«نماینده»، عبدالله عبداللهی/ این روزها بسیاری از منتقدان برجام با این پیشفرض صحیح که بهرغم تمام نقاط ضعف برجام، اولاً در حال حاضر با یک متن نهایی مذاکراتی روبهرو هستیم که هزینه رد آن از منظر حقوق بینالملل پایین نیست و ثانیاً انتقاد از چنین متنی که احتمال پذیرش آن بنا به شرایط وجود دارد، نه تنها سودی به حال متن ندارد بلکه شاید موجبات یأس افکار عمومی را فراهم آورد، از حجم انتقادات بشدت کاسته و حتی برخی منتقدان نامآشنا و مطرح نیز 3-2 هفتهای است سکوت مطلق پیشه کردهاند.
همین امر موجب شده امر بر برخی مشتبه شود و متعجبانه شاهد آن هستیم که یکی از اعضای تیم مذاکرهکننده که پیش از این و در مواجهه با انتقادات وارد بر برجام، بخش مهمی از نقدها را پذیرفته و با این وجود آن را حداکثر قابل حصول (با توجه به توان تیم مذاکرهکننده و فاکتورهای دیگر) توصیف کرده بود، هفته گذشته در نشستی که در مرکز دیپلماسی ایرانی برای بررسی برجام برگزار شده بود با مشاهده میدان خالی از نقادی، در سخنانی حماسی(!) تاکید کرده است اندک اندک به این نتیجه رسیده که باید برای برجام «جشن ملی» هم برگزار کنیم!
اما حقیقت برجام چیست و یک ارزیابی راهبردی از آن چه نتیجهای به دست میدهد؟ آیا لزوم برگزاری جشن ملی برای چنین توافقی نسبتی با واقعیت دارد؟ آنچه در ذیل میآید، یک ارزیابی کلی از آن چیزی است که پس از 23 ماه مذاکره به دست آمده است.
مسائل فنی و حقوقی در توافق هستهای، در هر حدی، حتی اگر به بزرگی برچیدن یا حفظ کل تاسیسات هستهای یا نظامی باشد، ارزشش مستقلاً قابل توصیف نیست. به معنای دیگر، هیچیک از آنچه در مذاکرات 23 ماهه داده و گرفتهایم، فینفسه دارای ارزش منفی و مثبت ذاتی نیست؛ ارزش آنها نسبی هم نیست یعنی نسبت به یکدیگر سنجیده نمیشود بلکه هریک از دادهها و ستاندهها و در یک نگاه کلانتر، کل دادهها و ستاندهها، در قیاس آنها با یک «غیر» سنجیده میشود که آن «غیر» در هر دوره و عصری نه یک امر نسبی، بلکه امری «متعین» و «مشخص» است. این صورت مساله، همانند مساله ارزشها در اخلاق اسلامی است که با یک امر متعین و مشخص به نام «سعادت» سنجیده میشود. یک اقدام، رفتار یا عمل اخلاقی فردی و اجتماعی، اگر در طول سعادت باشد، دارای ارزش مثبت بوده و در غیر این صورت غیرمثبت (مباح یا قبیح و...) توصیف میشود.
اما اصلیترین سوال در ارزیابی راهبردی از آنچه 23 تیر در وین رخ داد، آن است که این بده بستانها را در قیاس با چه کلانارزشهای مشخص و معینی باید سنجید؟ پاسخ این سوال، «راهبردهای کلان» هر یک از طرفین مذاکرات است. هرچند ارزش خود راهبردها نیز در قیاس با «اهداف کلان» هر کشور یا حاکمیتی تعیین میشود اما راهبردها حداقل در یک بازه زمانی نه چندان کوتاهمدتی که میتواند دههها به طول بینجامد، ثابت و معین است.
ادامه این مطلب بر این پیشفرض قطعی و اساسی استوار است که هدف کلان آمریکاییها در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران را بدون شک باید تغییر ساختار اساسی در نظام اسلامی در نظر گرفت؛ اگر فردی در این گزاره بسیار کلیدی تأملی دارد باید پیش از ادامه این یادداشت، در این مساله بایستد و تعمق کند. با این حال ما با توجه به مفروض داشتن آنچه بیان شد که در واقع از درک صحیح «تضاد هویتی» جمهوری اسلامی ایران با رژیم فعلی آمریکا نشأت گرفته است، به ادامه بحث میپردازیم.
با عبور از مقدمات یادشده، در شرایط و برهه کنونی میتوان راهبردهای اصلی آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران برای نیل به هدف کلان «فروپاشی» را در یک تقسیمبندی «حصری»، در 3 گزینه اساسی «تغییر سخت»، «تغییر نیمهسخت» و «تغییر نرم» دستهبندی کرد. مراد از تغییر سخت همان گزینه مشهور «جنگ»، منظور از تغییر نیمهسخت، تحریمهای شدید و غلیظ و به تعبیر خود آمریکاییها «فلجکننده» علیه جمهوری اسلامی ایران و مقصود از تغییر نرم، تغییرهای آرام و آهسته فرهنگی و سیاسی از درون ساختار سیاسی نظام است.
آمریکاییها در برهههای مختلف تلفیق و ترکیبی از این سه راهبرد را در «ذهن» پروراندهاند و بسته به شرایط، در هر برههای برخی از این گزینهها «ناچار» به زیر میز رفته و برخی دیگر عامداً و به تصور نیل به هدف، تقویت شدهاست.
حال مهمترین و اساسیترین سوال در ارزیابی راهبردی جمعبندی هستهای وین آن است که پس از 23 ماه مذاکره و رایزنیهای بسیار فشرده، چه تغییر و تحولی در گزینههای راهبردی آمریکا به وجود آوردیم؟
اما مساله بسیار جدی دیگر که تعیین تکلیف آن لازمه قطعی پاسخ به این پرسش است، آن است که وضعیت گزینههای راهبردی آمریکا پیش از مذاکرات 23 ماهه چه بود و پس از مذاکرات کمسابقه و تاریخی، چه دستاوردی در این زمینه داشتهایم؟
یکی از مهمترین ادعاهای نگارنده آن است که مجموع گزینههای راهبردی آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی ایران، پیش از آغاز مذاکرات هستهای با ایران در سال 92 آرام آرام به اضمحلال رفته و از روی میز برداشته شد؛ چرا؟
راهبرد سخت (جنگ)
اولاً آمریکاییها پیش از این 2 گزینه مهم خود یعنی جنگ مستقیم و حتی نیابتی را مدتها در محک تجربههایی مانند جنگ 8 ساله و... آزموده و از آن هیچ طرفی نبسته بودند.
ثانیاً گزینه جنگ نیز به چند دلیل بسیار جدی– بهرغم ادعاهای فراوان توخالی- به هیچوجه روی میز آمریکاییها قرار نداشت. آمریکاییها با توجه به وجود تاسیسات فردو، هرگونه حمله نظامی به تاسیسات هستهای کشورمان را اقدامی کاملاً عبث و بیفایده میشمردند کمااینکه جان کری، وزیر خارجه آمریکا نیز همین چند روز پیش برای چندمین بار متوالی تاکید کرد که هرگونه حمله نظامی صرفاً میتوانست چند ماه پیشرفت هستهای ایران را به تاخیر بیندازد. از طرف دیگر، آمریکاییها به روشنی میدانستند هرگونه اقدام احمقانه نظامی علیه ایران بلافاصله با پاسخهای کوبنده و قیام «سجیل»ها، «فاتح»ها، «شهاب»ها و دیگر موشکهای بنیانکن ایرانی علیه پایگاههای آمریکایی در منطقه و همچنین علیه رژیم غاصب صهیونیستی همراه خواهد بود.
همچنین آمریکاییها تصور میکردند هرگونه حماقت نظامی علیه ایران، «بالقوه» میتواند ایران را به سوی غنیسازی با درصدهای بسیار بالاتر از 20 درصد(بدون آنکه بمبی ساخته شود) بکشاند؛ چه آنکه اولاً 19 هزار سانتریفیوژ در کشور به صورت فعال در حال چرخیدن بود و مهمتر از همه آنکه نزدیک به 10 تن اورانیوم غنیشده 20 درصد در کشور وجود داشت و این اورانیوم 20 درصد در یک فرآیند
نهچندان پیچیده فنی هستهای به راحتی قادر به تبدیل به اورانیوم 60 درصد و بالاتر میشد. آمریکاییها تصور چنین اقدامی توسط ایران را نیز برای خود مصداق کابوسی بس عظیم و عمیق میپنداشتند.
گزینه نیمهسخت
تحریمهای اقتصادی به اصطلاح فلجکننده، همهجانبه و بیسابقه (چه از نظر گستردگی و چه از منظر عمق تحریمها) اصلیترین گزینه آمریکاییها در راهبرد تغییر نیمهسخت در نظام سیاسی ایران بود. با این حال یک نکته بسیار کلیدی و اساسی در این بین وجود دارد و آن اینکه تحریمها به دلیل ویژگیهای ذاتی آن، به هیچ روی قابلیت تداوم در یک بازه زمانی نامحدود را نداشت.
مهمترین دلیل این مدعا را میتوان در اظهارنظر خانم وندی شرمن، مذاکرهکننده ارشد آمریکاییها بلافاصله پس از توافق ژنو ملاحظه کرد. وی در یک جلسه توجیهی با خبرنگاران که در سایت وزارت خارجه آمریکا نیز منتشر شد، صراحتاً تاکید میکند: «اگر توافق حاصل نمیشد، تحریمهای بینالمللی با خطر فروپاشی روبهرو میشد، در این صورت ما نمیتوانستیم شرکای خود را به ادامه کار و اجرای تحریم متقاعد کنیم. حالا که توافق حاصل شده است، ما میتوانیم برنامه ایران را متوقف کنیم و به عقب برانیم». بنابراین در پی یک دوره مقاومت ملت ایران، عملاً میرفت گزینه نیمهسخت آمریکاییها که بسیار بدان دل بسته بودند نیز در آستانه فروپاشی قرار گرفته و «فتحالفتوح» مهمی برای ملت ایران به ارمغان آید.
یکی دیگر از مهمترین استدلالها و اعترافات در زمینه عدم قابلیت بیش از حد تحریمها برای کشدار شدن، متعلق به خود جناب آقای اوباماست. رئیسجمهور آمریکا نیز بلافاصله بعد از تفاهم لوزان در گفتوگوی بسیار مهمی که با توماس فریدمن، ستوننویس معروف نیویورکتایمز داشت، بر این نکته بسیار اساسی تاکید کرد: «آنچه مرا خسته میکند آن است که باید مدام به همه از جمله «بنیامین نتانیاهو» توضیح بدهم در صورت عدم حصول تفاهم توانایی ادامه تحریمها را نداشتیم. به خاطر داشته باشید تنها ایران نبود که بهای این تحریمها را میپرداخت. چین، ژاپن، کرهجنوبی، هند و از همه بیشتر تمام کشورهای واردکننده نفت در سراسر جهان که از پیش با ایران داد و ستد داشتند نیز از این بابت متضرر شدند. آنها از ناحیه تحریمهای ایران میلیاردها دلار خسارت دیدند».
جان کری، وزیر خارجه آمریکا نیز بعد از حصول جمعبندی مذاکرات هستهای در وین، در واکنش به برخی منتقدان در درون آمریکا اذعان میکند: «منتقدان این طرح هرگز گزینه جایگزین واقعبینانه ارائه نکردهاند. گزینه جایگزین چیست؟ آیا میتوان تحریمها را ادامه داد؟ ما نمیتوانستیم، زیرا دوستان اروپایی ما این کار را انجام نمیدادند».
گزینه نرم
در حوزه گزینه نرم نیز آمریکاییها پس از آزمودن بخت خویش در جریان فتنه 88، آنگاه که هزیمت را در کنار عالیترین سطح سرمایهگذاری نرم خود ملاحظه کردند، نه تنها این گزینه را به حالت «تعلیق» درآوردند بلکه این استراتژی را تا حد قابل توجهی به بایگانی کاخ سفید فرستادند.
بنابراین در یک جمعبندی از آنچه تاکنون بیان شد، باید گفت پیش از آغاز مذاکرات هستهای 23ماهه، گزینه جنگ «لغو» و گزینه تغییر نرم در حالت «تعلیق» کامل قرار گرفته بود و با توجه به اعترافات روشن و اذعان صریح مقامات ارشد آمریکایی، گزینه نیمهسخت یعنی تحریمها نیز میرفت حداقل در شرایط Cease (توقف) قرار گیرد.
اما به سوال اصلی خود در این یادداشت بازمیگردیم؛ جمعبندی هستهای وین با این گزینهها چه کرد؟
تاکید بر این نکته ضروری است که یک استراتژی عقلانی و حساب شده مذاکراتی ایجاب میکرد مهمترین هدف ما در این گفتوگوهای بیست و اندی ماهه، آن باشد که اولاً گزینههای خاموش شده آمریکاییها را خاموش نگه داشته و حتی آب پاکی را نیز روی آن بریزیم و ثانیاً گزینه راهبردی فعال آمریکاییها را نیز با یک بده بستان حسابشده از کار بیندازیم اما متاسفانه باید تاکید کنم با توجه به امکان تفاسیر بسیار موسع، میتوان گفت ارزیابی از برجام و قطعنامه به هیچوجه چنین نتایجی را پیش روی ما قرار نمیدهد.
به نظر میرسد تیم مذاکرهکننده بهرغم تلاشهای فراوان و زحماتی که کشیدهاند، شرایط و وضعیت راهبردی آمریکا در 3 وضعیت مذکور را به خوبی درک نکرده و تحلیل واقعی از وضعیت غیراعلامی آنان نداشتهاند. به عبارت دیگر اگر عمیقاً استیصال و نیاز آمریکاییها به توافق را باور داشتند میتوانستند امتیازات بسیار بیشتری در مذاکره از آن ایران کنند و نهتنها به حداقلها راضی نمیشدند بلکه به برخی موارد نگرانکننده در برجام و همچنین مسائل مخاطرهآمیز قطعنامه 2231 تن نمیدادند.
برخی از این نگرانیها و مخاطرات از این قرار است:
در یک مورد بسیار عجیب، براساس برجام، تقریبا هیچیک از تحریمهای مهم علیه ایران حداقل تا 8 سال از روز اجرای توافق «لغو» نمیشود. عدم لغو این تحریمها بدین معناست که زیرساخت قانونی آنها برچیده نشده و هر زمان و هر لحظهای که طرف مقابل اراده کند، به سرعت بازگشتپذیر خواهد بود.
اما مهمتر از عدم لغو تحریمها تا 8 سال، مکانیزم بسیار عجیب بازگشت آنهاست. جای آن داشت که با همت مذاکرهکنندگان باسابقه و سختکوش کشورمان حداقل اگر تحریمها قبل از 8 سال لغو نمیشود، در مکانیزم مربوط به چگونگی بازگشت تحریمها تدابیر سفت و سخت و استواری اتخاذ میشد.
ولی یکی از تعجببرانگیزترین مفاد برجام مربوط به همین بخش است. مکانیزم بازگشت تحریمها در برجام اینگونه است که اگر یکی از طرفهای مقابل کشورمان درخواستهای نامربوط و زیادهخواهانهای مانند بازرسی از اماکن نظامی کشورمان ارائه دهد، دعوا به کمیسیون مشترک با حضور 8 عضو(5+1 و ایران و نماینده عالی اتحادیه اروپایی) کشیده میشود و 5 رای از 8 رای کافی است تا ایران مجبور به انجام خواست طرف مقابل شود. پرواضح است از هماکنون میتوان به یقین 5 رای هر کدام از طرفین غربی مستکبر علیه ایران را در این کمیسیون تضمین کرد! همچنین اگر ایران به رای این کمیسیون مشترک اعتراض کند کار به جلسه شورای وزیران و پس از آن به کمیسیون با حضور ایران و طرف مقابل و یک مرضیالطرفین کشیده خواهد شد.
در این روند نیز به هیچ روی نمیتوان حق ایران را استیفا کرد و تاسفبرانگیزتر از همه این مراحل آنجاست که پس از طی این مراحل، امر خود به خود به شورای امنیت سازمان ملل حواله میشود و آنگاه که کار بدانجا رسید تحریمها خودبهخود علیه ایران برخواهد گشت مگر آنکه قطعنامهای برای «حفظ» تعلیق تحریمها تصویب شود که آن نیز به راحتی با یک رای یکی از اعضای دارای حق وتو، به بایگانی خواهد رفت!
نکته بعدی در این زمینه آن است که ایران طی چند ماه پس از امضای توافق، تعهدات بازگشتناپذیر بسیار مهمی را برای خود پذیرفته است. تبدیل رآکتور آب سنگین اراک، اکسید کردن 98 درصد از ذخایر اورانیوم 5 درصدی(!) و رساندن آن به حداکثر 300 کیلوگرم، تبدیل فردو به یک مرکز تحقیقاتی به جای غنیسازی(!) و مسائلی از این دست که عملاً موجب میشود گزینههای جدی روی میز مذاکراتی ایران بلافاصله طی چند ماه به طور کامل از روی میز حذف شود! و این در حالی است که آنچنان که در بالا گفتیم، همه گزینه مذاکراتی آمریکا یعنی تحریمها به طور تام و تمام روی میز باقی مانده است. نکته دیگر در این زمینه آن است که ایران به صراحت حداقل تا 10 سال خود را به طور کامل از تحقیق و توسعه واقعی محروم کرده و در این 10 سال قادر نخواهد بود به تولید و آزمایش سانتریفیوژهای نسل جدید و انبار کردن آنها بپردازد. نکته بعدی و بسیار کلیدی آن است که اولاً در هیچ جای متن کاملاً تفسیرپذیر برجام به صراحت تاکید نشده است که آژانس حق بازرسی از اماکن نظامی ایران را ندارد بلکه صرفاً به این نکته اکتفا شده است که آژانس نمیتواند به هیچیک از «فعالیت»های نظامی و امنیتی ایران دسترسی پیدا کند که این دو از نظر حقوقی کاملاً متفاوت با یکدیگر محسوب میشوند. از سوی دیگر همچنان که در بالا نیز اشاره شد، مکانیزم رفع اختلافات و دعاوی آنگونه است که طرف مقابل به راحتی میتواند در کمیسیون مشترک 8 نفره درخواست خود برای بازدید از هرگونه مکانی را به طرف ایرانی تحمیل کند و اگر ایران در نهایت با چنین درخواستهایی موافقت نکرد، تنها اتفاقی که میافتد آن است که پس از طی یک بازه زمانی حداکثر 2 ماهه، تحریمها علیه ایران به طور کامل و به یکباره و به صورت اتوماتیک! بازمیگردد.
جمعبندی نهایی
1- بهرغم برخی ادعاها مبنی بر فتحالفتوح در وین و لزوم برگزاری جشن ملی! آنچنان که بیان شد، نه تنها هیچیک از گزینههای راهبردی بسیار خصمانه آمریکا علیه ایران حذف نشد، بلکه برخی گزینههای سابقاً خاموش آمریکا نیز تا حد قابل توجهی براساس تفاسیر موسع از جمعبندی وین تقویت شدهاست.
2- به جد معتقدم برخلاف تصورات متوهمانه و خوشبینانه برخی بزککنندگان داخلی، آمریکا نهتنها توافق وین را در «عرض» رویکرد خصمانه خود علیه جمهوری اسلامی ایران قرار نداده و تغییری در رفتار این رژیم ایجاد نشده بلکه این توافق کاملاً در «طول» راهبرد مذکور قرار گرفته است.
3- بهرغم این جمعبندیها از متن برجام، قصد نگارنده به هیچ روی آن نیست که نسخه عدم پذیرش برجام را در برهه فعلی توصیه کنم بلکه معتقدم:
اولاً- نباید تلقی شود که آنچه در برجام و توافقات به دست آمده مطلوب نهایی جمهوری اسلامی است و هیچ نگرانی و خللی در آن راه ندارد.
ثانیاً- راهکارهای ارائه شده از سوی برخی دلسوزان مانند جناب آقای دکترمحمدجواد لاریجانی، مانند تهیه و تصویب یک فکتشیت برای برجام توسط مجلس شورای اسلامی، در صورت پذیرش برجام میتواند تا حد قابل توجهی از آسیبهای کنونی برجام و قطعنامه بکاهد. یکی از بهترین منابع برای تهیه فکتشیت اظهارات چند وقت اخیر اعضای محترم تیم مذاکرهکننده است. آقایان ظریف، عراقچی و صالحی بارها تاکید کردهاند اجازه دسترسی به اماکن غیرهستهای به طرف مقابل داده نشده، تحقیق و توسعه متوقف نخواهد شد و قس علیهذا لذا بهترین کار آن است که بر مبنای همین اظهارات، فکتشیتی تهیه و راه تفاسیر بسیار خطرناک از برجام توسط طرف مقابل کاملاً بسته شود.
ثالثاً- این توافق در طول روند اجرا با فراز و فرودهای بسیار مهمی روبهرو خواهد بود و در صورت هوشمندی کامل ملت و دولت ایران، نهتنها میتوان از آسیبهای بالقوه بسیار جدی آن پیشگیری کرد بلکه به حول و قوه الهی میتوان مکر آمریکا را به خودش بازگرداند. این مساله الزامات و بایستههای بسیار حیاتی نیاز دارد که انشاءالله در آینده بدان خواهیم پرداخت.