«نماینده»؛ حنیف غفاری/ ميشل فوکو، فيلسوف پست مدرن و محققي که از نزديک انقلاب اسلامي ايران را مورد مطالعه قرار داده و با اقشار مختلف انقلابي در کشورمان (در بحبوحه انقلاب اسلامي و سالهاي بعد از آن) گفتگو کرده است، يکي از اصلي ترين شاخصه هاي اين پديده منحصر به فرد را "معنويت" مي داند. معنويتي که فوکو اذعان مي کند نه او و نه هيچ فيلسوف و تئوريسن ديگري در غرب قدرت محاسبه آن را ندارد. منحصر به فرد بودن پديده انقلاب اسلامي ايران موضوعي است که غير از ميشل فوکو، تدا اسکاچپول نظريه پرداز مشهور انقلابهاي جهان و ديگر افرادي که سعي در تحليل اين پديده بر اساس الگوواره هاي ذهني ثابت خود داشتند نيز نسبت به آن اذعان کرده اند.
"انقلاب اسلامي ايران" درست در زماني به ثمر رسيد که دو اردوگاه کمونيسم و امپرياليسم جهان را به تسخير خود در آورده بوده و هر پديده اي را در ذيل اين نظام گنجانده و تعريف مي کردند. به عبارت بهتر، هر پديده و واقعه اي که در سالهاي تسلط آمريکا و شوروي سابق بر جهان رخ مي داد، قهرا و جبرا يا بايد رنگ و بوي کمونيستي به خود مي گرفت و يا مهر تاييدي بر قدرت نظام سرمايه داري بود. درست در چنين شرايطي شعار "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" رنگ از رخ بازماندگان استالين و جرج واشنگتن پراند.
بي دليل نبود که پس از تجاوز صدام حسين و حزب بعث عراق به خاک مقدس کشورمان، "شرق" و " غرب" براي نخستين بار با يکديگر هم قسم شدند تا خاک پاک کشورمان و انقلاب اسلامي و مردمي ما را در نيمه سال ۱۳۵۹ نابود سازند. کاخ سفيد و کاخ کرملين و هم پيمانان اروپايي و مهره هاي عربي آنها ديوانه وار از صدام حمايت کردند و سلاح هاي شيميايي و ممنوعه خود را بر روي تن و بدن پاک ترين و غيورترين فرزندان مرز و بوم ما مورد امتحان و آزمايش قرار دادند. در ميان اين همه هجمه و دشمني و خيانت و جنايت، فرزندان خميني کبير (ره) با اتکا به اهل بيت عصمت و نبوت (عليهم السلام) از همه داشته هاي خود گذشتند تا ايران اسلامي مورد تاراج بيگانگان قرار نگيرد. هر قطره خون پاک شهيدان همت، باکري، جهان آرا،
چمران، باقري، بروجردي و ديگر شهداي جنگ تحميلي، نشانه اي از "قدرت برخاسته از معنويت" در نظام و کشورمان بود. رژيم منحوس صدام و حاميان غربي و شرقي آن پس از هشت سال، نتوانستند حتي ذره اي از خاک پاک ايران را جدا کرده و نظام برخاسته از انقلاب اسلامي ايران را متزلزل سازند. شهدا، جانبازان و رزمندگان جنگ تحميلي بزرگترين درس تاريخ معاصر را به واشنگتن و مسکو و عمال آنها دادند، درسي که هنوز يادآوري آن تن ريگان و بوش پدر و ميتران و برژنف را در قبر مي لرزاند... د.
امروز ۳۵ سال از آغاز جنگ تحميلي مي گذرد. صدام پس از پايان تاريخ مصرف خود، به دار مجازات غربي ها آويخته شد. اتحاد جماهير شوروي و اردوگاه کمونيسم فروپاشيد و کشورهاي مشترک المنافع صد تکه شدند. دوران جهان تک قطبي به اذعان افرادي مانند جيمي کارتر، بيل کلينتون و برژينسکي وتئوريسنهاي برجسته آمريکايي به پايان رسيد ودر مقابل ايران اسلامي روز به روز در سايه نگاه رو به جلوي توام با معنويت خود و به برکت خون شهداي انقلاب و جنگ تحميلي هر روز قدرتمندتر شد...
اکنون که سخن از آمريکاي امروز" و " ايران امروز" به ميان مي آوريم، با معادله اي گويايي مواجه مي شويم. وقوع بحران اقتصادي در غرب، شکست سياستهاي منطقه اي آمريکا و ناکامي واشنگتن و متحدانش در شکل دهي خاورميانه جديد، شکست تک تک تئوريهاي مبنايي سياست خارجي آمريکا مانند جنگ تمدنهاي هانتينگتن و پايان تاريخ فرانسيس فوکوياما در صحنه عمل، شکست محاسبه هاي عيني و به اصطلاح
واقع بينانه مقامات آمريکايي در قبال راه اندازي جنگ هاي مستقيم و نيابتي در منطقه و مواردي از اين قبيل نشان مي دهد کاخ سفيد به صورت همزمان افولي تئوريک(در سطح تصميم سازي سياستمداران) و عملي(در صحنه تعريف و مديريت منافع واشنگتن در آن سوي مرزها) را تجربه مي کند. ديالکتيک شکل گرفته در آمريکاي امروز، ديگر ناظر به جنگ قدرت دو حزب دموکرات و جمهوريخواه در درون يک ساختار قدرتمند و آسيب ناپذير نيست، بلکه اين جدال ماهيتي ساختاري و ماهوي پيدا کرده است. درجريان شکل گيري جنبش وال استريت و جنبشهاي ضد نژادپرستي در آمريکا، شاهد منازعه اي داخلي بر سر ماهيت نظام آمريکا هستيم نه منازعه اي ساده حول صورتبندي معادلات قدرت در اين کشور.
فارغ از آنچه در آمريکا مي گذرد، بسياري از کشورهاي اروپايي که در دوران جنگ تحميلي به مخزن شارژ نظامي و لجستيکي رژيم صدام تبديل شده بودند با بحرانهاي ماهوي مزمني مواجه هستند که به جاي صورتبندي معادلات قدرت، اصالت و موجوديت اروپا را هدف قرار داده است. اين روزها کمتر کسي در آمريکا و اروپا "تغيير نظام سياسي " را به مثابه پوست اندازي سياسي تفسيرمي کند بلکه اکثر استراتژيستها و تئوريسنهاي اقتصادي و سياسي در غرب بر لزوم "دگرديسي سياسي"در واشنگتن و اتحاديه اروپا تاکيد دارند.
با اين حال دراين سوي معادله، ايران اسلامي به دليل اينکه متغيري وابسته به غرب و شرق نبوده و نيست، توانست پس از رحلت امام راحل (ره)، در سايه هدايت، مديريت و رهبري فرزانه و ملتي هميشه در صحنه و به رغم انواع فشارها، تهديدات و تحريمهايي که غرب و متحدانش اعمال مي کرد به حرکت رو به پيشرفت خود ادامه دهد.
غرب در عين اينکه در معادلات ايده آل گرايانه خود همچنان به دنبال براندازي نظام و تقابل با ملت ايران است، اما در محاسبات واقع گرايانه خود چاره اي جز پذيرش ايران قدرتمند نمي بينند. ايران قدرتمندي که به قول زبيگنيو برژينسکي مشاور امنيت ملي اسبق آمريکا، غربي ها
بايد به دنبال يادگيري قواعد زندگي در کنار آن باشند. پيروزي ملت ايران پس از مقاومت هسته اي ۱۲ ساله در برابر کشورهاي مدعي جهان امروز، نشانه اي گويا دال بر استيصال غرب در تقابل با قدرت ايران اسلامي است. بايد اين حقيقت را پذيرفت که آنچه منجر به افزايش تصاعدي ضريب استحکام ما در برابر انواع توطئه ها بر ضد نظام و ملت ايران مي شود، اصرار بر اصول و آرمانهاي انقلاب و نگاه داشتن گارد بسته در برابر دشمنان قسم خورده ايران است. عدول از اين ثوابت و محکمات، آن هم در شرايطي که غرب به واسطه اصرار ما بر همين موارد ناچار به امتيازدهي به ايران شده است خطايي استراتژيک و نابخشودني محسوب مي شود. امروز، صرفا زمان بازخواني دوران پرغرور دفاع مقدس نيست، بلکه زمان تزريق مقاومت و معنويت حاکم بر آن دوران در کالبد سياست داخلي و خارجي کشورمان است. دفاع مقدس، درسي است که محصور در زمان جنگ نيست. مهم ترين درس آن دوران "دشمن شناسي" و درک نيت واقعي دشمنان و رصد هوشمندانه اخم و لبخند آن است. ايران اسلامي زماني
مي تواند معادلات جهان امروز را به سود خود رقم بزند که اصول زيربنايي خود را فداي متغيرات ظاهري و تاکتيکي دشمن نکند. امروزه جاي سنگرها و خاکريزهايي که در دوران جنگ تحميلي در مقابل دشمن بعثي و موشکهاي ساخت آمريکا و شوروي و فرانسه چيده مي شد نبايد تنهادر محافل خاطره خواني و يادبود شهدا باشد، بلکه بايد روح مقاومت نهفته و مستتر در اين سنگرها را به سنگرهاي جديد خود در مقابل دشمنان نظام و ملت ايران منتقل کنيم. از اين رو بايد در نسبت سنجي جنگ تحميلي ديروز و جهان امروز اسير گذشت زمان و خداي ناکرده غفلت از ماهيت دشمنان قسم خورده اسلام و ايران نشويم. همچنين بايد توجه داشته باشيم که رمز عمليات ما در اين نبرد بي پايان، تکيه بر اصول انقلاب و راهبردهاي امام (ره) و رهبري است. نبرد ديپلماتيک و تقابل فرهنگي با دشمنان اين مرز و بوم اگر از جنگ تحميلي پيچيده تر نباشد، ساده تر نيست! ......