به گزارش «نماینده»، عباس حسینی نیک مدیر انتشارات «مجد» در اختتامیه بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به عنوان ناشر نمونه کشور در سال ۱۳۹۳ معرفی و لوح تقدیر خود را از دست رئیس جمهور دریافت کرد.
وی که تحصیلات خود را تا مقطع دکترای حقوق ادامه داده و از متخصصین حوزه حقوق مالکیت فکری در کشور است، ۲۵ سال به طور مداوم و به صورت تخصصی در زمینه انتشار کتابهای حوزه حقوق فعالیت داشته است.
حسینی نیک، چندین دوره عضو هیئت مدیره انجمن ناشران دانشگاهی بوده و در حال حاضر هم به عنوان بازرس در اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران فعالیت میکند. با این مدیر نمونه عرصه نشر، پیرامون چالشهای این حوزه، علتهای پائین بودن سطح مطالعه در میان ایرانیها، نقش دولت در این مسئله و... به گفتگو نشستهایم.
* به عنوان یک ناشر نمونه، مهمترین چالشی را که صنعت نشر کشور در حال حاضر با آن رو به روست، چه میدانید؟
نشر کتاب در هر وضعیتی دارای ۴ رکن است؛ پدیدآورنده، ناشر، فروشنده و خریدار. منظور از پدیدآورنده، نویسنده، مترجم، هنرمند، خطاط، نقاش و هر کسی است که کتابی را پدید میآورد. اگر روی مسائل اصلی حوزه پدیدآورنده کتاب متمرکز شویم، متوجه خواهیم شد که مسئله اصلی این است که کتاب خوب تولید نمیشود. وقتی این اتفاق افتاد، طبعاً بعداً هم ناشر نمیتواند آن را برای انتشار بپذیرد و منتشرش کند، فروشنده نمیتواند آن را عرضه کند و خریدار هم راغب نخواهد شد آن را بخرد و بخواند.
در این حوزه ما باید روی دو بُعد تمرکز کنیم؛ بعد داخلی و بعد خارجی. ما در حوزه داخلی واقعاً ضعف داریم. در کشور ما بجز در بعضی زمینهها مانند علم و تکنولوژی و یا حوزه فقه و حقوق در زمینه علوم انسانی، تولید علم بسیار ضعیف است. در حوزه خارجی هم ما با مشکلات خاص دیگری مواجهیم؛ ما عضو کپی رایت نیستیم و از ناشران خارجی هم برای انتشار کتابهایشان در ایران اجازه نمیگیریم. هدف نپیوستن ما هم به این قانون جهانی از سال ۱۳۴۸ تاکنون، این بوده که قانونگذار جهت و جریان علم را به داخل کشور، تسهیل کند. یعنی از آن زمان بزرگان ما فکر میکردهاند اگر به کپی رایت نپیوندیم، جریان علم به سمت کشور ما تسهیل خواهد شد!
اما آیا این اتفاق افتاده است؟ آیا در این مدت علم راحتتر و به اصلاح بهتر، ارزانتر به دست ما رسیده است؟ در همین نمایشگاه امسال کتاب تهران، در بخش خارجی کتابی که میتوانست در ایران با ۲۰ هزار تومان فروخته شود، ۴۰۰ هزار تومان فرخته شد، با این شرایط آیا ما ورود علم را به کشور تسهیل کردهایم؟ آیا واقعاً کتابهای خارجی خوب به نمایشگاه امسال آمده بود؟ ناشران بزرگ بینالمللی آمده بودند؟ کتابهای چاپ ۲۰۱۵ چند عنوان بود؟ ما در جریان علم به سمت داخل کشور هم نقص داریم و آخرین یافتههای علمی به کشور وارد نمیشود.
در کشورهای پیشرفته تولید علم فقط بر عهده مولفان و ناشران گذاشته نمیشود، بلکه پژوهشگاههایی ایجاد میشود که دولتها برای آنها هزینه میکنند. در کشور ما چقدر برای پژوهش و تولید علم هزینه میشود؟ ما منتظریم که ناشری کتابی منتشر کند و بعد حق التالیفی به پدیدآورنده کتاب پرداخت شود.
آیا این حق التالیفهای ناچیز با این هزینههای بالا، میخواند؟ آیا مولف میتواند فقط در انتظار حق التالیفی باشد که ناشر به او میپردازد؟ آیا میتواند زندگی خود را با آن بچرخاند؟ من که خودم ناشر هستم و حدود ۷۰۰ عنوان کتاب منتشر کردهام، فکر میکنم فقط یک نویسنده ما - که او هم مرحوم شده - حق التالیف بالایی میگیرد و کتابهایش پرفروش میشود و خانوادهاش را میتواند با این حقالتالیف اداره کند.
* یعنی معتقدید عمده نویسندگان در ایران نمیتوانند از این طریق امرار معاش کنند و نباید امیدی دست کم مادی به این حرفه داشته باشند.
بله. واقعیت همین است. انجام پژوهش برای انتشار کتاب در بخش انتشارات، عملاً ممکن نیست.
* اینکه یک ناشر به پائین بودن حق التالیف پدیدآورندگان کتاب اعتراض دارد، در نوع خودش جالب است!
من البته دستی هم به قلم دارم و با توجه به تخصصم که مالکیت فکری است، بیشتر حامی مولفان هستم تا ناشران. البته ناشران هم چندان مقصد نیستند؛ کمتر ناشری هست که کتابی را بگیرد و چاپ نکند، کتاب را بخرند و ناشر حق التالیف مولف را پرداخت نکند. به طور عموم حق التالیف کتاب، کفاف هزینههای پژوهش را نمیدهد، مخصوصاً در علوم پزشکی و فنی که هزینههای پژوهش فوقالعاده بالاست.
* شما احتمالاً قصد دارید به سه بُعد دیگر این چرخه هم بپردازید. اما قبل از این مسئله یک نکته را بیان کنم. نمیشود ناشران حقالتالیف خوب بدهند ولی حساب هزینه و فایده خودشان با هم نخواند. منظورم این است که به هر حال این چرخه نشر یک زنجیره متصل به هم است. برای اینکه همه چرخهای این ماشین خوب بچرخد، راه حل چیست؟
در همین بخش اول برای ما مشخص شد که دولت باید در بخش پژوهش سرمایهگذاری اساسی بکند، بایستی پژوهشگاهها و پژوهشکدههای به معنای واقعی کلمه پژوهشی و نه سمبلیک ایجاد کند. شما به کارکرد پژوهشگاههای موجود نگاهی بیندازید...
* البته این بحث و در واقع این انتقاد همواره وجود داشته که بودجه پژوهش در کشور ما بسیار پائین است.
بله و تا جایی که من میدانم این بودجه فوقالعاده هم پائین است. برونداد و خروجی پژوهشهایی هم که انجام میشود نشان میدهد که سازماندهی مناسب چه از جهت بودجه ریزی و چه از جهت ساختار سازمانی و داشتن پژوهشگران خوب، وجود ندارد و لذا تولید علم صورت نمیگیرد. وقتی اینطور باشد، توقع بالا بودن تیراژ کتاب هم توقع بیجایی است.
اینکه دولت چه باید بکند، به نظرم باید اهل قلم را سازماندهی کند. اهل قلم بجز یکی دو انجمنی که این طرف و آن طرف میشنویم فعالیتی میکنند و عضوگیری دارند، سازمان و تشکیلاتی برای دفاع از خودشان ندارند. غیر از مسائل مالی، حمایتهای پژوهشی هم برای تولید علم مثل ایجاد فرصتهای مطالعاتی و اعزام پژوهشگران به کشورهای دیگر برای این کار، وجود ندارد. شما فکر میکنید موسسه «مکس پلانک» در آلمان چطور به این جایگاه دست یافته است؟
این موسسه در رشتههای مختلف از حقوق گرفته تا فیزیک، پژوهشگاههای مختلفی دارد و با اینکه ابتدا یک موسسه خصوصی بوده اما الان دولت از آن به عنوان موسسهای ملی حمایت میکند. به عنوان مثال بخش جرمشناسی این موسسه در شهری مثل استراسبورگ است و در آنجا آنقدر بودجه کافی دارد که هر آنچه کتاب در این زمینه چاپ شده است حتی در ایران، از ما میگیرند. یعنی به سایت ما مراجعه میکنند و آنها را میخرند. چون برایشان مهم است که مثلاً در ایران در این حوزه چه بحثهای تازهای مطرح است؟
اما نتیجه وضعیت فعلی پژوهش در کشور ما چه بوده است؟ نتیجهاش این شده که آثار پژوهشگرانی که حتی زمانهایی بسیار قبل منتشر شده است، کپی و به روشهای مختلف تکثیر و منتشر میشود، از طریق اینترنت کتابسازیهای متعدد صورت میگیرد.
یعنی ورودیهای حوزه نشر که بایستی غنی، پاک و زلال باشد، متاسفانه آلوده شده است. کتابها بسیار ضعیف و کسانی که این کتابها را مینویسند فوقالعاده ضعیف هستند؛ امروز دانشجوی لیسانس کتاب مینویسد و به منِ ناشر مراجعه میکند و به خودش اجازه میدهد که بیاید و کتابش را منتشر کند و اتفاقاً خیلی از اینها البته با سرمایه خود پدیدآورندهها منتشر هم میشوند. برخی از آنها حتی پولهای خوبی هم میدهند تا کتابشان منتشر شود حالا برای اغراض و مقاصد خاصی که در نظر دارند از اخذ رتبه علمی گرفته تا کسب اعتبار اجتماعی و زمینهچینی برای تصدی پستها و سمتهای عالیه اداری.
* حالا شما و چند ناشر دیگر به کنار، ولی کم نیستند ناشرانی هم که از انتشار هر کتابی برای اینکه آمار تعداد عناوینشان بالا برود، استقبال میکنند. قبول ندارید؟
بله اما عمدتاً این کتابها مورد استقبال مردم نیستند. حالا ممکن است یک رمان عشقی مبتذل مورد استقبال هم قرار بگیرد اما مدنظر من کتابهای علمی است. ۹۰ تا ۹۵ درصد این کتابها با سرمایهگذاری پدیدآورنده منتشر میشوند و یا اسپانسرهایی از بخشهای مختلف دولتی و عمومی هزینه آن را میدهند تا منتشر شود.
* میتوانید تخمین بزنید که چند درصد از کل کتابهایی که در کشور منتشر میشود، این شرایط را دارند؟
میتوانم بگویم که امروز در اغلب حوزههای علمی، کتابهای علمی خیلی قدرتمندی منتشر نمیشود. مثلاً در رشته حقوق تا حدود ۱۰ سال پیش که اساتید جزوه داشتند و هنوز کتابی منتشر نکرده بودند، موجی شکل گرفت و این جزوهها کتاب شد و میشود گفت که از بعد از آن موضوع تولید علم در این حوزه توسط اساتید خوب تقریباً کم شده است و گامهای جدی در این زمینه برداشته نمیشود.
به همین دلیل که در تولید علم در کشور، گامی جدی برداشته نمیشود، لذا باید گفت این آمارهایی که از تعداد بالای کتاب در کشور داده میشود و این آمارهایی که گفته میشود تعداد زیادی مقاله در ISI و مجلات علمی و پژوهشی ایران منتشر میشود، خیلی اصالت ندارد و کار پژوهشی دقیق و خوبی روی آنها انجام نشده است. امروز در خیلی از مجلات ISI در دنیا با صرف هزینههایی، مقاله چاپ میکنند. در چنین شرایطی ممکن است رتبه علمی ما در عدد و در ظاهر بالا باشد اما آیا در واقعیت هم همینطور است؟ به نظر من خیر. پس فعلاً میتوان گفت سرچشمه این آب، خیلی هم زلال نیست. در دنیا حقوقهای بسیار خوبی به پژوهشگران داده میشود تا تمام فکر و ذکرشان پژوهش باشد. آیا در کشور ما هم همینطور است؟
موضوع دوم ناشران هستند؛ یعنی کسانی که آب این چشمه به حوضچه آنها میرسد. اگر بخواهیم حوزه نشر را آسیبشناسی کنیم، اولاً باید بگوئیم که تعداد خیلی کمی از ناشران ما حرفهای هستند، یعنی نشر شغل اولشان است و تمام زندگیشان از این طریق تامین میشود. دوم اینکه تعداد خیلی کمی از ناشران، تخصصی فعالیت میکنند؛ امروز دیگر زمانه اینکه ناشر گوشه خیابان بنشیند و هر کسی که گذشت، یک کتاب در حوزه فیزیک از او منتشر کند، یک کتاب در حوزه پزشکی از کسی دیگر و یک کتاب در حوزه رمان از سومی، گذشته است. من خودم ۲۰ سال است که به صورت تخصصی در زمینه انتشار کتابهای حوزه حقوق فعالیت میکنم.
من فهمیدهام که سرمایه محدود من، وقت محدود من، مدیریت محدود من باید صرف یک موضوع شود و اگر صرف همه موضوعات بشود، یعنی صرف هیچ چیزی نشده است. متاسفانه خیلی از ناشران ما تخصصی فعالیت نمیکنند و همه جور کتابی منتشر میکنند و این باعث اُفت کارهایشان میشود و تبدیل به برند نمیشوند.
مسئله دیگر این است که امکانات لازم برای کامل کردن چرخه نشر از تولید گرفته تا چاپخانه، لیتوگرافی، انتشارات، توزیع و کتابفروشی در میان ناشران کم است. ما ناشران بسیار معدودی داریم که پکیج کامل این مراحل را یعنی از چاپخانه تا کتابفروشی، با هم داشته باشند. حالا اگر چاپخانه و تولید را شغلهایی مستقل بگیریم، اما ناشر باید سیستم توزیع و کتابفروشی هم داشته باشد. ولی در خیلی از موارد، ناشران ما امکان تهیه لایههای مختلف فعالیت کتابفروشی و انتشارات را ندارند.
موضوع چهارم این است که خود مدیران انتشاراتی، دارای دانش تخصصی این حوزه نیستند. اگر کسی دارای دکترای فیزیک باشد، به احتمال زیاد او خواهد توانست کتابهای خوب حوزه فیزیک را تولید کند و یا آنها را از هم تمیز دهد. ولی ناشران ما عموماً اینگونه نیستند و حتی هیئت کارشناسی هم ندارند و بعضی هم که دارند، فرمالیته است و این کارشناسان بهتر از مدیرمسئول نمیتوانند تشخیص بدهند. موضوع پنجم تهدید تکثیرهای غیرقانونی در حوزه نشر است؛ تا کتابی در بازار گُل میکند و فروش خوب پیدا میکند، عدهای آن را اُفست و تکثیر میکنند.
تکثیرهای غیرقانونی آفتی است در حوزه نشر. در کشور ما با اینکه به هر حال قانون مشخصی در این رابطه داریم و اینگونه فعالیتها، مجازاتهای کیفری و زندان دارد، ولی به دلایل مختلف سایه این تهدید همچنان بر سر صنعت نشر ما برقرار است. این اقدامات غیرقانونی به چند حالت هم انجام میشود؛ در بعضی موارد اصل کتاب به اسم ناشر و نویسنده آن تکثیر میشود، در بعضی موارد کسانی از آن کتاب به اصطلاح اقتباس میکنند و همان را با اندک تغییری به نام خودشان چاپ میکنند و در واقع کتابسازی میکنند. یا راهنما برای کتاب مینویسند و یا حلالمسائل برای آن و خلاصه به روشهای مختلف آن کتاب را از کار میاندازند و نمیگذارند که فروشش ادامه پیدا کند.
موضوع آخر هم در حوزه نشر هزینههای بالای تولید کتاب است. در سال ۱۳۸۴ هر بند کاغذ ۸۰۰۰ تومان بود، در دولت دهم و حوالی سال ۸۵ اولین یارانهای که حذف شد در میان همه یارانههایی که به همه بخشها در کشور داده میشد، یارانه کاغذ بود و قیمت هر بند کاغذ به ۲۴ تا ۲۵ هزار تومان افزایش یافت. در اواخر دولت دهم یعنی حدود سالهای ۹۰ و ۹۱ قیمت کاغذ تا ۱۰۰ هزار تومان افزایش یافت.
* یادم است آن زمان آقای پرویز معاون فرهنگی وزارت ارشاد بود و استدلال دولت در زمینه حذف یارانه کاغذ این بود که میخواهد آن را به سمت مصرف کننده سوق دهد و میگفتند این یارانه فقط تعداد ناشران را زیاد کرده و صنعت نشر را بیجهت فربه کرده است که البته بیراه هم نمیگفتند؛ چون ما در حال حاضر با تعداد بسیار زیادی ناشر مواجهیم که بخش زیادی از آنها سالی یک یا چند عنوان کتاب بیشتر منتشر نمیکنند. سوال من این است که به نظر شما آن سیاست جواب داد؟ یعنی یارانهای که گفته میشد اگر به مصرف کننده داده شود، وضعیت کتاب را بهبود میدهد، به نتیجه مطلوب رسید؟
این، حکایتِ همان جمله «لا اله الا الله» است که «لا اله» اش را میگویند اما «الا الله» اش را نه. این درست است که نباید قبل از اینکه کاغذی تبدیل به کتاب شده، یارانهای به آن داده شود تا عده زیادی از آن سوء استفاده کنند و کتابی هم منتشر نشود. البته اینها عموماً افرادی غیر از خودِ ناشران بودند یعنی حتی سازمانهایی بودند که اساساً بودجهشان را از قِبَل همین کاغذها تامین میکردند.
به همین خاطر ما به دوستان وزارت ارشاد مشورت دادیم که یارانه کاغذ حذف بشود ولی منتقل شود به حوزه کتاب و ما یک یارانه کتاب داشته باشیم. امروز بحثهای زیادی مطرح است که آیا باید یارانه را باید به مصرف کننده داد یا تولیدکننده؟ به اعتقاد من، هیچکدام، بلکه باید یارانه را به تولید داد. در غیر این صورت اگر یارانه را به هر کدام (تولیدکننده یا مصرف کننده) بدهید، اشتباه است. تولیدکنندهای که مثل صدقه یارانه دریافت میکند که دیگر تولیدکننده نیست، مصرف کنندهای هم که شما باید به او صدقه بدهید که کالایی را بخرد، مصرف کننده نیست.
* به نظرم شما حتی خوشبینانه به این موضوع نگاه کردید؛ خیلی از این یارانهها در دست مصرف کنندهها نه به کتاب بلکه تبدیل به پول نقد میشد و هنوز هم میشود.
بله. خیلی از بُنها در بازار خرید و فروش میشود. یارانه البته مختص ایران نیست و اینطوری نیست که مثلاً بگوئیم بعد از جنگ یا بعد از ریاضت اقتصادی یا تحریمها، یارانه باید داده شود. یارانه در آلمان و آمریکا هم داده میشود ولی سر جای خودش و به تولید داده میشود.
* منظورتان را از دادن یارانه به تولید روشنتر بیان میکنید؟
منظور این است که دولت به ناشر بگوید که تو کتاب خوب تولید کن، ما به این تعداد از کتاب تو میخریم. این باعث میشود که اولاً ناشر موظف میشود کتاب تولید کند با هر قیمتِ کاغذ یعنی با کاغذ بازار آزاد، دوماً او باید کتابِ خوب هم تولید کند. آن وقت او متوجه خواهد شد که اگر کتاب ضعیف تولید کند، هیئتی هست که کتابِ ضعیف را از او نمیخرد.
او همچنین باید کتابِ با قیمت متعادل تولید کند و نه بالا چون اگر گران باشد، دولت از او نمیخرد. در واقع با این ابزارِ یارانه میشود همه این مشکلات را کنترل کرد. آن وقت کتاب خوب تولید میشود و وزارت ارشاد هم آن را خریداری میکند. خیری که در دادن یارانه به تولید هست، هم به ناشر میرسد هم به مصرف کننده.
به این شیوه که ناشر مجبور میشود کتاب خوب تولید کند، وزارت ارشاد آن را از او میخرد و به این ترتیب بخشی از هزینههای ناشر برمیگردد. از آن طرف دولت این کتاب را به کتابخانههای عمومی میدهد و مصرف کنندگان میروند از همان بودجه یارانه که گفتیم، استفاده میکنند. یعنی با یک تیر، دو نشان میزنیم. اما در دولت قبل تنها نیمی از این اتفاق افتاد یعنی یارانه کاغذ حذف شد اما یارانه به بخش تولید نیامد، جایی هم که آمد به سمت مصرف کننده آمد و همین امسال ما شاهد دعوای مصرف کنندههای یارانه کتاب با دولت بودیم.
اما مهمترین یارانههایی که دولت میتواند بدهد، چیست؟ آنچه در این حرفه از نظر اقتصادی مهم است، مکان آن است. شما مغازهای را که میتوانید سوپرمارکت کنید، کتابفروشی میکنید. اگر از شما حمایتی نشود، میتوانید به فعالیت در این حوزه ادامه دهید؟
البته در حال حاضر لایحه «کاربری فرهنگی» در وزارت ارشاد در دست تدوین است و ما فکر میکنیم اگر این امکان به وجود بیاید که صنف حوزه نشر اعم از ناشران، توزیع کنندگان و کتابفروشان بتوانند در مکانهای مسکونی هم فعالیت کنند یا چنانچه بخواهند مجتمعها و بازارچههای کتاب بسازند، عوارض و پذیرههای تجاری از آنها اخذ نشود، اتفاق مهمی در این حوزه در کشور شکل خواهد گرفت و در خیلی از شهرها مجتمعها و پاساژهای فروش کتاب ساخته خواهد شد. دقیقاً مثل معافیت مالیاتی که نوعی حمایت از تولید است. ما نمیگوئیم به آن یارانه کاغذ که سال ۸۵ حذف شد - اگر بخواهد احیا شود - اضافه کنند، میگوئیم همان رقم آن سال را امروز بدهند، چیزی هم به آن اضافه نکنند.
* اما در دلِ همین بحث، آسیبی هم وجود دارد و آن اتکای دائمی صنعت نشر ما به دولت است. مادامی که چشم امید نشر ما به دست دولت باشد، این وضعیت ادامه خواهد یافت. فکر نمیکنید یکی از آسیبهای اصلی صنعت نشر ما، اساساً همین وابستگی اقتصادی به دولت و اقتصاد گلخانهای آن است؟ الان ناشرهایی هستند که چشم دوختهاند به مصوبات هیئت انتخاب و خرید کتاب وزارت ارشاد که مثلاً ۵۰۰ - ۶۰۰ جلد از چند عنوان از کتابهای آنها را هم در فهرست خرید خودش قرار دهد؟ این وابستگی تا کی میتواند ادامه پیدا کند؟
این آسیب میتواند وجود داشته باشد اما نشر حرفهای کشور منتظر یارانه نیست. اقوال مختلفی از تعداد پروانههای نشر در کشور ما وجود دارد، از ۱۳ هزار عدد گرفته تا ۱۸ هزار. اما واقعیت این است که صنعت نشر کشور در اختیار حداکثر ۲۰۰ ناشر است که بالغ بر ۹۵ درصدشان هم در تهران فعالیت میکنند. این ناشران نیازی به یارانه ندارند و شاید اگر از آنها مالیات هم گرفته شود، اتفاق خاصی برایشان نیفتد و هیچکدام آنها تعطیل نشوند.
نگاه آنها هم به جلسات هیئت انتخاب و خرید کتاب وزارت ارشاد نیست و عددی هم که این هیئت از ناشران کتاب میخرد، ۵۰۰ جلد و ۶۰۰ جلد نیست بلکه ۱۰۰ تا ۲۰۰ نسخه است و این تعداد هیچ تاثیری در رونق اقتصادی کار ناشران ندارد بلکه فقط کمکی است که نقش دولت هم در آن دیده شود وگرنه هیچ وابستگی به دولت مطرح نیست چون اساساً هزینههای کتاب طوری است که این وابستگی اصلاً ایجاد نمیشود. اما همین یارانهها در دنیا هم وجود دارد؛ امروز پُست کتاب در آلمان رایگان است اما آیا این به آن معنی است که ناشران آلمانی درآمدی ندارند و وابسته به دولت هستند؟
خیر، بلکه دولت باید وظایف خودش را انجام دهد و حرکت نشر را در کشور تسهیل کند. یا اینکه در همین آلمان اگر از هر شغلی ۱۹ درصد مالیات اخذ میشود، از ناشران ۹ درصد کم میشود و باز هم آیا این به آن معناست که ناشران آلمانی به این ۱۰ درصد تخفیف نیاز دارند؟ خیر، اما دولت وظیفه خودش میداند که افرادی را که راغب به فعالیت اقتصادی هستند، تشویق کند که وارد فعالیت اقتصادی در حوزه نشر بشوند.
تفاوت در این است که آنها تاکید دارند که این سرمایه نباید از حوزه کتاب خارج شود، هر چه ناشران بزرگتر باشند، به نفع جامعه است، هر تعداد کتاب بیشتری تولید شود، فرهنگ آن جامعه گسترش مییابد. یعنی تسهیلات دولت باعث میشود سرمایهها جذب این حوزه شود. بنابراین من با این بحثِ وابستگی که برخی دوستان ناشر هم به آن دامن میزنند، موافق نیستم چرا که معتقدم دولت وظایفی دارد و باید آنها را انجام دهد تا سرمایهگذاری ناشران در حوزه کتاب هم بیشتر شود.
یکی از مشکلات این است که کتاب باید با سرمایهگذاری خیلی زیاد منتشر شود؛ با آگاهی میگویم که هزینههای چاپ و انتشار یک کتاب در ایران اگر بیشتر از اروپا و آمریکا نباشد، کمتر هم نیست چون قیمت کاغذ، یک قیمت جهانی است. کاغذ در دنیا بندی ۲۰ دلار است، در ایران هم در همین حدود است. اما یک کتابِ ما به روش قیمتگذاری ما و سطح رفاه اجتماعی ما ۲۰ هزار تومان قیمتگذاری میشود ولی در آمریکا ۴۰۰ هزار تومان.
البته این قیمت پائین کتاب برای ما مشکل دیگری را ایجاد میکند و آن اینکه گاهی حتی هزینه پست کتاب از قیمت خود کتاب بیشتر میشود! توزیع کتاب هم که مشکلات خاص خودش را دارد؛ فقدان شرکتهای قدرتمند پخش کتاب یکی از آنهاست. ما در تهران و در سراسر کشور، شرکتهای پخش کتاب قدرتمند به تعداد انگشتان دست نداریم.
مسئله دیگر موانع تخفیف و سود اندک کتاب است؛ به جهت تخفیفی که برای پخش کتاب از قیمت کتاب داده میشود و اینکه این توازن ناچار باید حفظ شود، قیمت کتاب پائین گذاشته میشود و این باعث میشود که نه کتابفروشی صرفه اقتصادی داشته باشد و نه توزیع. مسئله دیگر به صرفه نبودن فعالیت کتابفروشی در شهرستانهاست که باعث شده سطح تماس مردم با کتاب و در واقع دسترسی آنها به کتاب کمتر شود. ما در فروشگاههای کتاب در تهران شاهد این هستیم که شهروندان بزرگترین شهرستانهای ما مثل مشهد، اصفهان و تبریز، کتابهایشان را از این فروشگاهها در تهران تامین میکنند.
این معضل توزیع به یک اپیدمی تبدیل شده و روز به روز از تعداد کتابفروشیها در کشور کاسته میشود و کتابفروشیها یکی پس از دیگری ابتدا به شغلهای نزدیک مثل نوشتافزار فروشی و سپس به شغلهای دیگر اعم از ساندویچی و بستنیفروشی تبدیل میشوند. به نظر من دولت باید زمینه ایجاد مراکز فروش کتاب را در نقاط مختلف کشور فراهم کند. در ایران آمار تعداد ناشران و کتابفروشان دقیقاً برعکس استانداردهای جهانی است؛ ۱۳ هزار ناشر و حدود ۳۰۰ کتابفروش فعال، در حالی که این آمار باید عکس باشد.
اگر ما مشکلات دو بخش قبل یعنی پژوهش و نشر را هم حل کنیم، تا مشکل توزیع را حل نکرده باشیم، مشکلات صنعت نشر کتاب حل نمیشود. مسئله آخر، خریدار و مصرف کننده است یعنی بخشی که به موضوع اول یعنی پدیدآورندگان کتاب متصل میشوند. آنها (مصرف کنندگان کتاب) کسانی هستند که خودشان به پدیدآورنده و پژوهشگر تبدیل میشوند ولی این بخش هم واویلاست! اول اینکه فرهنگسازی در رابطه با مصرف کتاب صورت نگرفته و اگر بخواهم در یک جمله بگویم، کسی احساس نیاز به مطالعه نمیکند. صفت بارز بندگی، نیازمندی و صفت بارز خداوند، بینیازی است.
نیازمندی و احساس نیاز و درک این مسئله که ما به مطالعه کتاب نیاز داریم، امر بسیار مهمی است که متاسفانه در جامعه آن به آن توجهی نمیشود. مردم در ایران احساس نیاز به کتاب نمیکنند. چرا؟ چون ترقی در جامعه ما نیازمند کتاب و مطالعه نیست، امروز بهترین بساز و بفروشهای ما بیسواد یا کمسوادند و مهندسان ما معمولاً کارمند و حتی مستخدم آنها هستند و به همین دلیل است که عمر مفید ساختمانهای ما ۱۵ سال است و ساختمانهای اروپا کمتر از ۱۵۰ سال اجازه تخریب نمیگیرند.
* ما معمولاً در طرح مسئله خوب عمل میکنیم. سالهاست که میگوییم مردم رغبتی به مطالعه نشان نمیدهند، جامعه ما از کتاب گریزان است، سطح مطالعه نقشی در ارتقای شغلی افراد ندارد و ... مسئله این است که واقعاً این معضل به چه شکل قابل رفع است؟
حل این معضل، فراتر از حوزه نشر است. یک معضل اجتماعی است. میزان الحراره توسعه یافتگی و نبض کشورهای جهان سوم، احساس نیاز به دانش است. ترقی در تمام مناصب اداری باید با رتبهبندی علمی باشد. آیا اینگونه است؟ آیا وزیر و وکیل و افراد در ادارات جزء ما سر جای خودشان هستند؟
قدیمها به بچهای که درسخوان نبود، میگفتند اشکالی ندارد، درس نخوان بالاخره که نباید همه دکتر و مهندس بشوند، مملکت به قصاب و بقال هم احتیاج دارد. این نوعی طعنه و سرکوفت برای دانشآموز بود ولی امروز شما وضعیت مالی قصابها و بقالهای ما را با کسانی که دنبال علم رفتهاند و فوق لیسانس و دکتری گرفتهاند، مقایسه کنید!
شما به شهرهای مختلف کشور بروید و به پاساژها و مراکز خرید آنها سری بزنید، چند بوتیک میبینید، چند کتابفروشی میبینید؟ چند نفر کتاب دستشان است چند نفر موبایل؟ در مورد اینکه چه باید کرد؟ باید گفت دولت، حاکمیت، مطبوعات، کسانی که روی افکار عمومی تاثیرگذار هستند، آن را میسازند و یا هدایت میکنند، باید افکار عمومی را به سمت علم و دانش که نتیجهاش مطالعه و کتابخوانی خواهد بود، هدایت کنند.
واقعاً چقدر از این فضا به تبلیغ کتاب اختصاص پیدا میکند؟ صدا و سیما و رسانهها و خبرگزاریها چقدر خودشان را مسئول میدانند که علم و دانش را تبلیغ کنند؟ الان این احساس نیاز در بعضی جاها وجود دارد و همانجاها هم بازار کتاب رونق دارد. کجاها؟ فضاهای دانشآموزی به خصوص تنبلها و یا دانشآموزان خیلی باهوش. بازار کتاب آموزشی رونق دارد به خاطر احساس نیاز دانشآموزان. بازار کتاب دانشجویی تا حدودی نسبت به کتابهای عمومی رونق دارد به خاطر اینکه استاد سر کلاس میگوید من از این کتاب امتحان میگیرم و دانشجو باید آن را تهیه کند.
* البته این را دیگر نمیشود احساس نیاز نامید. نوعی اجبار است که بعد از مقطعی هم فروکش میکند.
درست است. نیازی کاذب و موقتی است.
* اگر به فرض ما آن پروپاگاندا را هم انجام دادیم و احساس نیاز به کتاب را در جامعه ایجاد کردیم، آیا باز هم فکر میکنید مردم ما رغبتی به مطالعه خواهند داشت؟
بله، البته در دسترس بودن کتاب هم شرط است. از زمانی که کتاب تولید میشود، دیگر باید آن را یک کالا دانست و قاعده کالا بر آن حاکم است یعنی مثلاً یک دوره مصرف مشخص دارد. دوماً باید تقاضا برای آن در جامعه وجود داشته باشد. کتاب ضعیف، تقاضا ندارد. قیمت کتاب باید متعادل باشد. این کالا باید در دسترس هم باشد.
شما تعداد سوپرمارکتها را در کشور با تعداد کتابفروشیها مقایسه کنید. همه محلات و بلکه همه کوچههای شهر یک سوپرمارکت دارد و داخل این سوپرمارکتها فقط کالاهای ضروری نیست، سس مایونز و پُفک و چیپس هم هست. شما فکر میکنید چرا فروش این کالاها بالاست؟ چون دسترسی به آنها آسان است. وقتی بنا باشد برای مطالعه که امری ضروری نیست، بنا باشد کسی از شهرستان به تهران بیاید یا در همین تهران ماشین بگیرد و به راسته کتابفروشیهای انقلاب بباید، معلوم است فروش آن پائین خواهد بود.
در گام اول باید در تمام استانها فضایی شبیه راسته کتابفروشیهای جلوی دانشگاه تهران وجود داشته باشد تا مشکل توزیع حل شود. من معتقدم اگر سیستم توزیع کتاب اصلاح شود، فرهنگسازی هم در مورد مطالعه کتاب صورت گیرد و مردم احساس نیاز کنند و بدانند که با مطالعه کتاب ترقی میکنند، آن وقت ورق برمیگردد و شاهد تحول در حوزه کتاب خواهیم بود.
بعضی میگویند یکی از علتهای عدم مطالعه کتاب، گران بودن کتاب است. شاخص تجربی من میگوید که کتاب در ایران گران نیست. تقریباً در همه جای دنیا قیمت یک کتاب معمولی با قیمت یک پرس غذای معمولی یکسان و تقریباً بین ۱۰ تا ۲۰ یورو است. در ایران هم همینطور است. هر نقصی هست در مدیریت ماست.
اشکال اینجا ایجاد میشود که یک کتاب خارجی با قیمت دلار یا یورو به ایران میآید و با قیمت ریالی به فروش میرسد یعنی ۲۰ برابر قیمت داخلی آن. نمیشود کتاب ۲۰ یورویی را با معادل ریالی آن که ۴۰۰ هزار تومان است، وارد کشور کنیم. این تناقض در کنوانسیون برن حل شده است؛ کشورهای در حال توسعه پیوستی به این کنوانسیون زدهاند و ماده ۲ و ۳ آن به این مسئله اشاره کرده که ناشران خارجی باید کتابهایشان را بر اساس قیمت داخلیِ کشورهای مقصد عرضه کنند.
یعنی آن کتاب نباید ۴۰۰ هزار تومان باشد بلکه باید ۲۰ هزار تومان باشد. وزارت ارشاد ۲۸ سال است این اشتباه را تکرار کرده و متاسفانه جز سودجویی عدهای خاص، نفعی به حال هیچکس دیگر نداشته است. وزارت ارشاد باید ورود کتابهای خارجی را به داخل کشور ساماندهی کند.
کتاب خارجی چه اوریجینال آن و چه اُفست شدهاش باید به قیمت داخلی در کشور عرضه شود. این حکم کنوانسیون برن است، تازه ما به این کنوانسیون هم نپیوستهایم و لازم نیست همین را هم اجرا کنیم و قانونگذار اجازه داده که بدون رعایت حقوق ناشران خارجی، کتابهای جدید در ایران منتشر شود، در عین حال ما ۲۸ سال است کتابها را به قیمت کشور مبدا در کشور خودمان که کشور مقصد است، عرضه میکنیم. مسئولان فرهنگی ما کِی میخواهند این را بفهمند!؟
* بهعنوان سوال آخر مایلم احساستان را بعد از شنیدن خبر تبدیل یک کتابفروشی به بستنیفروشی - اتفاقی که این روزها خیلی به گوش میرسد - بشنوم!
یک حس بد، افسردگی. نمیگویم کالایی که جای کتاب میآید، بد است یا خوب ولی آنچه مسلم است ارزش کتاب را نخواهد داشت و خسارتی که این اتفاق به علم و دانش و پیشرفت و به تبع آن رفاه اجتماعی در کشور وارد میکند، جبرانناپذیر است.