شناسهٔ خبر: 111428 - سرویس سیاست
منبع: فارس

سیاست‌ورزی دنیامدارانه

کراپ‌شده - فضائلی/1* نه اصلاح‌طلبان هنوز در دل به هاشمی اعتماد دارند و نه هاشمی به آن‌ها، اما سیاست‌ورزی‌های دنیا مدارانه و برخوردهای ابزاری، این دو را امروز به هم پیوند زده است تا فردا چه شود!

«نماینده»؛ مهدی فضائلی/ دنیای سیاست دنیایی عجیب با روابط و ضوابط خاص خودش است و هنگامی که از دین و اخلاق فاصله می‌گیرد و رنگ‌ و بوی دنیاطلبی و قدرت‌طلبی مذموم را پیدا می‌کند، ملال‌آور و تحمل‌ناپذیر می‌شود.

درباره فراز و فرود رابطة اصلاح‌طلبان با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی زیاد گفته و نوشته شده است، اما هر بار که باب این بحث باز می‌شود، نکات جدیدی به چشم می‌آید. لذا تکرار آن نه‌تنها مهمل نیست، بلکه روشنگر است و البته، برخی رازهای آن همچنان سربسته باقی مانده است.

خاطرم می‌آید بعد از انتخابات مجلس هفتم در گفت‌وگوی مفصلی که با مهدی کروبی در فارس داشتیم، از وی سؤال کردم: «چه شد دوم خردادی‌ها که روزی دشمن درجة یک آقای هاشمی بودند، این روزها ارادتمند و حامی سفت و سخت او شده‌اند؟» و آقای کروبی ضمن بدوبیراه‌هایی که نثار اعضای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب کرد گفت: «این پرسش خیلی خوبی است و پاسخ خیلی خوبی هم دارد»، اما به بهانه‌ای از پاسخش طفره رفت و به فرصت دیگری موکول کرد!

این یادداشت در پی بازخوانی این رابطه نیست، اما به‌مناسبت دیدار اخیر دست‌اندرکاران حزب اتحاد ملت با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از زاویه دیگری به این رابطه نگاهی انداخته است و جا دارد هم بدنه و هواداران این جریان به این نگاه توجه کنند هم اصحاب رسانه درصدد یافتن پاسخ پرسشی باشند که در این یادداشت مطرح شده است.

اصلاح‌طلبان، می‌دانند هاشمی رفسنجانی نخست به‌دلیل خضوع و کرنش اصلاح‌طلبان در برابر وی، سپس داشتنِ منافع مشترک با آن‌هاست که به‌ آن‌ها رخصت داده و شبه‌ائتلافی را شکل داده‌اند.

 

هم حزب اتحاد ملت که خلف حزب مشارکت است و اسلافشان در دورة سازندگی و دوم خرداد حسابی از خجالت جناب هاشمی رفسنجانی درآمده‌اند هم دیگر نیروهای جریان اصلاحات حتماً به‌خوبی به یاد دارند که در دوران سازندگی و نیز دوم خرداد و به‌ویژه در آستانه انتخابات مجلس ششم و آن هنگام که نیروهای معروف به راست، مخالف هاشمی را «دشمن پیغمبر» می‌خواندند، چه چیزها که دربارة آقای هاشمی رفسنجانی نگفتند و ننوشتند، آن‌قدر که صدای برخی همفکران خودشان هم درامد و بحث به اینجا رسید که عده‌ای گفتند هاشمی ذاتاً اصلاح‌طلب است و برخی دیگر او را ذاتاً مستبد و خودرأی خواندند!

بحث اصلی این یادداشت از اینجا آغاز می‌شود که در آن گفته‌ها و نوشته‌هایی که متعلق به تعداد شایان‌توجهی از چهره‌های شاخص و دست اول جریان اصلاحات بود، فقط تحلیل و ارزیابی دربارة آقای هاشمی رفسنجانی ارائه نمی‌شد،‌ بلکه اتهامات مشخصی به ایشان نسبت داده می‌شد که هرکدام برای پایین کشیدن صاحب قدرتی از منصبش کفایت می‌کرد و اوج آن در کتاب «عالیجناب سرخ‌پوش» که نویسنده آن مسیر گمراهی و جادة ظلمت را پرشتاب طی کرد، به منصة ظهور رسید. مطالبی که پیش از انتخابات مجلس ششم نخست در قالب مقالات و یادداشت‌های مطبوعاتی در روزنامه‌های جریان اصلاحات از صبح امروز و فتح گرفته تا صبح آزادگان و آفتاب امروز و ... به چاپ رسید و سپس با حمایت جریان اصلاحات در شمارگان زیاد و چاپ‌های متعدد در سراسر کشور توزیع گردید و بر سر آقای هاشمی آن آمد که همه می‌دانیم. برخی از این موارد را به‌اجمال مرور می‌کنیم:

پس از اشاره به نامة نود تن از چهره‌های ملی ـ مذهبی به آقای هاشمی رفسنجانی در اردیبهشت‌ماه 69 و بازداشت 23 نفر از آنان در خرداد همان سال. «آیا مجازات یک نامة سرگشادة انتقادی به آقای هاشمی رفسنجانی شش ماه سلول انفرادی و اقرار نویسی به سبک برادر حسین دارد؟ آقای هاشمی حتماً به یاد می‌آورند که وقتی برای طرح بودجه به مجلس رفتند، دو تن از اعضای کمیسیون بودجه از ایشان پرسیدند: ما به بازداشت بقیه کاری نداریم، ولی چرا مهندس سحابی را بازداشت کردید؟ در پاسخ فرمودند: رویش زیاد شده بود، گفتم رویش را کم کنند.

آقای هاشمی می‌فرمایند: «در دوره مسئولیت اینجانب، وزارت اطلاعات تمیزترین دوره خود را داشته است؛ وزارت اطلاعات در دوره من خیلی تصفیه شد، از خیلی چیزها پاک شد.»

«این مدعا به‌هیچ‌وجه با واقعیت انطباق ندارد. در دوران هشت‌ساله صدارت آقای هاشمی حدود هشتاد تن به وسیله محفل‌های اطلاعاتی و به علل سیاسی به قتل رسیده‌اند.»

«آقای هاشمی رفسنجانی حتماً به یاد می‌آورد که در یک مورد مشخص، که پای منافع خصوصی ایشان در میان بود، یک معاون روحانی وزارت اطلاعات را با قدرت تمام در عرض 24 ساعت از کار برکنار کرد».

«آیا هاشمی رفسنجانی غیر از تبعیت محض نوع دیگری از رابطه را به رسمیت می‌شناسد؟ هاشمی ناقدان خود را دائماً تحقیر می‌کند».

«دفاع از شخصیت قدرتمندی چون هاشمی هزینه‌ای در بر ندارد، اما آغاز گفت‌وگوی انتقادی با او دربارة خطوط قرمز و تابوها به‌نوعی شرکت در بازی مرگ است و هزینه‌های غیر قابل‌پیش‌بینی به دنبال دارد».

نه اصلاح‌طلبان  در دل به هاشمی اعتماد دارند و نه هاشمی به آن‌ها، اما سیاست‌ورزی‌های دنیا مدارانه و برخوردهای ابزاری، این دو را امروز به هم پیوند زده است

این‌ها مشتی از خروار مطالبی است که اصلاح‌طلبان علیه هاشمی مطرح کردند و به این فهرست می‌توان نقدهای شکوری‌راد (دبیرکل حزب اتحاد ملت)، محسن آرمین، عباس عبدی، ویسی، محتشمی‌پور و .. را نیز افزود. مطالبی علیه سیاست‌های اقتصادی دوران سازندگی، سکوت هاشمی رفسنجانی در قبال ترور حجاریان، ایجاد اختلاف میان اصلاح‌طلبان توسط هاشمی، عدم حمایت هاشمی از کرباسچی و عبدالله نوری و ...

اینک از دو حال خارج نیست: یا این موارد و ایرادات مصرّح و مصداقی اصلاح‌طلبان علیه هاشمی رفسنجانی صحت داشته و درست بوده است، که باید پاسخ دهند چه مسئله‌ای موجب شده است همة این جرائم و اشتباهات فاحش به فراموشی سپرده شود و نه تنها روابط با وی بهبود یابد، بلکه به‌نوعی از او عذرخواهی شود و نقش راهبری کلان و پدر معنوی این جریان به عهدة هاشمی رفسنجانی گذاشته شود و برای‌مثال، حزب نوپای اتحاد ملت که دبیرکل آن روزی جزو منتقدین تند و تیز هاشمی رفسنجانی بوده است، برای کسب رهنمود به حضور وی برسند؟ یا آنچه گفته شده، دروغ و نادرست بوده است که این جریان باید به مردم پاسخ دهد که چرا چنین دروغ‌های بزرگی را به‌صورت گسترده علیه ایشان ساخته و پرداخته کرده است و مردم چگونه می‌توانند به چنین جریانی اعتماد کنند؟

سکوت در برابر این پرسش مهم یا پاسخ‌های کلی مانند تندروی خواندن آن برخوردها، ممکن است راه منتخب اصلاح‌طلبان باشد، اما بهترین راه و کم‌هزینه‌ترینِ آن نخواهد بود!

طرف دیگر این ماجرا جناب هاشمی رفسنجانی است، هر چند شاید عده‌ای بگویند چه چیزی متوجه ایشان است، و گذشت هاشمی از اهانت‌ها و آنچه را اصلاح‌طلبان به وی نسبت داده‌اند، حمل بر بزرگواری و کرامت وی کنند!

همه، ازجمله خود اصلاح‌طلبان، می‌دانند هاشمی رفسنجانی که روزی در مقابل آن‌ها را فرصت‌طلب، هرج‌و مرج‌طلب، هوچیگر، دروغ‌گو، موذی، تندرو، عامل اعدام‌ها، فشارها، مصادره‌ها و محاکمه های اول انقلاب و ... می‌خواند، امروز نه از سر کرامت و بزرگواری، بلکه نخست به‌دلیل خضوع و کرنش اصلاح‌طلبان در برابر وی، سپس داشتنِ منافع مشترک با آن‌هاست که به‌ آن‌ها رخصت داده و شبه‌ائتلافی را شکل داده‌اند.

با اطمینان می‌شود گفت: نه اصلاح‌طلبان هنوز در دل به هاشمی اعتماد دارند و نه هاشمی به آن‌ها، اما سیاست‌ورزی‌های دنیا مدارانه و برخوردهای ابزاری، این دو را امروز به هم پیوند زده است تا فردا چه شود!