«نماینده»؛ محمد صرفی/ دو سال پیش همین ایام بود که رهبر معظم انقلاب عبارت «نرمش قهرمانانه» را بکار برده و راهکاری نو پیش پای دیپلماسی کشور بخصوص در پرونده هستهای گشودند. این عبارت تا مدتها در داخل و خارج مورد بحث و بررسی بسیاری از تحلیلگران و صاحبنظران قرار گرفت و هرکدام به نوبه خود تاویل و تفسیری از آن ارائه کردند. با پایان یافتن مذاکرات هستهای و جمعبندی آن در «برجام» و تبعات و مباحث پیرامونی آن، رهبر معظم انقلاب چندی پیش نسبت به خط «نفوذ» سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دشمن با سوءاستفاده از این قضیه هشدار دادند.
کلید فهم ارتباط «نرمش قهرمانانه» و «نفوذ» را باید در مفهوم «دشمنشناسی» جستوجو کرد. عبارتی که از قضا دشمنان جمهوری اسلامی به شدت و مداوم سعی در کمرنگ و تخطئه کردن آن دارند و مدعی هستند تاکیدات مکرر و هشدارآمیزی که در این زمینه از سوی جریان انقلابی کشور داده میشود، ناشی از توهم و ابزاری برای پوشاندن ضعفهای داخلی است. در اینکه بخشهای مختلف کشور - سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...- از ضعفهایی با درجات مختلف رنج میبرند، تردیدی وجود ندارد اما آیا وجود این ضعفها به معنای نفی وجود دشمنی است که اتفاقاً این ضعفها را فرصت و رخنهای برای نفوذ و رسیدن به اهداف خود میداند؟
رهبر معظم انقلاب در همان بیاناتی که نسبت به خط نفوذ هشدار دادند، اختلافافکنی را ابزار اصلی و رایج دشمن برای رسیدن به اهداف خود برشمردند. از جمله شیوههای معمول دشمن برای اختلافافکنی در جامعه ایران، ایجاد و دمیدن در تنور دوقطبیهای کاذب و فریبدهنده است. دو قطبی غربستیز- شیفته غرب یکی از این ساختههاست. واقعیت آن است که جامعه ایرانی با هر گرایش و تفکری در این خصوص اتفاق نظر دارد که غرب و در راس آن آمریکا دشمن است و اگر گاهی به ظاهر لبخندی هم میزند دلش برای ایران و ایرانی نسوخته و به قول معروف کاسهای زیر نیم کاسه دارد. ایرانی جماعت باهوشتر از آن است که ادعای حقوق بشر و آزادی و این شعارهای دهان پرکن را از کشوری که هر روزه پهپادهایش آشکارا هر کسی را بخواهند - و البته بتوانند- در این منطقه ترور میکنند، باور کند!
تاکنون ملت در بزنگاههای مختلف ثابت کرده است دشمن را به خوبی میشناسد و عملیات روانی و انواع و اقسام ترفندهای آن برای اختلال در دستگاه محاسباتی ملت بیفایده بوده است. اینجاست که باید نقش مسئولان و دولتمردان را در میدان دشمنشناسی مورد توجه قرار داد. در این بخش از ماجرا نیز دشمن بیکار ننشسته و دوقطبی کاذبی را به راه انداخته است. به گروهی از مقامات برچسب تندرو و افراطی میزنند و به عدهای دیگر لقب عملگرا و میانهرو اعطا کرده و اینگونه وانمود میکنند که دسته اول براساس آموزههای ایدئولوژیک تصمیم گرفته و به منافع ملی توجهی ندارند و دسته دوم با پشت کردن به مبانی ایدئولوژیک انقلاب، درپی تحقق منافع ملی کشور هستند! این هم از طنزهای روزگار است که آمریکاییها که ایدئولوژیکترین سیاست را - براساس مبانی خود یعنی منحطترین نوع ایدئولوژی- در دنیا را دارند، دیگران را به دلیل پایبندی به ایدئولوژی ملامت میکنند!
امید کاخ سفید به توافق هستهای - فارغ از مباحث فنی هستهای که در جای خود جای بحث دارد- نفوذ و اختلافافکنی است. هنری کیسینجر و جرج شولتز -دو دیپلمات کهنهکار و وزرای خارجه اسبق آمریکا- طی یادداشت مشترکی در وال استریت ژورنال که پس از تفاهم لوزان منتشر شد، ضمن دفاع از توافق هستهای با ایران مینویسند؛ توافق با ایران باعث میشود در ۱۰ سال آینده آمریکا با ایرانی متفاوت و کمتر تهاجمی - بخوانید کمتر انقلابی- مواجه باشد. نشنالاینترست نیز اخیراً در گزارشی درباره این خیال واهی مینویسد؛ آمریکا با ارائه مقدار مشخصی از همکاری و تضمین امنیت به ایران، نیروهای اصلاحات را برای شکل دادن به مسیر انقلاب کمک میکند و از جو بسیج عمومی علیه تهدیدات آمریکا میکاهد. این پروسه به معنای تضعیف نیروهای انقلابی در تهران و ایجاد امید برای تغییرات دلخواه ما در آینده خواهد بود.
در چنین فضایی لزوم مرزبندی مشخص و صریح با دشمن ضرورتی دوچندان مییابد. انتظار اتخاذ مواضع انقلابی و روشن در قبال این سیاست دشمن، از برخی افراد و جریانات معلومالحال که شش سال پیش و در جریان فتنه ۸۸ نقاب از چهره برداشتند، انتظار بیجایی است اما آنکه در نظام جمهوری اسلامی دارای مسئولیت و مقام است چنانچه در جای خود نسبت به این قضیه مسامحه نشان دهد، بیتردید در انجام وظیفه قانونی خود نه فقط کوتاهی کرده، بلکه اقدام مجرمانهای نیز مرتکب شده است.
پس از توافق وین، مقامات بسیاری از اروپا راهی ایران شدهاند و قرار است مقامات دیگری نیز بیایند. اشتباه فاحشی است اگر گمان شود اتخاذ مواضع صریح و محکم، مخل امر دیپلماسی و روابط سیاسی است. ضعف در بیان مواضع حتی تبعات اقتصادی خاص خود را نیز دارد. نگاهی به قراردادهای اقتصادی معاصر میان ایران و طرفهای خارجی نشان میدهد، ارتباطی مستقیم میان مواضع ضعیف و تحمیل قراردادهای یکجانبه و پرضرر وجود داشته و دارد.
پرونده مذاکرات هستهای اجمالاً بسته شده است اما باب نرمش قهرمانانه در دیپلماسی که یک تاکتیک برای استفاده در مواقع ضروری است، نباید به معنای نادیده گرفتن اهداف و چشم بستن بر رفتار دشمن تلقی شود. جامعترین و کاربردیترین تعریف از این راهبرد را دو دهه پیش رهبر انقلاب ارائه کردهاند. آنجا که میفرمایند؛ «آن چیزی كه این نظام را عظمت میبخشد و قدرت میدهد و برای آن احترامبرانگیز است و بطور ناخواسته دشمنان، موجب میشود راهها روی نظام باز شود، كوشش و حضور انقلابی و تمسّك به اندیشههای انقلابی است. این را باید در همه كارهای دیپلماسیمان، حتّی در حرف زدنها و مصاحبه كردنها، حفظ كنیم. یكی از خصوصیات این روحیه، پرهیز از حالت دفاعی در مسائل سیاسی است. هیچ موضع دفاعیای، موضع خوبی نیست؛ موضع بسیار بدی است. موضع، باید موضع قوی و متعرّضانهای باشد. در همه مسائلی كه دنیا به شما تعرّضی میكند و تلنگری میزند، مشت بزنید. این طوری خواهد بود كه میتوانید پیش بروید. البته مشت بزنید...نمیخواهم بگویم تندیهای بیوجه بكنید و بگویید: فلانی میگوید فحش بدهید. نخیر، اشتباه نشود. در مسائل دیپلماسی و در سخنرانی، در اینجا و آن جا، نه من خودم اهل فحش دادن هستم و نه این را به دیگران توصیه میكنم. من میگویم: شما تیزتر از شمشیر و نرمتر از حریر و سختتر از سنگ و پولاد باشید. واقعاً دیپلماسی، دیپلماسیِ میدان نرمشهای قهرمانانه است.»
عمق دشمنی آمریکا با ملت و جمهوری اسلامی ایران چنان است که پس از توافق حتی در کلام و ظاهر نیز نه تنها چیزی از ادبیات قلدرمآبانه کم نشده بلکه بر آن افزوده هم شده است، اما حتی اگر روزی چنین چرخشی نیز در مواضع دشمن حاصل شد نباید به آن دل بست. به قول سعدی؛
دشمن اگر دوست شود چند بار
صاحب عقلش نشمارد به دوست
مار همانست به سیرت که هست
ورچه به صورت به در آید ز پوست