت داشته باشد که بی شک در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تاثیر بسزایی داشته است.
در ثلث اول مصاحبه مشخص شد که تصور ما درست نبوده اما سخنان جناب نبوی آن قدر اهمیت و از همه مهمتر، جذابیت داشت که به ادامه گفت و گو بیارزد. هرچند که به اعتقاد من، آن چه ایشان بیان کرد، دور از موضوع مورد نظر ما، یعنی «تاثیرات شرایط اقتصادی کشور در سرانجامِ جنگ» نداشت. گرچه دولتِ امنیتی و بسته ای که «بهزاد نبوی» را پدرخوانده آن می دانند، هیچ راه نفوذ و اطلاعی را به رقبای خود نمی داد «مرتضی نبوی» تاکید داشت که اخبار او و همقطارانش از فعل و انفعالات دولت در حد سایر مردم بود و حتی خبر قبول قطعنامه را از رسانه های گروهی دریافت کرده اند و نه در محافل و پچ و پچ های سیاست مردان.
در هر حال، از علاقمندان حوزه دفاع مقدس دعوت می کنیم که این گفتگو را مطالعه کنند تا شناخت بهتری از نسبتِ دو جریان سیاسی کشور در رابطه با شرایط اقتصادیِ سال های دفاع مقدس به دست بیاورند:
شما تا سال ۶۴ در دولت بودید. آیا این موضوعات بر تخصیص بودجه به جنگ هم ارتباط پیدا میکرد؟
*نبوی: بله. بالاخره تصمیم دولت این بود که مثلا حدود ۱۴ میلیارد دلار درآمد فروش نفت بود و آنها تنها تا سقف ۴-۲ میلیارد دلار برای جنگ تخصیص دادند. و می گفتند بقیه اش برای همراه کردن مردم لازم است.
این تقسیم بندی بر چه اساسی شکل گرفته بود؟
*نبوی: خب بعضی مسائل را در نظر گرفته بودند و می گفتند این سقف بودجه جنگ است. و سهمیه ارزی یک چالش محسوب می شد. این گونه تصمیمات در شورای اقتصاد گرفته می شد و غالب نظرات هم موافق دولت بودند مانند بهزاد نبوی و خود مهندس موسوی و ...
چه کسی تخصیص بودجه جنگ را در دولت دنبال میکرد؟
*نبوی: خود شورا در این موضوع هم تصمیم می گرفت. و جو سنگینی علیه چند وزیر به خصوص عسگر اولادی وزیر بازرگانی راه انداخته بودند که حتی از صدا و سیما و برخی روزنامه ها نیز برای تخریب او کمک میگرفتند و سرانجام آنها استعفا کردند.
افرادی مثل شما و احمد توکلی میدانستید تفکر مهندس موسوی در آن اوضاع چگونه است. چه طور فکر کردید میتوانید با چنین تفکری کار کنید؟
*نبوی: ما منتخب او نبودیم بلکه میراث به جا مانده از کابینه شهید باهنر و مهدوی کنی بودیم. در دوره اول هم مواضع آنها آنقدر روشن نشده بود. بعد از شهید باهنر چند ماهی مهدوی کنی تشکیل کابینه داد که چند دفعه ای کنتاکت های جدی ای با بهزاد نبوی اتفاق افتاد.
یکی از این درگیری ها بر سر برنج بود. مثلا اگر کسی غیر دولتی برنج میآورد دولت جلویش را میگرفت، برای همین مهدوی کنی با آنها درگیر شد. البته وقتی دید اوضاع خرابتر می شود در پی یک دلیل شرعی برآمد و گفت: چون جاده برای دولت است میتواند جلوی حمل و نقل این ماشینها را بگیرد.
بعد از رفتن مرحوم مهدوی کنی حضرت آقا دکتر ولایتی را معرفی کردند که رای نیاورد بعد مهندس موسوی را معرفی کرد. نه میرحسین و نه مهدوی کنی کسی کابینه را تغییر نداد جز در یکی دو مورد.
شما نسبت به نخست وزیر جدید شناخت و ذهنیتی نداشتید؟
*نبوی: چرا. اما فضا طوری بود که سریع کابینه تشکیل شد. و قرار بود آقای میرحسین میان دار جمعی با نظرات مختلف باشد اما گرایش پیدا کرد به چپ در حالی که اقتضای نخست وزیری همان میان داری را ایجاب میکرد. و ما هم همین انتظار را داشتیم. مرزبندیهای چپ و راست از همان جا در دولت شروع شد. رفته رفته عده ای جدا می شدند. آن سالها با هر اتفاقی هم نمایندگان باید از مجلس رأی اعتماد میگرفتند. خود بنده در طی چند ماه چهار مرتبه رای اعتماد گرفتم که در سالهای آخر به دلیل روشن شدن مواضعم و مخالفت با اقتصاد دولتی دچار چالش شدم.
چرا شما با توجه به ارتباطاتی که داشتید خدمت امام نمی رفتید؟ یا حتی حضرت آقا هم که با نظر شما موافق و مخالف اقتصاد دولتی بودند، چرا با ایشان صحبتی نمی کردید؟
*نبوی: آقای خامنهای مخالف آنها و هم نظر ما بودند اما شأن جایگاه را حفظ میکردند و اجازه شکاف در دولت را نمیدادند. ایشان علی رغم تمام مشکلاتی که با مهندس موسوی داشتند در یک مورد هم با کسی من باب درد دل حتی از این مسائل صحبتی نمی کردند یا گلایه ای نمی کردند مبادا شکاف ایجاد شود. ما هم که از دوستان نزدیک ایشان و در دولت بودیم از این اختلاف نظرات خبری نداشتیم و آقا بسیار انسان راز داری بودند. حتی در دور دوم که باز مهندس موسوی معرفی شد ما بسیار تعجب کردیم اما آن زمان هم آقا توضیحی ندادند مگر اینکه مثلا ایشان توان مدیریتی اش بالا نیست و ...
و بسیار هم تحت فشار بودند...
*نبوی: بله. حتی افرادی مانند آقای هاشمی هم موافق دخالت دولت دراقتصاد بود و این موضوع را در تریبون نماز جمعه تئوریزه میکرد. حتی با تذکر حضرت امام هم آقای هاشمی باز توجیهاتی می آورد و همان مسیر را ادامه می داد.
حضرت آقا در جلسات هیئت دولت شرکت می کردند؟
*نبوی: یکبار آقای توکلی در مورد موضوعی در وزرات کار مطلبی را نوشت و می خواست این موضوع را دنبال کند اما در هیئت وزیران اختلاف شد و کار بالا گرفت و آقا به جلسه آمد. وقتی موضوع را توضیح دادند ایشان جمع بندی اش این بود که این حرفی که آقای توکلی می زند نمی تواند قانون باشد و حتی به نفع آنها جمع بندی کرد. ایشان هیچ وقت به گونه ای برخورد نمی کرد که کسی بگوید رییس جمهور طرفدار قشر خاصی است و واقعا حساب شده عمل میکرد.
بر می گردیم به همان موضوع بیرون آمدن شما از دولت که گفتید به دلیل مواضع مخالف در حوزه اقتصادی با نخست وزیر از کابینه جدا شدید.
*نبوی: بله. آن زمان افراد نو کیسه ای سرمایه دار شده بودند و توانسته بودند با رابطه به ارز دولتی دست پیدا کنند و یا به سهمیه های دولتی.
حتی سنت بدی پیدا شد در مورد مأموریتهای دولتی. اگر اشتباه نکنم روزی ۶۰ دلار حق ماموریت می دادند برای کسی که مثلا ده روز بره سفر ۶۰۰ دلار میشد که این جاذبه ایجاد می کرد و مثلا نمایندگان مجلس که می رفتند سفر خیلی این سهمیه را خرج نمی کرد و می آورد در بازار آزاد می فروخت.
ما اعتراض می کردیم به آقای کروبی رییس مجلس وقت که برخی از این سفرها بی رویه است و نتیجه آن اینگونه است او خیلی راحت بیان میکرد که ای بابا اینها هم میخواهند دختر شوهر بدهند و خرج دارند! از این طریق خرجش را در میآورد.
آن سالها وزرات نفت هم مشکلاتی با مواضع داشت.
*نبوی: بله. دوستان آقای میرحسین میگفتند غرضی زیر بار فروش بیشتر نفت نمیرود در حالی که ما به دلیل جنگ به پول بیشتری احتیاج داریم. به همین دلایل آقای موسوی دوست نداشت غرضی در کابینه باشد اما آنطور ما که شنیدیم از بیت آیتالله منتظری به وی فشار آوردند و مجبور شد غرضی را برای وزارت پست و تلگراف معرفی کند.
وقتی اسامی وزرا برای کابینه دوم از رادیو خوانده شد من فکر نمیکردم تغییر کرده باشم زیرا میرحسین اصلا حرف از خداحافظی با ما نزده بود و حتی ما برخورد محکمی هم با او نداشتیم.
حتی همیشه میگفت من آدم میانداری هستم زیرا در دولتم هم مرتضی نبوی دارم و هم بهزاد نبوی و با هر دو آنها هم ارتباط دارم. اما به هر حال او مرا تغییر داده بود و جای من آقای غرضی معرفی شد. البته شنیده بودم قرار بود آقای عارف به این وزارت خانه بیاید. آقای آقا زاده در دوره دوم شد وزیر نفت. غرضی پیش بینی کرده بود که اگر فروش نفت را طبق قاعده رعایت نکنید قیمتش افت می کند و همین هم شد. بعد از آمدن آقای آقا زاده در این وزارت خانه درآمد نفت نصف شد. البته دلیل دیگری هم در پایین آمدن قیمت نفت تاثیر داشت که همان توطئه جهانی بود.
آیا میتوان گفت: یکی از دلایل اقتصادی پذیرش قطعنامه همین نصف شدن قیمت نفت است؟
*نبوی: بله.
اولویت آقای میرحسین در دوره جنگ چه بود؟ و چه قدر بودجه در اختیار جنگ قرار داده بود؟
*نبوی: دولت مثلاً اگر ۱۴ میلیارد دلار پول داشت تنها تا سقف ۴ میلیارد برای جنگ کنار میگذاشت که شامل وزارت جنگ، وزارت دفاع و همه امور مربوط به جنگ میشد و توجیه ش این بود که میخواهیم افکار عمومی را هم با خود داشته باشیم.
آیا این صحبت درست است که بهزاد نبوی شخصیت سایه در دوره میرحسین بود؟
*نبوی: بله بهزاد نبوی به شدت با میرحسین چفت شده بود و نظرات نخست وزیر نیز در زمینه اقتصادی همان نطر بچههای مجاهدین انقلاب بود که تشکیلات منظمی داشتند. بهزاد نبوی آدمی است که اداره کردن یک جمع را دوست دارد و او واقعا آدم زبلی است.
روزنامه رسالت دیگر انتقادی ننوشت علیه کابینه؟
*نبوی: خیر همه درها بسته بود. آن زمان مهاجرانی دفتر حقوقی ریاستجمهوری از ما شکایت کرد چون دولت تصمیم گرفته بود لایحه بودجه را محرمانه به مجلس اعلام کند اما توکلی مقالهای نوشت مبنی بر اینکه دولت نمیتواند محرمانه بودجه دهد به همین دلیل کار من و آقای توکلی به دادگاه کشید البته چون حرف ما حق بود تبرئه شدیم.
یکی از اتفاقات مهم آن سالها استعفای میرحسین بود شما نمیدانستید چرا اینچنین درخواستی داده است؟
*نبوی: خیر. بنده بعد از خروج از دولت دیگر خبری از داخل نداشتم.
در حالی که در اغلب مواقع امام با مواضع شما مخالفت میکرد در روحیهتان خللی وارد نشد و چطور توانستید روحیه خود را حفظ کنید.
*نبوی: کار ما اعتقادی بود و نوشتهها و مخالفتهای ما متکی بر رساله امام بود و پشتوانه اعتقادیمان جامعه مدرسین بود، در ذهنمان بود که چرا در حالی که متکی به رساله کار میکنیم که امام قبول دارد اما توجیه ما این بود و میفهمیدیم که زمان جنگ است و ایشان مصلحت میداند دولت سر جای خود باشد و واقعاً کار هم سنگین بود و میرحسین در ۸ سالی که نخستوزیر بود بسیار پیر شده بود. ما نه اینکه چون دستمان به جایی نمیرسید کاری نمیکردیم بلکه واقعاً به حرف امام اعتماد داشتیم. گاهی ما به عنوان هیئت امنای روزنامه میزبان حاجاحمد به دفترمان بودیم و یا ما خدمت ایشان میرفتیم. در یکی از این دیدارها حاج احمد گفت آقا تا سرمقاله آذری قمی را تا نخوانند نمیگذارند روزنامه رسالت را از اتاقش ببریم و میگویند او (آذری قمی) بحث ولایت فقیه را خوب گرفته و خوب هم مینویسد. این موضوعات کوچکترین خللی در ارادت و اطاعت پذیری ما نسبت به امام کم نکرد.
آقای هاشمی در دولت خود میخواست کوپن را بردارد که ما آن زمان مخالف بودیم و او میگفت انگار جای چپ و راست عوض شده اما من در جلسه ای به آقای هاشمی گفتم ما سر جایمان هستیم اما جناح چپ از منتهی الیه چپ آمده به منتهی الیه راست.
سالهای پایانی جنگ متوجه میشدید جنگ دارد تمام میشود؟
*نبوی: خیر اما متوجه میشدیم که دیگر مانند گذشته از جبهه رفتن استقبال نمیشود به خصوص بعد از انتخابات مجلس سوم. و بعد هم که نامه مهندس موسوی و آقای رضایی به امام پخش شد.
البته بعد از اینکه از دولت آمدم بیرون به جبهه رفتم اما بچههای بالای سپاه علیرغم احترامی که میگذاشتند خیلی ما را وارد بازی نمیکردند.
گویا روزنامه رسالت در جبهه مورد استقبال رزمندگان نبوده. چرا؟
*نبوی: آن زمان روزنامه هایی که اجازه می دادند به جبهه برود کیهان و اطلاعات بود. کیهان هم خیلی خطی برخورد می کرد و در واقع سخنگوی رسمی جناح چپ بود و تحلیل هایی که می نوشتند به جبهه ذهنیت میداد. ما همان وقت نامه نوشتیم به امام که میخواهیم رسالت هم به جبهه برود جواب رسمی داده نشد اما حاج احمد آقا گفت از طرف ایشان منعی نشده اما فقط دو روزنامه فرستاده میشود. جواب خاصی نمی دادند اما خب برخی هم نیم خواستند مواضع خلاف میلشان به جبهه برود.
چطور خبر پذیرش قطع نامه را شنیدید؟
*نبوی: مثل همه مردم از رادیو. خب بعد از آمدن از دولت به نوعی بایکوت شده بودیم. حتی به مهندس غرضی گفتم اگر میخواهی من در وزارتخانه بمانم تا کمکت کنم اما او تحویلم نگرفت و فهمیدم باید بروم.
آقای غفوری فرد جزو هیئت علمی دانشگاه امیر کبیر بود. صحبت کرد بروم رییس دانشگاه شوم. مرحوم سلیمی نمین نامه زد که از وزارت خونه بروم آنجا فیزیک درس دهم. بعد که فهمیدند من آنجا هستم رفتند به نوعی زیرآب ما را زدند و آقای سلیمی هم به جای انتقال نوشت من مامور هستم به آنجا. از کلاس هایم استقبال شده بود به خصوص بین بچه های حزب الهی. اما وسط ترم نامه زدند که مأموریت شما پایان یافته است. یعنی اینقدر انجمن اسلامی فشار آورده بود.